رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'آثار پوشکين'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. sam arch

    دربارة پوشکين

    يادداشتي بر آثار پوشکين از بوريس آيخن باوم1 برگردان: ابراهيم يونسي ادبيات روسية سدة هژدهم به‌طور عمده گرفتار سازمان و تنظيم شکل شاعرانه بود. نثر، شکل فروتري به‌شمار مي‌آمد، و تنها در خطابه نمودي داشت. در مرکز آفرينشي ادبي چکامه2 جاي داشت و زبان شعر عبارت بود از زبان خاص« اسلاوي- روسي»3، و تماسي با زبان گفتاري نداشت. زبان گفتاري چيزي بسيار يک شکل بود، و از حيث ترکيب آن اندازه متنوع و بغرنج و واجد سبک‌هاي گوناگون نبود که بتوان از آن در تصنيفات ادبي استفاده کرد. زبان نثر روايتي هنوز در نرسيده بود- سبک آراسته و مصنوع هم‌چنان حکم‌روا بود، و فصاحت دست بالا را داشت. اصل پايه‌اي تصنيف، فصاحت و حسن تقرير بود. زبان احساسات و هيجانات صميم، و زير و بم‌هاي نحو گفتاري، بازي« گره»هاي ريز معاني... اين چيزها هنوز وجود نداشت. تنها اشکال والاي نمط عالي4 وجود داشتند که در آن «جمله» چيزي به‌جز عنصري پيچيده در يک سمفوني بسيار آوا نبود. کلام گفتاري اندک اندک راه خود را به درون شعر گشود. اشکال بزرگ و تاريخي کم کم وا دادند. نياز به خارج شدن از حدود زبان «اسلاوي- روسي» که چيزي تمام به‌خود بود اندک اندک در کار آمد. طنز و افسانه با چکامه به رقابت برخاستند. لحظة ساختن غزل و پرداختن به تغزل صميم نزديک شد. زبان شعر، با ترکيب کلام کتابي «اسلاوي- روسي» که خاصة براي شعر ايجاد شده بود کم کمک با شيوة سخن گفتار هر روزي در آميخت. پوشکين در مقاله‌اي در سال1825 تحت عنوان «در بارة پيش‌گفتار آقاي لومونت بر ترجمة قصه‌هاي کريلف»5 در اين باره چنين نوشت: برتري زبان اسلاوي- روسي، در مقام مصالح ادب، بر ساير زبان‌هاي اروپايي جاي بحث و گفت‌وگو نيست: سرنوشتش سرنوشتي بسيار خوش و با سعادت بوده است. در سدة هژدهم زبان يوناني، که قرن‌ها از عمرش مي‌گذرد، ناگهان فرهنگ لغات و الفاظ خود را در اختيار زبان روسي نهاد. زبان يوناني گنجينه‌اي از اصوات خوشاهنگ خود را که حاصل احکام دستوري دقيق آن زبان بود، هم‌راه با عبارات و الفاظ زيبا و خوش ساخت، و رواني گفتار، به زبان روسي عرضه داشت. به سخن ديگر، وظيفة پدري را در حق او انجام داد، و به‌اين ترتيب او را از ضرورت پيمودن دوران تکاملي که مدتي دراز وقت مي‌گرفت معاف داشت. زبان اسلاوي- روسي که در نفس خود رسا و آهنگين بود اينک به صحت و دقت و سبک‌دستي نيز دست يافت. لازم آمد که زبان گفتاري مردم عادي از زبان کتابت جدا شود ليکن با گذشت زمان اين دو از نو به‌هم رسيدند، و اين زبان شاعرانه همان زباني است که بايد افکار خود را با واسطة آن بيان کنيم. زبان شعر هميشه گرايشي به مصنوع بودن و در بسته بودن دارد، و در برابر ورود عناصر «عادي» مقاومت مي‌کند. نفوذ هر چند گاهة زبان معمول را در شعر هميشه گامي به جلو مي‌دانند؛ پس از آن شعر از نو در صدد بر مي‌آيد سبک خود را بر قواعد و احکام تازه‌اي استوار کند. اين امر منشأ اختلاف آهنگ و کيفيت تغييراتي است که در زبان شعر و نثر، و از اين بيش‌تر حتي در زبان گفتاري، روي مي‌دهد. پوشکين در دوران جاافتادة کلاسيک روسيه در صدد بود که زبان رسمي شعر را با زبان زندة گفتار سازش دهد، و اين منشأ علاقة فزاينده‌اي است که به نثر نشان مي‌دهد. در همان مقاله «الهة تراژدي راسين 6» را سرخاب و سفيد‌آب ماليده مي‌خواند، و مي‌گويد: «زبان ما بايد بيش‌تر نه با واسطة شاعران بلکه با واسطة نثرنويسان به وسعت و گستردگي اروپايي خويش دست يابد.» ظهور نثر کارامزين نتيجة سقوط شعر مصنوع و آراستة اسلاوي- روسي بود، اما اين نثر هنوز کاملاً شکل نگرفته بود و به‌طور کامل از سبک آراسته و مصنوع نبريده بود. در اين‌جا مسألة مهم، ساختار اشکال نقل يا اصول سبک، و ترکيب و ساختمان جمله نيست. نثر هنوز مقام و موقع مخصوص به‌خود را نداشت- آن را پس از شعر جاي مي‌دادند و در اين مقام نيز ارزيابي مي‌کردند، و البته از حيث آوا و تأثيرات وزني هم با شعر موافق و دمساز بود: بر اساس شاعرانه بسط مي‌يافت و تهديدي از براي شعر بود. باتيوشکف اين خطر را احساس مي‌کرد که در سال1811 در بارة شاتوبريان 7 به گنه ديچ نوشت: « سرم را به‌درد آورده و مخل و مزاحم سبکم شده است: احساس مي‌کردم بدم نمي‌آيد منظومه‌اي به نثر بنويسم، تراژديي به نثر بنويسم، مضمون‌هايي به نثر- نثري شاعرانه. نوشته‌هاي شاتوبريان را نخوانيد!» بيست و پنج سال نخست سدة نوزدهم دوران کشمکش شعر و نثر است. براي کارامزين ساختن شعر تمريني بود- مطالعه‌اي بود براي ساختن نثر. براي باتيوشکف قضيه به‌عکس اين بود. «براي نوشتن شعر خوب، از هر قبيل، و نوشتن به شيوه‌اي نرم و انعطاف پذير، در سبکي خوب و محکم، با انديشه‌هاي طرفه، با احساس، ابتدا بايد چيزهاي منثور بسياري را نوشت، آن هم نه براي عامه، بلکه براي شخص خود. من اغلب به فايده‌اي که از اين جريان برده‌ام مي‌انديشم.» در اوايل دهة 1820 هم‌زمان باشکوفايي شعر مسألة سرنوشت نثر نيز به پيشنما آمد. درگيري پوشکين با اين قضيه درست در همين هنگام بود. اينک وي روز به‌روز در اين عقيده راسخ‌تر مي‌شود که شعر روس از منابع سنتي و امکاناتي که شاعران سدة هژدهم در اختيارش گذاشته بودند منتهاي استفاده را کرده، و اين دوره شعري به پايان خود نزديک است. برخورد آرايشي با کلام، که از ويژگي‌هاي شعر بود، ديگر پاسخگوي نياز نبود؛ نياز به اشارة با معنا در کار آمده بود. اينک تأثير کلام «آراسته» به‌عنوان چيزي بالنفسه ارزشمند، ضعيف و ضعيف‌تر مي‌شود. پوشکين ارزش زيادي از براي «طنطنة کلام» قايل نبود، و در جهت اکمال 8Elegy به‌کار پرداخت تا شايد بتواند آن را جانشين «چکامه» کند. البته اين راه تازه‌اي نبود که به‌روي شعر روس گشوده شده باشد، بلکه تنها تکميل «ايامب»9 چهار پايه‌اي10 کلاسيک بود. به‌عقيدة او شعر روس راه اشکال وزني تازه‌اي را در پيش مي‌گرفت، که وي- پوشکين- با آن پيوندي نداشت، و اين اشکال بيش‌تر به شعر ژوکوفسکي نزديک بود. شعر روس پايگاه‌هاي تازه‌اي مي‌جست. باز بحث «ابيات شش وتدي11» به‌ميان آمد، و در اين‌جا بود که سنکوفسکي12 پيشنهاد خود را در سال 1841 ارايه کرد، مشعر بر اين که شعر روس اصول شعر عرب را به‌کار بندد، بدين معني که اساس شعر، خواه سرايشي يا گفتاري، به برخورد و برداشت ديگري راه دهد: به برخوردي موسيقايي. پوشکين اين کار را نکرد، اما با اين همه به‌تدريج از تغزل13 و خود شعر دور شد. يوگني آنگين14 نشان‌دهندة گرايشي است که بر آن است براي غلبه بر کشمکش بين شعر (در مقام شعر) و روايت ساده، پاي جريان گفتاري و نثر گونه‌اي را به شعر بگشايد. اين تعادل بر قرار شد، اما در عين حال معنا و مفهوم شعر در مقام شکلي از گفتار از دست رفت. و تصادفي نيست که در همين دوره شاهد کوششي هستيم که مي‌خواهد اشکال کهن را زنده کند و «چکامه» را به‌عرصة شعر باز آورد. پس از چنين جرياني انتظار دو شيوة متفاوت امري طبيعي بود: نثر کاملاً از شعر جدا شد، و شعر به اصول تازه‌اي روي آورد. پوشکين اين «پويايي» شکل‌ها و سبک‌هاي هنري را به وضوح مي‌ديد. وي جريان اين تغييرات، و تکاملي را که در آن‌ها صورت مي‌گرفت در يادداشت‌ها و مقالات تئوريک خود در مقام جرياني رشد يابنده که بر طبق قوانين و احکام خاص خود و مستقل از عوامل خارجي گسترش مي‌يابد، تشريح و ترسيم کرده است: در مقاله‌اي تحت عنوان انديشه‌هاي ضمن راه 15(35-1833) طرح گونه‌اي از وضع شعر در سده‌هاي ميانه را از«تريوله»16 و «بالاد»17 و «روندو»18 و «سانت»19 و غيره گرفته تا رمان و «فابليو»20 به‌دست مي‌دهد. شعر پس از اين که بر دشواري‌هايي که اين اشکال قديم در کار آورده بود غلبه کرد به «بازي خوش آوايي» روي آورد، که در آن خرد21 رضايت خاطري بهره برنمي‌گرفت، زيرا «خيال نياز به تصوير و داستان دارد.» شاعران پرووانسي22 به منابع جديد الهام روي بردند، سرود عشق و رزم را سرودند، و به افسانه‌هاي بومي حياتي تازه بخشيدند.« سرود»23، و رمان و فابليو تولد يافتند. پوشکين در پاسخي که به مقالة گوگول «دربارة ادبيات روزنامه‌اي» که در سال 1836 در مجلة معاصر 24 چاپ شده بود مي‌دهد نظري را که در اين خصوص دارد با تندي و حدَت بيشتري عنوان مي‌کند. گوگول در اين مقاله عبوراً از نفوذ انقلاب فرانسه بر ادبيات غرب سخن مي‌راند: «شيوة بي‌قرار و هيجان‌زده در ادبيات تمام اروپا يک چيز عادي و هر روزي بود. آثار شتاب‌زده و نامربوط و نارسي منتشرشدند، اما اين آثار بيشتر اوقات پرشور و آتشين نيز بودند- اين‌ها نتايج و آثار آشفتگي‌ها و تلاطمات سرزميني بودند که در آن آفريده شده بودند.» پوشکين در پاسخي که به اين اظهار داد بر فقدان هر گونه پيوند سادة عِلي بين پديده‌هاي بس متفاوتي چون ادبيات و سياست، تأکيد ورزيد: هيچ دليل و موجبي در دست نيست تا بر اساس آن بپنداريم که اين کيفيت ناراحت کننده و شتاب‌زده و نابه‌هم پيوستة ادبيات فرانسه نتيجه و پيامد آشفتگي و تلاطمات سياسي باشد. در ادبيات فرانسه انقلابي روي داد که مخصوص به‌خود اوست، و با انقلاب سياسي که نظام کهن سلطنت لويي چهاردهم را بر انداخت بيگانه است. ادبيات در تارترين دوران انقلاب کتاب‌هاي شکري و شيرين و احساساتي و اخلاقي به‌بار آورد. ظهور نفايس ادب در حوالي پايان دوران کوتاه اما پر افتخار بازگشت سلطنت25 بود. سرچشمه و منشأ اين واقعه را بايد در خود ادبيات جست‌وجو کرد. من اين سخنان پوشکين را به‌اين منظور آوردم تا وقوف وي را بر تداوم حرکت شکل‌هاي ادبي و استقلال اين جريان نشان دهم. وقوف بر اين امر پوشکين را از گروهي از شکل‌ها به گروهي ديگر سوق داد. وي به‌ويژه به دوره‌هايي علاقه نشان مي‌داد که در جريان آن‌ها «نمط عالي» تا حدي سقوط کرده بود- و اين روندي است که بر جهت آتي گرايش وي به نثر اشاره مي‌دارد. در سال 1828 هنگامي که بر فصل هفتم يوگني آنگين کار مي‌کرد مطلبي نوشت که بر اين مسير اشاره مي‌داشت: در هنر ادبي پخته و جاافتاده زماني مي‌رسد که اذهاني که از يک شکلي آثار هنري ملالت حاصل کرده و در محاصرة زباني منتخب و مقرر واقع شده‌اند به آفرينش مردمي و تروتازه و تازگي‌هاي زبان سادة گفتاري ميل مي‌کنند، و همان‌طور که در فرانسه يک وقت مردم تربيت شده به هنر واديه26 رغبت پيدا کردند اکنون نيز وردزورث27 و کالريج28 علاقه و رغبت بسياري کسان را به‌خود جلب کرده‌اند. اما واديه نه واجد هوش و خرد شاعرانه بود و نه هم از احساس شاعرانه بهره‌اي داشت، و نوشته‌هاي شوخش تنها واجد خوش‌دلي و شادابي است، که آن هم از زبان هر روزي سوداگران و بازرگانان گرفته شده است. در عوض، آثار شاعران انگليسي پر از احساس عميق و انديشه‌هاي شاعرانه‌اي است که در زبان مردم ساده و