Shiva-M 8295 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۳ عنوان : Lady Vengeance - Sympathy for Lady Vengeance - Chinjeolhan geumjassi عنوان فارسی : همدردی با بانوی انتقام جو - بانوی انتقام جو ساخت کشور : کره جنوبی محصول : 2005 کارگردان : Park Chan-Wook نویسنده : Park Chan-Wook - Jeong Seo-Gyeong مدت زمان نمایش : 112 دقیقه ژانر : درام - جنایی - هیجان انگیز ارکستر سمفونیک انتقام پارک چان ووک کارگردان نسل نو سینمای کرۀ جنوبی، فیلم " همدردی با بانوی انتقام جو " را در سبکی پیرو فیلم های کوئینتین تارانتینو و به خصوص فیلم " بیل را بکش " او ساخته است. این ادعا در خلال فرم نوآورانه و کمی پیچیدۀ فیلم و نحوۀ شخصیت پردازی و شکل رفتار، گفتار و واکنش های کاراکترهای فیلم به خوبی مشهود است. فیلم اثری دربارۀ تاثیر نفرت و انتقام بر آدمهای جامعۀ بی رحم امروز است. فیلم داستان دختری به نام گوئم جا لی (لی یونگ آئه) است که به جرم قتل پسری نوجوان به تحمل سیزده سال حبس محکوم می شود. اما در واقع او بی گناه است و قاتل اصلی معلمی به ظاهر موجه به نام بائک (چوی مین شیک) است که لذتی سادیسمی در ربودن و قتل خردسالان و نوجوانان و اخاذی از خانوادۀ قربانیانش دارد. بائک تهدید می کند که اگر گوئم جا چیزی از این ماجرا به زبان آورد، دختر خردسال او را می کشد. گوئم جا مرارت های هولناک دوران زندان را تحمل می کند و با انگیزه ای قوی برای انتقام از بائک، به دامان اجتماع پلید بازمی گردد. البته روند تسلسل سکانس ها و نحوۀ روایت فیلم به این منوال نیست و پارک چان ووک مرتب تماشاگرش را از زمان حال به دوران گذشته می برد و می آورد و حتی در معرفی زندانیان از فرم روایی فلاش بک در فلاش بک استفاده می کند. شاید فیلم تا نیمۀ داستانش، از نظر تماشاگر علاقه مند به روایتهای خطی کمی گنگ و گیج کننده به نظر برسد. ولی اگر حوصلۀ دیدن فیلم را داشته باشید( که سبک بصری فوق العادۀ اثر قطعا این تحمل را در بیننده ایجاد می کند) آنگاه با یک فصل معرکۀ انتقامی روبرو خواهید شد که مخاطب را ناخواسته به داخل فضای فیلم پرتاب می کند. کارگردان در اینجا سعی داشته است تا انتقام را به سبک و سیاق مراسم آئینی نشان دهد و البته در این عرضۀ چشمگیر قرار نیست برای این تقاص پس گرفتن که ناشی از کینه و خشم قهرمان داستان است، تقدس زایی کند. او با تاکید بر جزییات هولناک مجلس سراسر خون و وحشت انتقام، رویۀ منفی و تاریک این عمل را نشان می دهد و شاید تفاوت این اثر با فیلمهایی از جنس " بیل را بکش " در این باره باشد. گوئم جا که نمی تواند پس از به دام انداختن محبوب مغضوبش ، او را شکنجه و آزار دهد و به آرزوی سیزده ساله اش جامۀ عمل بپوشاند، از خانواده های مقتولین دعوت می کند تا به ساختمان مخروبۀ محل نگهداری بائک بیایند . گوئم جا در آنجا فیلم هایی که بائک از نحوۀ اذیت و آزار و اعدام خردسالان مقتول گرفته، برای این انسانهای زخمی نمایش می گذارد تا بغض و خشم فرو خورده شان را بیدار کند. آنها پس از به نتیجه رسیدن در مذاکره بر سر سرنوشت قاتل عزیزان شان، تصمیم می گیرند که خود دست به کار شوند و عدالت را برقرار کنند. در اینجاست که کارگردان با هوشمندی معانی قراردادی، کلیشه ای و جهان شمول را از عدالت به زیر سوال می برد. تماشاگر در همدردی با اعضای خانوادۀ مقتولان حق را به آنان می دهد تا دست به چنین عملی بزنند و در عین حال آنها را انسانهایی بینوا می پندارد که بی آنکه خود بخواهند قانون را به دست فراموشی سپرده اند و آلت دست گوئم جا شده اند. هر یک از آنان غم و اندوه دل هایشان را با وارد آوردن ضربه ای بر بائک اندکی تسکین می دهند و طبق برنامه ریزی گوئم جا هرکدام سهمی مساوی در به پایان رساندن این انتقام آیین وار و در نهایت دفن جسد بائک دارند. در واقع کارگردان آرزوی قهرمانش را با حوصله عملی می کند (گوئم جا در بخشی از فیلم می گوید که دوست دارد تمام مراحل این اقدام زیبا باشد!) لی یونگ آئه در ایفای نقش زن قهرمان داستان استادانه ظاهر می شود و گذشت زمان و پروسۀ تغییر روحی شخصیت دختری دبیرستانی و معصوم را ، که روزگاری پاکی و عفت خود را از دست رفته دیده بود و به دامان معلمی عقیم و سادیسمی پناه آورده بود، به زنی که در پایان فیلم و در فصل انتقام بیشتر به هیولایی شبیه است، به خوبی نشان می دهد. با این حال فیلم از لحاظ شخصیت پردازی کاراکترهای فرعی چندان موفق نیست. این موضوع در فیلم معلوم نیست که چرا بازرس در سیزده سال قبل با وجود آگاهی به بی گناهی گوئم جا برای نجات او از زندان تلاشی نمی کند و یا اینکه چرا در این زمان راه را برای مسیر انتقام جویانۀ قهرمان داستان هموار می کند و از خیر قانون و وظیفه شناسی می گذرد؟ شاید او هم مثل بیننده تمایل دارد تا از خیر قوانین دست و پا گیر قضایی بگذرد و دوست دارد به تماشای مجازات مردی گناهکار بنشیند. در مورد شخصیت بائک ضعف در پردازش کاراکتر خودنمایی می کند. کارگردان نه به خط کشی های ذهنی بینندگان فیلمش که تشنۀ کلیشه ها و منتظر دیدن یک بدمن تمام عیار و تک بعدی هستند، پاسخی درخور می دهد و نه به شکلی کامل سعی در به رحم آوردن دل مخاطب در فصل زجر کشیدن قطب منفی ماجرای فیلمش می کند. با توجه به نشانه های ارائه شده به وسیلۀ کارگردان، به نظر می رسد شخصیت پسر قناد جوانی باشد که روح پسر مقتول در او حلول کرده است، چون گوئم جا به او توجه خاصی دارد و حتی در جایی اشاره می کند که اگر مقتول زنده بود، اکنون سن و سال او را داشت. او حتی به عشقبازی با پسرک می پردازد تا شاید ذره ای از عذاب وجدان سیزده ساله اش ذره ای کاسته شود. اما فیلم روی این شخصیت و این ارتباط ماورایی مانور چندانی نمی دهد و همه چیز را در هاله ای از ابهام و به عهدۀ بیننده باقی می گذارد. شخصیت های داخل زندان که پس از آزادی گوئم جا، با آنها و گذشته شان آشنا می شویم، نقش چندانی در روند داستان بازی نمی کنند و بخشی عمده از فیلم به روابط آنان با قهرمان در دوران محکومیت می گذرد و به جز آن زن و شوهر سارق سایر این افراد کاری از دستشان بر نمی آید. اما نباید از این نکته گذشت که در دنیای چنین آثاری منطق عالم کسل کنندۀ پیرامونمان جایی برای حکمفرمایی ندارد و همه چیز در خدمت فرم ساختارشکن و مدرن خالق فیلم قرار دارد. در واقع تمام عوامل و مولفه های فیلم به مانند سازهایی عمل می کنند که شاید خود به تنهایی نظری را جلب نکنند اما در کنار هم یک ارکستر سمفونی هماهنگ و چشم نواز را می آفرینند. در فرهنگ مشرق زمین و به خصوص خاور دور، پخت و استفادۀ غذا آداب و رسومی دارد که حتی در برخی از مناطق این آداب شکلی آئینی به خود گرفته است. در " همدردی با بانوی انتقامجو " غذا و خوراک نقشی پر رنگ در بسیاری از فصل ها دارد. گوئم جا در زندان آشپزی می کند و از طریق همین غذا خود را به زن غول پیکر همجنس باز که به آزار و اذیت زندانیان می پردازد، نزدیک می کند و آرام آرام و سر حوصله موجب قتل او می شود. او پس از آزادی در قنادی آشپزی که با او در زندان آشنا شده، مشغول به فعالیت می شود و کیک های با کیفیتی می پزد. حتی سفرۀ غذا نقشی کلیدی در باوراندن چهرۀ حقیقی بائک به بیننده دارد. پیش از آن تماشاگر خصوصیتی منفی در بائک نمی بیند و حتی گمان می کند که تنفر گوئم جا از او زاییدۀ ذهن مغشوش قهرمان داستان است. ولی در سکانسی که بائک بر سر میز غذا همسرش را به مانند طعمه ای خوش خوراک بر روی میز می اندازد و به شکلی تحقیرآمیز و وحشیانه به او تعرض می کند، دیدگاه بیننده نسبت به او عوض می شود. گوئم جا در سکانس ابتدایی پنیر اهدایی کشیش را به روی زمین می اندازد، ولی پس از انجام مراسم انتقام خانوادۀ قربانیان را به قنادی دعوت می کند و کیکی برایشان می پزد. آنها در حین خوردن دستپخت گوئم جا از آرامش روحی خود سخن به میان می آورند. این رستگاری را در سکانس پایانی نیز شاهدیم؛ جایی که گوئم جا در خیابانی پوشیده از برف، با چشمانی گریان صورت خود را در کیکی سفید فرو می برد و آرامش نسبی به دست آمده اش را جشن می گیرد. جا دارد که در پایان این یادداشت به کادر بندی های فوق العادۀ مدیر فیلمبرداری فیلم (چونگ جونگ هون) و نحوۀ نورپردازی های گرم و سردش (که با توجه به محتوای سکانس ها متغیر است) اشاره کنیم که به تابلوهای نقاشی چشم نوازی شبیه شده است که در عین زیبایی، مفهوم مورد نظر کارگردان را استادانه به بیننده القا می کند و در خدمت محتوا و فرم اثر است. چه خوب است در برشمردن نکات مثبت فیلم به موسیقی شکیل و زیبا (کار مشترک سونگ هیون چوی و یونگ ووک جو و سئوک چونا) و تدوین فوق العاده (کیم سانگ بوم و کیم جائه بوم) و طراحی صحنه بی نظیر (هیون سئوک چای و جی هیونگ هان) اثر هم اشاره ای کرد و آن ها را ستود. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام سایت کافه نقد لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده