Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۳ مروری بر نظریه شناختی سازه جورج کلی به شخصیت رویکرد سازه جورج کلی به شخصیت، نه تنها یکی از نظریههای جدید بلکه اصیل نیز است. نظریه کلی هیچ وجه مشترکی با دیگر رویکردها ندارد. به گفته او همه مردم قادرند سازههای شناختی در باره محیط خود را ساخته و شکل بدهند؛ یعنی افراد همه اشیاء فیزیکی و اجتماعی را در جهان اطراف خود به گونهای تعبیر و تفسیر میکنند که یک الگو بسازند. بر مبنای این الگو، مردم در باره اشیاء ، مردمان دیگر، و خودشان پیشبینیهایی انجام میدهند و این پیشبینیها را برای راهنمایی خود در اعمالشان به کار میگیرند. به این ترتیب برای اینکه دیگران را درک کنیم، بایستی الگوهای آنها یعنی شیوهای را که آنها جهان خود را شخصاً میسازند درک کنیم. بنابراین تعبیر و تفسیر فرد از رویدادها است که حائز اهمیت اند نه خود رویدادها. او مردم را به یک معنی به صورت دانشمند مینگریست. یعنی مردم به همان شیوه دانشمندان عمل میکنند. دانشمندان چه میکنند ؟ آنها نظریهها و فرضیههایی میسازند و بعد آن ها را با واقعیات شکل گرفته خود با بکار بردن تجربههای آزمایشگاهی میسنجند. اگر نظریه به وسیله آزمایشها تأیید شود، باقی میماند. اگر تأیید نشود رد شده یا به شکلی تغییر داده شده و دوباره سنجیده میشود. یک سازه، شیوه نگاه کردن فرد به رویدادهای موجود زندگی او است، شیوة تبیین یا تعبیر و تفسیر آن جهان. ما در طول زندگی خود سازههای فراوانی میسازیم یعنی کل سازه برای هر نوع موقعیت یا رویداد یا شخصی که با او در تماس قرار میگیریم. ما همیشه وقتی با رویدادها یا مردم تازه روبرو میشویم ذخیره سازههای خود را افزایش میدهیم. به علاوه سازههای موجود نیز ممکن است نیاز به پالایش، تغییر، یا دستکاری داشته باشند زیرا مردم و رویدادها در طول زمان تغییر میکنند. ما نه تنها تعداد زیادی سازه ایجاد میکنیم، بلکه در سرتاسر زندگی خود، سازههای متنوعی باید همواره برای ما فراهم و در دسترس باشد. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام هیچ نهایت یا مطلقی برای هیچ سازهای وجود ندارد، زیرا هیچ سازهای نمیتواند به وجود آید که هر امکانی را پیشبینی یا پیشگویی کند. تجدید نظر به میزان کم یا زیاد همواره ضروری است، و فرد باید شقهای دیگری از سازه داشته باشد تا بتواند به آنها روی آورد. درغیر اینصورت اگر سازهها ثابت و غیر قابل انعطاف باشند شخص چنانکه کلی میگوید« او خود را گیر انداخته است.» او قویاً معتقد بود که نیازی نیست چنین شود. «نیازی نیست که هیچکس به وسیله اوضاع و احوال محاصره شود. نیازی نیست که هیچکس قربانی زندگینامه خود شود.» ما در تغییر دادن یا جایگزین کردن سازههای خود آزادیم. اما اگرچه این سازهها قابلیت تغییر دارند، تغییر باید عاقلانه و مبتنی بر واقعیات تجربی باشند، زیان سازههای نامناسب میتواند بیشتر از سود آنها باشد. توصیه کلی آنست، فرضیههای شق دیگر که انتخاب میشوند باید نشان دهنده اصلاح و پیشرفت باشند. سیستمهای سازهای نمیتوانند ثابت بمانند، مگر اینکه شخص یک زندگی بدون تغییر را بگذراند.در چنین موردی، سازهها مجبور به تغییر کردن نیستند، زیرا چنین شخصی رویدادهای تازهای برای پیشبینی کردن ندارد. اما کسانی که زندگی آنان متضّمن برخورد با افراد دیگر و روبرو شدن با موقعیتهای تازه است باید این تجربیات را دوباره تعبیر کرده و سازههای خود را مطابق با آن تغییر دهند. مروری بر نظریه کلی: آزادی انتخاب: انتخاب بین امنیت و ماجراجویی شخص از میان یک سازه دو حالتی شقی را برای خود انتخاب میکند که امکان بیشتری برای گسترش و تعریف سیستم او را برای وی فراهم کند. این بدین معناست که فرد دارای توان انتخاب است.یعنی برای هر موقعیت ویژه، یک شخص بایستی انتخاب کند که کدامیک از دو شق کارکرد بهتری دارد یعنی کدامیک در پیش بینی رویدادهای آینده بهتر کمک می کند. به طور معمول و از جنبه آرمانی شخص شقی را انتخاب خواهد کرد که بهترین فرصت را برای پیشبینی رویدادهای آتی فراهم میآورد. اما در تصمیمگیری بین شقوق مختلف مقداری آزادی عمل (یا انتخاب) وجود دارد و آن انتخاب بین امنیت و ماجراجویی است. بعنوان مثال دانشجویی را در نظر بگیرید که باید تصمیم بگیرد که در ترم آینده کدامیک از دودرس را انتخاب کنید یکی از درسها ساده و شبیه یکی از درسهایی است که او در حال حاضر مشغول گذراندن آن است و استادی هم که آن درس را میدهد در مقابل کار بسیار کم نمرههای خوبی میدهد. عملاً گرفتن آن متضمن هیچ خطری نیست. اما شاید پاداشی هم در آن وجود ندارد. دانشجوی مزبور میداند که استاد درس سختگیر نیست، درس مشابهی که او اکنون در حال اتمام آن است به او چندان چیزی بیشتر از آنچه میدانست نداده است. هیچگونه خطر یا قماری در گرفتن درس جدید وجود ندارد. این یک انتخاب ایمن است. دانشجوی مزبور میتواند درباره بازده این انتخاب خود پیشبینی درستی داشته باشد. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام درس دیگری که او میتواند انتخاب کند پر است از مجهولات . شایع است استاد درس جدید خیلی سخت میگیرد، و محتوای درس شباهتی به چیزهایی که دانشجو قبلاً خوانده است ندارد. اما مواد درسی که عرضه میشود به نظر جالب میآید و دانشجو را در معرض حوزه جدیدی قرار میدهد که او میل دارد در آن باره بیشتر اطلاعات داشته باشد. در اینجا احتمال خطر و قمار وجود دارد. دانشجو نمیتواند در مورد بازده انتخاب خود پیشبینی دقیق و درستی داشته باشد. اما پاداش و رضایت خاطر بالقوه میتواند به مراتب بیشتر از درس دیگر باشد. این یک انتخاب ماجراجویانه است. دانشجوی مزبور باید بین انتخاب کم خطر، کم پاداش، مطمئن و ایمن از یکطرف و انتخاب پرخطر، پرپاداش و ماجراجویانه تصمیم بگیرد. اولین انتخاب دارای قدرت پیشبینی زیادی است. انتخاب دوم کارآیی پیشبینی بسیار کمتری دارد. کلی معتقد بود که ما در تمام دوران زندگی خود با این قبیل انتخابها مواجه هستیم (انتخاب بین تعریف گسترش سیستم سازه شخصی خود)، انتخاب مطمئن یعنی انتخابی که شباهت نزدیکی با انتخابهای گذشته دارد با تکرار تجربیات و رویدادهای مشابه، سیستم سازههای فرد را بهتر و بیشتر تعریف و مشخص میکند. انتخاب حادثهجویانه با عرضه تجربیات و رویدادهای جدید سیستم سازهها را گستردهتر میکند، به عقیده کلی تمایل به انتخاب شق مطمئن و بیخطر میتواند این وضعیت را که چرا برخی از مردم در انجام رفتار به شیوههای نادرست مصراند توضیح دهد. چرا، به عنوان مثال، یک شخص به انجام رفتارهای خصمانه نسبت به دیگران ادامه میدهد حتی وقتی که از چنین رفتاری منع میشود- بجای اینکه دوستانه و گرم عمل کند؟ کلی پاسخ میدهد که چنین کسی با رفتار کردن به آن شیوه انتخاب کم خطر و مطمئن را انجام داده است. به هر دلیل، شخص به اینجا رسیده است که میداند چه انتظاری داشته باشد که بتواند پیشبینی کند که وقتی او خصمانه رفتار میکند دیگران چگونه واکنش نشان خواهند داد. (بخاطر بیاورید که انتخاب هابر حسب اینکه چگونه به بهترین پیشبینی از آینده دست مییابند صورت میگیرند، و نه لزوماً بر حسب اینکه چه چیزی برای فرد بهترین باشد.) اگر چنین کسی دوستانه و غیر خصمانه رفتار کردن را انتخاب کرده بود، او نمیتوانست آینده را به همان خوبی پیشبینی کند. ونمیدانست که چه انتظاری داشته باشد. ممکن بود پاداشها بیشتر باشند. اما عدم یقین نیز بیشتر بود. و فرد مانند یک دانشمند، بهترین کوشش را به عمل میآورد، تا رویدادهای آینده را با درجه بالایی از یقین پیشبینی کند. مفاهیم بنیادی نظریه ارکل فروم آزادی در برابر امنیت تعارض بنیادی آدمی شخصیت از دیدگاه ارکل فروم، به طور عمده تحت نفوذ نیروهای اجتماعی و فرهنگی است، و هر دوی این نیروها (نیروهای اجتماعی و فرهنگی) در چارچوب فرهنگ و نیروهای جهانی که در طول تاریخ، بشریت را تحت نفوذ داشته اند، بر فرد اثر میکنند. وی هم چنین بر این عقیده است که مردم، طبیعت و ماهیت خود را میآفرینند. او با این عقیده که ما به صورتی منفعل به وسیله نیروهای اجتماعی شکل داده میشویم مخالفت میورزد و تاکید میکند که ما خود نیروهای اجتماعی را شکل میدهیم، و این نیروها، به نوبه خود، وارد عمل میشوند تا بر شخصیت ما تاثیر بگذارند. وی توجه خاصی به تاریخچه فرد و تاریخ نوع بشر و نقش آنها در شکل دهی شخصیت انسان دارد. او همچنین میگوید، نوع بشر به خاطر داشتن تاریخچهای از احساس تنهایی جدایی و بیاهمیتی در رنج است. بنابراین نیاز اساسی انسان این است که از احساس انزوا بگریزد، احساس تعلقی ایجاد کند و برای زندگی خود معنایی بیابد. انسان از یک سو برای بدست آوردن آزادی- آزادی از طبیعت و آزادی از نظامهای اجتماعی متحجر، مبارزه کرده است، و از سوی دیگر همین آزادیها به احساس تنهایی و انزوای شدیدی منجر شده است ، و به این ترتیب، انسان در عین حال میکوشد که از این آزادی بگریزد. وی نسبت به توانایی بشر در حل مشکلاتی که خود ایجاد کرده است- خوشبین است. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام فروم قرون وسطی را به عنوان آخرین دوران ثبات، امنیت و احساس تعلق تلقی میکند. در این دوران آزادی فردی بسیار کم بود، زیرا نظام فئودالی جای هر فردی را در جامعه به دقت مشخص کرده بود. شخص در نقش و پایگاهی که در آن به دنیا آمده بود باقی میماند، تحرکی وجود نداشت، چه اجتماعی و چه جغرافیایی هر کس در مورد شغل و حرفه، آداب و رسوم اجتماعی، وحتی لباس پوشیدن حق انتخاب محدودی داشت. هر چیزی و هر کاری بوسیله طبقه اجتماعی ای که فرد در آن زاده شده بود و به وسیله قوانین خشک سنتی قرون وسطی تعیین میشد. اما مردم اگرچه آزاد نبودند به طور قطع منزوی و از یکدیگر بیگانه نبودند. آن ساختار خشک اجتماعی جای هر شخص را در اجتماع به روشنی مشخص کرده بود. بنابراین ، برای هیچکس درمورد اینکه به کی یا به کجا تعلق دارد ابهامی وجود نداشت. وی میگوید طغیانهای اجتماعی ای که بوسیله رنسانس و ... جهت اصلاحات انجام گرفت این ثبات و امنیت را با گسترش دادن دامنه آزادیهای مردم از بین برد. مردم از حق انتخاب وتوان اعمال کنترل بیشتر به زندگی خود برخوردار شدند. اما این آزادیها به بهای از دست دادن پیوندهایی که احساس امنیت و تعلق خاطر ایجاد میکردند به دست آمد. درنتیجه انسانها با تردیدها و شکها در باره معنی زندگی و احساس بیاهمیت بودن احاطه شدند. آزادی روزافزون مردمان جوامع صنعتی و پیشرفته، که آنان از بردگی و بندگی رها شدند، اما به خاطر عدم امنیت و بیگانگی فزاینده، آزاد نیستند تا استعدادهای خود را به طور کامل توسعه دهند و از این آزادی ها لذت ببرند. آنان در اینگونه جوامع از بسیاری محدودیتها آزادند، اما در رشد دادن و توسعه جوهره کامل نفس خود آزاد نیستند. قابل بررسی است. بدین ترتیب که، انسان امروزی خود را در تعارض کامل میبیند. این انسان چگونه میتواند خود را از احساس تنهایی و بیاهمیتی آزاد کند؟ چگونه میتواند از آزادی بگریزد؟ به نظر ارکل فروم برای این گریز دو راه وجود دارد. راه اول رسیدن به آزادی مثبت از طریق کوشش برای پیوستن و اتحاد دوباره با مردمان دیگر است، بدون آنکه شخص آزادی و تمامیت خود را از دست بدهد. با این روش ما میتوانیم به ارتباط با دیگران از طریق کار و عشق یعنی از طریق بیان صمیمانه و بازتوانیهای عقلی و عاطفی، توصیه میکند. دراین جامعه که فروم آن را «جامعه سالم» یا جامعهای انسانگرا میداند، هیچکس احساس تنهایی و بیاهمیتی نمیکند، زیرا همه مردم با هم برادر و خواهر خواهند بود. راه دوم، بازیابی امنیت با انکار کردن و نادیده گرفتن آزادی، و صرفنظر کردن از فردیت وتمامیت شخص است. آشکار است که این راه حل به رشد و توسعه تواناییهای شخصی منجر نمیشود. اما اضطراب تنهایی و احساس بیاهمیتی را از بین میبرد. برگرفته از : کتاب روانشناسی شخصیت دانشگاه پیام نور تهيه كننده : شهناز جعفري - میگنا لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده