رفتن به مطلب

نقد فیلم طناب، اثر هیچکاک


Shiva-M

ارسال های توصیه شده

«طناب» 1948

کارگردان: آلفرد هیچکاک،

فیلمنامه: آرتور لارنتز (بر اساس نمایشنامه پاتریک همیلتن)،

بازیگران: جیمز‌ استیوارت (روپرت)، جان دال (براندون)، فارلی گرانجر (فلیپ)

 

Rop.jpg

 

خلاصه داستان:

 

فیلیپ و براندون، دوستشان دیوید را با طنابی خفه می‌کنند و او را در صندوق آپارتمانشان می‌گذارند. همزمان مهمانی ترتیب داده‌اند که پدر و مادر مقتول، نامزد وی جانت و معلم سابق‌شان روپرت دعوت شده‌اند. آنها صندوقی را که دیوید در آن قرار دارد، به عنوان میز غذاخوری تزئین کرده و با افتخار از مهمانان بر روی آن پذیرایی می‌کنند. هر آن ممکن است ماجرای قتل افشا شده و دست قاتلین رو شود.

 

در پایان مهمانی روپرت قبل از رفتن جعبه‌ سیگارش را جا می‌گذارد و فرصتی می‌یابد تا دوباره به آپارتمان بازگردد. در گفتگو میان آنها بالاخره روپرت به ماجرا پی‌برده و با شلیک گلوله از پنجره به بیرون پلیس را مطلع می‌کند.

 

نقد فیلم:

 

قصه‌گویی کلاسیک در سینما شکل رایج و مورد تایید مخاطب است. تا مدت‌های مدیدی از تاریخ سینما شاهد داستان‌گویی سنتی به عنوان شکل مسلط هستیم.

 

این موضوعی است که در تاریخ سینمای ایران گرچه به اندازه‌ کافی از آن الگوبرداری شده، اما به دلیل نبود ارتباط مستمر و تنگاتنگ میان سینما و ادبیات و ناتوانی اغلب فیلمنامه‌نویسان و فیلمسازان در رعایت قواعد روایت‌های کلاسیک در کنار سایر فنون فیلمسازی، جذابیت‌های دلنشین و مطلوب مخاطب حاصل نمی‌شود.

 

آلفرد هیچکاک (1899-1980) کارگردان فقید بریتانیایی همزمان با تبحر در تکنیک‌های سینمایی با ارائه‌ روایاتی ساده و پیش‌پاافتاده آثار به غایت ماندگار و درس‌آموزی آفریده است. به همین دلیل مایل بود خواسته‌های طیف وسیعی از مخاطبان سینما را در آثارش برآورده سازد.

 

تمام فیلم «طناب» در هشت برداشت فیلمبرداری شده است. از آنجا که اندازه‌ فیلم‌های داخل دوربین 10 دقیقه‌ای بود، کارگردان ترتیبی داد در پایان هر 10 دقیقه یک شخصیت از جلوی دوربین رد شود و در مدت کوتاهی که تصویر سیاه می‌شود دوربین دیگری ادامه فیلمبرداری را از تصویر سیاه قبلی با نمای نزدیک، ادامه دهد.

 

هرچند همگان بر خوب بودن فیلم واقف بودند، اما با تمهید فوق عده‌ای تصور کردند هیچکاک در پی نفی تدوین است. او در پی نفی تدوین نبود بلکه مانند همیشه در جستجوی تجربه‌ای مبتکرانه بود.

 

فضای بسته، لوکیشن یکنواخت، بازیگران محدود و نبود تدوین رایج، مسئولیت اصلی فیلم را در جذب تماشاگر بر چهره‌ها، کنش متقابل شخصیت‌ها و از همه مهمتر گفتگوها می‌گذارد؛ گفتگوهایی که به هیچ وجه زاید و بی‌ربط و خارج از ارکستر دیالوگ‌های بازیگران نواخته نمی‌شود. گفتگوها به پیش‌برد داستان و افزایش اطلاعات ما از ابتدا تا انتهای فیلم کمک می‌کنند.

 

بسیاری از فیلم‌های هیچکاک از جمله «طناب» مبتنی بر فن نمایش صحنه است. «طناب» او به لحاظ روایت و ابعاد تکنیکی منحصر به فرد است. او نمایش صحنه‌ای را بر اساس زمان واقعی داستان اجرا می‌کند. در واقع کنش داستان از لحظه‌ی آغاز تا پایان به طور پیوسته در صحنه ادامه می‌یابد.

 

در طناب به جای قهرمان زن، جوانی منفعل (فلیپ) و همیشه نگران و مضطرب را داریم که در میان دوست شیطان‌صفت و جذاب (براندون) و معلمش (روپرت) سرگردان است. معلمی که حاضر نیست در جنایت آنها تحقق آموزه‌های خود را بازشناسد.

 

براندون با خودبزرگ‌بینی که گرفتار آن است، به خود حق می‌دهد انسان‌های پست‌تر را زاید دانسته و سربه‌نیست کند. او چنان اعتماد ‌به ‌نفسی را بروز می‌دهد که حتی برتری و سرپرستی خود را نسبت به دستیارش فلیپ به نمایش می‌گذارد.

 

براندون عاشق قرار گرفتن در موقعیت‌های سخت و خطرناک است تا از آنها با پیروزی بیرون بیاید و هوش شگفت او کشف شود و مورد تحسین قرار گیرد. مبارزه‌ میان توانمندی‌های معلمش روپرت و او در اواخر فیلم قابل توجه است.

 

روپرت سعی می‌کند خطایی پنهان شده را آشکار سازد، غافل از اینکه خطای صورت گرفته از بدفهمی شاگردانش از فرضیه‌های اوست که پیش از این در خصوص «انسان برتر» ابراز کرده‌ بود. رفتارهای ناشیانه فلیپ و بریدن دستش با گیلاس مشروب، دلهره‌ی ما را از افشای راز افزایش می‌دهد.

 

از چالش‌های مهم میان تماشاگر و فیلم، مشارکت دادن تماشاگر در بازی درون فیلم است، تماشاگر که همیشه به طور انتزاعی حساب نیک و بد را از هم جدا می‌کند و خود را مدافع نیکی می‌داند و متنفر از بدی است، بی‌آنکه متوجه باشد در احساس درونی خود شریک جرم شخصیت منفی فیلم می‌شود.

وقتی نگران فاش شدن ماجرای قتل انجام شده هستیم می‌بینیم مرز میان نیک و بد در درون‌مان می‌شکند و همذات‌پنداری با شخصیت‌های قاتل ما را با بدی پنهان درون روبرو می‌سازد. در صحنه‌ای که می ترسیم کدبانو برای گذاشتن کتابها، درِ صندوق را باز کند و با جسد روبرو شود و قاتلین گرفتار شوند، هیچکاک با شیطنت تمام حضور بدی را در درونمان به رخ می‌کشد.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

منبع

 

  • Like 2
لینک به دیدگاه

(( طناب )) يكي از قابل تامل ترين آثار تاريخ سينما است. اثري كه ارزش بارها و بارها ديدن را به خصوص براي اهالي سينما دارد.

 

(( طناب )) را مي توان فرزند خلف زمان خودش دانست. زماني كه اوج نظريه هاي گوناگون زيبايي شناختي فيلم بود همانند نظريه هاي بازن و مانستربرگ و ... . هيچكاك هم براي اينكه ثابت كند از حال و هواي روشنفكري سينما دور نيست بر طبق نظريه معروف بازن درباره تدوين درون پلان و عمق ميدان فيلم معروف (( طناب )) را ساخت. تنها فيلم تاريخ سينما كه هيچ كاتي در آن نخورده است و بدون كمك از عامل مهمي به نام تدوين شكل گرفته است.

 

تنها فيلم تاريخ سينما كه نيازي به تدوين ندارد. تمامي فيلم در يك زمان و مكان معين مي گذرد. فيلم بر پايه ي دكوپاژ كاملا دقيق هيچكاك صورت گرفته است. تمامي حركات دوربين از قبل حساب شده است و حدود شش ماه تمرين مداوم قبل از ساخت فيلم صورت گرفته است.

 

دكورهاي متحرك ساخته شده و همه چيز طبق دستور هيچكاك آماده شده تا وي اولين فيلم رنگي خود را بر طبق نظريه هاي زيبايي شناسانه بسازد تا شايد در دل منتقدين جايي باز كند. ولي نه تنها در اين زمينه موفق نيست، بلكه با سردي منتقدان نسبت به اين فيلم بسيار پر زحمت رو به رو مي شود.

 

خيلي از منتقدين (( طناب )) را يك تئاتر تو قوطي مي خوانند و معتقدند كه هيچكاك كار خاصي روي نمايشنامه هنگامي كه آن را به فيلمنامه تبديل مي كرده است انجام نداده است، در صورتيكه اين طور نيست. اين تفكر از دكوپاژ دقيق و كاملا طرح ريزي شده ي هيچكاك ناشي مي شود. هيچكاك به سبكي ناباورانه با دكوپاژ اين فيلم، استادي خود را در تاريخ سينما ثابت كرده است. دكوپاژ فيلم آنچنان دقيق و پيچيده است، كه بسياري از بزرگان ادعا مي كنند اين فيلم چيزي جز تئاتر توي قوطي نيست.

 

دوربين در اين فيلم شخصيت ويژه اي دارد و براي حفظ يك دستي داستان از نشان دادن نماهاي P.O.V خودداري مي كند. در اين فيلم ما به عنوان تماشاگر در نظر گرفته شده ايم و شخصيت خود را به عنوان داناي كل و ناظر بر جريان تقريبا در همه جاي داستان حفظ مي كنيم . حركات دوربين در فيلم باعث ايجاد نوعي مكاشفه تصويري مي شوند و حالتي يكپارچه و يك دست به فيلم مي دهند.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

در فیلم طناب هم هیچکاک توجه خاصی به «زمان»دارد. هر چند این امر بیشتر مولود مسئله «نمای بلند» است تا توجه بخصوص مستقیم به «زمان» - «زمان»ی که هیچکاک در طناب خلق می کند یک تکه زنده و واقعی است از یک بعد از ظهر و شب در یک آپارتمان. شخصیت های خلق شده توسط او در فیلم، در یک مقطع زمانی محدود و زنده به ما عرضه می شوند. در واقع «زمان» به گونه ای آنها را به «تملک» خود درمی آورد. جویس، وولف، و فاکنر نیز تمایل زیادی به به تملک درآوردن شخصیت ها توسط زمان داشتند... ... از آنجا که سینمای هیچکاک تأکید فراوانی بر «چشم انداز ذهن» و نمایش آن دارد در آن این گونه پیچیدگی های نماهای بلند و حرکت دوربین به فراوانی به چشم می خورد. یکی از نمونه های این پیچیدگی های ذهنی فیلم طناب است.

 

ماجرای فیلم در یک آپارتمان می گذرد و فیلم بررسی وضعیت ذهنی زوج جوانی است از لحظه ای که همکلاسی شان را به قتل می رسانند، تا زمانی که طی یک مهمانی از بستگان مقتول و معلم سابقشان در همان اتاقی که جسد مقتول در آن پنهان شده پذیرایی می کنند و پس از مهمانی، معلم سابقشان موفق به افشای جنایت آنها می شود.

 

فیلم در نماهای بسیار بلند حدوداً ده دقیقه فیلمبرداری شده (در پایان هر دقیقه برای محسوس نبودن قطع اجباری جهت تعویض کاست فیلم خام، بازیگری قاب را به تمامی می پوشاند، البته حدود چهار برش محسوس در فیلم وجود دارد).

 

ممکن است در نگاه اول این طور به نظر بیاید که انتخاب نماهای متحرک بسیار طولانی برای فیلم صرفاً یک «آزمایش جالب» است. حتی آندره بازن در جایی اشاره کرده بود که این فیلم می توانست با پیروی از روش های مرسوم تقطیع به همین تأثیرها دست پیدا کند و کارل رایتس نماهای طولانی فیلم را در جاهایی مسبب جلوه های «بد»، «وقفه ای که از نظر دراماتیک بی مورد است» و «تمهید بی مورد» خواند. اما نماهای بلند و متحرک تأثیری را منتقل می کنند که دست یابی به آن اساساً با روش تقطیع میسر نیست.

 

پیچیدگی که در نماهای بلند فیلم وجود دارد و بی ثباتی که با دوربین متحرک به وجود می آید دقیقاً نمایانگر احساس ناامنی و پیچیدگی ذهنی است که زوج جوان را تهدید می کند. دوربین سیال هیچکاک در واقع ذهن آشفته ی زوج جوان را بیان می کند.

 

در تمام طول فیلم آنها درگیر مسئله جنایت هستند، بنابراین به علت پیچیدگی و آشفتگی ذهنی نمی توانند ذهنیت باثبات و متکی به نفسی داشته باشند و این چیزی است که ما بیان درخشان آن را در دوربین بی ثبات و آشفته هیچکاک مشاهده می کنیم. هیچکاک برای نمایش دنیای ذهنی قهرمانان فیلمش همان کاری را می کند که پیشتر جویس، پروست، فاکنر، و وولف با جمله هایشان می کردند.

 

در پایان فیلم هم هنگامی که معلم با تیراندازی به بیرون پلیس را متوجه آپارتمان می کند و ما صدای نزدیک شدن اتومبیل پلیس را می شنویم و در واقع همه چیز برای زوج جوان تمام شده. دوربین هیچکاک از گوشه ی آپارتمان با ثبات و سکون نظاره گر شخصیت هاست.

 

بنابراین شگردهایی که هیچکاک در طناب به وسیله نمای بلند و حرکت دوربین، به کار می بندد به شدت منحصر به نوع هستند و برخلاف گفته بازن، اساساً با روش تقطیع امکان دستیابی به تأثیرهای حاصل از آنها میسر نبود...

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...