رفتن به مطلب

جايگاه زن نزد احمد شوقي وملك الشعراي بهار


Dreamy Girl

ارسال های توصیه شده

جايگاه زن نزد احمد شوقي وملك الشعراي بهار

 

0047065.JPG

 

 

نويسنده: دکتر ابوالحسن امين مقدسي

 

 

 

 

 

 

زن مسلمان در زمان دو شاعر از شرايط ويژه ي يكساني برخوردار است. اين شرايط، تابعي از تحولات صنعتي جهان غرب و عقب ماندگي جهان اسلام از كاروان علم و نفوذ مستمر مستقيم و يا غيرمستقيم استعمار در بين آنها و بعضي برداشت ها و درك نادرست مسلمانان از مسائل ديني است. همه ي اين شرايط، موجب مي شود تا نقش زن در جامعه ضعيف و ضعيف تر شده و به عنوان عنصر" شر " شناخته شود كه از آن گريزي نيست. موجودي كه عقل او كمال نمي يابد و حضورش در جامعه موجب گمراهي و فساد است و تعليم و تعلم هم براي او لازم و مؤثر نيست، بايد در خانه بماند. گويي خداوند، سفره ي علم را فقط براي مردان گسترده، است. بي گمان نگاه يكسويه به بعضي احاديث و روايات، پيوسته حامي چنين انديشه اي بوده است. هرگز الگوي زن مسلمان به درستي تحليل و به جامعه معرفي نشده است. اگر در آن سو غرب، زن را ابزار تجارت و اقتصاد قرار داد و شأن او را به ابتذال كشانيد، در اين سو هم او را در خانه ها نگاه داشتند و از شكوفايي استعدادش محروم كردند، گويي زينب ( سَلامُ الله عَلَيها ) الگوي شريعت اين ملت نيست كه در كاخ يزيد و ابن زياد برمي شورد و تاق كاخ عظمت هاي ظاهري آنان را بر سرشان مي كوبد و با سربلندي فرياد مي آورد « كد كيدك و اسعَ سعيك و ناصب جهدك فوالله لاتمحو ذكرنا و لاتميت وحينا (1) »؛ اي يزيد! هر چه مي خواهي حيله كن، هر كاري مي تواني انجام بده، و همه ي سعيت و تلاشت را ابراز كن، به خدا سوگند، نمي تواني نام ما را محو كني و وحي ما را از بين ببري؛ « و لئن جرّت عليّ الدواهي مخاطبتك اني لاستصغر قدرك و استعظم تقريعك و استكثر (2) توبيخك؛ اگر چه بلاي روزگار مرا با تو هم سخن قرار داده است، ولي بدان كه من تو را كوچك مي پندارم و سرزنش و توبيخ تو را بسيار ضروري مي دانم.

به نظر مي رسد محروميت زن، محدود به حذف نقش اجتماعي او نبود، بلكه و مهم تر اينكه زن مسلمان از فهم الگوي خودش يعني فاطمه ( سَلامُ الله عَلَيها ) و زينب ( سَلامُ الله عَلَيها ) هم محروم بود. اين درد بر مظلوميت الگوها مي افزايد كه نه تنها درست معرفي نشدند، بلكه سيره اي از آنان ترسيم شده بود كه هرگز گواه شخصيت واقعي آنان نبود. اينچنين شد كه فضاي جامعه تاريك و تاريك تر شد. از طرفي انفجاري در غرب صورت گرفته بود و انديشمندان و مسلمانان و روشنفكراني كه از عقب ماندگي علمي جامعه رنج مي بردند، در انديشه ي رسيدن به آن مرحله ي علمي بودند. براي رسيدن به اين نقطه، بسيج همه ي جانبه لازم بود. ناگهان ديدند كه نيمي از جامعه فلج است، زنان كه بخش بزرگي از جامعه ي آن روز را تشكيل مي دادند از خواندن الفباي فارسي و عربي عاجز بودند. به نظر آنان بايد موانع از سر راه برداشته مي شد؛ دردي كه آنان را رنج مي داد آنان را در تشخيص موانع به خطا افكند. گويي حل همه ي مشكلات در گرو برداشتن حجاب بود. از ديد آنان اين نسخه كه با روح غربزدگي در آميخته بود، تنها راه چاره براي رسيدن به پيشرفت هاي علمي بود. شوقي و بهار هر دو هدف را درست ديدند، ولي مانع را اشتباه پنداشتند، اشتباهي كه هزينه ي آن اندك نبوده است. البته ردپاي استعمار در برجسته كردن اين مانع خيالي، كاملاً مشهود است.

طبعاً بين سرسپردگاني كه با اهداف سياسي استعمارگرايانه و كساني كه با نيت رشد فرهنگي جامعه با حجاب مخالفت كرده اند، تفاوت وجود دارد. گروه اول براي هدف باطلي از وسيله ي باطلي استفاده مي كردند، ولي گروه دوم كه امثال بهار و شوقي در آن مي گنجند، اصلاح طلباني بودند كه در انتخاب شيوه ي اصلاح به خطا رفتند. ولي تفاوتي در عرضه ي راه حل وجود ندارد. هر راه حلي كه منطبق با سير فرهنگ جامعه نباشد، با تقابل روبه رو خواهد شد. طرح مسئله ي حذف حجاب از همين گونه راه حل ها بود. به ويژه در ايران كه حكومت ظالمي متولي اين كار شد كه از سوي جامعه و حتي همين روشنفكران پذيرش نداشت. متأسفانه روشنفكران نيامدند تا با الگوهاي واقعي خود، جامعه را بازآفريني كنند، گرد وغبار جهل عوام را بزدايند و الگوها را دوباره همان گونه كه هست به مردم معرفي كنند، بين آنان و جامعه پيوندي برقرار سازند و سرمايه ي گذشته را براي ساختن آينده ي جامعه هزينه كنند. به نظر مي رسد آنان جامعه ي خود را درست نشناختند، مشكل و راه حل را در كنار هم نديدند و در فضايي كه ساخته بودند طراح و مجري، خودشان بودند. گويي جامعه، همچون آنان مي انديشد و باور مي كند. به همين دليل جامعه كه در حال و هواي ديگري بود، طرح آنان را نپذيرفت، ولي باب تعليم و تعلم، اندك اندك گشوده شد، به طوري كه امروزه هيچ كس محصور كردن زن در خانه و محروميت او را از تعليم و تعلم نمي پذيرد. طبعاً كنش و واكنش هاي فراوان در تاريخ معاصر هضم اين گزاره را آسان كرده است. ورود زنان به صحنه ي اجتماع و وجود زمينه ي بروز استعداد و رشد آنها و احراز حقوق اجتماعيشان از يك سو و نقش آنان در تعالي خانواده از سوي ديگر، ضرورتي اجتناب ناپذير بود كه بهار و شوقي آن را خوب درك كرده اند، اگرچه در برخورد با بعضي مسائل، همچون حجاب راه افراط را پيموده اند. به ويژه بهار در اين زمينه تندروتر است. به يقين مي توان گفت: اگر اعتدالي كه اسلام هميشه طراح آن بوده است، دنبال مي شد، خرافات جاي دين را نمي گرفت و ابتذال به جاي پيشرفت فروخته نمي شد و جوامع اسلامي مبتلا به فقر علمي و عقب ماندگي نبودند.

زن در شعر شوقي و بهار

هر دو شاعر، مسئله حجاب، تعدد زوجات و فعاليت اجتماعي زنان را بيان كرده اند. بهار مشخصاً به مسئله ي خانواده، رابطه ي زن با شوهر و ساختار وجودي زن و شوقي نسبت به ظالم مردان به زنان و ازدواج مجدد، اشاره كرده است. در مقايسه اي كلي، بهار نسبت به مسئله زن، بيشتر، شفاف تر و در بعضي موارد تندتر و پرخاشجويانه تر پرداخته است. او با وجود اينكه قصيده اي در منقبت حضرت زهرا ( سَلامُ الله عَلَيها ) دارد، ولي در اشعارش الگويي براي زنان معرفي نمي كند و اين قصيده نيز فقط به وصف قدر و منزلت آن حضرت مي پردازد و فر و شكوه آن حضرت را به روايات و اخبار وا مي گذارد. به عبارت ديگر بهار به نقش زن در تاريخ اشاره نكرده است، ولي شوقي در قصيده اي كه به مناسبت تكريم زن در جمع زنان هنرپيشه ي مصري تئاتر حديقه ازبكيه، سروده است، به بنيه هاي ديني اشاره مي كند و مي گويد كه پيامبر، حقوق زنان مومن را كم نگذاشت و علم، طريق بود كه باب آن، براي زنان متفقهه پيوسته گشوده بود و زنان صدر اسلام به تجارت وسياست و ديگر امور مي پرداختند. او براي اثبات اين امر، حضرت سكينه (3) دختر امام حسين ( عَلَيه السَّلام ) را معرفي مي كند كه با روايت و علم و تفسير خود جهان را پر كرده است. او در ادامه مي افزايد تاريخ تمدن اسلام از جايگاه زنان سخن مي گويد و بغداد و دمشق و اندلس مركز زنان عالم بوده است:

كانت سكينه تملأ ال *** دنيا وتهزأ بالرواة

روت الحديث و فسرت *** آي الكتاب البينات

و حضارة الاسلام تنطق *** عن مكان المسلمات

قصيده ي بهار در ايام جواني و آغاز شاعري سروده شده است. او در اين قصيده به واقع، شاعر است نه سياستمدار اجتماعي و همين موجب شده است كه قصيده ي او از نظر فرم نسبت به قصيده ي شوقي برتر باشد، ولي برعكس شوقي در قصيده ي " مصر تجدد نفسها بنسائها المتجددات " شخصيتي اجتماعي است به همين دليل دامنه ي خيال او محدود مي شود. شوقي به مطالب فوق اكتفا نمي كند و دوباره به جامعه ي باز مي گردد و معتقد است كه خودخواهي مردان سبب شده كه زنان به علم بگرودند و مصر دوباره مجد خود را با زنان متجدد باز يابد، زناني كه از جمود نفرت دارند و دريافته اند كه بين جمود و مرده ي موميايي شده فرقي نيست. اينان بهترين ها را در دامان خود مي پرورانند. (4)

بهار در قصيده اي با عنوان " اي زن " به مدح زن مي پردازد و به او هشدار مي دهد كه با اين هوش و ادراك نبايد گرفتار جهل بماند.

دريغا! گر تو با اين هوش و ادراك *** به جهل از اين فزون تر پايي اي زن!

سوي علم و هنر بشتاب و كن شكر *** كه درا ين دوره والايي تو اين زن!

شعر بهار جنبه ي نصيحتي و توصيه اي دارد. گويي هنوز گرايش به علم اتفاق نيفتاده است و هيچ رقابتي يبن زن ومرد در حرکت به سوي علم نيست. ولي شعر شوقي جنبه ي خبري دارد. او از حرکت جامعه ي خود سخن مي گويد و در عين حال به تقبيح مردان مي پردازد و در حركت زنان، پيوندي تاريخي ترسيم مي كند. آيا اين ابيات از يك واقعيت تاريخي خبر مي دهد؟ آيا در مقايسه ي تاريخ فرهنگ معاصر مصر و ايران حركت علمي - اجتماعي زنان مصر پيشينه اي ديرينه تر دارد ؟ قصيده هاي كوتاه و گذرا براي قضاوت كافي نيستند. بي گمان شرايط دو كشور به علت وجود سابقه ي تاريخي الازهر و موقعيت زندگي و جغرافيايي مصر و سابقه ي استقلال تاريخي ايران كاملاً مساوي نيست، ولي اين وجه افتراق به روح مشابه دو فرهنگ، چندان خللي وارد نمي كند.

برخورد با حجاب

شوقي در قصيده اي با عنوان " بين الحجاب و السفور " به مسئله ي حجاب مي پردازد. در اين قصيده، زن به بلبلي در قفس تشبيه شده است، بلبلي كه پيوسته به نصايح پركنايه ي شوقي گوش مي دهد. شوقي با زباني شاعرانه كه حاكي از شرايط اجتماعي است، مي گويد " اي بلبل! من اگر تو را با لباس حرير بپوشانم و در ميان سوسن و قرنفل جاي دهم و فرزندم براي تو بهترين غذا و شيريني را بياورد، تو در اسارتي و تهديد به قتل مي شوي. اگر از دامان من بگريزي، در چنگال لاشخورها خواهي افتاد. اي پرنده! خردمندان از ميان ضرب المثل ها هدف را مي فهمند. شوقي از اين رهگذر به درس خواند زنان اشاره مي كند و براي اثبات نظر خود، داستان حكميت صفين را شاهد مي آورد و مي گويد: اگر مشيت و حكمتي نبود، آن فتنه بزرگ، شعله ور نمي شد تا بدانجا كه علي ( عَلَيه السَّلام ) در تنگنا قرار گرفت و معاويه مبسوط اليد شد و سرانجام همه ي صحابه كه خود راويان حديث بودند به كتاب خدا اكتفا كردند و در آخر كار به ظلم گرويدند:

اسمعت بالحكمين في ال *** اسلام يوم الجندل

في الفتنة الكبري، ولو *** لاحکمة‌ لم تشعل

حتي اذا وسعت معا *** وية وضاق بها علي

رجعوا لظلم كالطبا *** ئع في النفوس موصَّل

همين گونه كه مشهود است، شوقي خيلي با كنايه سخن مي گويد و در عين اينكه زبان شاعري خود را حفظ كرده، ولي ملاحظات اجتماعي را نيز رعايت كرده است. شوقي دراين قصيده محيط و جامعه را براي حضور زنان بي حجاب مناسب نمي بيند. گويي منتظر است تا زمان مناسب برسد و لاشخورها بميرند تا زن آن گونه كه مي خواهد بتواند به صحنه ي اجتماع قدم گذارد.

شوقي يك بار ديگر در قصيده اي با عنوان " بازي پيري " به مسئله ي زن مي پردازد. اين بار از ظلم مردان نسبت به زنان شكايت مي كند، از ريزش و فروپاشي بنيان اخلاق خبر مي دهد و با استغاثه، مردم را براي ياري زنان به كمك فرا مي خواند. او از اينكه دوشيزگان جوان به همسري مردان كهنسال درمي آيند، آشفته است و مي گويد: " معمولاً پيران به توبه مشغول اند، ولي شغل پيرمردان زمان ما ازدواج مكرر است. آنها هر سال در انديشه ي دختركي همچون خورشيدند. اين، در واقع، ازدواج نيست، بلكه فروش زيبايي در مقابل پول و دينار است. اينگونه ازدواج ها در مقايسه، از زنا هم زشت تر است ".

ظلم الرجالُ نساء هم و تعسفوا *** هل للنساء بمصر من انصار؟

شغُلَ المشايخ بالمتاب، و شغله *** بتبدل الازواج و الاصهار

في كل عام همّهُ في طفلةٍ *** كالشمس، ان خطبت فلاقمار

ما زوجت تلك الفتاة، و انّما *** بيع الصِّبا و الحسن بالدينار

بعض الزواج مذمّم، مابالزنا *** و الرق ان قيسا به من عار

درد شوقي از آن است كه چرا پول، فلسفه ي ازدواج را تعيين كرده است. او مي گويد: پول و ثروت، هر حرامي را حلا كرده و ازدواج پيران و دختركان را مجاز كرده است. او در ادامه مي گويد چرا مادران، دختركان خود را در بدترين بسترها مي فرستند؟ چرا شرع را بهانه مي كنند؟ شريعت هيچگاه جلاد نبوده است. شوقي در يك رهنمود اجتماعي، هيچ مصداقي را براي واژه ي هم كُفو بودن، مناسبتر از هم سن بودن نمي داند:

المال حلّل كل غيرمحلل *** حتي زواج الشيب بالابكار

دفعت بنيّتها لاشام مضجع *** و رمت بها في غربة و اسار

و تعللت بالشرع، قلت: كذبته *** ما كن شرع الله بالجزار

فتشت لم ار في الزواج كفاءة *** ككفاءة الازواج في الاعمار

شوقي بعد از انتقادش از اين گونه ازدواج ها، آشكارا به مسئله حجاب مي پردازد و مي گويد: اندوه و تأسّف من به خاطر چهره هايي چون ماه است كه با نقاب و مقنعه، مورد وحشت قرار گرفته اند، همچنين اندوه من به خاطر لب هاي شادابي است كه با بوي دهان پيرمردان، پژمرده مي شوند:

اسف علي تلك المحاسن كلّما *** نقلت من ( البالي ) الي الدّوار

ان الحجاب علي ( فروقٍ ) جُنّه *** و حجاب مصر و ريفها من نار

و علي وجوه كالاهلة، روّعت *** بعد السفور ببرقع و خمار

و علي شفاه المحييات، اماتها *** ريح الشيوخ تهب في الاسحار

همان گونه كه ديده مي شود، اين ابيات تا اندازه اي تصويرگر وضعيت اقتصادي و اجتماعي مصر در زمان شاعر است.

ازدواج مجدد در جامعه ي بهار و شوقي يكسان نيست. تصوير شوقي گوياي حركتي است كه ناشي از وضعيت اقتصادي، اجتماعي است، ولي بهار بيشتر درصدد شكستن سنتي است كه كم و بيش در جامعه جاري بوده است. او براي اثبات اينكه يك زن براي زندگي كافي است، گاه زن را به فتنه و شر تشبيه مي كند و طي يك نتيجه مي گويد: " پس بهتر آنكه فتنه در اطراف انسان يكي بيشتر نباشد ". گاه از عدم توانايي عدالت انسان نسبت به زنان سخن مي گويد. گاه اين مرتبه را مخصوص پيامبر ( صَلَّي الله عَلَيه و آله ) مي داند، گاه با تشبيه به وحدانيت خالق هستي از يگانگي زن، سخن مي گويد. در نگاه بهار، مرد و زن، بي خرد است و فرزندان او كم تربيت، زيرا مبناي تربيتِ فرزند، مهرباني است و مهرباني با حسد و كينه، سازگار نيست و فضاي خانه اي با دو زن، پر از حسد است، زيرا آن دو پيوسته نسبت به هم حسد مي ورزند. او معتقد است دشمني همه ي برادران و خواهران ناشي از عدم اشتراك مادر است. به نظر مي رسد شاعر تنوع ظرفيت مخاطب خود را رعايت كرده است. او با زبان هاي مختلف به اثبات كافي بودن يك زن مي پردازد و سپس در پايان، علت اين گونه ازدواج ها را حجاب مي داند و مي گويد: تا مادامي كه زن، بسته و پيچيده به چادر باشد، اين حركات از كشور ما قطع نمي شود:

 

زن يكي بيش مبر زآنكه بود فتنه و شر *** فتنه آن به كه در اطراف تو كمتر باشد

زن شيرين به مذاق دل ارباب كمال *** گرچه قند است نبايد كه مكرّر باشد

كي توان داد ميان دو زن انصاف درست *** كاينچنين مرتبه، مخصوص پيمبر باشد

زن يكي، مرد يكي، خالق و معبود يكي *** هر يك از اين سه، دو شد، مهره به ششدر باشد

زن خائن، تبه و مرد دو زن، بي خردست *** وانكه دارد دو خدا، مشرك و كافر باشد

گر شنيديد برادر به برادر خصم است *** يا كه خواهر به جهان، دشمن خواهر باشد

علت واقعي آن است كه گفتم، ورنه *** كي برادر به جهان، خصم برادر باشد

نشود منقطع از كشور ما اين حركات *** تا كه زن، بسته و پيچيده به چادر باشد (5)

ابيات بالا بيانگر آن است كه حجاب موجب مي شود تا مردان به ازدواج دوم دست بزنند. به همين دليل او اشباع شدن بخشي از غرايز مردن را در برداشتن حجاب مي بيند. بي گمان علت ازدواج مجدد اسلام فقط غرايز نيست و شواهد تاريخي هم در اين زمينه گوياست و اگر رفع حجاب نيز از فوران غرايز بكاهد، اين گونه كاهش، مسير منطقي و درست خود را طي نكرده است و چه بسا زيان هايي دارد كه پرداختن به آن در اين مقاله نمي گنجد. در بررسي نگاه دو شاعر به مسئله زن نكات زير قابل توجه است:

1- هر دو نسبت به حجاب زن معترض اند ولي بهار صريح تر و جسورانه تر برخورد مي كند؛

2- درد بهار، درد عقب ماندگي است. او مي پندارد با برداشتن حجاب، مشكل فرهنگي نگاه به زن در جامعه، حل مي شود و زن پا به عرصه ي تمدن مي گذارد. ولي نگاه شوقي به حجاب، نگاه شاعرانه است. او از اينكه زيبايي زنان در پشت حجاب، پنهان شده ناراحت است؛