محترم بيان شده‌اند. در ميان ما، خدا را شکر، هنوز چنين چيزي روي نداده است، زيرا زبان خدايان هنوز براي ما تازه است، و ما هر کس را که بتواند ده قطعه ايامبيک29 مقفَي بسازد شاعر مي‌خوانيم. حظ و لذت ناشي از سادگي و بي‌پيرايگي هنوز به اندازه‌اي براي ما غير قابل درک است که حتي در نثر هم در پي وصول به تأثيرات فرتوت و ناتوان و بي‌بها آواره مي‌شويم و هنوز از دريافت اين نکته عاجزيم که شعري که از قيد تصنع و تکلف آزاد گشته باشد اوج کمال استادي است. از اين گفته چنين برمي‌آيد که پوشکين «نثر شعرگونه»اي را که «آرايه‌هاي کهنه و فرسوده را» از شعر به وام مي‌گيرد نمي‌پذيرد. مدت‌ها پيش‌تر، يعني درسال1822، در مطلبي که دربارة سبک نگاشته، نويسندگاني را که «مي‌پندارند با آرايه‌هاي کلام و مجازها و استعارات سست و بي‌مايه جاني به نثر سست و ناتوان خويش مي‌بخشند» دست مي‌اندازد. اين مردم لفظ «دوستي» را بر زبان نمي‌رانند، بي‌آن‌که چيزهايي چون اين عبارت را بر آن بيفزايند: «آن احساس مقدسي که شعلة شريف آن...». به‌جاي اين که بگويند «صبح زود» مي‌نويسند: «هنگامي‌که نخستين پرتوهاي آقتاب دمان بر نواحي خاوري آسمان لاجوردين تاخت». طراوت و تازگي اين در چيست! آيا واقعاً فکر مي‌کنند اگر مطَول بنويسند بهتر مي‌نويسند؟» وي در اين رهگذر نوشته‌هاي ولتر30 را در مقام «نمونة عالي سبکي برجسته» مي‌ستايد. و به‌اين قاعده مي‌رسد: دقَت و پاکيزگي- اين‌ها اولين محسنَات نثر هستند. نثر به انديشه، و باز هم به انديشه، نياز دارد؛ عبارات و الفاظ درخشان هيچ حسني ندارند. شعر مطلب ديگري است.» اين نوشته با پرسش جالبي پايان مي‌پذيرد: «در ادبيات ما نثر چه کسي بهتر از همه است؟ پاسخ: نثر کارامزين. البته اين ستايش زيادي نيست.» قطع نظر از نظريه‌هاي کلي که در باب رابطة بين نثر و شعر موجود است و در اين‌جا به وضوح مي‌بينيم که پوشکين اين دو را اشکال هنري کاملاً جدا از هم مي‌داند و معتقد است که قواعد و احکامي که دربارة يکي از آن دو صدق مي‌کند در بارة ديگري صادق نيست. بر اساس اين شواهد مي‌توان گفت که نثر پوشکين صورتي مباين با شکل شعر او به‌خود گرفت که مبتني بر آگاهي و وقوف کامل بود، هر چند که راه اين جريان به‌ياري تصرفَاتي هموار شد که وي خود در شکل زبان شعر به‌عمل آورد. پوشکين در مکاتبات و مقالاتش اغلب به‌مسألة آفرينش نثر روس عطف مي‌کند. در سال 1823 به ويازمسکي نوشت: «من شعرهاي شما را در مجلة ستاره قطبي 31 مي‌خوانم؛ همه زيبا و مسرت‌انگيزند- اما شما را به خدا نثر را هم فراموش مکن. شما و کارامزين تنها کساني هستيد که اين توانايي را داريد.» پيداست که در اين‌جا نثر داستاني را در پيش چشم ندارد- منظور وي در اين‌جا سازمان دادن به زبان منثوري است مستقل و قائم به‌خود. در سال 1824 مقاله‌اي نوشت «در بارة چيزهايي که تکامل ادبيات ما را به‌تعويق مي‌افکنند.» در اين مقاله مي‌گويد: «جز براي کساني که با شعر سروکار دارند زبان روسي درحال حاضر جاذبة چنداني نمي‌تواند داشته باشد... نثر ما هنوز به اندازه‌اي فقير است که حتي در مکاتبات عادي ناگزيريم براي منتقل کردن ساده ترين مطلب، عبارت‌پردازي کنيم.» همين نکته را بي‌کم و کاست در مقاله اي که در سال 1825 دربارة پيشگفتار آقاي لومونت نوشته است تکرار مي‌کند: بنا را براين بگذاريم که شعر روس به‌درجة عالي از لطف و ظرافت رسيده است: « بيداري زمان ما»32 مستلزم وجود خوراک از براي انديشه است، و ذهن نمي‌تواند تنها به‌بازي هماهنگي‌ها33 و خيال خرسند باشد؛ اما دانش و سياست و فلسفه هنوز در روسيه شکل نگرفته‌اند؛ ما زبان استعاري را پاک فاقديم. نثر ما هنوز به‌اندازه‌اي فقير است که حتي در مکاتبات ساده براي توضيح عادي‌ترين مطلب ناگزيريم عبارت‌پردازي کنيم، و از قضا تنبلي ما از روي کمال ميل از زبان بيگانه‌اي که فرمول‌هاي شناخته شده و حاضر و آماده‌اي را براي استفاده به‌ او عرضه داشته است منتهاي استفاده را مي‌کند. پوشکين در اين ايام بيش‌تر علاقه‌مند به ‌مسأله ساختار نفس مکانيسم زبان، در مقام مواد و مصالح ادبيات بود. ويازمسکي نيز گرفتار همين مسأله بود. به منابعي نياز بود که نثر روس بتواند از آن استفاده کند. برخلاف نظر مدافعان شکل‌هاي بومي روس، فکري در اين ميان ظاهر شد مشعر بر اين که نبايد از استعمال واژه‌هاي فرانسوي بيم داشت، زيرا براي زبان روسي ايجاد و بسط شکل‌هاي خاص امر دشواري است. ويازمسکي به‌ويژه در اين مورد سخت اصرار مي‌ورزيد. در مقاله‌اي که در سال 1823 در بارة دميتريف نوشته، اين موضوع را مورد مطالعة خاص قرار داده و از اين ديدگاه ادبيات روسيه را از نظر گذرانده است. زبان لامونوسف از پاره‌اي جهات زباني است مرده. سوماروکف34 باب بود و موفقيت‌هايي در عرصة ادب در ميان ما کسب کرد، اما نه در عرصة زبان. زبان پترف35 و درژاوين را که از حيث تصاوير شاعرانه و زيبايي‌هاي تصويري و «موومان»‌هاي سريع، غني است نمي‌توان به‌عنوان يک زبان کلاسيک يا زباني کاملاً شکل بگرفته و پرداخته ستود...زبان حراسکف و کساني چون او با خود آن‌ها رنگ باخت و افسرد، زيرا ضعيف بود، موقَت بود، و از ريشه‌اي روييده بود که در گذشته مي‌زيست و شاخه‌اي به آينده نمي‌دوانيد. در پاره‌اي از آفرينش‌هاي منثور و منظومِ فُن ويزين خواننده درک و فهمي را مشاهده مي‌کند که تيز و پردامنه است؛ و اگر چه او، شايد، نخستين کسي بود که سبک‌روحي و نرمي و انعطاف زبان ما را دريافت با اين‌همه خود واجد استعداد کامل نويسندگي نبود؛ سبک و شيوة نگارشش شيوة نگارش نويسنده‌اي است هوشمند اما نه درخشان... همه اين نويسندگان و شمار ديگري که از آن‌ها نام نمي‌برم بيش و کم، اندک اندک، زبان ما را با مفاهيم و حالت‌هاي نو غني ساخته‌اند و حدود آن را گسترش داده‌اند. ويازمسکي بنيادگذاران حقيقي زبان ادبي جديد را دميتريف و کارامزين مي‌دانست. البته پوشکين با اين ارزيابي و برداشت از دميتريف موافق نبود -برتري دادن دميتريف بر کريلف از ويژگي‌هاي ويازمسکي بود. اما در اين‌جا مسألة عمده نه ارزيابي بلکه مسألة خود زبان است. ويازمسکي به نزاعي مي‌پردازد که بر سر ورود واژه‌ها و اصطلاحات فرانسوي به زبان روسي در گرفته است، و مي‌گويد: «اين عناصر جديد، اين چيز‌هايي که به زبان افزوده مي‌شوند، و اين اشکال و عباراتي که وارد زبان شده اند «گاليسيسم »36 خوانده شده‌اند، و شايد به‌دور از انصاف نباشد اگر اين لفظ به‌مفهوم «اروپاييگري » ادراک شود- به‌عبارت ديگر اگر زبان فرانسه را به چشم نمايندة نخستين فرهنگ عمومي اروپا بنگريم. بايد پذيرفت که سبک و شيوة نگارش نويسندگان فرانسوي به‌طرزي مشخص بر ذهن و استعداد اين دو نويسنده ما تأثير کرده است.» پوشکين در پاسخ به‌نظر و داوري ويازمسکي در 1825 نوشت: «کار خوبي کرديد که به‌نفع استفاده از اصطلاحات و الفاظ فرانسوي مداخله کرديد. يک وقت بايد با صداي رسا اين مطلب هم به‌همگان گفته شود که زبان روسي «متافيزيک» ما هنوز در وضع و مرحله‌اي وحشي و بربري است. خدا کند روزي به‌حد زبان فرانسه برسد: يعني به‌حد يک زبان منثور دقيق و روشن و آموزنده. در«آنگين» سه بند در بارة اين موضوع دارم.» جالب اين است که بعدها يعني در سال‌هاي دهة سي، نظر پوشکين دست‌خوش دگرگوني آشکاري شد: با گرايشي روي موافق نشان داد که ولتمان37 و داهل38 با وارد کردن گويش دهقاني در زبان ادب در ميان آورده بودند. پوشکين چندي پيش از مرگ با واسطة داهل دريافت که پوستي که مار مي‌اندازد «ويپولزينا» 39 خوانده مي‌شود (يعني خزيدن و در آمدن از). «آري؛ ببينيد چگونه مي‌نويسيم، چگونه سخن مي‌گوييم، و خودمان را نويسنده هم مي‌دانيم، در حالي که حتي نيمي از واژه‌هاي روسي را نمي‌دانيم. ما چگونه نويسندگاني هستيم؟ چه نويسندگان بي‌مايه‌اي! به‌همين جهت است که مشتاقيم نويسنده به سبک فرانسوي، يعني maitre 40 باشيم.» روز پس از آن پوشکين ژاکتي نو پوشيد و به ديدار داهل رفت. قاه قاه خنديد و گفت: « پوست تازه‌ام41 را ببينيد. اما اين پوست را به‌اين زودي نخواهم انداخت. در همين پوست چيزي خواهم نوشت که حتي شما، هر کار که بکني، نتواني کمترين اثر و نشاني فرانسوي در آن ببيني.» جالب است که چندي پيش‌تر، در 1832، داهل را قانع کرد به‌اين که رماني بنويسد. گفت: «من جاي تو بودم همين الان يک رمان مي‌نوشتم، نمي‌داني چقدر دلم مي‌خواهد يک رمان بنويسم، اما نمي‌توانم. تا کنون سه تا را شروع کرده‌ام؛ کار را خوب شروع مي‌کنم، بعدش حوصله‌ام سر مي‌رود، و نمي‌توانم تمامش کنم.» سپس به داهل گفت: « افسانه42 افسانه است اما زبان ادبي ما خصلت‌هاي مخصوص به‌خود دارد و آدم نمي‌تواند آن وسعت و برد قصه‌هاي توده را در آن‌ها بدمد. چگونه مي‌توان چنين کرد؟... براي اين‌که بتوانيم در خارج از قلمرو افسانه‌ها به زبان روسي سخن بگوييم، بايد اين کار را بکنيم.... اما دشوار است، و هنوز زود است؛ اما واي چه چيزهاي شگفتي، چه معنا و مفهومي، و چه لطفي در هر زبانزد اين زبان وجود دارد! چه کان زري! اما نه، نمي‌توان بدان دست يافت.» مسألة ترتيب و تنظيم زبان نثر (زبان رسا و بليغ) در سال‌هاي دهة1830 صورت مبرم‌تري مي‌يابد و خواستار ارائة راه حلي در اين زمينه مي‌گردد. پوشکين مدام بر فقر و خشونت زبان نثر اشاره مي‌کرد. مي‌توان در اين زمينه از رمانچة او به نام روسلاولف44، که در آغاز دهة 1830 نگاشت، شاهد آورد: «مطلب اين است که ما واقعاً دوست داريم نوشته‌هاي روسي را بخوانيم، اما به‌نظر مي‌رسد که ادبيات ما قديم‌تر از لامونوسف نيست و عرصة آن هنوز بسيار تنگ و محدود است. البته شاعراني عالي‌قدر دارد، اما آدم نمي‌تواند از همة خوانندگان طلب ذوق شعر کند. در زمينة نثر تنها "تاريخ" کارامزين را داريم.» در جايي ديگر مي‌نويسد: «اکنون شانزده سال است آثارم را چاپ مي‌کنم، و منتقدان (به‌حق) پنجاه خطاي دستوري را در اشعارم متذکر شده‌اند؛ من همواره از اين بابت سپاسگزار ايشان بوده‌ام و هميشه خطاهايي را که توجه داده‌اند اصلاح کرده‌ام. نثرم از اين هم نادرست‌تر است، تقريباً به‌همان بديي که گوگول مي‌نويسد، تازه از اين بدتر هم حرف مي‌زنم.» پس از چنين اظهاري طبيعي است که شخص در مرتبة نخست متوقع باشد زبان نثرش عاري از آرايه‌هاي مخصوص شعر باشد، و در مرتبة دوم عمدة توجهش معطوف به ساختار جمله باشد. در بررسي‌ها و مقالات انتقادي سال‌هاي دهة 1820 خواننده بر اشارات بيش‌تري مبني بر انصراف از سرودن شعر، که مقدار آن بيش از اندازه است، و توجه به نثر برمي‌خورد. در1823 مارلينسکي 45 در مقاله‌اش تحت عنوان: «بررسي ادبيات قديم و جديد روسيه» چنين نوشت: زمينة سترون46 درام روس را رها کنيم و توجه‌مان را بر وادي نثر روس معطوف داريم. همين که از ژوکوفسکي و باتيوشکف -که نوشته‌شان همان‌قدر که زيباست به‌مقدار اندک است- سخن داشتي ديگر بايد توقف کني، در شگفت از اين که اين عرصه چه اندازه عقيم است، که خود شاهد اين مدعاست که بيداري فکر47 در ميان ما بسيار تازگي دارد. کودک پيش از توجه به قطب‌نما به چيزهاي پر سر و صدا علاقه نشان مي‌دهد. شعر، حتي سخيف‌ترين شعر، به‌گوش خوش مي‌آيد، اما سبک و شيوة نثر نه تنها مستلزم دانستن دستور زبان است بلکه به قاعده و دستور ذهن هم نياز دارد... به‌همين جهت است که اين همه شاعرک 48 داريم ( لفظ شاعر را به‌کار نمي‌‌برم) و نثر نويس هيچ نداريم ؛ البته مي‌توان نظم پردازان49 را از بابت فقر انديشه سرزنش کرد، اين گروه اخير را هم بايد از بابت گناهاني که نسبت به زبان مرتکب مي‌شوند سرزنش کرد. در مقاله‌اي ديگر تحت عنوان« ادبيات روسيه در سال 1824 و آغاز سال 1825 » همين مارلينسکي دربارة دو مجلد تاريخ کارامزين مي‌گويد: «با اين دو مجلد نثر برجستة سال 1824 آغاز مي‌شود و پايان مي‌پذيرد. آري، به‌طور کلي تا کنون آفرينش‌هاي تاريخ نگار محترم‌مان هم‌چون دو هرم بلند بر فراز وادي نثر روس، که هر ازگاه و آن‌گاه که روزنامه نگاران باديه‌اي از آن مي‌گذرند يا کاروان‌هاي ترجمه به سنگيني پهنة آن را در مي‌نوردند آثاري از حيات از خود بروز مي‌دهد، قد بر مي‌افرازند.» در سال 1833، مارلينسکي دربارة سيل رمان‌هاي تاريخي (که به بازار هجوم آورده است) به مطايبه مي‌گرايد و وضع را بدين سان توصيف مي‌کند: «در حقيقت قافيه پردازان در تمام جوانب دست از جيرجير نکشيده بودند، اما وقتي همه شعر مي‌گفتند ديگر کسي رغبت به‌شنيدن اين اصوات نداشت. سرانجام، صداهاي آشفته به صدايي واحد بدل شدند: « نثر! نثر! آب! آب ساده!» در تمام اين گفته‌ها واکنش عليه شعر را مي‌توان به روشني احساس کرد. صرف‌نظر از اين که علت امر چه بوده روشن است که شعر کم کم از توان افتاده تلقي مي‌شد. عصر خواستار نثر بود، و اين تقاضا نتيجة رشد و نمو خود ادبيات بود. توجه پوشکين به نثر به ويژه از سال‌هاي1824 و 1825 شدت مي‌يابد. اين سال‌ها براي شعر روس سال‌هاي بحراني بود. پوشکين در نامه‌اش به مارلينسکي کراراً به او توصيه مي‌کند رماني بنويسد و در زمينة سبک و شيوة نگارش اين رمان راهنمايي جالبي به او مي‌کند: منتظر رمانچه‌هايت هستم. اما يک رمان بنويس. چه چيز مانع کار است؟ ... از اين رمانچه‌هاي شتاب‌زده، با تغيير حالت‌هاي رمانتيک، به‌قدر کافي نوشته‌اي- اين‌ها براي يک منظومة بلند به سبک بايرون مناسب‌اند. رمان نياز به گفت‌وگو50 دارد؛ آدم بايد بي‌پرده حرفش را بزند... منتظر رمانچه‌ تازه‌ات هستم، اما رمان کاملي بنويس- و آن را با همان آزاديي بنويس که در گفت‌وگو يا در نوشتن نامه به‌کار مي‌بري، و گرنه «سبک» به باتلاق مي‌انجامد. در فصل ششم آنگين، که در 1826 نگاشته شد، اعتراف مي‌کند: روزگار گرايش به نثر جدي دارد روزگار قافيه‌هاي مطنطن را از ميدان به‌در مي‌کند و من- آه کشان اذعان مي‌کنم کاهلانه از پي آن روانم. در جاهاي مختلف آنگين قافيه‌ها را تمسخر مي‌کند يا با آن‌ها بازي مي‌کند. 51 خواننده اين ملالتي را که وي از قوافي معمول دارد به‌روشني مي‌بيند. رؤيا! کجاست لطف و ملاحت تو؟ کجاست جواني آن قافيه‌هاي قالبي تو؟ و اينک جنگل‌ها ترق تروق مي‌کنند و دشت‌ها را گرد نقره پوشانده است ( و خواننده اينک متوقع است که قافيه يخبندان- گل خندان باشد.... بفرما، بگير!) خانة کوچک در کالومنا52 پر از متلک به ملا نقطي‌ها و دوست‌داران قوافي است: براي اين که به قوافي آزادي تمام بدهم آن‌ها را بي تأمل (بي کمک از جاي ديگر) از افعال مي‌سازم... شما مي‌دانيد که چه نفرتي نسبت به ساختن قوافي از افعال داريم. چرا؟ خوب، ديگر. شيخماتفِ53 بلند پايگاه چنين مي‌نوشت، و من نيز بيش‌تر چنين مي‌نويسم خواهيد گفت چرا؟ مادام که چنين بي‌برگ و نواييم من هم بايد قافيه‌هايم را از افعال بسازم. سرانجام در «انديشه‌هاي ضمن راه مستقيماً» انديشة ويازمسکي را تکرار مي‌کند، که وي خود در سال1821 به‌آن اعتراض کرده بود: «من خيال مي‌کنم کم کم به شعر سفيد رو خواهم آورد. در زبان روسي قافيه‌هاي اندکي وجود دارند. لفظي لفظ ديگر را فرا مي‌خواند. plamen 54، ناگزيرkamen 55 را به‌دنبال خود مي‌کشد؛ از پس chuvstvo 56 ناچارiksusstvo 57 سربلند مي‌کند. کيست که از الفاظ liubov 58 و krov 59 و trudny 60 و chudny 61 و از اين قبيل دلش نگرفته باشد؟» به اين ترتيب من خيال مي‌کنم بتوان به ضرس قاطع گفت که پوشکين در مرحلة گذر از شعر، در رسيد. و به‌همين جهت نثرش از پاره‌اي جهات برجستگي خاصي مي‌يابد که از طرفي از ويژگي‌هاي گفتار شاعرانه متمايز مي‌شود و از طرف ديگر همين تمايز آن را در جنب تغيير شکل گفتار شاعرانه‌اي جاي مي‌دهد که در حکايات شاعرانه‌اي چون گراف نولين62 و يوگني آنگين و خانة کوچک در کالومنا مي‌بينيم. 1 - Boris Eichenbaum 2 - Ode 3 - Slavo- Russian 4 - High Style 5 - On the Foreword of Mr. Lemonte to the Translation of the Fables of I.A.Krylov 6 - Racine ( ژان ، باپتيست) شاعر و دراماتيست فرانسوي، 1839 – 1899 .-م. 7Chateaubriand - ( فرانسوا، رنه دو) اديب و دولتمرد فرانسوي، 1768 – 1848 . – م. 8 - رجوع کنيد به توضيح ذيل اين ماده. 9 - Iamb (Iambus ) وتد مجموع: وتدي که يک هجاي کوتاه و يک هجاي بلند، يا يک حرکت سبک و يک حرکت سنگين داشته باشد. 10 - Four- Foot 11 - Hexameter ، شش وتدي يا شش وزني. – م. 12 - Senkovsky 13 – Lyricism ، تغزل، حالت غزل، احساسات اغراق آميز.- م. 14 - Eugene Onegin 15 - Thoughts on the Road 16 - Triolet 17 - Ballads 18 - Rondeaux 19 - Sonnets 20 - Fabliaux 21 – Intellect ، هوش، فهم، قوه ادراک، عقل، خرد. 22 - Troubadour ، تروبادور به معني سازنده و يابنده است. اين عده در شعرخواني و سازندگي و نوازندگي نيز مهارت داشتند و شهر به شهر و قلعه به قلعه سفر ميکردند و در مجالس امرا و شهرياران نوازندگي و خوانندگي ميکردند.- م. 23 - Lay قصيده سرودني، سرود ، تصنيف.- م. 24 - The Contemporary 25 - Restoration 26 - Vadier ، رجل سياسي( از مردم فرانسه) ، 1736- 1828 نماينده طبقة سوم( Tiers etat) در مجلس ( Etata Generaux ) . – م. 27 - Wordsworth ، ويليام . شاعر انگليسي 1770 – 1850 . م . 28 – Coleridge ، ساموئل تيلر. شاعر و منتقد انگليسي، 1772- 1834 29 - Iambic 30 - Voltaire ( فرانسوا ماري، آروئه دو) فيلسوف و نويسنده فرانسوي، 1694- 31 – The Polar Star 32 – The enlightment of our time 33 - Harmonies 34 - Summarokov 35 - Petrov 36 – Gallicism ، اصطلاح ويژة فرانسويها. فرانسوي مآبي.- م. 37 - Veltman 38 - Dahl 39 - Vypolzina 40 - اقا معلم. 41 - Vypolzina 42 - Fable 44 - Roslavlevl 45 - Marlinsky 46 - Steppe ، جلگة بي دار و درخت. – م. 47 - Enlightment 48 - Poetaster 49 - Werse writer 50 – Chatter ، پر گويي ، پچ پچ ، ورور، چق چق. – م. 51 – جناس مي‌سازد. 52 – The Little House in Kolomna 53-Shikhmatov 54- شعله 55- سنگ 56- احساس 57- هنر 58- عشق 59- حون 60- دشوار 61- شگفت‌انگيز 62- Graf Nulin نقل از کتاب: سيري در نقد ادبيات روس اندرو فيلد منبع
×
×
  • اضافه کردن...