zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۳ چکیده : انسان از دیرباز با توجه به آثاری که از او بجای مانده، زندگی خود را با هنر در هم آمیخته و در بسیاری از موارد با آثار هنری خود با خدای خود در ارتباط بوده است. نقش هنر در تصویر (تجلی) اعتقادات دینی، به وضوح در آثار انسان پیداست. اگر بخواهیم رابطه هنر و دین را کنکاش کنیم و پاسخ این سؤال که آیا هنر در ماندگاری ادیان نقشی داشته یا نه و یا به صورت دیگر، هنر عامل ماندگاری دین شده است یا دین عامل ماندگاری هنر شده است برسیم باید اول تعریف هنر از دیدگاه اندیشمندان ادیان مختلف را فهمید و خاستگاه هنر را روشن ساخت و بعد هنر مقدس و نامقدس را از هم تمایز داد و ویژگیهای هنر دینی را مورد کنکاش قرار داد تا بتوان به رابطه میان هنر و دین پی برد و در نتیجه آن جایگاه هنر و دین را مشخص نمود، که آیا هنر با دین در ارتباط است یا خیر؟ اگر هنر و دین در ارتباط است، نقش سازنده بر عهده کدام بوده است. اما به این امر باید واقف بود که هنر در تجلی آموزههای دینی نقش بسزایی داشته است. [h=1]- مقدمه:[/h]هنر، یکی از بارزترین جلوههای اسرارآمیز فرهنگ و تمدن انسانی است که همواره بر حیات انسانی سایه افکنده است. هنر از بهترین ابزارهای شناخت تمدنها و ادیان مختلف است. بیشترین آثار هنری، در زمینهی دینی به وجود آمده است؛ آثاری چون معماری با شکوه معابد، کلیساها، مساجد که در قلب خود آثار هنری دیگری را دربر دارند. هنر با تجلی معنا (دین) عامل ظهور دین و محسوس بودن ساختار آن شده است. هنر علاوه بر بازنمائی مفاهیم دینی،نشان دهنده لایههای فرهنگی یک جامعه است.تاکنون اندیشمندان زیادی به این موضوعات پرداختهاند، شخصیتهای برجستهای چون سید حسین نصر، تیتوس(ابراهیم) بورکهارت، فریتهوف شوآن، آناندا کوماراسوامی میتوان نام برد. با شناخت هنر و خاستگاه آن و مشاهده نگرش اندیشمندان مختلف نسبت به هنر و تعریف آن و با شناخت دین، میتوان به رابطه این دو مقوله پی برد و اینکه اگر آثار هنری با مضامین دینی و بیان روحانی و آسمانی به کمک دین نمیآمد شاید مانند امروز دین برای انسان محسوس و قابل درک و کنکاش نبود. از اینرو ما در این مقاله به رابطه میان هنر و دین و چگونگی شکل گیری هنر مقدس (دینی) میپردازیم. قبل از این که هنر دینی را بررسی کنیم باید با واژه امر متعال (مقدس) آشنا شویم، زیرا آن چیزی که هنر دینی را از دیگر هنرها جدا میسازد قداست این هنر است. [h=1]- هنر:[/h]هنر در لغت به معنای فن، صنعت، علم، معرفت، امری همراه با ظرافت و ریزه کاری، آن درجه از کمال که فراست و فضل را در برداشته و نمود آن صاحب هنر را برتر از دیگران بنمایاند، کیاست، زیرکی، لیاقت، کفایت و کمال آمده است. در تعریف هنر اندیشمندان زیادی اظهار نظر کردهاند.فیثاغورث و افلاطون هنر را تقلید دانستهاند، در نظر افلاطون، تقلید با این معنا که عالم محسوس مرتبۀ « تنزل یافته و شبح گونهای» از عالم مثُل است، مناسبت دارد. به بیانی فلسفی او از تقلید، معنایی وجود شناختی ارائه میکند. در نظر ارسطو نیز ابداع شاعرانه، نقاشی، موسیقی، رقص و ... همه از انواع تقلید است. یعنی در همۀ اینها، از خوبیها و بدیهای زندگی، از فضایل و رذایل تقلید میشود. اما در فنون تقلید، هنرمند صرفاٌ به آنچه در طبیعت و واقعیت هست، اکتفا نمیکند، بلکه از فضایل و رذایل بالفعل و واقعی در میگذرد و با قوای درونی خویش به آنچه از واقعیت اخذ کرده، مایه میدهد؛ اثری که ابداع میشود، با مصنوعات کاملا متفاوت است و اثر ربط و نسبت بیواسطه و حضور هنرمند و طرحی که پیاده کرده کاملا در اثر عیان است و به همین ظهور و بروز نسبت بیواسطه و حضور هنرمند است که یک اثر را هنری مینامند. تقلید برای ارسطو مبنای سیر هنرمند است و به منزلۀ تختۀ پرش اوست. ارسطو در واقع هنر را از خیال پردازی محض جدا میسازد و میگوید که سیر خیال با «اخذ عناصری از عالم واقعیت» تحقق مییابد و به بیان دیگر، خیال هنرمند خیال ابداعی است نه وهمی (ریختهگران 1370،صص 10-12). از اولین کسانی که با تفصیلی مناسب به مسألۀ هنر پرداخته، امانوئل کانت است. او هنر را حاصل نبوغ و نبوغ را موهبتی طبیعی میداند که به هنر قاعده میبخشد. او این قاعده را مبتنی بر عقل نمیداند و بلکه آنرا یک روند سازگاری طبیعی میداند و طبیعت با اعطای نبوغ، شخص به ابداع خود دست مییابد. برای کانت نبوغ کاملا در برابر تقلید است. با ابداع هنری، عالم فوق حس و محسوس(عالم آزادی انسان)، در عالم ضرورت طبیعی(عالم پدیدار) به ظهور میرسد. در این صورت، اثر هنری تجلی عالم آزادی انسان و راهی برای تحقق غایت طبیعی وجود اوست (همان). در نظر مارتین هایدگر (1889-1976) متفکر آلمانی، هنر را دارای دو وجه وجود زمینی و آسمانی میداند. در وجه زمینی شیئیت همه اثرها با هم یکی است، اما در وجه آسمانی با « عالمی دیگر» بر روی ما گشوده میشود و تجلی مییابد. بنابر این هر اثر هنری دارای دو شأن شیئی و فرا شیئی است که به ویسله اثر هنری تجلی مییابد. پس بنابراین در این دیدگاه همه آثار هنری تمثیلیاند و از «غیر» میگویند، اگر چه ظاهر طبیعی آن از عناصر طبیعی چون سنگ ، چوب، فلز و ... باشد ( ریخته گران، 1385). در نظر فریتهوف شوآن، هنر به معنی عیان بخشیدن به زیبایی است. به طوری که شاید بتوان گفت زیبایی تجسم مییابد تا انسان بتواند آن را حس کند. به نظر شوآن «حقیقت زیبایی» بدیهیترین امری است که در حوزۀ زیبایی شناسی کمتر بدان پرداخته شده است. عناصر زیبایی حقیقیاند و فرحانگیزی آنها از حقیقت آنها نشأت میگیرد و همچنین زیبایی برای انسان ژرف اندیش، موجب یادآوری عالم معنا است. مبدأ الهی « مطلق» است و با وجود اطلاق خود، «نامتناهی» و نیز دارای کمال و زیبایی، وصف کمال نظم، قاعده و رمز و راز است، بدین صورت که در منعکس ساختن «نامتناهی»، نحوهای از رمز و راز را یجاد میکند. بنابر این زیبایی از طریق این دو صفت است که تأثیر میکند و در عین حال، موجب تسکین و آرامش عقل و احساس میشود. بدین ترتیب، شوآن معتقد است که در هنر مقدس، انسان در همه جا بالضروره، نظم و قاعده و رمز و راز مییابد و توازن این دو قاعده موجب کمال میشود ( شوآن،1382، ص 16). استاد علامه محمد تقی جعفری در تعریف هنر، هنر را متشکل از سه قطب در نظر گرفتهاند. · قطب یک: احساس خاصّ که معلول نبوغ یا اشتیاق خاصّ · قطب دوم: کارگاه مغز و روان (و با یک نظر هویّت نفس آدمی) است. · قطب سوم: وجود عینی هنر در جهان خارجی هنر با توجه به قطب یک، یكى از حقایق درون آدمى است و از مقوله خیال و اعتبارات و توهّمات نیست. مانند نبوغ و اكتشافات و اشتیاق به آنها. و از جهت ارزش با قطع نظر از ارزش ذاتى خود این حقیقت، استعداد برخوردارى در ارزشهاى فعلى را دارا مىباشد. هنر با توجه به قطب دوم، احساس و فعالیت هنری مانند یک رود از مغز و روان آدمی سرچشمه میگیرد و به همراه كیفیّت پذیرفته و با مختصّات هویّت نفس آدمى توجیه گشته و آماده بروز در صفحه جامعه مى گردد. [h=1]هنر با توجه به قطب سوم، آدمی با به وجود آوردن یک اثر هنری در جهت رفاه حال مردم و ارتقا کیفی زندگی آنان به وسیله هنر با مردم در ارتباط است. (علامه جعفری 1380).خاستگاه هنر :[/h]انسان اولیه در اعماق غارهای آهکی فرانسه و اسپانیای امروزی، اولین نمونه هنر را به وجود آورد. انسان کرومانیون دوره دیرینه سنگی، از کندهکاریهایی چند، برای کشیدن تصویر حیوانات استفاده میکرد. آنها با کشیدن این تصاویر (مانند حیوانت که غذای آنان بودند) حیات خود را تداوم میبخشیدند و طرحهای قرمز، سیاه و زرد را برای مراسم آئینی خود رسم کرده است. دوگانگی عمل و نظر در زندگی انسان ابتدایی راه نداشت. کشیدن تصویر حیوان گرفتار در دام در ذهن او همان دام گذاری و تیراندازی بوده است. انسان ابتدایی برای دستیابی به هدف خود، با تصویر نمودن حیوان مورد نظر و تقلید از حرکات او به صورت رقص و ترانه این امر را برای خود میسر میساخت و به همین سبب او تصاویر و مجسمههای خود را همچون ابزارهای خویش، دور از دسترس دیگران قرار میداد. انسان ابتدایی برای مهار کردن نیروهای طبیعت با استفاده از راز نیایش و تصاویر ترسیمی با محیط اطراف خود سازگار شد. با استفاده از تخیل خود، عالمی الهی را در دنیای حقیقی خلق کرد و با تصویر آن در هنر، به حقیقت آن، ورای هرگونه واقعیت محسوسی اعتبار بخشید. انسان با هنر بود که به اوهیت نزدیک شد. اگر او توانست تصویر یک حیوان را به شکل بدوی آن به صورت تقلیدی ترسیم نماید یا بعد از آن، طرحی عرفانی از کل کیهان (مانند مندله) ایجاد نماید، گرچه او آفریدگار عالم نیست ولی یک خالق است و میتواند در محیط اطراف پرآشوب خود آرام گیرد ( همان). انسان از ابتدا به تزئین علاقه داشت؛ از سنگ آهن برای رنگ آمیزی بدن و موی خود استفاده نمود، مس قبل از آن که به صورت ظروف کاربردی درآید به صورت تزئینات گردنبند استفاده میشد، آلیاژها، جوشکاریهای اولیه برای تزئینات و جواهرآلات به وجود آمدند (همان). از این مشاهده میشود که اشتیاق به هنر از ابتدای تاریخ و قبل از آن در بین انسانها وجود داشته است. انسان از آغاز، همان طور که ابزار و سلاح میساخت و خوراک و جانپناه میجست، پیکره مسساخت و رقص و دست افشانی میکرد، جادو و افسون میکرد، و با افسون بر نامها و کلمهها نفوذ میکرد، با پنهان ساختن نامها در بعضی قبیلهها دلیل بر این نکته بود که آنها نا را جزئی از وجود خود میدانستند و آشکار شدن نام را با اسیر شدن در دست دشمن میدانستند. این بینش باعث ارزش برای کلام و کلمه و نامها شد و این نواها همراه با کار دسته جمعی دارای نظم بود تا آن که از فریاد کار و صدای ابزار و کلمههای مقدس و جادویی، ترانه و شعر و موسیقی به وجود آمدند تا آنجا که بسیاری از ابزار موسیقی، همان ابزار کار هستند. وابستگی موسیقی به زندگی، از ترانههای مردم بومی میتوان نتیجه گرفت. مثلا در موسیقی هندی، صدای طبیعی جانوران مانند فیل و طاووس، بسیار تقلید شده است (مرزبان، 1383، ص 7). با وجود شواهد عینی میتوان گفت که در خصوص هنرهای رزمی و مبارزات و ورزشهای بومی، روشها و ابزارها، روشها و ابزارهای کار هستند. به طور مثال هنرهای رزمی چینی و ژاپنی که ابزار مبارزه همان ابزار کار است و ورزش باستانی ایرانی، ورزش بدنسازی رزمی با ابزار جنگی که هم توجه به جسم و نیرومند سازی آن دارد و هم بعد روحانی انسان. تصاویر و تندیسها، تاریخ اجرای عبادت بشر را ثبت کردهاند، میلیونها تصویر، در طی قرون، ترسیم، تراشیده، حکاکی شدهاست و همانگونه که در آسیا دیده میشود، در صحنه رقص و نمایش، ریشههای دینی با هنر پیوند خورده است، از اینرو رقص و نمایش، ریشه در آئینهای دینی دارند. از نگاه استاد بزرگوار شهید مرتضی مطهری هنر منشأ الهی دارد و جنبشی است از سوی انسان تا بتواند درد هجران را كاهش دهد. او معتقد است منشأ عشق در هجران است و هجران توأم با دردی است كه جز با وصال معشوق پایان نمی گیرد. انسان درد خدا دارد وعاشق كمال مطلق است و این درد و عشق او را از درون به سوی حق می كشاند. واقعاً رمز نافرجام جلوه كردن عشق های عرفانی در ادب فارسی و پایان یافتن آن با مرگ عاشق این است كه نشان دهد وصل در این دنیا بین عاشق و معشوق اتفاق نمی افتد. عاشق انسان است و معشوق واقعی خداست كه گاه در چهره ی لیلی و گاه در چهره ی شیرین ظاهر می شود. انسان در این خاكدان از وصل دور است و جز با مرگ و آزاد شدن جان از قفس بدن، این هجران پایان نمی پذیرد ( مطهری ). [h=1]- امر مقدس :[/h]برای شناخت دین و ارائه تعریفی روشن از دین، اول باید امور دینی را بازشناسی نمود و سپس تمایز بین اندیشههای دینی و غیر دینی را درک کرد و از ترکیب آنها باید اجتناب کرد. آن چیزی که پدیدههای متنوع موجود در ادیان مختلف را به عنوان پدیدههای «دینی» جای میدهد و ما را به درک «تمامیت امر دینی» هدایت میکند، همان خصلت مشترکی است که مبیّن ماهیت دین بوده و پدیدههای متکثّر دینی بدان وابستهاند و تحت عنوان «مقدّس» یا «امر قدسی» خوانده میشود. در مطالعات دانشگاهی در خصوص دین، کلمه قدسی به صورت ضمنی بر نوعی ستایش و پرستش امری خاص دلالت میکند و این تعبیر همواره بر دینداری و تعلق خاطر به دین و حفظ سنّت در جامعه دلالت میکند. واژه مقدس در لغت به معنی پاک و منزه است و از نظر دینی به هر آنچه که مورد توجه و تقدیس قرار گیرد گفته میشود. در قرآن ریشه «قدس» ده مرتبه در حالتهای صرفی مختلف آمده است (بقره، 30، 87، 253؛ مائده، 21، 210؛ نحل، 102؛ طه، 12؛ النازعات، 16؛ حشر، 23؛ الجمعه، 1). در کتاب مقدّس نیز به امر قدسی با واژۀ قَدوش اشاره است ( معادل واژه یونانی "Hagios" واژۀ لاتینی "Sanctus" از مصدر "Sacer" است). همه این تعبیرات معادل واژۀ «قدسی» است (اتو، 1375). پژوهشگران تعاریف بسیاری از این اصطلاح ارائه کردهاند که در اینجا به معروفترین آنها اشاره میکنیم. یکی از بنیانگذاران جامعه شناسی نوین و از چهرههای برجسته در جامعه شناسی دین امیل دورکیم (1858-1917) است که در آخرین تألیف خود با عنوان صور بنیانی حیات دینی ویژگی ذاتی پدیدۀ دینی را تقسیم دو سویه جهانِ معلوم و موجودات آن، در دو حوزه «مقدس» و «نامقدس» ذکر میکند. اما دایره موجودات و اشیای مقدس را نمیتوان به صورت کلی تبیین کرد، چرا که گستره آن، بر حسب ادیان مختلف، بینهایت متغیر است. از نظر دورکهیم، عناصر طبیعی یا مصنوعی، هر چیزی که در این عالم وجود دارد، میتواند اری مقدّس تلقّی شود. باورها، اسطورهها و افسانهها تصوراتی هستند که بیانگر سرشت چیزهای مقدّس میباشند. برخی واژهها و عبارات و حرکات و سکناتی وجود دارد که فقط اشخاص لاهوتی و مقدس میتوانند آنها را برزبان بیاورند و آنها را انجام دهند، بنابراین دورکهیم با خط تمایز خود اندیشههای دینی را از اندیشههای دیگر جدا میسازد و میان این دو قلمرو هیچ گونه پیوستی وجود ندارد زیا ماهیت این از هم جداست. امور و اشیا مقدس و نامقدس همیشه در ذهن انسان دو مقوله جدا از هم تلقی میشود، و نهایت تقابل بین آن دو حکمفرماست (دورکیم). بنابراین تقابل برای تعریف و شناخت مقدس در برابر نامقدس، ضروری است. زمانی که تعدادی امور مقدس با یکدیگر روابط همانگ برقرار میکنند و از کلّ آنها مجموعهای با وحدت درونی تشکیل میشود، از مجموع ای باورها، مناسک و مراسم مربوط به آنها، دین پدید میآید. پس دین، مستلزم وجود امر مقدّس، سپس سازمان یافتن باورهای مربوط به امر مقدس و بالاخره مستلزم مراسم و اعمالی مشتق از باورهاست (همان،ص 21). اُتو تقدّس را امری «کاملاً دیگر» میداند. که خود را با شکل، منشأ و اثری کاملاً دیگر، یعنی غیر از آنچه برای ما شناخته شده است، به ما تحمیل میکند. این امر در روم باستان، به «جدای از ما و از دنیای ما» تعبیر میشود. ما به این تحمیل با احساساتی به هم ریخته پاسخ میدهیم. یکبار با حس ترس، وحشت، احترام، کوچکی و پوچی و در عین حال، احساسی آکنده از لذتی هیجانانگیز از عشق تبدیل میشود. تقدس از نظر اُتو هم جذب میکند و هم دفع میکند و به ما در بیکران را میدهد. اگر ما راههای رسیدن از تقدّس به زیبایی را بیابیم، سپس زیبایی این آگاهی را در ما بیدار و ما را با امری کاملا دیگر هدایت میکند. در حوزه دین اسلام، سید حین نصر، امر قدسی را، حاکی از تجلی عوالم برتر در ساحتهای نفسانی و مادیِ هستی میداند. منشأ صدور امر قدسی «عالم روحانی» است که فوق «عالم نفس» قرار دارد و هرگز نباید این دو با هم اشتباه شود، در معارف اسلامی، اولی با روح مرتیط است و دومی با نفس. و اینکه آنچه انسان را به عالم روحانی باز میگرداند، نشان از تقدّس دارد و آنچه از عالم روحانی نزول یافته است میتواند محمل صعود به آن قرار گیرد. بنابراین، امر قدسی از تجلی اعجاز گونۀ امر روحانی در عالم مادی و آسمان در زمین حکایت میکند؛ طنینی غیبی است که انسان را به منشأ الهی خویش متذکر میسازد (نصر، 1378، ص 60). در نهایت میتوان نتیجه گرفت که در هر یک از ادیان مختلف جهان میتوان مقدسات و امور قدسی را به وضوح مشاهده کرد، ولی با مصادیق متفاوت. انسان نسبت به امر قدسی همیشه احساس خشوع را داشته و سرتاسر وجود او را لبریز میسازد و شاید لحظاتی او را از عالم نفسانی کنده و احساس تعالی را در او برمیانگیزد، چون امر مقدس ریشه در الوهیت دارد، انسان با تماشای موارد مقدس در پی وحدت با آن برمیآید. تمامی این موارد به چگونگی و ذات تقدّس اشاره دارند. در آخر میتوان گفت که ویژگی «فعل دینی» این است که هدف آن هرگز به ارزش یا حس خاص محدود نمیگردد، بلکه ارزشی نهایی و حسی غایی را در نظر دارد. [h=1]- خصوصیات هنر دینی:[/h]کاربرد هنر یکی از دلایل مهمی است که هنر را میتوان «هنر دینی» نامید، اگر یک اثر هنری یک معنای دینی را به تصویر کشد، این تصویر به عنوان یک تعلیم دینی توصیف میشود و میتواند کاربرد دینی داشته باشد. مثلا در معماری، ساخت بنای مسجد، گره چینیها، کاشیهای هفت رنگ، نقش و نگارهای اسلیمی، گچبریها و آینهکاریها در مساجد همگی با موضوعیت دینی شکل گرفته و کاربرد دینی دارند. برخی از آثار هنری مانند معرّق کاریهایی که ترتیب حرکت دسته جمعی برای نیایش را در کلیسای سن ویتاله در راونا به تصویر میکشد یا دیوارنگارهای که حالات یوگا را در اَجَنتا در غرب هند، نشان میدهد، هم دارای هدفی نیایشی هستند و هم تعلیمی. آثار دیگری مانند چهارپایههای آشانتی یا توتمهای اینوئیتی نیز به شکل هنر آیینی دینی، عمل میکنند (همان). مکان اثر هنری یکی دیگر از دلایل مهمی است که میتوان به واسطه آن، اثر هنری را دینی نامید. از این رو آثاری که در محدوده یک مکان روحانی، رهبانی، آیینی یا مقدس مانند مسجد، کلیسا، معبد یا کنیسه قرار دارند، معمولا دینی توصیف میشوند. در برخی مواقع هم یک اثر هنری ممکن است که از آغاز برای یک مکان دینی ساخته شده باشد. موضوع اثر یا شمایل نگاری یکی از دلایل مهمی است که هنر را میتوان «هنر دینی» نامید، یک تصویر میتواند به واقعهای مقدس اشاره داشته باشد یا آموزههایی را از درون سنت یک دین خاص ، روایت نماید. اثر هنری میتواند شامل صورتها و پیکرههایی باشد که توسط همه قابل تشخیص یا توسط افراد متخصص قابل تشخیص باشد(همان). حمایت یک اجتماع دینی از اثر هنری به منظور اهداف عبادی سبب یکی از دلایل مهمی است که هنر را میتوان «هنر دینی» نامید، همچنین نیّتی که فرد هنگام سفارش اثری هنری برای بنایی دینی دارد، نیز باعث دینی بودن آن اثر میگردد. هنرمند و معنویت او یکی از دلایل مهمی است که هنر را میتوان «هنر دینی» نامید، در بسیاری از ادیان، هنرمند شخصی است که خود را واقف طریقی معنوی میکند و سرآغاز این فرآیند خلاق، همچون پاک سازی روح هنرمند میباشد؛ هنرمند باید در این راه تزکیه نفس (ریاضت) را در پیش گیرد، مانند راهبان بودایی که مندله مینگارند یا شمنهای بومی آمریکا که شن نگارههایی میسازند. علاوه بر این، در این سنن هنری، تقریباً همیشه دستورالعملهایی درباره رسانهها، سبکها، رنگها، نقشها و نمادپردازی وجود دارد که در خلق تصویر دینی باید از آن متابعت شود (همان). هنر ممکن است برای اهداف آموزشی و همچنین الهیاتی به کار رود . این نوع هنر دینی، به تصویر کشیدن اصول اساسی، سنن اعتقادی،آیین و روایات، با استفاده از تصاویر تجسمی و نمادها میباشد. و از اینرو کارکرد آیین گرایانه دارد. این امر در مورد ادیان دائو و شینتو صادق است، چون هنر ممکن است با تصاویر و اشیایی که شیوه و حالت عبادت دینی دارند، به صورت دیداری نشان داده شود یا عملا در عبادت دینی مورد استفاده قرار گیرد. هنر همچنین میتواند سمت و سویی عرفانی داشته باشد، مثلا در مسیحیت ارتودکس شرقی تمثالها میتوانند به عنوان نما یا نماد مفهوم حضور مقدّس، پشتیبان یا وسیلهای برای تعالی شخصی و اتحاد آنی با الوهیت باشند؛ چنین هنری در اصطلاح، عرفان دیداری نامیده میشود. هنر دینی میتواند صرفاً نمادین باشد؛ تمثالهایی که برای انتقال پیام دینی به کار رفتهاند و تنها برای آشنایان، روشن خواهند بود. در نهایت اینکه، هنر ممکن است صرفاً کاربردی باشد، این امر میتواند در مورد طرحهای هندسی منبّتها و معرقهای اسلامی و ... صادق باشد؛ این نوع هنر، به تجربه دینی فرد یا اجتماع، بعدی زیبایی شناختی میبخشد. تنها خوشنویسیای هنر مقدس شمرده میشود که کتابت قرآن (خوشنویسی قرآن) باشد. به طور کلی، هنر در هر یک از ادیان مختلف میتواند ترکیبی از یک یا چند یا کل انواع یاد شده باشد، یعنی یک اثر هنری میتواند تعلیمی و نیایشی یا عرفانی و نمادین باشد. همچنین باید تأکید کرد که تقسیم بندی برخی از صورتها و اشکال دشوار است، مانند مقرنس (ویژگی تزئین استلاکتیت معماری اسلامی) که طبق نظر برخی از پژوهشگران، نمایانگر وحدت خداوند در عین کثرت میباشد و در نظر برخی دیگر صرفاً صورتی زیبا است (کاپادونا، 1383). [h=1]- رابطه هنر و دین:[/h]هنر با تجلی معنا، با اشکال گوناگون در گسترش تمامی ادیان جهان نقش داشته است؛ در حالی که دین، به عنوان الهام بخش معنوی برای فرهنگ بشری انسانیت و الوهیت را از طریق آیین به هم میپیوندد. در انجام آیینها، دین و هنر، بر هم منطبق میشوند. هنر با توجه به داشتن رابطهای ذاتی و طبیعی با حقیقت و زیبایی، میتواند تجربهای دینی، یا به گفته اٌتو، تجربهای قدسی را به وجود آورد. آثار هنری میتواند تجربهای دینی یا آیینی را مجسم سازد و بر اهمیت آن بیافزاید و با تثبیت آن در تجسم، در ماندگاری و تکرار دین اصلی نقش آفرینی نماید. هنر با ارائه الگوی مقدس، میتواند پیشرو رهروان رستگاری باشد. دین در قالب راه رستگاری، از خلاقیت انسان در این راه حمایت میکند. زمانی که مقاصد اصیل دینی با تصاویر بیان میشود، هنر به رابطهای دینی بدل میگردد و این تصویر منحصر به فرد، ارتباط، عقاید، باورها و ارزشهای دینی را تحکیم میبخشد (رید، 1349). گاهی اوقات ممکن است که موضوع دینی، به اثر هنری اضافه شود، مانند هنرِ پس از رنسانس. بنابراین برخی از آثار هنری، در اصل آثار غیر دینی هستند که مضمونی مقدس یافتهاند. ولی هیچ اثر مقدسی نیست که صورتی غیر دینی داشته باشد، زیرا هنر دينی به هنری اطلاق می شود كه علاوه بر مضمون و محتوای دينی دارای صورت و قالب دينی هم باشد. به بيانديگر هنر دينی هنری است كه دارای ظاهر و باطن دينی باشد. هر اثر هنری ای که القای قدسیت و معنویت نکند و نوع زبان و بیان آن ملهم از منشا روحانی و آسمانی نباشد، به صرف ظاهر و موضوع دینی اش، در زمره هنر دینی و آسمانی در نمی آید (بورکهارت،1383). هنر مقدس، نمادین است، بنابراین با زبان رمز و کنایه سخن میگوید، زیرا هدف حقیقی آن قابل بیان نیست؛ هنر مقدس با تجلی حقایق عالم بالا با زبان رمز و نماد انسان را از قید تعلق به واقعیت فانی میرهاند. پس درک هنر مقدس، مبتنی بر شناخت نمادها (نمادگرایی نهفته در صورتها) است.در اینجا نماد، مظهر صورت مثالیِ خود رمز، است. به نظر کوماراسوآمی، نماد در معنایی مشخص، همان چیزی است که نشان میدهد، پس نمادگرایی سنتی هیچگاه خالی از زیبایی نیست. بر اساس این بینش، زیباییِ هر چیزی، وضوح لایههای وجودی آن چیز است (همان،صص 12-14). به زبان دیگر میتوان گفت عالم نفسانی تجلی حقیقت عالم بالا است که در عالم ناسوت جلوهگر شده است؛ زیبایی، مقام تجلی حقیقت است؛ یعنی وقتی حقیقت تجلی میکند، زیبایی تحقق پیدا میکند. از این جهت، تمامی موجودات زیبا هستند و زیبایی، شأن وجودی و تحقق خارجی دارد و ربطی به قوه خیال و ذهن انسان ندارد. به تفسیر عرفای مسلمان، خداوند (حق) از مقام غیب الغیوبی (مقام کنز مخفی) بیرون میآید و حجاب از دیده بر میکشد. در این کشفِ حجاب، عالم نور وجود را مییابد و از طرف دیگر، حُسن حق، ظاهر میشود (تجلی حُسن)؛ «حُسن بدون تجلی نمیشود. اگر حُسن بخواهد ظاهر شود، باید به تجلی درآید، به همین دلیل تمام کسانی که زیبایی را وجود شناسانه میبینند، مبحث تجلی برایشان مهم است. مادامی که حضرت دوست در نهان خانۀ غیب بود، حُسنی در میان نبود؛ حدیث قدسی: کنت کنزاً مخفیاً ... (من گنج پنهانی بودم)، به همین امر اشاره دارد. وقتی حُسن خود را نشان میدهد، حقیقت زیبایی، تحقق پیدا میکند» (پازوکی، 1384، ص 26). خداشناسی، عشق و اشتیاق به هنر، در کنار هم وجود داشته و اشیا کاربردی و تزئینی و آثار ماندگار و از بین رفتنی، همه همزمان ساخته میشد. مقبرههای هرمی ساخته شدند که پیوند بشر و خدایان را جاودانه کنند. فرزانهای در تفاسیر ودایی متون مقدس هند، میگوید، «طلا یکی است، اما زیورآلات متفاوتند، خاک یکی است، اما شکلها و حالتهای بیشمار دارد؛ یک اقیانوس وجود دارد که همۀ رودها در آن جاری هسستند». هنر از آغاز در خدمت دین بوده است و بالاترین ارزشها را به انسان عرضه داشته است. در شرق با وجود پیشرفتهای مادی رابطۀ نزدیک میان خدا و انسان هنوز حفظ شده و آسیاییها بخصوص مسلمانان هنوز روحانیت ذاتی موجود در هنرهای خود را حفظ کردهاند. بنابراین جدایی هنر از دین امری دشوار به نظر میآید و دین که باعث پیدایی هنر و صنایع هنری شده است، زدودن آن از چهره هنر، امکان پذیر نمیباشد (همان). امروزه اساس همه روابط بین دین و هنر را مسألۀ قدرتِ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و معنوی تشکیل میدهد. برای تعریف این روابط پنج روش وجود دارد: قدرت طلبانه، تقابلگرایانه، دوسویه، جدایی طلبانه، یکپارچه. · قدرت طلبانه : دین بر هنر غلبه مییابد، یعنی هنر در جایگاه ثانوی قرار میگیرد تا در خدمت نیازهای دین باشد. در این رابطه جایی برای خلاقیت یا اصالت هنری وجود ندارد؛ زیرا هنر و هنرمندان ابزاری هستند و هنر میتواند به عنوان تبلیغات بصری تعریف شود. · تقابلگرایانه: زمانی که دین و هنر دارای قدرتی برابر باشند، این رابطه در زمره تقابل قرار میگیرد. در اینجا هنر و دین به یکدیگر وابسته هستند و سعی بر چیرگی یکی بر دیگری دارد. · دوسویه: هنر ودین دارای جایگاهی برابر در یک فرهنگ هستند، در یک همزیستی با هم کار میکنند. · جدایی طلبانه: هنر و دین به صورت مستقل از هم عمل میکنند. سنتهای دینی که به عنوان شمایلشکن توصیف شدهاند و یا فرهنگهایی که هنر آنها غیر دینی شده است نمونۀ این رابطه میباشد. · یکپارچه: دین وهنر درهم آمیخته شدهاند و تشخیص اینکه هنر کجا آغز میشود و سنت دینی کجا پایان میپذیرد را غیر ممکن میسازد (کاپادونا،1383). منبع : اتوود لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده