آنچه که از تالار گفتگوی آزاد میشه آموخت.

[fakur1 10,129]

سلام

این یه تیکه رو من از تالار وبحث و گفتگو آموختم . هر چند که هنوزم نمیتونم بخوبی بکارش بگیرم ولی مهم اینه که به ایراد و اشکال خودم پی بردم. اونم اینه که : قبلنا وقتی میخواستم به یه رفتار مثلا ناخوشایند ایراد بگیرم , یه دفعه خشک و تر رو باهم میسوزوندم و همش مطلق نگری میکردم و کارم هم نتیجه نمیداد. کم کم یاد گرفتم که منصف باشم و جوانب حرفامو هم متوجه باشم و کلی گوئی هم نکنم.

چیزای دیگه هم از بچه ها یاد گرفتم که اگه این بحث داغ بشه , در ادامه خواهم گفت.

[Yamna 1 17,420]

خدارو شکر یاد گرفتین خیلی خوبه آدم اعتراف کنه

[ENG.SAHAND 31,645]

سپاس از دوست عزیز خودم...

این سوال رو مطرح و جوابشو میزارم

آيا استفاده از استدلال و عقلانيت هميشه كار عاقلانه اي است؟

انسانها مخلوقاتي بسيار عاقل و موجوداتي هستند كه از مغز خود حداكثر بهره را مي برند در عين حال گرايش شديدي دارند تا اعمال بسيار مسخره و ابلهانه اي توام با پيشداوري انجام دهند همانطور كه اصول آموزش رفتار عاقلانه و زندگي عاقلانه نشان مي دهد منظور ما يك نوع رويكرد بسيار عاقلانه است كه دليل تراشي يا عقلاني كردن جايي در آن ندارد بهره گيري از عقل به منظور دوري از ناراحتيهاي هيجاني به سلامت شما كمك خواهد كرد و از شما موجودي عاقل مي سازد ولي دليل تراشي و عقلاني كردن موجب مي شود تا رفتارهاي روان رنجورانه خود را تا ابد ادامه دهيد.

[ENG.SAHAND 31,645]

وووو......

كنترل سرنوشت خود

مردم اكثراً وقت و انرژي زيادي صرف انجام كاري غير ممكن يعني تغيير دادن اعمال ديگران و كنترل آن مي كنند و به اشتباه تصور مي كنند كه قادر به انجام عملي قابل اجرا يعني تغيير دادن افكار يا اعمال خودشان نيستند . آنها سخت پايبند طرز فكر غير عاقلانه شماره هستند و به ندرت با آن مبارزه مي كنند . اين طرز فكر به شرح زير است:

 

احساس بدبختي من ناشي از فشارهاي بيروني است و من كنترل كمي بر روي احساساتم دارم. مردم مي توانند حرفهايي را كه به خودشان مي زنند تغيير دهند و از اين طريق بهتر فكر كنند . به خودشان فكر كنند

[ENG.SAHAND 31,645]

به سختي مي توان دنيايي غير عاقلانه تر از جامعه كنوني ما پيدا كرد .

 

برخي از عقايد غير عاقلانه اي كه مي شود با آنها به شدت مبارزه كرد:

 

1- ديگران بايد كارهاي مرا دوست بدارند و مرا بپذيرند

 

2- هميشه بايد عملكرد خوب و موفقيت آميزي داشته باشم.

 

3- بعضي از انسانها بد، پست و شريرند و به خاطر گناهانشان لايق سرزنش و تنبيه اند.

 

4- اگر كارها درست پيش نروند ، وحشتناك ، هولناك و خيلي بد خواهد شد.

 

5- منشا بدبختيهاي انسان در بيرون از اوست و ما كنترلي بر افسردگيها و تاثراتمان نداريم.

 

6- بايد به مسائل خطرناك و ترسناك خيلي فكر كرد و نگران آنها بود

 

7- فرار از مشكلات و مسئوليتهاي زندگي

 

8-گذشته بسيار مهم است و چون حادثه اي در گذشته تاثير زيادي روي زندگي ما گذاشته است.

 

9-مردم بايد روش خود را تغيير دهند و وقتي نمي توانيم راه حلي براي واقعيتهاي دردناك پيدا كنيم زندگي خيلي بد و وحشتناكي خواهيم داشت.

 

10-با تنبلي و عدم تحرك يا خوشگذرانيهاي منفعلانه و غير متعهدانه مي توان به شادي كامل رسيد.

[fakur1 10,129]

وووو......

كنترل سرنوشت خود

مردم اكثراً وقت و انرژي زيادي صرف انجام كاري غير ممكن يعني تغيير دادن اعمال ديگران و كنترل آن مي كنند و به اشتباه تصور مي كنند كه قادر به انجام عملي قابل اجرا يعني تغيير دادن افكار يا اعمال خودشان نيستند . آنها سخت پايبند طرز فكر غير عاقلانه شماره هستند و به ندرت با آن مبارزه مي كنند . اين طرز فكر به شرح زير است:

 

احساس بدبختي من ناشي از فشارهاي بيروني است و من كنترل كمي بر روي احساساتم دارم. مردم مي توانند حرفهايي را كه به خودشان مي زنند تغيير دهند و از اين طريق بهتر فكر كنند . به خودشان فكر كنند

 

با شما موافقم. انسانها رو نمیشه تغییر داد ولی میشه کمکشون کرد تا به خود خودشان نزدیک تر بشن. مثلا برای کمک به یک مدیر پروژه میتوان به او کمک کرد تا بتونه از استعداد های ذاتی و اکتسابی خودش بهتر بهره برداری کنه.

[fakur1 10,129]

سلام

این یه تیکه رو من از تالار وبحث و گفتگو آموختم . هر چند که هنوزم نمیتونم بخوبی بکارش بگیرم ولی مهم اینه که به ایراد و اشکال خودم پی بردم. اونم اینه که : قبلنا وقتی میخواستم به یه رفتار مثلا ناخوشایند ایراد بگیرم , یه دفعه خشک و تر رو باهم میسوزوندم و همش مطلق نگری میکردم و کارم هم نتیجه نمیداد. کم کم یاد گرفتم که منصف باشم و جوانب حرفامو هم متوجه باشم و کلی گوئی هم نکنم.

چیزای دیگه هم از بچه ها یاد گرفتم که اگه این بحث داغ بشه , در ادامه خواهم گفت.

یکی دیگش هم اینه که : من تو این چن سال که تو این تالار فعال هستم , خیلی ها رو دیدم که آمدند و حرف خودشونو تا ته زدند و رفتند. من نرفتم . موندم و تغییر کردم. بیشتر یاد گرفتم و به آرامش رسیدم. به خودم اجازه دادم که نگرشهای قدیمی ام رو دور بریزم و رشد کنم. و تا زمانی که ممکن باشه , از تغییرات خودم استقبال خواهم کرد.در واقع اکثر ما یاد گرفته ایم که برای آنچه در زندگی خوش مان نمی آید، دیگران را سرزنش کنیم. والدین، رییس، دوستان، رسانه ها، همکاران، ارباب رجوع، همسر، آب و هوا ، اقتصاد، صور فلکی، بی پولی و خلاصه هر کس و هر چیزی را ملامت می کنیم و هیچ وقت مشکل واقعی، یعنی خودمان را نمی بینیم.

[fakur1 10,129]

«دیوانگی» اینگونه تعریف می شود: «تکرار همان رفتار همیشگی و انتظار نتیجه متفاوت داشتن!»

[fakur1 10,129]

متاسفانه بیشتر ما چنان اسیر عادات خود هستیم که هرگز رفتارمان را عوض نمی کنیم. در بند واکنش های مشروط، اسیر می شویم. ما مجموعه ای از واکنش های مشروطیم که بدون اختیار خودمان عمل می کنیم. اما باید این اختیار را بازپس بگیریم. اختیار افکار، تصاویر ذهنی، آرزوها و رویاها و رفتار خود.

در واقع هر چه که بدان فکر می کنیم، می گوییم یا انجام می دهیم، باید هدفمند و همسو با مقصود، ارزش ها و اهدافمون باشه.

[fakur1 10,129]

آيا استفاده از استدلال و عقلانيت هميشه كار عاقلانه اي است؟

[fakur1 10,129]

یعنی کسی تا بحال چیزی نیاموخته بیاد بگه؟

[Just Mechanic 27,854]

من این رو از گفتگوی آزاد اینجا و خیلی جاهای دیگه یاد گرفتم که هیچی تا وقتی که خودت نخوای قابل تغییر نیست.

تمام دنیا بیان برات بگن که این اشتباه مادامی که تو قبولش داری در برابر نظر کل مخالفت میکنی و برعکس

گاهی بنا به اینکه همه یه مسیر یا هدفی رو انتخاب کردن شما هم به این سیل روان جمعیت میپیوندید غافل از اینکه مسیر رو اشتباهی میرید بازهم از عمل به حرف کسی که حقیقت رو میگه حذر میکنید.

 

در کل بهتره حرفمون رو بزنیم و قضاوت اینکه چی درسته و چی غلط هستش رو به خود فرد بسپاریم

[fakur1 10,129]

من این رو از گفتگوی آزاد اینجا و خیلی جاهای دیگه یاد گرفتم که هیچی تا وقتی که خودت نخوای قابل تغییر نیست.

تمام دنیا بیان برات بگن که این اشتباه مادامی که تو قبولش داری در برابر نظر کل مخالفت میکنی و برعکس

گاهی بنا به اینکه همه یه مسیر یا هدفی رو انتخاب کردن شما هم به این سیل روان جمعیت میپیوندید غافل از اینکه مسیر رو اشتباهی میرید بازهم از عمل به حرف کسی که حقیقت رو میگه حذر میکنید.

 

در کل بهتره حرفمون رو بزنیم و قضاوت اینکه چی درسته و چی غلط هستش رو به خود فرد بسپاریم

متوجه منظورتون نشدم. انسان خودش نمیتونه در مورد خودش قضاوت کنه. بقول معروف میگن انسان در کلامش نهفته است. خیلی از بچه هایی که بودند ولی الان نیستند همونایی هستند که نتونستن حرفشونو به کرسی بنشونن و بی اراده رفتن. خوب اینا اگه اینجا متوجه نشدن فردا چه جوری میخوان متوجه خودشون بشن و بتونن خودشونو صحیح تر ببینند؟ خیلی از انسانها بجای تفکر در مورد علت رد حرفاشون و اینکه بشینن آسیب شناسی کنن ببینن که چرا اون حرکت و اون نظرشون برای فلان کاربر متضاد جلوه کرد میان خودشونو محق میدونن و طرف رو متهم میکنند که چرا مخالفت کرده و نبایستی این کارو میکرد و بعدشم یکم کشمکش و قهر و تموم .

انسان اگه بخواد پیشرفت کنه میتونه از این تالار بعنوان ائینه تمام نما استفاده کنه و مجهولات خودش رو پیدا بکنه و تکمیل تر بشه. اگه نتونه مطمئن باش هیچوقت هم نخواهد تونست. اونایی که جا میزنن و میرن مطمئن باش تو خیلی از مسائل زندگیشونم جا خواهند زد.

[Lean 56,968]

فوایدی داشته معایبی هم داشته ، معایبش اینه که من تا قبل از اتمام خدمت سربازیم حدودا تا 89 وارد دنیای مجازی نشده بودم ولذا در بحث های شفاهی قویتر بودم گستره واژگانی خیلی وسیعی داشتم یعنی بدون اینکه جستجو کنم در مغزم از کلمات زیادی میتونستم استفاده کنم اما الان حس میکنم این تواناییم ضعیف شده چرا که در فضای نوشتاری بارها شده جملات رو عوض کردم و برای انتخاب واژه فکر کردم.

 

از جمله فوایدش انتقاد پذیریم بالاتر رفته و تحمل مخالف برام راحت شده از طرفی با فنون بحث کردن هم آشنا شدم به طوریکه حواسم هست دچار مغلطه نشم و در مقابل گرفتار مغلطه گر هم نشم

[fakur1 10,129]

فوایدی داشته معایبی هم داشته ، معایبش اینه که من تا قبل از اتمام خدمت سربازیم حدودا تا 89 وارد دنیای مجازی نشده بودم ولذا در بحث های شفاهی قویتر بودم گستره واژگانی خیلی وسیعی داشتم یعنی بدون اینکه جستجو کنم در مغزم از کلمات زیادی میتونستم استفاده کنم اما الان حس میکنم این تواناییم ضعیف شده چرا که در فضای نوشتاری بارها شده جملات رو عوض کردم و برای انتخاب واژه فکر کردم.

 

از جمله فوایدش انتقاد پذیریم بالاتر رفته و تحمل مخالف برام راحت شده از طرفی با فنون بحث کردن هم آشنا شدم به طوریکه حواسم هست دچار مغلطه نشم و در مقابل گرفتار مغلطه گر هم نشم

گستره واژگان شما تغییر نکرده بلکه ذهنتون دیگه بهتون اجازه نمیده که مثه قبل با واژه ها کار کنید. تجربه کار در اینجا به ذهن یاد میده که بتونه حرفش رو بطور خلاصه هم بزنه و معنیشم برسونه. اینم از فوائد اینجاست که به ما یاد میده که ساده بگوئیم و کامل .