رفتن به مطلب

چهارشنبه آخر


ارسال های توصیه شده

[h=3]این که امسال چهارشنبه آخر سال شعله‌های ندانم کاری که امروزه به یک تفریح تبدیل شده دامن چه کسانی را خواهد سوزاند و یا این‌که چشمان زیبای کدامین پسرک بازیگوش، به روی تاریکی باز می‌شود، نمی‌دانیم ولی خدا کند که این چهارشنبه را نسوزانیم.[/h]

به این چهارشنبه که از قضا غروب سه‌شنبه آخر سال، عده‌ای آتش به‌پا می‌کنند به امید این که زردی‌اشان به سرخی مبدل شود، چهارشنبه‌سوری و به روایتی چهارشنبه آخر سال می‌گویند. نامش هر چه باشد اما مهم نیست، مهم آن است که شعله‌های آتشی که برخی در این شب برپا می‌کنند، شاخ و برگ جوانان و نوجوانانی را می‌سوزاند و گویی این ماجرا درس عبرتی برای آنان نمی‌شود و درست یک سال بعد باز آش همان آش و کاسه همان کاسه است.

 

می‌گویند رسم بوده که در چهارشنبه آخر سال آتش برمی‌افروختند تا وقتی از روی آن می‌پریدند، سرخی آتش از آن آنان شود و زردی‌اشان به آتش سپرده شود. بچه‌های قدیم در این روز بوته‌های کوچکی جمع می‌کردند و هوا که تاریک می‌شد آن را آتش می‌زدند و با خاموش شدن آن راهی خانه می‌شدند و حالا اگر می‌شد به قاشق زنی هم می‌رفتند و یا دور هم و پای قصه‌های مادربزرگ و پدربزرگ آجیل چهارشنبه‌سوری می‌خوردند.

 

... اما امروز روز دیگری است. برخی پیک‌نیک به درون آتش می‌اندازند تا منفجر شود و از صدای انفجار آن لذت می‌برند. کارزاری به‌پا می‌شود گویی میدان جنگ است. صدای انفجارهای پیاپی که از گوشه و کنار شهر شنیده می‌شود، برای ما که زمان جنگ را به خاطر داریم، یادآور شب‌های بمباران شهرها توسط هواپیماهای صدام است و برای برخی نیز یادآور شب‌های عملیات.

 

از همان ساعات آغازین به اصطلاح چهارشنبه‌سوری، چهارشنبه‌سوزی کلید می‌خورد و در بیمارستان‌ها که لاجرم به حالت آماده‌باش درآمده‌اند، جای سوزن انداختن نیست. دست‌های به همراه نارنجک، منفجر شده تصاویر فجیعی را نمایان می‌کند که تا پیش از این فقط در جنگ‌ها و تصادفات شدید دیده می‌شدند. ضجه‌های مادری که به دنبال برانکارد بیمارستان می‌دود و مویه‌های دخترکی که دیگر نمی‌بیند و موهای کز داده شده جوان 20 ساله که آدم را یاد کله پاچه می‌اندازد، از دیگر ارمغان‌های شبی است که آن را چهارشنبه‌سوری می‌نامند.

صدا و سیما هم به این بسنده می‌کند که چند فیلم روز دنیا را به نمایش بگذارد تا لااقل عده کم‌تری در معرض آسیب‌ها باشند غافل از این که صدا به صدا نمی‌رسد و دلهره‌ای بر جا مانده که خدا نکند با هوسبازی نوجوان بازیگوشی و در پی انفجاری مهیب، شیشه‌های خانه فرو بریزد.

 

پاسی از شب گذشته، شهر بوی دود می‌دهد. تک و توک صدای انفجار ترقه‌های به جا مانده در ته جیب بچه‌ها و آن‌ها که قبلاً عمل نکرده بودند، شنیده می‌شود. کنده نیم‌سوز درخت نگون بخت، با آبی که رویش ریخته‌اند، هنوز دود می‌کند. میلیاردها تومان پول صرف خرید ترقه و سایر ادوات آتش‌بازی شده که می‌توانست صد، بل هزاران جوان ایرانی را راهی خانه بخت کند، رهگذری که به خاطر انفجار یک نارنجک دست‌ساز مجروح شده سر از بیمارستان درآورده و کمی آن‌سوتر پدری نگران، پشت درهای اتاق عمل قدم می‌زند و بیچاره مادری که برای ایام نوروز برنامه سفر داشت. اینها سوغات چهارشنبه‌سوری است.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...