رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'آثار ویسواوا شیمبورسکا.wislawa szymborsk'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. - Nahal -

    ویسلاوا شیمبورسکا

    هردو بر این باورند که حسی ناگهانی آنها را به هم پیوند داده. چنین اطمینانی زیباست، اما تردید زیبا تر است. چون قبلا همدیگر را نمی شناختند، گمان می بردند هرگز چیزی میان آنها نبوده. اما نظر خیابان ها، پله ها و راهروهایی که آن دو می توانسته اند از سال ها پیش از کنار هم گذشته باشند، در این باره چیست؟ دوست داشتم از آنها بپرسم آیا به یاد نمی آورند شاید درون دری چرخان زمانی روبروی هم؟ یک ببخشید در ازدحام مردم؟ یک صدای اشتباه گرفته اید در گوشی تلفن؟ - ولی پاسخشان را می دانم. - نه، چیزی به یاد نمی آورند. بسیار شگفت زده می شدند اگر می دانستند، که دیگر مدت هاست بازیچه ای در دست اتفاق بوده اند. هنوز کاملا آماده نشده که برای آنها تبدیل به سرنوشتی شود، آنها را به هم نزدیک می کرد دور می کرد، جلو راهشان را می گرفت و خنده ی شیطانیش را فرو می خورد و کنار می جهید. علائم و نشانه هایی بوده هر چند ناخوانا. شاید سه سال پیش یا سه شنبه ی گذشته برگ درختی از شانه ی یکیشان به شانه ی دیگری پرواز کرده؟ چیزی بوده که یکی آن را گم کرده دیگری آن را یافته و برداشته. از کجا معلوم توپی در بوته های کودکی نبوده باشد؟ دستگیره ها و زنگ درهایی بوده که یکیشان لمس کرده و در فاصله ای کوتاه آن دیگری. چمدان هایی کنار هم در انبار. شاید یک شب هر دو یک خواب را دیده باشند، که بلافاصله بعد از بیدار شدن محو شده. بالاخره هر آغازی فقط ادامه ایست و کتاب حوادث همیشه از نیمه ی آن باز می شود. مترجم: شهرام شیدایی
×
×
  • اضافه کردن...