رفتن به مطلب

بررسی فیلم هیتلر : ظهور شیطان(قسمت اول)


ارسال های توصیه شده

The only thing necessary for triumph of evil is for good men to do nothing ,,,این جمله ای بود که در اولین سکانس فیلم سینمایی هیتلر : ظهور شیطان به نمایش در آمد . ادموند بورک ( 1729 – 97 ) کسی است که این جمله را به او نسبت می دهند .

 

قسمت اول از بررسی فیلم سینمایی Hitler : The rise of evil

 

پس از نمایش این جمله و در پس آن نام فیلم ، مخاطب تصویری از کودکی می بیند که در کلاس درس به یک موسیقی ژانر کلاسیک گوش میکند که با توضیحات معلمش همراه شده که در ستایش این قطعه موسیقی آنرا به امیال وطن پرستانه ربط می دهد . کسانی که مختصر مطالعه ای درباره شخصیت و زندگی آدلف هیتلر ( رهبر آلمان نازی ) داشته اند ، به خوبی پیام این سکانس های اولیه را درک می کنند . هیتلر موسیقی اصیل آلمانی را تنها نوای ساخته و پرداخته قطعات و ابزار آلات جامد نمی دانست . هیتلر موسیقی اصیل آلمانی و نوایی برخواسته از روح ملت المان می دانست که در طول تاریخ کشورش همواره چون چشمه ای جاری بوده و تبدیل به روح واحد در کالبد کشور شده است . طوری که بارها و در موقعیت های گوناگون این نظر شخصی درباره موسیقی را ابراز کرد . کارگردان در این سکانس سعی دارد تا به نوعی به مخاطب القا کند که افکار دوران بزرگسالی و احساساتش ناشی از برداشت های احساسی دوران کودکی اوست . ویژگی که شاید چندان درست به نظر نرسد چراکه در کتاب نبرد من که هیتلر در دوران میان سالی به رشته تحریر در آورده است ، به وضوح می توان مراحل بلوغ فکری و نتیجه گیری های این فرد را در اثر فرازو نشیب های فکری و کاری زندگی ، مشاهده کرد .در ادامه فیلم مشاهده می کنیم که کارگردان سعی دارد که اینطور به مخاطب القا کند که هیتلر خردسال ، کودکی عقده ای و کینه توز است و از همان دوران کودکی برای انتقام جویی از چیزهایی که از آنها متنفر است توطئه چینی و برنامه ریزی می کند . مثلا در سکانسی که مادر او در حال نوازش و ابراز محبت به اوست ، هیتلر در حال کشیدن طرحی روی بخار شیشه است که وقتی با دقت بیشتری به آن دقت کنیم متوجه میشویم که طرحی که هیتلر خردسال روی بخار شیشه کشیده نمایی است از کندوهای عسلی که به آتش کشیده می شود !

huf47znvezqpr9egl4l.pngتصویری که هیتلر خردسال با انگشت خود روی بخار شیشه ترسیم می کند

 

زمانی که هیتلر به سنین جوانی می رسد ، مادر او بیمار می شود و از قضا پزشک معالج او یک مرد یهودی به مخاطب معرفی می شود . در سکانسی که پزشک یهودی کنار هیتلر نشسته و سعی می کند که مثل همه پزشکان در فیلم ها به او خبر ناگوار بیماری لا علاج مادرش را بدهد ، واکنش هیتلر بیشتر به بیماران روانی شباهت دارد تا یک جوان عادی ! وقتی که پزشک یهودی دست بر شانه هیتلر می گذارد و می گوید که مادرش سرطان سینه دارد ، هیتلر نگاهی از سر نفرت به دست او میکند که اکنون بر شانه اش نشسته و می گوید که او هر کاری می کند که در کارم خللی ایجاد کند !

jaq2gs924k3nx4i70f9y.pngنگاه تنفرآمیز هیتلر به دست پزشک یهودی

 

اینجا مخاطب دچار سردرگمی می شود که بالاخره جناح فکری واقعی این جوان ( هیتلر ) چیست ؟! اگر از کودکی مادرش را دوست داشته ، چرا حالا اینطور با نفرت از تلاش مادرش برای بازدارندگی خود سخن می گوید ؟ در حالی که در سکانس های قبلی مادرش به وضوح به آرزوی قلبی اش برای موفقیت هیتلر اشاره می کند ! و حتی در لحظه مرگ هم از خواهر ناتنی هیتلر می خواهد که از او مراقبت کند . کارگردان این فیلم در اینجا با به چالش کشیدن مخاطب سعی می کند تا به او بفهماند که هیتلر توان درک درست روابط انسانی را ندارد . در واقع تا اینجا ( 5 دقیقه اول فیلم ) پرونده بیماری روانی شخصیت هیتلر توسط کارگردان پیچیده شده و به مخاطب اینطور القا شده که نقش اول فیلم یک بیمار روانی است که می تواند برای اطرافیان و حتی جامعه خود خطرناک باشد .هیتلر جوان پس از مرگ مادرش گویا مثل اینکه ضربه روحی شدیدی خورده باشد ، خانواده را ترک می کند و در جستجوی آینده ای بهتر به وین می رود ولی آنجا چیزی بجز نکبت و بدبختی عاید او نمی شود . ولی نکته ای که کارگردان در اینجا به مخاطب عرضه میکند ، عزم لجوجانه و اراده خاص هیتلر است که هیچ یک از مورخان نتوانستند منکر آن شوند . هیتلر در سخت ترین روزهای زندگی خود کمر خم نمی کند و در نگارش نامه های خود به آشنایانش که اکنون تنها خواهر ناتنی اوست ، از اوضاع بد زندگی اش شکایتی نمی کند . زمانی که پس از سالها هیتلر خواهرش را در ایستگاه قطار وین ملاقات میکند ، زمانیست که زمان تحویل ارثیه او فرارسیده . وقتی خواهرش از او درباره شرایط زندگی در وین سوال میکند ، جواب های هیتلر تدبیر ناشیانه کارگردان برای منفی جلوه دادن شخصیت اوست . هیتلر علل عدم موفقیت خود را در تشکیل زندگی صرفا به حضور لهستانی ها و یهودی ها در وین خلاصه می کند و آنها رو مقصر وضعیت نامطلوب خود می داند . و این در حالی است که فیلم هیچ نشانه ای از تلاش او برای جستجوی کار به مخاطب عرضه نمی کند ! تنها پیگیری هیتلر برای کسب آینده ای روشن ، شرکت در آزمون آکادمی هنر بود ! در واقع کارگردان سعی دارد که هیتلر را انسانی متوقع و خودگرا معرفی کند که تنها دلیل عدم موفقیت خود را در بدست آوردن خواسته هایش وجود دیگران و تلاش آنها می داند و نه سستی خود و نداشتن پشتکار !

7wi03bsupujvgjy8263k.pngملاقات هیتلر با خواهرش در ایستگاه قطار وین

 

زمانی که مبلغین جنگ در شهر داد جنگ طلبی سر می دهند ، هیتلر جوان برای اولین بار در جمعیت خود را تجربه می کند و محو سخنرانی شورانگیز سفیر جنگ می شود . در واقع هیتلر برای اولین بار احساساتی خاص را تجربه می کند که برایش خوش آیند جلوه می کند . در نخستین لحظاتی که خود را در سیل جمعیت رها می کند به خوبی تعجب و شگفت زدگی در چهره اش نمایان است . در واقع کارگردان طوری هیتلر را به تصویر کشیده که گویا کودگی خردسال برای اولین بار به مهدکودک می رود ! هیتلر وقتی با بهت و چشمانی گرد شده وارد جمعیت هیجان زده می شود برای اولین بار احساس خوشایند موج احساسی مردمی را درک می کند . موجی که قرار بود در سال هایی نه چندان دور سوار بر آن بر دنیا بتازد ! پس در پایان سخنان آتشین مبلغ ، وقتی مردم یکصدا فریاد جنگ طلبی سر میدهند ، هیتلر هم به اطرافیانش نگاه می کند و با تقلید از آنها سعی می کند که همراه این موج احساسی و بلکه پر شورتر از آن ظاهر شود و این تقلید از نگاه های او به اطرافیانش برای الگو برداری مشخص است .

x0nxqkt4r6zowb6snlp3.pngاولین حضور هیتلر در موج احساسی مردم

 

اما در جبهه جنگ هیتلر با توجه به پایداری ذاتی که در وجودش نهفته است ، با جدیت وظایفش را انجام میدهد . هرچند که بنا بر آنچه که فیلم روایت می کند چندان در نظر اطرافیان خوب و کارآمد نباشد ! در یک تحلیل میلیتاریستی از شخصیت نظامی هیتلر در این فیلم میتوان او را یک آلت دست فرماندهان نامید که کارگردان مسلما با استفاده از مشاوران نظامی که داشته سعی کرده تا شخصیت اورا فوق العاده غیر قابل اعتماد و ضعیف جلوه دهد . در واقع از نظر صاحب نظران حوزه مدیریت نیروی انسانی ، شخصیتی که بیننده در این مرحله از فیلم از هیتلر میبیند ، یک جوان فوق العاده احساسی است که عقایدی افراطی دارد و حتی حاضر از برای همین عقاید فداکاری کند . در اصطلاح عامیانه هیتلر یک سرباز جوگیر است که کاملا مستعد سوءاستفاده های درجه داران مافوق خود است که ماموریت های خطرناک و سخت را به او بسپرند و به اصطلاح از او بیگاری بکشند ! در سکانسی ازین فیلم هیتلر از سمت راست با حرکات خاص نظامی سعی می کند که از حضور مافوقش مرخص شود که کاملا این حرکت را برعکس انجام میدهد ! ( این یکی از اشتباهاتیست که اغلب تازه واردان به دنیای میلیتاریسم آنرا تجربه میکنند ولی سربازان به خصوص در میدان رزم هیچوقت یا اینگونه حرکات را انجام نمیدهند ویا در شرایط خاص هرگز چنین اشتباهی نمی کنند )

xu92z9j0as8jwx6vqdo3.pngهیتلر در حال ادای احترام به مافوق خود در جبهه جنگ

 

چنین شخصیت هایی در سیستم های نظامی نه تنها جایگاهی بین درجات مافوق ندارند بلکه بین هم قطاران خودشان هم از ارزش و قربی برخوردار نیستند ! و این در حالیست که تاریخ گواهی داده که هیتلر نه تنها سربازی لایق و فداکار بوده بلکه از محبوبیت بالایی بین سایر هم سنگران خود برخوردار بوده است و این برگی دیگر است بر علیه فرآیند جانبدارانه این فیلم که می توان به جرات گفت که تا اینجای کار به صراحت به شعور مخاطبانش توهین کرده !اما قضیه به همین جا ختم نمیشود و سینمای تبلیغاتی همچنان به تحقیر و ضربه زدن به شخصیت هیتلر ادامه می دهد . در جبهه جنگ در یکی از سکانس ها کارگردان سعی می کند که روح سلطه جوی هیتلر را برای مخاطبش به نمایش بگذارد و برای این منظور احساسات بیننده را به واسطه یک سگ به بازی می گیرد . هیتلر در برابر دوستانش به سگ دست آموزش دستور می دهد که بنشیند و وقتی که سگ مطابق میلش عمل نمی کند شلاقی بر میدارد و به شدت اورا مورد ضرب و شتم قرار می دهد و در حین شلاق زدن سگ بی نوا اورا مورد خطاب قرار می دهد که : (( تو مرا تحقیر کردی و باعث شدی از خودم بیزار شوم ))

tb0wcvl3sczq15zi2kw.pngهیتلر در حال شلاق زدن سگ

 

در صحنه ای دیگر باز هم فیلم سعی در تخریب شخصیت هیتلر دارد . آنجایی که هیتلر همچنان سعی می کند تا برای بدبختی های زندگی خود مقصر تراشی کند و همه تقصیر ها را متوجه دیگران کند . در یک شب زمستانی هیتلر و همرزمانش در سنگر غذا می خورند که هیتلر غرغر کنان گلایه می کند که یهودیان آلمانی برای دفاع از کشور در جبهه حاضر نیستند و در حقیقت علت عدم کامیابی آلمانی ها خیانت های یهودیان و کمونیست ها است . اتفاقا در همین حین یکی از سربازان معترض او می شود و زمانی که هیتلر سعی میکند که اورا قانع کند و می پرسد که آیا هیچ یهودی را در جبهه می شناسد ، سرباز جواب میدهد که : (( من خودم یهودی ام و حالا خفه شو و شامت رو بخور )) .یکی از صحنه هایی که در فیلم جلب توجه می کند و در واقع اوج کینه توزی این فیلم را نشان می دهد ، جایی است که هیتلر در جبهه مورد حمله شیمیایی قرار می گیرد و زمانی که سعی می کند برای نجات جانش از ماسک استفاده کند ، بند ماسک به مدالش گیر می کند و بدین ترتیب او بخاطر چیزی که به آن عشق می ورزید و برایش زندگی خود را به خطر انداخته بود ، مجروح میشود ! در واقع فیلم در اینجا نشان می دهد که آرمان ها و خواسته های هیتلر از پایه غلط و مخرب بودند و همین خواسته های اشتباه بودند که اورا به نابودی کشاندند . در واقع هیتلر به عنوان نمادیست از آن کسانی که در برابر لابی های یهودی می ایستند . این فیلم هیتلر را به عنوان چنین نمادی معرفی می کند و سرانجام چنین افرادی را ضمن قیاس با سرنوشت هیتلر ، به تصویر می کشد .

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...