Yaser.C 5059 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۹۳ روزی به رهی مرا گذر بود خوابیده به ره جناب خر بود از خر تو نگو که چون گهر بود چون صاحب دانش و هنر بود گفتم که جناب در چه حالی فرمود که وضع باشد عالی گفتم که بیا خری رها کن آدم شو و بعد از این صفاکن گفتا که برو مرا رها کن زخم تن خویش را دوا کن خر صاحب عقل و هوش باشد دور از عمل وحوش باشد نه ظلم به دیگری نمودیم نه اهل ریا و مکر بودیم راضی چو به رزق خویش بودیم از سفرۀ کس نان نه ربودیم دیدی تو خری کشد خری را؟ یا آنکه برد ز تن سری را؟ دیدی تو خری که کم فروشد ؟ یا بهر فریب خلق کوشد ؟ دیدی تو خری که رشوه خوار است؟ یا بر خر دیگری سوار است؟ دیدی تو خری شکسته پیمان؟ یا آنکه ز دیگری برد نان؟ دیدی تو خری حریف جوید؟ یا مرده و زنده باد گوید؟ دیدی تو خری که در زمانه؟ خرهای دیگر پیش روانه یا آنکه خری ز روی تزویر خرهای دیگر کشد به زنجیر؟ هرگز تو شنیده ای که یک خر؟ با زور و فریب گشته سرور؟ خر دور ز قیل و قال باشد نارو زدنش محال باشد خر معدن معرفت کمال است غیر از خریت ز خر محال است تزویر و ریا و مکر و حیله منسوخ شدست در طویله دیدم سخنش همه متین است فرمایش او همه یقین است گفتم که ز آدمی سری تو هرچند به دید ما خری تو بنشستم و آرزو نمودم بر خالق خویش رو نمودم ای کاش که قانون خریت جاری بشود به هر ولایت 9 لینک به دیدگاه
soha1410 1551 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۹۳ حاجی وسوسه شدم عکس پروفایلمو بزارم این خره، اصن یه وضعی..... 5 لینک به دیدگاه
Yaser.C 5059 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۹۳ حاجی وسوسه شدم عکس پروفایلمو بزارم این خره، اصن یه وضعی..... حاجی تو باس فرشته بذاری عکس پروفایلتو.......:icon_gol: یه ظرف عسلم خوبه!!!! 2 لینک به دیدگاه
pary naz 2414 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۹۳ واقعا قشنگ ولی اقا یاسر یه کار کردید بچه های انجمن غصه بخورن که چرااااااا........... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده