رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'آتشکده در معماری'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. sam arch

    مقاله:جايگاه آتشكده در معماري

    عنوان تحقيق : جايگاه آتشكده در معماري استاد راهنما : دكتر حسن ستاري ساربانقلی درس مبانی نظری معماری ارائه دهنده : فواد كامران قوامی ورودي مهر 81 زندگي جمعي و جايگزيني آتشكده‌ها ايرانيان دوران باستان خاك و سرزمين را يا به دليل به وجود آمدن و زاده شدن هر چيزي از خاك و بازگشت به آن و يا به دليل باور همزاد بودن زمين با همة وجو مادي جهان پرستش مي‌كردند. آنان به دليل اينكه خاك را يكي از عناصر چهارگانه و سازندة جهان هستي مي‌دانستند هرگز آنرا نمي‌آلودند و از آن حراست مي‌كردند. در دوران نه‌چندان دور ـ تدوين ونديداد ـ يعني زماني كه بيشتر اساطيري است تا متكي به داده‌هاي همرديف با فرآورده‌هاي مدني به خاك اشاره‌اي شده است؛ اول:« اي آفريدگار پاك جهان مادي در كجا زمين نخست بيش از همه جا شاد است؟ آنگاه گفت اهورامزدا براستي اي سپنتمان زرتشت در آنجائي كه مرد پاكديني هيزم و برسم و شير و هاون در دست گيرد و سرود ديني بلب راند، مهر و رام را بستايد»؛ و دوم:«در آنجائي كه مرد پاكديني خانه بر پا كند و آن خانه از آتش و شير و زن و فرزند و گله برخوردار باشد و گاو و راستي و علوفه و سگ و آنچه از براي زندگاني خوش بايد در آنجا فراوان باشد»؛ سوم: «در آنجايي كه بيشتر از همه جا گندم و گياه و درختهاي ميوه بكارند، در آنجائي كه زمين خشك است آب رساند و در آنجائي كه آبگير است خشك كنند» ... الخ.[1] مي‌توان براي خاك دو معنا و مفهوم تعريف كرد: يكي اساطيري و افسانه‌يي و در نهايت انتزاعي و ديگري كاربردي و تاريخي و مرتبط با پديده‌ها و رويدادهاي يكسره روزمره و معطوف به عمر اين جهاني آدميان، ساكنان ايران زمين به گونه‌اي دگر به آن مي‌انديشيدند. خاك جز اينكه يكي از عناصر چهارگانه اصلي به شمار مي‌رفت. داراي توان‌هايي مرموز بود و به انديشه‌هايي مربوط كه سر در آسمان داشتند و نگاه در آتش و ريشه در آب. به اين گونه مفهوم خاك و زمين مي‌نگريم تا مگر با فضايي آشنا شويم كه نياكان ما در عرصه‌اش به بر پا داشتن عمارتي دست مي‌يازيدند كه پاكترينش مي‌خواستند و گرما بخش‌ترين و سرمدي‌ترين.[2] هنگامي كه ساسانيان مديريت سرزمين‌هاي ايران را عهده‌دار شدند، دين زرتشتي را به عنوان دين رسمي كشور برگزيدند و رابطه‌هاي توليدي جاري ميان انسان و زمين را معطوف به آن ساختند. زرتشت، پبامبر ايرانيان باستان، بر مبناي شواهد و اخباري كه در دست دارند از خانواده‌اي بود كه به پرورش دام اشتغال داشت و از اين روي به تقديس حيوانات بسيار بيش از زمين توجه مي‌داد. گاو به عنوان نهادي اصلي و اساسي قلمداد و شناخته شد و پيشاب گاو هم مطهر دانسته مي‌شد و هم تطهير دهنده بود. همانگونه كه هم در متون ديني زرتشتي و هم در رواياتي كه به آداب و سنن و تطهير خطاكاران آمده است. از ديدگاهي صرفاً ديني زمين در