masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۲ آيا نشنيده ايد حکايت آن مرد ديوانه اي را که در روز روشن فانوسي برافروخت، به ميان بازار شتافت و پي در پي بانگ بر مي آورد " در جستجوي خدايم! در جستجوي خدايم!" - چون در آن حال بسياري از آنان که به خدا باور نداشتند به دورش حلقه زده بودند او بسيار مضحک تر مينمود. کسي پرسيد آيا او گم شده است؟ ديگري پرسيد آيا او همچون کودکان راهش را گم کرده است؟ يا پنهان شده و از ما مي ترسد؟ به سفري دراز رفته و يا ترک ديار گفته است؟ سپس هياهو کردند و خنده سر دادند. مرد ديوانه به ميانشان پريد و چشمهايش را به آن ها دوخت. بانگ زد " خدا کجاست؟" من به شما خواهم گفت ما او را کشته ايم - شما و من. همگي قاتلان اوييم. اما چگونه چنين کرديم؟ چگونه توانستيم دريا را تا آخرين جرعه بنوشيم ؟ چه کسي به ما دستمالي داد تا تمام افق را پاک کنيم؟ چه ميکرديم آن هنگام که اين زمين را از بند خورشيدش رها کرديم؟ اکنون کجا سرگردان است؟ اکنون ا دور از همه خورشيد ها در کجا راه ميپوييم؟ آيا بي وقفه در همه جهات، در پس و پيش و پهلو غوطه ور نيستيم؟ آيا هنوز فراز و فرودي باقي مانده است؟ آيا ما در يک هيچي بي انتها آواره نيستيم؟ آيا نفس فضاي تهي را احساس نميکنيم؟ آيا سردتر نشده است؟ آيا شب دم به دم به ما نزديک تر نميشود؟ و آيا محتاج آن نيستيم که در صبحدم فانوس برافروزيم؟ آيا هنوز هيچ چيز از سر و صداي گورکناني که خدا را دفن ميکنند نميشنويم؟ آيا هنوز بوي تجزيه خدا را استشمام نميکنيد؟ آري، خدايان نيز متلاشي ميشوند. خدا مرده است و مرده خواهد ماند. و ما او را کشته ايم. " ما سرآمد قاتلان چگونه خود را آرامش خواهيم بخشيد ؟ مقدس ترين و باشکوه ترين دارايي جهان زير چاقو هاي ما جان سپرد: چه کس اين خون را از دست هاي ما خواهد شست؟ کدام آب ميتواند پاکيزه مان کند؟ چه آيين هاي کفاره و کدام بازي هاي مقدس را بايد اختراع کنيم؟ اما آيا بزرگي اين کار براي ما بيش از اندازه بزرگ نيست؟ آيا نبايد خودمان بدل به خدايان شويم تا شايسته ي آن جلوه کنيم؟ هرگز عملي بزرگتر از اين نبوده است و هر آن کس که پس از ما زاده ميشود - به برکت اين عمل - به تاريخي برتر از همه تاريخ هاي تا کنون تعلق خواهد داشت. در اين جا مرد ديوانه ساکت شد و نگاهي دوباره به شنوندگانش انداخت. آن ها نيز ساکت بودند و با حيرت به او مينگريستند. سرانجام او فانوس را بر زمين انداخت و فانوس تکه تکه و خاموش شد. سپس گفت "بسيار زود هنگام آمده ام" هنوز زمان من فرا نرسيده است. اين حادثه ي شگفت انگيز هنوز در راه و سرگردان است و به گوش مردمان نرسيده است. رعد و برق نيازمند زمان است. نور ستارگان نيز، اعمال ، اگر چه انجام يافته، اما براي ديده شدن و شنيده شدن محتاج زمان اند. اين عمل از دورترين ستارگان نيز از آنها دورتر است - و با اين همه آن ها خود اين عمل را انجام داده اند. بعد ها نقل شد که در همان روز مرد ديوانه به زور وارد چند کليسا شده و براي خداوند دعاي آرامش ابدي خوانده است. وقتي که به بيرونش رانده و از او بازخواست کردند هميشه فقط در پاسخ گفته است : " اين کليساها آيا اکنون جز مدفن ها و گروهايي براي خداوندند؟" اثر فيلسوف گرانقدر : نيچه منبع: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 13 لینک به دیدگاه
spow 44196 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۹۲ آيا نشنيده ايد حکايت آن مرد ديوانه اي را که در روز روشن فانوسي برافروخت، به ميان بازار شتافت و پي در پي بانگ بر مي آورد " در جستجوي خدايم! در جستجوي خدايم!" - چون در آن حال بسياري از آنان که به خدا باور نداشتند به دورش حلقه زده بودند او بسيار مضحک تر مينمود. کسي پرسيد آيا او گم شده است؟ ديگري پرسيد آيا او همچون کودکان راهش را گم کرده است؟ يا پنهان شده و از ما مي ترسد؟ به سفري دراز رفته و يا ترک ديار گفته است؟ سپس هياهو کردند و خنده سر دادند. مرد ديوانه به ميانشان پريد و چشمهايش را به آن ها دوخت. بانگ زد " خدا کجاست؟" من به شما خواهم گفت ما او را کشته ايم - شما و من. همگي قاتلان اوييم. اما چگونه چنين کرديم؟ چگونه توانستيم دريا را تا آخرين جرعه بنوشيم ؟ چه کسي به ما دستمالي داد تا تمام افق را پاک کنيم؟ چه ميکرديم آن هنگام که اين زمين را از بند خورشيدش رها کرديم؟ اکنون کجا سرگردان است؟ اکنون ا دور از همه خورشيد ها در کجا راه ميپوييم؟ آيا بي وقفه در همه جهات، در پس و پيش و پهلو غوطه ور نيستيم؟ آيا هنوز فراز و فرودي باقي مانده است؟ آيا ما در يک هيچي بي انتها آواره نيستيم؟ آيا نفس فضاي تهي را احساس نميکنيم؟ آيا سردتر نشده است؟ آيا شب دم به دم به ما نزديک تر نميشود؟ و آيا محتاج آن نيستيم که در صبحدم فانوس برافروزيم؟ آيا هنوز هيچ چيز از سر و صداي گورکناني که خدا را دفن ميکنند نميشنويم؟ آيا هنوز بوي تجزيه خدا را استشمام نميکنيد؟ آري، خدايان نيز متلاشي ميشوند. خدا مرده است و مرده خواهد ماند. و ما او را کشته ايم. " ما سرآمد قاتلان چگونه خود را آرامش خواهيم بخشيد ؟ مقدس ترين و باشکوه ترين دارايي جهان زير چاقو هاي ما جان سپرد: چه کس اين خون را از دست هاي ما خواهد شست؟ کدام آب ميتواند پاکيزه مان کند؟ چه آيين هاي کفاره و کدام بازي هاي مقدس را بايد اختراع کنيم؟ اما آيا بزرگي اين کار براي ما بيش از اندازه بزرگ نيست؟ آيا نبايد خودمان بدل به خدايان شويم تا شايسته ي آن جلوه کنيم؟ هرگز عملي بزرگتر از اين نبوده است و هر آن کس که پس از ما زاده ميشود - به برکت اين عمل - به تاريخي برتر از همه تاريخ هاي تا کنون تعلق خواهد داشت. در اين جا مرد ديوانه ساکت شد و نگاهي دوباره به شنوندگانش انداخت. آن ها نيز ساکت بودند و با حيرت به او مينگريستند. سرانجام او فانوس را بر زمين انداخت و فانوس تکه تکه و خاموش شد. سپس گفت "بسيار زود هنگام آمده ام" هنوز زمان من فرا نرسيده است. اين حادثه ي شگفت انگيز هنوز در راه و سرگردان است و به گوش مردمان نرسيده است. رعد و برق نيازمند زمان است. نور ستارگان نيز، اعمال ، اگر چه انجام يافته، اما براي ديده شدن و شنيده شدن محتاج زمان اند. اين عمل از دورترين ستارگان نيز از آنها دورتر است - و با اين همه آن ها خود اين عمل را انجام داده اند. بعد ها نقل شد که در همان روز مرد ديوانه به زور وارد چند کليسا شده و براي خداوند دعاي آرامش ابدي خوانده است. وقتي که به بيرونش رانده و از او بازخواست کردند هميشه فقط در پاسخ گفته است : " اين کليساها آيا اکنون جز مدفن ها و گروهايي براي خداوندند؟" اثر فيلسوف گرانقدر : نيچه منبع: خدا پیداشد؟ قاتلانش دستگیر یا مجازات شدند؟ چرا دیوانه زودهنگام امده بود؟ تناقض ظرف چگونه حل شد؟(نوشیدن دریا توسط انسان) منظور از فانوس در روز روشن چه بود؟ 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده