رفتن به مطلب

شهید


ارسال های توصیه شده

خیلی وقت بود میخواستم تاپیکی ایجاد کنم تا دوستان و خود من بتونیم از افرادی که در راه وطن و ملت خودشون جونشون رو تقدیم کردن صحبت کنیم.

تا اینکه این قضیه 175 شهید غواص اتفاق افتاد.

واقعاً فکر میکنم کوچکترین کاری که میشه انجام داد همین باشه.

رو موبایلم چندتا برنامه و اپلیکشن و خاطرات شهدا رو دارم.

واقعاً هر موقع حالم خوب نیست میرم سراغشون.

واقعاً تاثیر گذاره و آرومم میکنه.

یادشون رو گرامی بداریم با قرار دادن عکس، نوشته، خاطره یا هر مطلبی در مورد این عزیزان.

روحشون شاد و یادشون گرامی.:icon_gol:

 

[flash=width=155 height=128]

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

سرلشکر خلبان حسین خلعتبری مکرم

 

محل تولد : رامسر، مازندران

محل شهادت : سنقر کلیایی، ایران

تاریخ شهادت : ۱ فروردین ۱۳۶۴ (۳۶ سال)

محل دفن : رامسر

 

 

بخش هایی از وصيت نامه ايشان :

اگر ذره اي از خاک وطنم به پوتين سرباز دشمن چسبيده باشد، آن را با خونم در خاک وطن مي شويم و نمي گذارم حتي ذره اي از خاک پاک ايران را اين وحشي هاي بي سر و پا با خود ببرند و اگر ارزشمندتر از جانم هديه اي داشتم، حتما به اين مردم خوب تقديم مي کردم.

پيش از سفر به آمريکا برای آموزش خلبانی، حسين خلعتبري به ديدار خانواده مي شتابد و به مادرش وکالت مي دهد که: «مادر تمام حقوق ماهيانه‌ام را براى رفع مشکلات نيازمندان هزينه کن».

همسرم اگر شهید شدم برایم گریه نکن،از تو می‌خواهم مرا خوشحال کرده و در حفظ و نگهداری فرزندم بی‌نهایت کوشا باشی و فرزندم را به تو و شما را به خدای عزوجل می‌سپارم، تو می‌دانی من ذره‌ای از خاک وطنم را با دنیایی آمال و آروز عوض نخواهم کرد. وجب به وجب از خاک وطنم را با خونم آبیاری می‌کنم. پدر،مادر و خواهرانم، به وجود شما افتخار می‌کنم.

 

 

بخشی از خاطرات ایشان :

 

* از سوي فرماندهي به پايگاه ششم شکاري مأموريت داده مي شود تا پل العماره را بزنند. خلعتبري و چند تن از خلبانان شجاع اين پايگاه انتخاب مي شوند و پل درست وسط شهر بود، خلعتبري وقتي روي پل مي رسد حملات ضد هوايي دشمن به اوج خود رسيده بود و اتومبيل هايي که مشخص بود شخصي است، روي پل در حال حرکت بودند. او با پذيرفتن خطر دور مي زند و پس از عبور آنها، پل را سرنگون مي کنند.

وقتي از او سوال کردند، چرا چنين کردي، گفت: فرزندي يک ساله دارم، يک لحظه احساس کردم که ممکن است، توي ماشين بچه اي مثل «آرش» من باشد و چگونه قبول کنم که پدري بچه سوخته اش را در آغوش بگيرد؟

 

 

* يادم نمي رود در دزفول بودم، زن لري بچه سوخته اش را گذاشت بغل من و گفت: بي غيرت تو خلبان مايي؟ بگير!

خواستم به او بگويم مادر! ما بي غيرت نيستيم، لکن ديدم زن خيلي عصباني است.

هنگامي که خبر سقوط خرمشهر را شنيدم و دريافتم که به پيرها و بچه ها رحم نکرده و به زن ها هم تجاوز کرده اند، به خداي لايزال و به شرفم قسم خوردم که اين بار اگر وارد خاک عراق شدم، شهرک «صفوان» را در هم بکوبم و با اين که بيش از 70 بار به خاک عراق حمله کرده ام ولي قانع نيستم من بايد بجنگم و مرگ براي من افتخار است.

 

 

*مدتی از جنگ گذشته بود که خلتعبری برای دفاع از حقوق ایران که درگیر جنگی ناخواسته شده بود، به عنوان نماینده ویژه ایران در دادگاه بین‌المللی لاهه حضور می‌یابد تا در برابر دولتمردان غربى و عربى، از حقوق کشور عزیزمان دفاع کند و در این امر خطیر با ابتکار عملى که در آن جا بروز داد، حقانیت ایران را در جنگ ثابت کرد.

با وجود این که مدت ماموریت او در دادگاه لاهه ۲ ماه بود، به همه وعده‌ها و وسوسه‌هاى سران کشورهاى آمریکا و انگلیس پشت پا زد و ادامه امور را به کاردار ایران در سوئیس سپرد و پس از ۱۵ روز به کشور بازگشت و در پاسخ به این سوال که چرا تا پایان ماموریت در آن جا نمانده، گفته است:

"نمی توانم شب‌ها و روزها را در سوئیس با آرامش طى کنم در حالی که جنگنده‌هاى دشمن آرامش را از هموطنانم گرفته‌اند"

 

 

*تعطيلات نوروز سال 1364 در پيش است، ولي گويا حسين، هوس سفري ديگر در سر دارد، او در پايگاه مي ماند و به زادگاهش نمي رود و در پاسخ دوستانش هم که مي گويند چرا به ديدن خانواده نمي روي، مي گويد: در اين شرايط بحراني، مردم هر لحظه به کمک ما نياز دارند و وجدانم اجازه نمي دهد که آنان را تنها بگذارم.

سرانجام در روز يکم فروردين ماه سال 1364 قهرمان جنگ هاي دريايي براي هميشه خاموش مي شود و به معراج ابدي مي رود.

 

 

* در سال 2006 يکى از مجلات معروف نظامي آمريکا، ويژه‌نامه‌اى درباره مهارت‌هاى پروازى و ابتکار عمل‌ها و خلاقيت‌هاى شهيد خلعتبرى منتشر کرد و او را بهترين خلبان اف 4 جهان معرفي نمود.

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

 

 

llhih00qy7uymld9e7g.jpg

 

j0hgihtbupimglh9986i.jpg

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

نوامیس عراقی در بازار موصل توسط داعش خرید و فروش می شوند؛

درود بر کسانی که مردانه جنگیدند تا این اتفاق برای نوامیس این خاک نیوفتد.:icon_gol:

 

 

 

g852ris0l2pipypdrmx.jpg

لینک به دیدگاه

درود بر شما

درور بر شرف و غیرت ایرانی

درود بر شهیدان همونا که باخونشون نذاشتن ی وجب از این خاک بدست دشمن بیافته.....الان داعش اومده فک کرده کرده شهر هرت....نمیدونه هشتاد میلیون ایرانی یجا سرشون خراب میشه این ملت شاید ازداخل باهم اختلاف داشته باشه اما بحث ناموس و وطن باشه طوری پشت هم اند که کل دنیا هم جلو دارش نیست اماده ام بیان اگرم بشه برم انتقام خون بچه محل هام که تو سوریه شهید شدن رو بگیرم

لینک به دیدگاه

مرسي از تاپيكت. موزيك هم عالي.

من شايد بزرگترين افتخارم اين باشه كه اسممو يه شهيد انتخاب كرد.. انتخاب كرد و رفت عمليات كربلاي 5 و ديگه برنگشت..

يادش گرامي باد..

........................

شهید باکری : بعد از جنگ رزمنده ها به سه گروه تقسیم می شوند

 

 

1- دسته ای به مخالفت با گذشته خود بر می خیزند و از گذشته پشیمان می شوند.

 

 

2-دسته ای راه بی تفاوتی را بر می گزینند و در زندگی مادی غرق می شوند وهمه چیز را فراموش می کنند .

 

 

3-دسته ای به گذشته خود وفادار می مانند و احساس مسئولیت می کنند که از شدت مصائب و غصه ها دق خواهند کرد.

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

متن ادبی شهید شیخ شعاعی خطاب به والدین و فرزندش چنین است:

 

 

 

پیامی به همسر گرامی و والدین ارجمندم

به دخترم دروغ نگویید!

نگویید من به سفر رفته‌ام

نگویید از سفر باز خواهم گشت

نگویید زیباترین هدیه را برایش به ارمغان خواهم آورد

به دخترم واقعیت را بگویید،

بگویید بخاطر آزادی تو

هزاران خمپاره دشمن

سینۀ پدرت را نشانه رفته‌اند

بگویید خون پدرت بر تمام مرزهای غرب و جنوب کشورش

پریشان شده است

بگویید موشک‌های دشمن

انگشتان پدرت را در سومار

دست‌های پدرت را در میمک

پاهای پدرت را در موسیان

سینه پدرت را در شلمچه

چشمان پدرت را در هویزه

حنجرۀ پدرت را در ارتفاعات الله اکبر

خون پدرت را در رودخانۀ بهمنشیر

و قلب پدرت را در خونین شهر پرپر کرده‌اند

اما ایمان پدرت در تمام جبهه‌ها می‌جنگد

به دخترم واقعیت را بگویید!

بگذارید قلب کوچک دخترم ترک بردارد و

نفرت همیشگی از استعمار در آن بدواند

بگذارید دخترم بداند که چرا عکس پدرش را بزرگ کرده‌اند

چرا مادر دیگر نخواهد خندید

چرا گونه‌های مادر بزرگش همیشه خیس است

چرا عموهایش، محبتی بیش از پیش به او دارند

و چرا پدرش به خانه بر نمی‌گردد

بگذارید دخترم به‌جای عروسک بازی

نارنجک را بیاموزد

به‌جای ترانه، فریاد را بیاموزد

و به‌جای جغرافیای جهان،

تاریخ جهان خواران را بیاموزد

به دخترم دروغ نگویید

نمی‌خواهم آزادی دخترم، قربانی نیرنگ جهان‌خواران باشد

به دخترم واقعیت را بگویید

می‌خواهم دخترم دشمن را بشناسد

امپریالیسم را بشناسد

استعمار را بشناسد

به دخترم بگویید من شهید شدم

بگذارید دخترم تنها به دریای خون شهیدان هویزه بیندیشد

سلام مرا به دخترم برسانید

و این اشعار را که نوشتم

برایش نگهدارید که بزرگتر شد

خودش بخواند

شهیدان زنده‌اند الله اکبر

بخون غلطیده‌اند الله اکبر

 

uyinxg8chb6ihp5punsa.jpg

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

شهادت بالاترين مزد جهاد في سبيل الله است

با عرض تسليت ايام سوگواري سالار شهيدان به تمام مسلمانان دنيا و به شما؛

با سلام و احترام و استعانت از الطاف الهي؛

درود بر روح پاك شهداي هشت سال "دفاع مقدس" بالاخص پدر عزيزم سرلشگر خلبان "خالد حيدري"، اولين شهيد خلبان دفاع مقدس؛

شهيد حيدري، پدر عزيزم در 31 شهريور 59 بعد از دو ساعت از حمله رژيم بعثي براي دفاع از ميهن داوطلبانه اعلام آمادگي كرد.

وقتي كه بابا به ماموريت رفتند من دو ماهه بودم.

در اين سال ها هميشه از خدا مي خواستم كه روزي پدرم برگردد.

در دوران تحصيلم به زيارت امام رضا(ع) رفته بودم. از بچگي شنيده بودم كه امام رضا غريب و ضامن آهو هستند.دست به ضريح امام رضا زدم و از ايشان خواستم كه ضامن پدر غريب من هم شود و از خدا بخواهد كه پدرم به آغوش من برگردد.

امروز بعد از 32 سال انتظار در 1 آبان 91 روز دوشنبه به من خبر دادند كه پيكر مطهر پدر به ميهن برمي گردد.

آن روزها مصادف با تولد پدر عزيزم بود. ايشان در دو آبان 1329 به دنيا آمدند. دو شب قبل از اين خبر من خواب ديدم كه از تهران برايم آهويي آورده اند. خواب من تعبير شد، دعايم مستجاب شد، امام رضا ضامن پدرم شد.

بعد از سال ها انتظار، بابا پرافتخار به وطن برگشت. چهارشنبه كه به ميهن بازگشت، من از طرف پدر به خاك پاك ميهن بوسه زدم.

بعد از استقبال از پيكر شهدا در شلمچه با بابا اولين سفر به پابوس امام رضا رفتيم. با بابا دعاي عرفه را خوانديم. بعد از مشهد به تهران رفتيم و در مراسم نيروي هوايي شركت كرديم. در تهران مراسم كفن پوشي شهدا خيلي سخت بود. ولي خوشحال بودم كه پس از سال ها دوري و ناراحتي، پيكر پاك پدر را در آغوش مي كشيدم. پدري كه 32 سال عكس كودكي من را در آغوش كشيده بود.عكسي كه زمان رفتنش در جيب لباس خلباني اش داشت.

اين اولين ديدار من با پدر، آخرين وداع با استخوان هاي پدر پرپرم ،پدري كه علي وار اولين پهلوان ميدان جنگ در راه حق و حسين وار بي سر به وطن اسلامي خود بازگشت و همچون اسمش "خالد" براي هميشه جاودانه ماند.

دو روز بعد با پدر به شهرمان مهاباد برگشتيم. مردم شهيد پرور اروميه و مهاباد از پدر استقبال باشكوهي كردند.

بعد از مراسم نظامي بابا را پاي تنديس و يادمانش به خاك سپردند.

خدا را به خاطر همه الطافش شاكرم.

در پايان از تمامي كساني كه در تفحص پيكر مطهر پدر و همچنين تشييع پيكر ايشان ما را همراهي كردند و همچنين از حضور گرم استاندار محترم و مسئولان براي تسلي خاطر خانواده شهيد حيدري نهايت سپاسگزاري را دارم.

 

bupb1oy2fqldj5q3re.jpg

 

2x8rss6um2q07mim7dt.jpg

 

 

 

7yzpdjzi1ba81iiizhv.jpg

 

 

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

لینک به دیدگاه

تو را می ستایم شهید وطن

 

زنده باد غیرت و مردانگی

ما هم شهدا رو گرامی میداریم همچنین اسرا و جانبازان و ایثارگران

با ذکر یه صلوات شادی روحشون

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

 

لینک به دیدگاه

تو را می ستایم شهید وطن

 

زنده باد غیرت و مردانگی

ما هم شهدا رو گرامی میداریم همچنین اسرا و جانبازان و ایثارگران

با ذکر یه صلوات شادی روحشون

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

 

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

50qzzammjouzu5cvt6h5.jpg

 

 

به روی سنگ قبرم اسمم را ننویسند، میخواهم همچون ده ها شهید دیگر گمنام باقی بمانم.

اگر خواستید فقط این جمله را بنویسید :

مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال.:icon_gol:

 

 

 

meslyekfjly9p14o17r.jpg

لینک به دیدگاه

هروقت منزل پدر میرفت دستش را میبوسید. تا پدر و مادر غذا رو شروع نمیکردند دست به غذا نمیزد.

همسرش میگوید : شبی مهمان منزل پدری ایشان بودیم. پدرشان هنوز نیامده بود.

گفتم : چرا بیرون نشستی؟

گفت : می ترسم بیام داخل خوابم ببره و پدرم از راه برسه. اون وقت جواب این بی احترامی رو چطور بدم؟ چطور جبران کنم؟

خستگی از چهره اش میبارید ولی صبر کرد تا پدرش بیاد بعد بخوابه.:icon_gol:

 

 

ups9tonquoows4iyi7z.jpg

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

قبرم را ساده و هم سطح زمین درست کنید و با اندکی سیمان روی آن را بپوشانید و فقط با انگشت روی آن بنویسد: «پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی»:icon_gol:

 

 

a1zs86uqhjagqofh8ra3.jpgpbm14etx2xt5c8scngq.jpg

 

لینک به دیدگاه
  • 1 سال بعد...

کوچه هایمان را به نامشان کردیم،

که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم بدانیم گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می رسیم.:icon_gol:

 

 

 

 

19qht6ngtkntposr8ao.jpg

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

29v1g4c70mbw93fb02w.jpg

 

 

این تصویر پیرمرد پنجاه ساله نیست!

این جوان بیست و هشت ساله،مهدی باکری است.

فرمانده لشکر عاشورا

بی سردوشی

بی عنوان

روزها بی خوابی

خستگی

بی ادعا

بی ریا

 

 

 

piculgoblt197yfditc.jpg

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

تابوت شهيد كه آمد ...

مادر كفن را باز كرد

فرزند دلبندش ؛

سر در بدن نداشت

خنديد و گفت :

قول داده بود بيايد و آمد ...

پسرم هميشه "سرش" ميرفت ، "قولش" نميرفت

مثل الان...

 

 

 

sjy96iaal5t7hmourvv.jpg

لینک به دیدگاه
  • 5 ماه بعد...

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...