Hanaaneh 28168 ارسال شده در 17 دی، 2014 این شعر رو که خوندم،وسط خنده گریه م میگرفت گفتم شما هم بی نصیب نمونید :) یارب مرا یاری بده تا خوب آزارش کنم هجرش دهم، زجرش دهم ،خوارش کنم ،زارش کنم از بوسه های آتشین ، وز خنده های دل نشین صد شعله در جانش زنم،صد فتنه در کارش کنم در پیش چشمش ساغری گیرم ز دست دلبری از رشک آزارش دهم ،از غصه بیمارش کنم بذری به پایش افکنم ،گویم خداوندش منم چون بنده در سودای زر،کالای بازارش کنم گوید بیفزا مهر خود،گویم بکاهم مهر خود گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم هر شامگه در خانه ای،چابکتر از پروانه ای رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم چون بینم آن شیدای من فارغ شد از سودای من منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم گیسوی خود افشان کنم،جادوی خود گریان کنم با گونه گون سوگندها،بار دگر یارش کنم چون یار شد، بار دگر کوشم به آزاری دگر تا این دل دیوانه را راضی ز آزارش کنم " سیمین بهبهانی" 6
saghar... 6666 ارسال شده در 17 دی، 2014 در پیش چشمش ساغری گیرم ز دست دلبری قشنگ بود به قول خودت گریه و خندش با هم بود
Hanaaneh 28168 مالک ارسال شده در 17 دی، 2014 قشنگ بود به قول خودت گریه و خندش با هم بود[/font][/color][/font][/b][/size][/color][/font][/color][/right] شعرهای سیمین بهبهانی همه همینجورین 1
saghar... 6666 ارسال شده در 17 دی، 2014 شعرهای سیمین بهبهانی همه همینجورین اره خدا رحمتش کنه شاعر خوبی بود 1
Hanaaneh 28168 مالک ارسال شده در 17 دی، 2014 اره خدا رحمتش کنه شاعر خوبی بود بخصوص اینجا که میگه: چون بینم آن شیدای من فارغ شد از سودای من منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم 2
ارسال های توصیه شده