ارتباط با دست كم سه رده عامل فعال و برخوردار از توان توليد پيوسته و وابسته به يكديگر مي‌توانست مورد نظر گيرد: انسان ـ حيوانات اهلي ـ گياهان. در دوراني كه شاهد به وجود آمدن و گسترش يافتن شهر و سازمان‌يافتگي دولت و استيلاي پي‌آوردهاي اين دو بر سرزمين‌هاي ايرانيم. پرستش خاك به ناچار شكل اصيل و اوليه خود را از دست مي‌رهد. در واقع خواسته‌ها و گزينش‌هاي مادي به تدريج بيشتر بر خواسته‌ها و تمايلات معنوي غلبه كردند اين امر كه در سطح مديريت كشور به دست نهان تحقق مي‌پذيرفت سبب دگرگوني‌هايي چشمگير شد.[3] رهبران زرتشتي زادگاه زرتشت را از شمال شرق به شمال غرب تغيير دادند. در ارتباط با شمار آتشكده‌ها و مكان استقرار آنها در پهنة كشور ايران باستان، سه وضعيت را مي‌توانيم از يكديگر تمييز دهيم كه عبارت‌اند از: 1- هنگامي كه سه آتشكده اصلي در سه نقطه از سرزمين ايران بنا شده و ممتاز قلمداد مي‌شدند. 2- هنگامي كه تعداد آتشكده‌هاي اصلي ايران هفت ذكر شده.[4] 3- هنگامي كه تعداد آتشكده‌هاي اصلي وقطبي كشور فزوني يافته و حدي بر آن نبوده است بناي آتشكده‌اي كه كهن‌ترين شناخته مي‌شود (آذرگشسب در آذربايجان). همزمان با بناي دو آتشكدة بزرگ ديگر نيز شناخته شده است. آتشكدة آذرگشسب ـ كه در هر حال مهمترين قلمداد مي‌شود ـ خاص شهرياران و آتشكدة آذربرزين مهر،خاص رزمياران بوده و آذر فرنبغ به موبدان اختصاص داشته است. كه يكي از اين سه در خراسان، ديگري در آذربايجان و سومي در فارس بوده است. از هفت آتشكده‌اي كه مهمترين‌اند. سه تا همان آتشكده‌هايي‌اند كه نام برده شد و عبارتند از: 1- آتشكدة «آذر مهر» ـ كه همان آتشكدة آذربرزين است. 2- آتشكدة ‌» آذرنوش» ـ كه بر اساس گفتة فردوسي به بلخ است. 3- آتشكدة «آذر بهرام» كه در ارتباط با مفهومش (وهرام ـ پيروزمند) در هر شهر بزرگي مي‌توانست باشد. 4- آتشكدة «آذر آئين» ـ كه نشانة‌هايي بيش از نام آن و چند تفسير دسترس نيست. 5- آتشكدة «آذر خرداد» ـ كه همان آتشكدة فرنبع است. 6- آتشكدة «آذر برزين» ـ كه همان آتشكدة برزين مهر است. 7- آتشكدة «آذردهشت» ـ كه بيشتر نمادي بود و يادآور پيامبران باستان.[5] و اما در مورد فزوني آتشكدة‌ها مي‌توان گفت كه: برخي معطوف و مرسوم به مكان‌اند (مانند: لَوس، بخارا، شيراز، كازرون يناسر، باكو، شباور...) برخي نام شخص دارند (مانند: نرسي‌ هزاربنده، بوم پير، و بوم جوان، استفينييا...) و برخي معطوف به اسامي ذات‌اند (مانند: خرداد، مهر، سروش‌آذران، كوشيد...). هر انساني كه بخواهد در طول و عرض سرزمين مكان زندگي‌اش آغاز حركت كند با اين نياز اوليه روبرو مي‌شود: شناخت‌ راستاها و اندازه‌هاي مكان. سرزمينهاي زندگي ايرانيان باستان را خورشيد به نور خود مي‌آراست و رنگ و شگل و ويژگي مي‌بخشد. فهم موجوديت مكان براي انسان‌هاي اوليه‌اي كه در سرزمينهاي ايران مي‌زيستند، دشواري و ويژه‌اي در بر نداشت به اين شرط كه نخواهد به رازي كه فضاي قابل ديد و زيست و شكل زندگي انسان است و آسمان الگوي زمين بود و زمين، كه پس از شادي و آب پديدار گشت.[6] آتشي كه در مركز آتشكده قرار داشت و هرگز نمي‌بايست خاموش مي‌شد، هميشه گرمي بخش و هميشه روشني بخش و بيانگر تقديس زندگي آدميان روي خاك بود. پيروان هر كيش و آئيني جايگاه و يژه‌اي را برگزيده‌اند كه راهي به در دوست باشد، چنانچه زرتشتيان: درِ مهر يا آدريان و آتشكده و هرمزگان بر پا كرده‌اند، يهوديان كنسيه را، و عيسويان كليسا را، و مسلمانان مسجد و مهراب و خانة خدا را ديگر اقوام و طريقت‌ها نيز هر كدام گونه‌اي دير و معبد و زيارتگاه و حتي بتكده دارند و معبود خود را نيايش مي‌نمايند. زرتشتيان هم براي اين كار جايي را بنام‌هاي «درِ مهر» با «آتشكده» و «اتش بهرام» يا «آتش ورهرام» يا «آدريان» و كردهاي قديمي «هرمزگان» رادارند. شايد نام «خانة خدا» نيز همان «هرمزگان» كردي باشد كه در يك چكامة كردي از گذشته به جا مانده است.[7] زمينه و انديشه‌هاي معمارانه آتشكده‌ها آتشكده چهار گوشه داشت تا دورترين نقاط سطح زمين را، كه دست نايافتني بودند ولي در قالب جهان ملموس در بينهايت محسوس، بنماياند؛ چهار جهت جغرافياي ارض را، در تقاطع دو محور ارضي‌اش در مركز بنا مي‌نماياند: از زمين به آسمان را از راه شكل ظاهري يا خارجي‌اش، كه از اندازه‌اش از زمين به بالا كاسته مي‌شد، نشان مي‌داد و از سطح زمين به زير راه در عالم معنا از راه نماد ستون ‌گونه آتشگاه كه كانون موجوديت بنا بود. همانگونه كه به مناسبت تقديس مكاني‌اش كانون عالم به شمار مي‌رفت، مي‌نماياند. آتشكده بنايي بود همتا و همزاد حركت و پيوند پايدار آدميان؛ و نماد روشنايي و روشنگري بود، خواستار از ميان برداشتن تاريكي و تيركي. فضاي مكاني آتشكده، در روزهاي آغازين زندگي جمعي ايرانيان باستان ـ آنگاه كه هنوز نه حكومتي بود و نه شهري غالب بر رابطه‌ها و برانديشه‌ها و برنياز‌ها ـ شكلي گشوده داشت و اگر پنداري مبتني بر وجود تشابه بين گنبد آن با تاق آسمان در ميان نبود و همچنين نياز به حفاظت آتش، شايد روي آن به آسمان نيز بازگذاشته‌ مي‌شد. در طول محورهاي ارضي فضاي آتشكده، هيچ‌چيز به حال سكون ديده نمي‌شد جز آتشدان و برفراز آن آتش؛ چيزي كه نماد آفرينش و زندگي و مرگ و بازآفريني مدام بود. گذر زمان نيز در فضاي آتشكده محسوس و ملموس بود، هيچ سايه‌اي پا بر جانبود هر گونه تمركزي از روشنايي و درخشش سطح‌ها و رنگ‌ها و شكل‌ها، مدام دگرگون مي‌شد. هم روز فضاي آتشكده را مي‌پيمود و هم ماه و سال؛ هم گذر زندگي تجربي در زمان روزمره ملموس بود و هم‌گذر زماني كه بي‌كران مي‌نمود و ازلي.[8] آتشكده‌هايي كه در دل كوه كاويده شده‌اند و آتشكده‌هايي دگر كه در فضاهاي نيمه زيرزميني موجوداند و با چنان مصالح ساختماني اوليه و كارنشده. كه بيش از چند سده نپاييده‌اند و يا برخي در طول چند هزار سال در برابر آفتاب گرم ايران زمين و در برابر برفهاي سنگين و افت‌هاي شديد دماي شب‌هاي سرد، مقاومت داشته‌اند و هنوز هم پيكره‌شان را مي‌توان بازشناخت.[9]
×
×
  • اضافه کردن...