رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

آقای کاردان صاحب شرکتی پرآوازه بود.او در آستانه ی 70 سالگی تصمیم داشت مدیریت شرکت را به یکی از پنج فرزندش واگذار کند تا با خیالی آسوده باقی مانده ی عمرش را کنار همسرش سپری کند یا با او به سفر برود.او میدانست کدام یک از فرزندانش برای به عهده گرفتن این مسئولیت شایسته تر است اما میخواست فرصتی همسان در اختیار همه ی فرزندانش قرار دهد تا هر یکی از انان شایستگی و توانایی اش را به نمایش بگذارد...

 

منبع:شماره ی 53 دو هفته نامه ی راز

 

 

 

 

 

توانمندانه در آزمون موفقیت زندگی شرکت کنید.

 

آقای کاردان به فرزندانش گفت: فردا صبح به بخش مدیریت شرکت در طبقه ی پنجم بروید،بسته ای را که نام خودتان روی آن نوشته شده از خانم منشی تحویل بگیرید،باز هم راس ساعت ده در دفتر کار من حاضر شوید.

ساعت هشت صبح روز بعد سه فرزند آقای کاردان مقابل آسانسور شرکت ایستاده بودند.

بزرگ ترین دختر آقای کاردان تمایلی نداشت که مدیریت شرکت را به عهده بگیرد،بنابراین به خودش زحمتی نداد و در خانه ماند.

پسر بزرگ آقای کاردان که تصور میکرد مدیریت شرکت پس از پدر حق اوست تصمیم گرفت کمی دیرتر به شرکت برود و خواسته ی پدر را اجرا کند.او با خود برنامه ریزی کرده بود که اگر ساعت نه صبح از خانه حرکت کند باز هم میتواند راس ساعت ده بسته را به پدرش تحویل دهد.

سه فرزند دیگر اقای کاردان پس از چندبار فشار دادن دکمه ی آسانسور پی بردند که آسانسور خراب است.

پسر دوم آقای کاردان سعی کرد نگهبان را بیابد و به مشکل اصلی پی ببرد.

نگهبان گفت: تعمیرکار ساعت ده برای درست کردن آسانسور می آید.

پسر و دختر دوم آقای کاردان تصمیم گرفتند منتظر بمانند و دوباره به تعمیرکار آسانسور تلفن کنند تا شاید زودتر برسد.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

وقت تلف کردن در مسیر موفقیت جایز نیست.

 

کوچکترین دختر آقای کاردان فکر کرد: من دو راه پیش رو دارم هم میتوانم این جا منتظر بمانم که در این صورت وقتم تلف میشود و کار مفیدی هم انجام نداده ام.هم میتوانم از پله ها بالا بروم،به هر طبقه سری بزنم اطلاعات مفید را گردآوری کنم و در پایان هم سفارش پدرم را انجام دهم.در این صورت وقتم تلف نشده است.در این میان اگر آسانسور درست شد بقیه ی طبقه ها را با آسانسور بالا میروم.

 

او به این ترتیب شروع به کار کرد.

طبقه ی اول مربوط به امور اداری شرکت،طبقه ی دوم مربوط به امور مالی،طبقه ی سوم مربوط به امور فروش،طبقه ی چهارم مربوط به امور تولید و طبقه ی پنجم هم مربوط به مدیریت بود.

او در هر طبقه به اتاق های مختلف سر میزد،با کارکنان گفت و گو میکرد و تا حدودی به امور ان بخش پی میبرد.

در پایان هم سفارش پدرش را انجام داد و همان مسیر را برگشت.

وقتی به پایین ساختمان رسید خواهر و برادرش هنوز منتظر بودند تا تعمیرکار آسانسور برسد البته برادر بزرگش هم به جمع انان اضافه شده بود.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دقیق،مصمم و تیزبین باشید.

 

راس ساعت ده صبح فقط بزرگترین و کوچکترین دختران آقای کاردان در اتاق کار او در منزلش حاضر بودند.

البته بزرگترین دختر او در کل از خانه خارج نشده بود.

سه فرزند دیگر با نیم ساعت تاخیر نزد پدرشان حاضر شدند.

معاون آقای کاردان هم در ان لحظه نزد او بود.اقای کاردان ابتدا از فرزندانش اندکی فرصت خواست تا جلسه اش را با معاونش تمام کند.

او سوالهایی را درباره ی امور اداری،مالی،فروش و تولید شرکت مطرح کرد.

معاون آقای کاردان به بعضی از انها پاسخ میداد و اما برای بعضی از سوالها هیچ پاسخی نداشت و باید در این باره بررسی میکرد تا پاسخی مناسب بیابد.

کوچکترین دختر آقای کاردان در این لحظه از پدرش اجازه خواست تا به این سوالها پاسخ دهد.

او هنگام بالا رفتن از پله ها به همه ی طبقه ها سر زده و اطلاعاتی مفید به دست اورده بود.

برای همین توانست در حضور دیگران به خوبی به سوالهای پدرش پاسخ دهد.

در ضمن فقط او بود که بسته ی سفارشی پدرش را اکنون در دست داشت.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

موفق ها بهانه نمی آوردند،دست به کار میشوند.

 

آقای کاردان نگاهی به فرزندانش کرد و گفت: خودتان قضاوت کنید،به نظر شما چه کسی شایستگی دارد تا این مسئولیت به او واگذار شود؟

همه ی فرزندان ابتدا سکوت کردند سپس پسر بزرگتر گفت: در طی این سالها سابقه نداشته که آسانسور شرکت چند ساعت خراب باشد و کسی به این موضوع رسیدگی نکند.من طبق برنامه ریزی ام میتوانستم به موقع به طبقه ی پنجم شرکت برسم و خواسته ی شما را انجام دهم اما فکر نمیکردم درست همین امروز آسانسور خراب شود و تعمیرکار هم به هر علتی نتواند ان را درست کند.

آقای کاردان گفت: اسانسور به سفارش خود من تا این لحظه خراب باقی ماند.من میخواستم به چگونگی تصمیم گیری شما پی ببرم.می خواستم بدانم کدام یک از شما بهترین شیوه را انتخاب میکند.میخواستم بدانم کدام یک از شما دست به کار میشود و کدام یک منتظر می ماند تا فرصتی راحت و مناسب فراهم شود.تلفن کردن به تعمیرکار آسانسور اقدام درستی بود اما منتظر ماندن برای رسیدن او به ضرر شما تمام شد.شما میتوانستید به تعمیرکار تلفن کنید و سپس اقدام مفید بعدی را انجام دهید.

 

به این ترتیب کوچکترین دختر آقای کاردان در 25 سالگی توانست جانشین شایسته ی پدرش شود.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

شالوده ای محکم برای موفقیت خود بنا کنید.

بعضی از انسانها برای دستیابی به موفقیت منتظر می مانند تا فرصتهایی مناسب برایشان فراهم شود.

بی تردید چنین فرصتهایی هرگز فراهم نخواهد شد.

هیچ انسانی هرگز با فشار دادن دکمه ای به بالاترین سطح از موفقیت نرسیده است.

بسیاری از انسانهای موفق مسیرشان را گام به گام و پله به پله پیموده اند.

گاهی بعضی از این افراد حتی مجبور بوده اند پله ای بسازند و سپس از ان بالا بروند و در مرحله ی بعد هم دوباره پله ای دیگر را بسازند و از ان بالا بروند.

چنین شیوه ای سبب میشود انان شالوده ای محکم برای موفقیتشان بنا کنند.

وقتی خودتان پله های موفقیتتان را می سازید،از زیر و بم ان اگاهی دارید.

در این صورت به وجود امدن هرگونه شکافی را در انها تشخیص میدهید و به سرعت برای پر کردن ان شکاف اقدام میکنید.

وقتی به این ترتیب به موفقیت می رسید هیچ باد مخالفی نمیتواند به سازه ی موفقیت شما آسیب بزند.

از سوی دیگر تصور کنید سوار آسانسور میشوید و با فشار دادن دکمه ای به سطح دلخواه تان از موفقیت میرسید.

در این صورت شما از شالوده ی ساختمان موفقیت خود بی اطلاع هستید و نمیدانید در سطوح زیرین ساختمان شما چه خبر است.

شاید شکافی کوچک در یکی از طبقه ها به وجود امده باشد.

اگر شما چنین شکافی را نبینید بی تردید این شکاف به تدریج بزرگ و بزرگتر میشود.

در این وضعیت ممکن است کوچکترین باد مخالف زندگی نیز به ویرانی ساختمان موفقیت شما بینجامد.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

به طور کلی موفقیتهای یک شبه یا آسانسوری ماندگار نیستند.

 

اگر میخواهید به موفقیتی ماندگار برسید که هم برای خودتان و هم برای دیگران مفید و ثمربخش باشد از همین لحظه دست به کار شوید و بنای موفقیت خود را از ابتدا با تلاش خودتان بسازید.

پس از موفقیت هم مرتب به سطوح مختلف ساختمانتان سر بزنید تا از شکافهای احتمالی آن اگاهی یابید و بتوانید به موقع به انها رسیدگی کنید.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...