3- شوقي از اينكه مشكلات اقتصادي سبب شده است كه دختركان جوان به ازدواج پيرمردان درآيند، احساس درد مي كند و بهار از اينكه مردان، درصدد ازدواج دوم بر مي آيند، به تنگ آمده است. فرياد شوقي براي شكستن يك عارضه ي تازه و درد و فرياد بهار، براي رهايي از يك سنت ديرين جامعه است؛

4- هر دو از عقب ماندگي زن، به ويژه در فراگرفتن علم نگران اند، و از اينكه زنان جامعه بي سوادند رنج مي برد. بهار براي اثبات مرتبه ي زنان به استعداد ذاتي و طبيعت مهربان زن اشاره مي كند، ولي شوقي به تاريخ و تمدن اسلام استناد مي كند و از حضرت سكينه به عنوان راوي و مفسر آيات قرآن و از بغداد و دمشق و اندلس سخن مي گويد كه همه داراي زنان نابغه و شاعر بودند؛

5- بهار در كنار رفع حجاب ظاهري به عفت و پاكي زن وحجاب و شرم او، بسيار توجه مي كد ولي جامعه را به بدني تشبيه مي كند كه با حجاب زن نيمي از اين تن فلج است. البته تعبيرات اين قصيده با ديگر سروده هاي او كاملاً در تعارض است؛

دريغا! كز حساب خود، وطن خود را *** به نيمه تن، فلج فرمايي اين زن

6- كلمات به كار رفته براي حجاب در زبان شوقي و بهار كلماتي از قبيل چادر و معجر است ولي يك جا بهار، حجاب را با كلمه ي بيغوله مترادف قرار داده است؛

7- در اشعار بهار، يك مسئله هم درباره ي زن بسيار نمود دارد و آن اينكه جامعه ي زنان در زمان شاعر به دو دسته تقسيم مي شود: گروه اول، زناني هستند كه تابع شوهرند و پاكدامن؛ آنان به منزله ي طوبي و جهت و چشمه ي كوثرند. گروه ديگر زنان نابكارند كه به منزله ي غاشيه سقرند. باز در تقسيم ديگر بخشي از زنان، قديمي و ديرين مشرب اند و قسمي ديگر، نوبر مسلك اند. در ديد بهار اين دو دسته، هر دو، رنج آورند. آن يكي به شوهر، مغز خر مي دهد و اين يكي به شوهر مهري نمي ورزد:

اين كرده ز مهر شوي، دل خالي *** وان، داده به خورد جفت، مغز خر

در تعابير ديگر بهار، فرهنگ عوام به چشم مي خورد. از اين زاويه، زن، به هيچ چيز پايبند نيست. از منظر او اصلاح زن اصلاً ممكن نيست و از اول خلفت چنين بوده و هيچ تدبيري چاره اش نبوده است. اصولاً زنان معمايند و پيچ در پيچ، و غايت ايشان زادن و پروردن است. البته با وود اين مقدمه، او باز هم صفات زن خوب و بد را از هم جدا مي كند و بنابر تفكري كه هنوز هم جاري است، در بعضي موارد، از روح لطيف زن ياد مي كند و او را از مرتبه ي عقلانيت خارج ساخته و در وادي محبت و عشق جاي مي دهد و مي گويد سر وكار زن با عقل نيست، بلكه با دل است. در تعابير شوقي، نه به اين تفصيل، قصيده اي مي يابيم و نه اينچنين تقسيم بندي هايي وجود دارد. شايد به دليل اينکه شوقي كمتر به مسائل دورن جامعه مي نگريست و زندگي طرب انگيز، او را كمتر به مسائل رنج آور كشاند يا اينكه او اين گونه جزيي نگري را نمي پسنديد.

8- مشكل نافرماني برخي زنان و خيانت آنها نسبت به شويشان، در ديوان بهار به خوبي منعكس شده است. پاسخ به اين سؤال كه آيا شاعر به ديده ي غلو و مبالغه به آنها نگريسته يا از واقعيت هاي جامعه ي آن روز بوده است، امري است كه نياز به تحقيق تاريخي دارد. ولي طبعاً در جوامع بسته ي سنتي مسايل سوء اخلاقي كمتر مشاهده مي شود تا جوامع باز، اين پديده اصلاً در ديوان شوقي مشهور نيست؛

9- شوقي از اينكه زنان پا به عرصه ي تئاتر گذاشته اند، احساس شادماني مي كند و از مخاطب خود مي خواهد تا پيشاني بر پاي دوشيزگان زيباروي بنهد؛

10- شوقي دوست دارد كشور و ملت ژاپن، روياي زنان مصر شود، نه ملت هايي كه پرده ي شرم و حيا را دريده اند. بهار نسبت به كل جامعه چنين تصوري دارد و جامعه ي خود را عقب مانده تر از ژاپن تصور مي كند؛

ما و ژاپن همسفر بوديم اندر آسيا، *** او سوي مقصد شد و در نيمه ره، مانديم ما

اذكر لها اليابان *** لا امم الهوي المتهكتات

همان گونه كه پيداست، شوقي و بهار، به دنبال كسب دانش و فناوري هستند و از بي بند و باري غرب رنجورند؛

11- درديدگاه شوقي، زنان كه در صحنه هاي اجتماعي حضور نيابند، همچون جامدات اند و بين چنين زناني و اجساد موميايي شده تفاوتي نيست. او اظهار اميدواري مي كند كه مصر دوباره گذشته ي خويش را با زنان متجدد باز بيابد. از نظر او چنين زناني بهترين فرزندان را تربيت مي كنند و چون به ميدان مبارزه قدم نهند از مردان سبقت مي جويند و بر شمشير بوسه مي زنند و با نيزه مصافحه مي كنند:

مصر تجدد مجدها *** بنساء ها المتجدّدات

النافرات من الجمو *** د، كانه شبح الممات

هل بينهن جوامداً *** فرق و بين الموميات؟

اين ديدگاه با تفكر بهار تقريباً يكسان است. چنانكه ذكر شد او ركود زنان جامعه را به منزله ي فلج شدن نيمي از تن وطن مي داند؛

12- شوقي از مردان مي خواهد تا در رفتار با زنان تجديد نظر كنند و آنان را دعوت مي كند تا كتاب و سنت پيامبر ( صَلَّي الله عَلَيه و آله ) را مطالعه كنند. او مي گويد، سنت رسول الله ( صَلَّي الله عَلَيه و آله ) هيچ چيز از حقوق زن را فرو گذار نكرد. بهار نيز در نحوه ي تعامل اعضاي خانواده به ويژه زن و شوهر تذكرات فراواني دارد. در ديد او خانواده همچون نظم و نثر يا عقل و عشق اند، اگر اين دو كنار هم باشند تعادل ايجاد خواهد شد. بهار، بيش از شوقي به مسئله ي خانواده پرداخته است. از اشعار او چنين استنباط مي شود كه شاعر مشكل را به خوبي درك كرده است.

پي نوشت ها :

 

1- شبّر، 250/1.

2- همان.

3- حضرت سكينه شاعر برجسته اي بود كه در زيبايي و كرامت از زنان مشهور زمان خود به شمار مي رود. اين عساكر او را سيده شاعر زمان خودش معرفي كرده است. با بزرگان قريش مي نشست و شعراگرد او جمع مي شدند. به گونه اي كه او آنها را مي ديد ولي آنها او را نمي ديدند و كلامشان را مي شنيد و با آنان مباحثه مي كرد. او همسر مصعب بن زبير بود و در سال 117 قمري وفات يافت ( معجم النساء الشاعرات في الجاهلية و الاسلام، عبد مهنا، ص 126 ).

4- مصر تجدد مجدها *** بنسائها المتجددات

النفارات من الجمود *** کانه شبح الممات

هل بينهن جوامداً *** فرق و بين الموميات

لما حضن لنا القضيّ *** ة كن خيرالحاضنات

( الشوقيات، ج1، ص 105 )

5- ديوان بهار، ج1، ص 420.

 

منبع مقاله :

امين مقدسي، دکتر ابوالحسن؛ (1386)، ادبيات تطبيقي، تهران: مؤسسه ی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...