Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۳ «هاتف» خواننده مورد علاقه دوران نوجوانیام بود شاید به این دلیل که وقتی سال گذشته در یکی از برنامههای بیبی سی شنیدم او خواننده سرود «رسالت محمد» یا همان «الله الله» بوده که هر سال در ایام دهه فجر از تمامی تریبونهای صدا و سیما منتشر میشد، به شدت کنجکاو شدم بدانم چطور و با چه ایدهای آن سرود شورانگیز را اجرا کرده و اینکه آیا امروز از اجرای آن سالهایش پشیمان نیست؟ «علی هاتفی» که به نام هنری«هاتف» میشناسیم تا همین اواخر به عنوان خواننده و ترانه سرا شهرت داشت اما از دو سال پیش با ساخت فیلم بلند «مسافر» و نمایش آن در جشنواره فیلم مستقل پرتوبللوی بریتانیا نامش به عنوان فیلمساز نیز مطرح شد. او با خوشرویی دعوت مرا برای گفتوگو پذیرفت و آنچه میخوانید حاصل آن مکالمه است: آقای هاتف این همه سال صدای شما میهمان رادیو و تلویزیون بود و ما نمیدانستیم؟ چطور شد این سرود را اجرا کردید؟ در آن سالها و با حس و حال نوجوانی، هر ساله به خاطر فعالیتهای هنریام به اردوی رامسر دعوت میشدم. آنجا شبها اجرای برنامهٔ زنده داشتیم. یکی از اساتیدی که آنجا بود صدای مرا شنید و مرا به علی درخشان که بدنبال صداهای تازه بود معرفی کرد که درآن زمان در ارکسترر تالار رودکی فعالیت میکرد و او و زنده یاد مسعود هوشمند هم مرا به اجرای این کار دعوت کردند. چطور شد سر از رادیو و تلویزیون در آورد؟ بعد از اتمام مراحل ضبط آنرا به رادیو فرستادیم که شورای رادیو کار را تصویب و پخش کرد. آیا شما در حوادث ایام انقلاب فعال بودید؟ نخیر من فعال نبودم خانم. اما وقتی با خیل عظیمِ اقشار مختلف مردم که هر روز در راهپیماییها شرکت میکردند روبرو میشدم با خودم حس میکردم که شاید این جمع عظیم میدانند چه میکنند و شاید بشود در انتهای این راه به یک جامعه آزاد با آرمانهای دمکراتیک برسیم. از این رو با دوستانِ هم سن و سالم گاه و بیگاه با این موج همراه میشدم. حس غریبی بود. من به عنوان یک نوجوان که نسبت به اتفاقات روز کنجکاو و حساس بودم در عین حال نسبت به آیندهٔ آن ناآرامیها و مسیر نهایی آن هم مطمئن نبودم. میتوانستید عاقبتی را که منتظر آن سرود بود حدس بزنید؟ مسلما خیر. من با دودلی کار را اجرا کردم. نمیدانستم قرار است مدام منتشر شود. آن سرود در آن زمان وسیلهای برای صدا و سیما شد تا با بازنشر مداوم به اهدافش برسد. به هر حال شور انقلابی ایجاد میشد. با اینکه کودک بودم به خوبی به خاطرم هست. هدف من ایجاد شور انقلابی نبود اما چند ماه قبل از ضبط این کار به بهانه تظاهرات و شلوغیها دو تا از دوستانِ هم محلّی ام کف خیابان بر اثر شلیک گلوله جان داده بودند و اجرای این سرود برای خود من نویی همدردی با بازماندگان آنها بود. دقت کنید فضا اجرای کارهایی از این دست را میطلبید. آن زمان اساتیدی مثل شجریان و شهرام ناظری هر ماه دو یا سه کار از این دست ضبط میکردند. همان روزها آهنگ به یاد ماندنی «محمد» از استاد اسفندیار منفرد زاده با صدای فرهاد و همینطور کار زیبای به «لالهٔ در خون خفته» از جهانبخش پازوکی و ترانه مشهور با صدای دوست گرامی داریوش اقبالی که میگوید« بخوابای مهربانای یار/بخوابای کشتهٔ بیدار/ بخوابای خفتهٔ گلگون/ بخواب ای غوطه ور در خون» که شعرش را ایرج جنتی عطایی عزیز سروده بود ، ضبط شد و موجی از این قبیل آهنگها به راه افتاده بود و اساتید و پیشکسوتان بنده هم در این فضای خاص دوست داشتند با مردم همراه باشند. ولی بعد به هر دلیلی که بود سرود ما توسط صدا و سیما انتخاب شد و مدام روی آنتن رفت و سرنوشتش از دست ما خارج شد. حرفهایتان به این معناست که اگر با علم و آگاهی امروز هم بود شما کار را اجرا میکردید؟ خلق یک اثر هنری تا زمانی که در لیست سفارش برای سازمانی حزبی یا سیستم خاصّی نباشد قابل احترام است. من یک هنرمندم و وظیفهام خلق هنر است. دولتها همیشه از هنر بهر برداری جناحی کردهاند،. آن زمان این کار در استودیو« بل» تهران با همدلی شاعر و آهنگسازش بدون دخالت یا بودجه دولتی ساخته شد و صدای من را برای این کار برگزیدند. همه این بازپخشها بدون اجازه از سازنده اثر بود؟ بارها از این سرود سو استفاده شد شرکتهای تلفن همراه آن را روی پیام گیرهای تلفنشان میگذاشتند و خود من چندین بار اجراهای متفاوتی از آن را شنیدم. اجازهای گرفته نشد و البته من هم حساسیت چندانی نداشتم برای اینکه این کار سازنده دیگری داشت و من فقط اجرا کرده بودم و اگر قرار بود اجازه گرفته بشود باید از دوستان زنده یاد آقای هوشمند و درخشان اجازه گرفته میشد. البته بعدها این کار توسط خواننده ایی به نام «حمید غلامعلی» نیز بازخوانی شد. بله به هر حال شنیدن بازخوانیش دیگر برایم مهم نیست. متن وسط آهنگ آنجا که میگوید «در جواب یک ندا خلقی آمد به خروش گفت هان ای زن و مرد جامه رزم بپوش را» هم خودتان دکلمه کردهای؟ بله چند ساله بودید؟ پانزده یا شانزده سالم بود . کدام دبیرستان میرفتید؟ دبیرستان مبتکر درنزدیکیهای بهجت آباد تهران شما بعدها آن را برای جنبش سبز بازخوانی کردید؟ خیر اما بچههای دانشجو از آن صدا استفاده کردند و تصاویری از جریان جنبش سبز و اتفاقات بعد از انتخابات را روی کار گذاشتند و من خیلی خوشحال شدم از این جهت که دیدم این سرود هم در جای مناسبی به کار گرفته شد و هم اینکه محدود به یک زمان مشخص نیست بلکه میتوانست بعد از گذر این همه سال هم حس ایجاد کند. شنیدم شما تا سالهای بعد از انقلاب هم در ایران ماندید و حتی درجنگ هم مشارکت کردید. بله. آن روزها مسئله دفاع از خاک وطن بود. من بخشی از سربازیام در خط مقدم گذشت محور آبادان و اهواز و سرباز مسئول نقل و انتقال مهمات بودم. جنگ را به خوبی به خاطر دارم با دوست دیرینم «مهرداد آگین» همدوره بودم و قرار گذاشته بودیم بعد از تمام شدن جنگ و پایان خدمت سربازی برای ادامه تحصیل به اینور آبها بیائیم. امّا مهرداد دو پا و یک دستش را روی مینهای جبهه جا گذاشت و مرا تنها به این سفر فرستاد. در واقع مهرداد به نویی دست و پایش را از دست داد و من وطنم را . او در ایران ماند و من رفتم. مهرداد را برای همیشه و تا ابد آینهای برای زلال شدنم دارم و پیش رویم دارم. اگر شرایط فراهم شود آیا مایل به بازگشت به ایران هستید؟ با شرایطِ فعلی خیر. ولی مسلما هم من و هم دوستانم از دو سه نسل پیش تا کنون آرزومند دیدار وطن هستیم ولی البته به وطنی که قائل به فضای آزاد سیاسی و آزادی بیان باشد و من و همکارانم بتوانیم بی واهمه و وحشت و به راحتی کارهای اعتراضیمان را از نو اجرا کنیم و اجازه فعالیت آزاد داشته باشیم. فضای کار شما همیشه جدی و با نیمه نگاهی به مسائل اجتماعی بود و حتی بعد از ماجرای جنبش سبز چاشنی کارهای شما به نوعی اعتراض آمیخته شد ولی در یک دوره از سالهای دهه هفتاد شروع به خواندن ترانههای شادی مثل «زنگ تفریح» کردید. علت این تغییر رویکرد چه بود؟ ببینید. آن روزها جنگ تمام شده بود و من حس میکردم فضای حاکم بر جامعه یک فضای افسرده است. مردم به شادی نیاز داشتند و من به عنوان یک هنرمند مایل نیستم خودم را در یک چهارچوب مشخص و خاص یا یک سبک خاص محدود کنم.دوست داشتم با حال و هوای جامعه همراه باشم. الان هم اگر ضرورتش را حس کنم برای تغییر روحیه مردم کارهای شاد اجرا خواهم کرد. چطور شد به فیلمسازی روی آوردید؟ زبان سینما به نظر من زبانی همه جانبه و گسترده است. با مخاطبین بیشتری میشود در ارتباط بود، زبانی بین المللی و بدون محدودیت است. انتظار ندارم یک شبه فیلمسازشوم ولی امیدوارم باز هم بتوانم کارم را در حوزه فیلمسازی ادامه بدهم و کارهای بعدیام را به دیگر زبانهای زنده دنیا کار کنم. به هر حال من در زمینه موسیقی الان سی سال است فعالیت دارم و برایم جذاب است که با مخاطبین بیشتری بتوانم ازطریق سینما هم ارتباط بگیرم. ضمنا جذابیت فیلمسازی اصلا به این معنا نیست که دیگر به موسیقی وفادار نباشم، اتفاقاً هم اینک در استودیوهای لوس انجلس مشغول به اتمام رساندن آلبومی هستیم که بزودی تقدیم دوستداران خواهد شد. 10 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۳ من فونتشو خراب میبینم یا خرابه؟؟؟ 3 لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 خرداد، ۱۳۹۴ واقعا چه گنجینه های راازدست دادیم وداریم ازدست می دیم.تایید میتوانستید عاقبتی را که منتظر آن سرود بود حدس بزنید؟ مسلما خیر. من با دودلی کار را اجرا کردم. نمیدانستم قرار است مدام منتشر شود. آن سرود در آن زمان وسیلهای برای صدا و سیما شد تا با بازنشر مداوم به اهدافش برسد. خب متعصفانه این مشکل خیلیهابودکه نمدانستندچی داره می شودبعضی هامی گن مثل آقای هاتف وبعضی هانمیگن. همه این بازپخشها بدون اجازه از سازنده اثر بود؟ بارها از این سرود سو استفاده شد شرکتهای تلفن همراه آن را روی پیام گیرهای تلفنشان میگذاشتند و خود من چندین بار اجراهای متفاوتی از آن را شنیدم. اجازهای گرفته نشد و البته من هم حساسیت چندانی نداشتم برای اینکه این کار سازنده دیگری داشت و من فقط اجرا کرده بودم و اگر قرار بود اجازه گرفته بشود باید از دوستان زنده یاد آقای هوشمند و درخشان اجازه گرفته میشد. این مشکل برای افرادداخل ایران هم هست(خیلی خارجی فکرمیکنند اینجاایرانه یعنی کپی رایت کشک) 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده