seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۹۲ من نمی خواهم که بعد از مرگ من افغان کنند دوستان گریان شوند و دیگران نالان کنند من نمی خواهم که فرزندان و نزدیکان من ای پدر جان ! ای عمو جان! ای برادر جان کنند من نمی خواهم پی تشییع من خویشان من خویش رااز کار وا دارند و سرگردان کنند من نمی خواهم پی آمرزش من قاریان با صدای زیر و بم ترتیل الرحمن کنند من نمی خواهم خدا را گوسفندی بیگناه بهر اطعام عزادارن من قربان کنند من نمی خواهم که از اعمال نا هنجار من ز ایزد منان در این ره بخشش و غفران کنند آنچه در تحسین من گویند بهتان است و بس من نمی خواهم مرا آلودۀبهتان کنند جان من پاک است و چون جان پاک باشد باک نیست خود اگر ناپاک تن را طعمۀ نیران کنند در بیابانی کجا از هر طرف فرسنگهاست پیکرم را بی کفن بی شستشو پنهان کنند حبیب یغمایی 5 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۹۲ وضـــع مـــا در گـــردش دنـیا چـــه فرقی می کند زنـــدگی یا مــرگ، بعــد از ما چه فرقـی می کند مـــاهـــــیـان روی خـــــاک و مــاهــــیـان روی آب وقت مـــردن، ســـاحل و دریا چـه فرقی می کند سهـم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست جـای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟.. فاضل نظری 4 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۹۲ موسیقی عجیبی ست مرگ. بلند می شوی و چنان آرام و نرم می رقصی که دیگر هیچکس تو را نمی بیند گروس عبدالملکیان 4 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۹۲ چرا از مرگ می ترسید چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید مپندارید بوم نا امیدی باز به بام خاطر من می کند پرواز مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است... بهشت جاودان آن جاست جهان آنجا و جان آنجاست... نه فریادی نه آهنگی نه آوایی نه دیروزی نه امروزی نه فردایی جهان آرام و جان آرام زمان در خواب بی فرجام خوش آن خوابی که بیداری نمی بیند سر از بالین اندوه گران خویش بردارید در این دوران که آزادگی نام و نشانی نیست در این دوران که هر جا هر که را زر در ترازو برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام زور در بازوست جهان را دست این نامردم صدرنگ بسپارید که کام از یکدیگر گیرند و خون یکدیگر ریزند همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید چرا از مرگ می ترسید! فریدون مشیری 4 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۹۲ مرا بسوزانید و خاکسترم را بر آبهای رهای دریا بر افشانید، نه در برکه، نه در رود: که خسته شدم از کرانه های سنگواره و از مرزهای مسدود زاله اصفهانی 4 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۹۲ اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ اگر ملک سلیمانت ببخشند در آخر خاک راهی عاقبت هیچ بابا طاهر 4 لینک به دیدگاه
mosalman 294 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۲ ای خوشا وقتی که بگشایم نظر در روی دوست...سر نهم در خط جانان جان دهم بر بوی دوست...من نشاطی را نمی جویم به جز اندوه عشق...من بهشتی را نمی خواهم به غیر از کوی دوست 5 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، ۱۳۹۲ مي دانم ندانم و بميرم هم خيلي فرقي نمي كند ... با اين همه تو فكر مي كني كه زنده ها تعدادشان بيشتر است يا مردگانِ جهان؟ 4 لینک به دیدگاه
mosalman 294 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، ۱۳۹۲ مي دانمندانم و بميرم هم خيلي فرقي نمي كند ... با اين همه تو فكر مي كني كه زنده ها تعدادشان بيشتر است يا مردگانِ جهان؟ استاد انقلاب اسلامی ما می گفت 85 میلیارد قبر در روی کره زمین وجود دارد. 4 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۲ مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و سخت فرساینده آه! بگذاریدم! بگذاریدم! اگر مرگ همه آن لحظه ای آشناست که ساعت سرخ از تپش باز می ماند وشمعی که به رهگذر باد میان نبودن و بودن درنگی نمی کند خوشا آن دم که زن وار با شادترین نیاز تنم به آغوشش کشم تا قلب به کاهلی از کار باز ماند ونگاه چشم به خالی های جاودانه بر دوخته وتن عاطل دردا! دردا که مرگ نه مردن شمع و نه باز ماندن ساعت است نه استراحت آغوش زنی که در رجعت جاودانه بازش یابی نه لیموی پر آبی که می مکی تا آن چه به دور افکندنی ست تفاله یی بیش نباشد تجربه یی است غم انگیز غم انگیز به سالها و به سالها و به سالها وقتی که گرداگرد تو را مرده گانی زیبا فراگرفته اند یا محتضرانی آشنا که تو را بدیشان بسته اند با زنجیر های رسمی شناسنامه ها واوراق هویت و کاغذهایی که از بسیاری تمبرها و مهرها ومرکبی که خوردشان رفته است وقتی که به پیراهن تو چانه ها دمی از جنبش باز نمی ماند بی آنکه از تمامی صداها یک صدا آشنای تو باشد وقتی که دردها از حسادتهای حقیر بر نمی گذرد وپرسش ها همه در محور روده ها است آری،مرگ انتظاری خوف انگیزست انتظاری که بی رحمانه به طول می انجامد مسخی است دردناک که مسیح را شمشیر به کف می گذارد در کوچه های شایعه تا به دفاع از عصمت مادر خویش برخیزد وبودا را با فریادهای شور و شوق هلهله ها تا به لباس مقدس سربازی در آید یا دیو ژن را با یقه ی شکسته وکفش برقی تا مجلس را به قدوم خویش مزین کند در ضیافت شام اسکندر من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و سخت فرساینده 3 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۲ بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در این عشق چو مردید همه روح پذیرید بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید کز این خاک برآیید سماوات بگیرید بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید خموشید خموشید خموشی دم مرگست هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید مولوی 3 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۹۲ میدانم روزی هم که بمیرم، چون زنده بودنم، نبودم حس نمیشود... 3 لینک به دیدگاه
هوادار 1111 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 فروردین، ۱۳۹۳ به چراغ روز و محراب شب و موی بتم طاووس من زندگی را دوست می دارم مرگ را دشمن؛ وای! اما با که باید گفت این، من دوستی دارم که به دشمن خواهم از او التجا بردن؟ 3 لینک به دیدگاه
mosalman 294 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۳ [TABLE] [TR] [TD=class: b, align: center]به روز مرگ چو تابوت من روان باشد[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]گمان مبر که مرا درد این جهان باشد[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]برای من تو مَگِریْ و مگو: «دریغ! دریغ!»[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]به دام دیو دراُفتی دریغ آن باشد[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]جنازهام چو ببینی مگو: «فراق! فراق!»[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]مرا به گور سپاری مگو: «وداع! وداع!»[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]که گور پرده جمعیت جنان باشد[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد؟[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]تو را غروب نماید، ولی شروق بود[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]لَحَد چو حبس نماید خلاص جان باشد[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]کدام دانه فرورفت در زمین که نرست؟[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]چرا به دانه انسانت این گُمان باشد؟![/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]کدام دَلْوْ فرورفت و پُر برون نامد؟[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]زِ چاهْ یوسف جان را چرا فَغان باشد؟[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]دهان چو بستی از این سوی، آن طرف بگشا[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]که های هویِ تو در جو لامکان باشد[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: center]تو را چنین بنماید که من به خاک شدم[/TD] [TD=align: center][/TD] [TD=class: b, align: center]به زیرِ پایِ من این هفتآسمان باشد[/TD] [/TR] [/TABLE] 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده