رفتن به مطلب

سعید بیابانکی


Hanaaneh

ارسال های توصیه شده

شب است و دخترکی بی پناه در باران

شب و چراغک خاموش ماه در باران

 

 

شب و نگاه هراسان مرد سوزنبان

ز پشت پنجره های سیاه در باران

 

 

پس از گذشتن از آن ریل های پیچاپیچ

قطار می رسد از گــرد راه در باران

 

 

قطار می رسد و دخترک در این گوشه

اسیر میخ ِ هزاران نگاه در باران

 

 

تکان نمی خورد افسوس دست ِ بی تابی

برای دخترک ِ بی پناه در باران

 

 

نگاه منتظرش شسته می شود در شرم

شبیه چهره ی پاک پگاه در باران

 

 

نگاه دخترک اما به آخرین واگن

دریغ ... می شکند بغضش آه ! در باران

 

 

قطار سوت زنان محو می شود در کوه

و دور می شود از ایستگاه در باران

 

 

تمام دار و ندارش از انتظار ... همین

دو خط آهنی ِ راه راه در باران !

 

 

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...