Mohammad Aref 120454 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۲ حافظ صحبت از "آن" می کند. "آنی داشتن".تهران "آن "ندارد. تهران "این"است.خود "این". شهر به مثابه ارگانیسمی پویا،موجودی زنده است که در همه ابعاد و اجزاء سرشار از حرکت است، حرکتی که خود اصل لازم و نه کافی برای بقای شهر است.تهران، این کلان شهر گسترش یافته از هر سو، مفهوم حرکت را به غایت در دل خود داراست.حرکتی پر جوش و خروش، لجام گسیخته و مملو از تضاد .پرسش این جاست که در کنارآن اصل لازم، چه بر سر اصل کافی بقای شهر می آید و چگونه می توان آن را جست و به آن پرداخت؟ و پس از آن چگونه چالش دیالکتیکی این دو،ما را به سنتزی از بقا می رساند. یا به تعبیری دیگر کدام میانه راهی ما را از کثرت (تنیدگی و لجام گسیختگی شهر) به وحدت (بقا) می برد. انسان اگر در تلون و گونه گونی محیط، هدف، شخصیت و فعالیت آشفته شود، در اين بين تنها چیزی که می توان به آن دست یازید "هویت"است: این منم. بدین گونه است که هرگونه حرکت، تحول، بحران تنها زمانی معنی می یابد که بتوان فراتر از اجزاء، به فهم "هویت" پرداخت. و این هویت واحد همان مقوله ای است که می توان به مدد آن شهر را از دل بحران بیرون کشید. تهران، حرکت از هر نوع را به تمام و کمال داراست و این موضوع او را به موجودی از هم گسیخته مبدل کرده که گویی نمی توان هویتی پایا و منطبق بر واقعیت برای او قائل بود. بازار تهران-بخشی از این شهر- را هم می توان نمونه ای مشابه و در ابعاد کوچکتر دانست. و حتی در این ماکت گونه ای از کلیت شهر، التهاب را تنها با چند دقیقه ای پرسه زدن می توان حس کرد. پس حلقه گمشده در این بازی همان هویت (اصل کافی) است که وجودش در تعامل با "حرکت" موجب تناوردگی می شود و ایجاد بقا. به جرئت می توان گفت که بازار از هرگونه نمودی از هویت (که ما را به یکپارچگی فضا برساند) تهی است.هر چه هست بناهای انگشت شمار و تک افتاده است که مارا به یکپارچگی فضایی نمی رسانند. جریان روزمره و سریع اقتصاد در هم پیچیده، گویی شیره جان آن منطقه را کشیده و هیچ باقی نگذاشته . همین است که ما را وا میدارد به فرآیندهای اصلی "نوسازی، بهسازی ، بازسازی" ، تا بتوان هویت از دست رفته را بازگرداند.از آنجا که عناصر وحدت بخشی را در اکنون نمی توان یافت و یا به پس زمینه ای مبهم رانده شده اند، انگار بازگشت به گذشته و وام گرفتن از تاریخ بهترین راه باشد، تاریخ به عنوان عنصری همیشه زنده و همواره غایب. دو سه سال پیش،اگر گذرت به بازار بزرگ می افتاد با صحنه ای مواجه می شدی که گویی یک تئاتر کمدی - تراژدی نبرد دو ملت را در دوران باستان به تصویر کشیده است.فوج فوج موتورسیکلت هایی که در پشت هر چراغ قرمز، فرمان حمله را انتظار می کشند و باربرهایی با گاری همان سربازان پیاده نظام نبرد هستند. در این میان شهروندان به مثابه مخاطبان این رویداد، با نگاههایی پریشان و خسته ، توده ای گنگ خوابدیده هستند شمارش لحظه ها می کنند برای فرار از مهلکه. اما اکنون رسیدن به بازار تو را غافلگیر می کند:گذرگاههایی عریض، معابری فرش شده از سنگ و صدای سم اسبان درشکه در پس زمینه آن، انگار فضا را برای نفس کشیدن کمی باز کرده. منبع: سازمان زیباسازی شهر تهران 3 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120454 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۲ بازار بزرگ به عنوان یکی از مهمترین مراکز اقتصادی کشور، با تردد روزانه بیش از یک میلیون نفر و تاریخچه ای به قدمت دوران صفویه همواره یکی از معضلات برنامه ریزی شهری تهران بوده و تراکم انسانی و ساختمانی مانع از آن بود که به این منطقه به دید یک تجربه شهری - بصری خوشایند نگریسته شود و جدا از کارکرد اقتصادی ،بافت تاریخی آن نیز مورد توجه مصرف کننده -شهروند قرار گیرد. تغییر این شرایط به سوی ایجاد غنای عملکردی فزون تر،نیازمند دگرگونیهایی است که به اهداف فرعی زیر منجر شود: 1 - گشودگی فضای تنیده و متراکم 2 - نظم بخشی به آمد و شد انسانی و نقلیه 3 - تلطیف فضای منطقه 4 - بازآوری روح تاریخی منطقه 5 - حفاظت از فرسودگی (شهری و انسانی) که با رسید به این موارد چندگانه بتوان به "احیای هویت بصری" که یکی از اساسی ترین اهداف مقوله زیباسازی شهری است دست یافت. در اواسط سال 87 بود که فاز نخست طرح ساماندهی بازار کلید خورد که می توان آن را آغازی برای رسیدن به اهداف ذکر شده دانست. عنصری که بیش از همه در در این ساماندهی به چشم می خورد پوشش سنگفرش است که کاربری خیابان را از مفهوم مدرن آن ،تا حدی به شکل سنتی باز می گرداند. سنگفرشهایی که در خیابان 15 خرداد در محدوده جلوی بازار و در خیابان ناصرخسرو و خیابان صور اسرافیل و باب همایون گسترده شده اند شهروند را علاوه بر کنش مرسوم تردد، او را به تجربه درک تاریخی و حس فضایی متفاوت فرا می خوانند. او که به زیستن در اتمسفر زندگی شهری خو کرده، با فضایی غریب مواجه است که به یکباره "دیدنی دیگربار" را می طلبد و درست در همین لحظه است که او خود را در احاطه بناهایی تاریخی می بیند که قبلا هیچ توجهی در او بر نمی انگیخته چرا که اساسا عنصری دعوت کننده در این میان وجود نداشت. بناهایی فاخر همچون کاخ گلستان، موزه ایران باستان، مسجد جامع، مقبره لطفعلیخان زند و بناهای مذهبی همچون امامزاده اسماعیل،...به دلیل گم شدن در هیاهوی تنیده در هم بازار تا قبل از این چندان به چشم نمی آمدند. اما اکنون که از خیابان صوراسرافیل وارد می شوی، سنگفرشها مقدمه ای هستند که تو را به سوی بخشی از تاریخ هدایت کنند. و خیابان داور که بین 15 خرداد و صور اسرافیل قرار گرفته، همراه با آب روهایی پوشیده از کاشی آبی تو را آرام آرام به حال و هوای دهه ها و سده ها می برد، که در آن کاخ دادگستری (از شاخص ترین بناهای ابتدای نهضت معماری مدرن در ایران) و چند بنای دیگر قرار گرفته و انتهای خیابان گلدانهای سنگی در آرایشی مدور نگاه را به سوی کاخ گلستان می برند که در امتداد بناي بانک ملی است که قدمتی 70 ساله با معماریی درخشان دارد. 2 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120454 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۲ المان دیگری که به رغم ایجاز، تلطیفی به گرفتگی بازار بخشیده حضور اسبهایی است که در خیابان 15 خرداد درشکه های قاجاری را به دنبال می کشند و گردشگران را دقیقه ای به پرسه ای نوستالژیک مهمان می کنند. شاید درشکه، در وضعیتی مجرد از متن و مجزا از پس زمینه، به خودی خود برانگیزاننده هیجان، زندگی، تفاوت،... نباشد اما همین سه چهار عدد درشکه در بافتی که خود به شدت ناهمگون است، به گونه ای ملال را از سر می پراند.درشکه های بر روی سنگفرشها با حرکت مدام و آوای زنگها و سم اسبها چنان تضادی را ایجاد می کنند که نمی توانی به آن توجهی نکنی . این المان شهری را که می توان "برشی کوتاه از گذشته ای بزرگ" دانست ، انسان را لحظه ای به تصور و تداعی تاریخ می کشاند: تاریخ به عنوان عنصری نامرئی در شکل دهی به فضا و هویت یک منطقه. لازم به ذکر است که این تلطیف فضایی نه تنها از بعد جذابیت بصری و گشودگی فضا به دست می آید ، بلکه می توان آن را به عنوان یک عامل گردشگری مطرح کرد و از رهگذر بارزتر نمودن عناصر توریستی محدوده کاربری بازار را نیز تحت تاثیر قرار داد. در نیمه دیگر خیابان 15 خرداد،در کنار درشکه ها خیابان به تردد شهروندان اختصاص یافته که مهمترین نقش را به عنوان گردشگر-خریدار دارا هستند. کف سازی آن با بافت متفاوت که به در وسط به صندلیهایی سنگی ختم می شود ، حرکت را این بار به شکلی منسجم تر از قبل به چشم می نمایاند .اگر چه در این میان همچنان مشاغل کاذب همچون دستفروشی که گویی جزء جدایی ناپذیر بازار هستند حضور خود را تمام قد اعلام می کنند .عاملی که در جای جای منطقه همچنان آشفتگی را به رخ می کشد. عناصری از طرح ساماندهی بازار که در این گفتار به آنها پرداخته شد، تنها آغازی برای نزدیک شدن به هویتی نوین برای این بافت شهری هستند که این بار تاریخ را نه مقوله ای جدا و پس افتاده، بلکه تنیده در تار و پود هویت شهری می دانند. هویت شهری که این بار از دل تاریخ و معماری سر بر می آورد. كليد واژه ها: بازار تهران، هويت، سنگفرش، درشكه 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده