Shiva-M 8295 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 خرداد، ۱۳۹۳ وقتی پرسه در مه را می بینی ، جذب می شوی ، با این که روایت فیلم ، به شیوه ی خطی مرسوم نیست ، با این حال بازی های روان ، شخصیت پردازی تیپ گرایانه (که معلوم نیست حسن است یا عیب) ، و قاب بندی هایی مبتنی بر تلفیق تعلیق و فلسفه که البته ریشه هایی درون گرایانه و روان شناختی دارد ، خطاهای داستانی فیلم را می پوشاند. اما بعد از در گیر شدن با داستان و مرور آدم ها و دغدغه هایشان ، به نکاتی می رسی که پاسخش به دانش روان شناختی ات بر نمی گردد یا در پیچیدگی های دراماتیک اثر گم نمی شود . بلکه ویژگی است که این نوع فیلم ها دارند و گریزی از آن نیست... فیلم که شروع می شود امین (با بازی شهاب حسینی) ، روی تخت بیمارستان در کما است ، اما حسی میان واقعیت و رویا ، حسی که به مسمای عنوان فیلم هم هست با نریشن امین بر روی تصاویر ایجاد می شود . فضا سازی که در همه ی فیلم های توکلی به نوعی وجود دارد . سورئالی که مخصوص سینمای توکلی است . امین می گوید که تمام صداهای اطراف را به خوبی می شنود و سعی می کند در ذهنش ، خاطرات و حوادث گذشته را بازسازی کند. حوادثی که او را به اینجا (بیمارستان) و به این حالت (کما) کشانده است . با توجه به نام فیلم می توان گفت که به واقع در حال پرسه زدن در مه هستیم .همه چیز در ابتدا، مانند پرسه زدن در مه ناپیدا و گنگ است و با یادآوری خاطراتی که در ذهن امین شکل می گیرد، قصه فیلم و آنچه بر امین گذشته است ، کم کم نمایان می شود. با روایت هایی که امین به یاد می آورد و اتفاقاتی که در بخش هایی از فیلم، خارج از ذهن او و از طریق رویا درحال کامل شدن هستند، این پرسه زدن ادامه پیدا می کند و زمانی که به قدیمی ترین خاطره امین (که آغاز آشنایی اش با رویا و شروع همه اتفاقات است ) می رسیم ، این دیدار در غبار، این پرسه زنی در مه ، باز هم تمام نمی شود . امین نوازنده پیانو ، در گیرودار ساختن قطعه رویایی اش به نام ماه ، تا مرز جنون پیش می رود. او که پیش از ورود به دانشگاه و تحصیلات آکادمیک، نشانه هایی از نبوغ در موسیقی را از خود بروز داده است ، با ایجاد شرایطی که معلوم نیست ناشی از چیست ، چشمه ی ذوق و نبوغ خود را در حال خشک شدن می بیند و هرچه می کند افکارش را به سمت آرمانهایش سوق بدهد، موفق نمی شود. در این کشمکش های روحی ، کسی که بعد از او بیش از همه آسیب می بیند رویا ،همسر امین است که او نیز دستی در هنر دارد و بازیگر تئاتر است. وقتی پرسه در مه را می بینی ، جذب می شوی ، با این که روایت فیلم ، به شیوه ی خطی مرسوم نیست ، با این حال بازی های روان ، شخصیت پردازی تیپ گرایانه (که معلوم نیست حسن است یا عیب) ، و قاب بندی هایی مبتنی بر تلفیق تعلیق و فلسفه که البته ریشه هایی درون گرایانه و روان شناختی دارد ، خطاهای داستانی فیلم را می پوشاند. اما بعد از در گیر شدن با داستان و مرور آدم ها و دغدغه هایشان ، به نکاتی می رسی که پاسخش به دانش روان شناختی ات بر نمی گردد یا در پیچیدگی های دراماتیک اثر گم نمی شود . بلکه ویژگی است که این نوع فیلم ها دارند و گریزی از آن نیست. پرسه در مه ، فیلم سرگردانی آدم هاست ، فیلم حیرت آدم ها نیست . آدم حیران به دنبال راهی می گردد ، اما آدم های این فیلم همه خیال می کنند که می دانند که کجا هستند و کجا می خواهند بروند و نقشه ی راه شان را هم می دانند مثلا در میان همه این سردرگمی ها ، رویا بخاطر شرایط روحی نامناسب امین ، بارداریش را از او مخفی نگه می دارد و اینگونه وانمود می کند که تزلزل رابطه شان به حدی است که تنها سبب پیوندشان را نیز سقط کرده است. این دروغ رویا ، به آشفتگی های امین دامن می زند پرسه در مه ، فیلم سرگردانی آدم هاست ، فیلم حیرت آدم ها نیست . آدم حیران به دنبال راهی می گردد ، اما آدم های این فیلم همه خیال می کنند که می دانند که کجا هستند و کجا می خواهند بروند و نقشه ی راه شان را هم می دانند مثلا در میان همه این سردرگمی ها ، رویا بخاطر شرایط روحی نامناسب امین ، بارداریش را از او مخفی نگه می دارد و اینگونه وانمود می کند که تزلزل رابطه شان به حدی است که تنها سبب پیوندشان را نیز سقط کرده است. این دروغ رویا ، به آشفتگی های امین دامن می زند و او را به انزوایی بیش از پیش می کشاند تا به آنجا که موهایش را می تراشد و همه اتاقش را بهم می ریزد و دیوانه وار، نت هایی را که به ذهنش می رسد، بر روی دیوار اتاق اش حک می کند . اما وقتی واقعیت را می فهمد هم طوری تغییر بنیادین ایجاد نمی شود که بخواهیم گناه آشفتگی جنون امیز امین را به گردن رویا بیندازیم. مجادله وی با استاد دانشگاه اش همزمان با ترک شدنش از سوی رویا ، اوج دیوانگی و جنون امین را به همراه دارد و او را تا قطع انگشتش پیش می برد. انگشتی که قطعا برای یک پیانیست فقط قابل درک است که نبودش چه بحرانی در زندگی حتی شخصی ایجاد می کند. اما به گمانم با این کار می خواهد خود را از آنچه در این مدت محصور آن کرده است ، جدا کند تا شاید تحولی در زندگی و روند فکری اش ایجاد شود. رویا که در تمام سیر داستان بنظر نمی رسد از لحاظ عاطفی به طور کامل از امین قطع امید کرده باشد و رفتارش نشان دهنده نگرانی و دغدغه همیشگی برای اوست ، در این حیطه نیز به کمکش می آید و در راه التیام زخمهای روحی و جسمی امین، او را از دروغی که گفته با خبر می سازد و میل به زندگی را در او زنده می کند. در تمام این روایت ها و بازگویی خاطرات ، به نظر می رسد که امین سعی می کند در بازسازی وقایع ، روند ماجرا را تغییر دهد . همین بی نظمی ها در روایت داستان و تقدم و تاخر سکانس ها ، بیننده را نیز با ذهن پریشان و مشوش امین همسو می کند و حتی پس از پایان فیلم او را در مورد صحنه هایی که دیده و چیزهایی که شنیده، در حالتی از تردید قرار می دهد . تردید از اینکه آیا امین واقعا در حادثه ریزش معدن به این روز افتاده است یا اینکه در تصوراتش می خواهد اینگونه باشد؟! می خواهد همان طور که در ابتدای فیلم عنوان کرد ، اگر قرار است بمیرد ، مغزش پربار تر به این کار خاتمه دهد ؟! می خواهد همه چیز را به نقطه ی خوب ماجرا برساند ، همان طور که پایان داستانش را به آغاز آشنایی اش با رویا می رساند ؟! ..... نویسنده : رحیمه زرگر منبع: تبیان 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده