رفتن به مطلب

آن روزها...


Hanaaneh

ارسال های توصیه شده

images?q=tbn:ANd9GcRUqn0Q-9nHLLHSch5d6jMeTwVXYXvoX3-4g7IuYLUEz-_lL2jK

 

 

 

سارا انار دارد ،یادم نرفته سارا/دستان کوچکت بود در دست کوچک ما

نرفت همیشه سارا،در ذهن ماندنی بود/درست به کودکیمان شیرین و خواندنی بود

بعد از تو بود اکرم،تکلیف این چنین بود/شاید که عشق ما هم شیرینی اش همین بود

مردی می آمد از دور،داسش به یاد باران/مردی به پشت اسبش آهسته زیر باران

گلدان عشق ژاله،بی آب دیده پژمرد/دلهای سبز ما نیز چون اشک ژاله پژمرد

فریاد دشت برخاست،زیر نوای چوپان/ترس از دروغ آمد با او به زندگیمان

تصمیم داشت کبری،دیگر کتاب خود را/باران زده نبیند،شاید به شوق فردا

فردا که آمد امروز،پیوسته ماندنی نیست/تصمیم خوب کبری، امروز خواندنی نیست

 

شاید چنین توان گفت،تصمیم داشت دریا/باشد همیشه با ما،شوید غبار غم را

کم کم بزرگتر شد،سارا و حرف او هم/دیگر نداشت چیزی،از عشق و عاشقی کم

تقسیم عشق سارا،بین تمام دنیا ،سهل است/دیگر این کار،صفر است حاصل ما

ای کاش درس سارا، با یک انار می ماند/ای کاش کودکی باز،در دل ترانه می خواند

دردی است در دل من،این جا و عشق آن جا/گر فرصتی دهد دست،گیرم سراغ سارا

 

(سعید فروغی)

  • Like 10
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...