Abbas.H 15131 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در ۲۳ بهمن، ۱۳۹۲ نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم آبادی... به حباب نگران لب یک رود قسم... و به کوتاهی ان لحظه شادی که گذشت... غصه هم میگذرد آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ... 3 لینک به دیدگاه
Abbas.H 15131 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در ۲۳ بهمن، ۱۳۹۲ نیرویی از آن توست باور نکردنی.... و توانایی به کارهایی که تصورشان هم مشکل است... تنها مانع، دیوار بلند ذهن توست... پس به ناتوان بودن میندیش.... باور کن که می توانی.... 3 لینک به دیدگاه
victoria_r 7682 اشتراک گذاری ارسال شده در ۲۳ بهمن، ۱۳۹۲ همه چیز گاه اگر کمی تیره می نماید ... باز روشن می شود زود، تنها فراموش مکن این حقیقتی است: بارانی باید٬ تا که رنگین کمانی برآید و لیموهایی ترش ، تا که شربتی گوارا فراهم شود و گاه روزهایی در زحمت، تا که از ما، انسان هایی تواناتر بسازد؛ خورشید دوباره خواهد درخشید، خیلی زود و تو خواهی دید ... امضامم عالیه واسه امیدوار شدن.من که هر بار میخونمش پر میشم از امید و احساسات خوب خوب خوووووووووووووووووووووووب 2 لینک به دیدگاه
victoria_r 7682 اشتراک گذاری ارسال شده در ۲۳ بهمن، ۱۳۹۲ لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند. بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند. او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید. او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟ گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید ... 2 لینک به دیدگاه
victoria_r 7682 اشتراک گذاری ارسال شده در ۲۳ بهمن، ۱۳۹۲ من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها میبینم، و ندایی که به من می گوید : " گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است. " 7 لینک به دیدگاه
victoria_r 7682 اشتراک گذاری ارسال شده در ۲۳ بهمن، ۱۳۹۲ هیچ ژنرالی هیچ جنگی را شروع نمیکند مگر باور داشته باشد که پیروز میشود. جنگ شما شروع شده است شما مجبور هستید که پیروز شوید ... 7 لینک به دیدگاه
victoria_r 7682 اشتراک گذاری ارسال شده در ۲۳ بهمن، ۱۳۹۲ اگر از پایان گرفتن غم هایت نا امید شده ای ، به خاطر بیاور زیباترین صبحی که تا به حال تجربه کرده ای مدیون صبرت در برابر سیاهترین شبی هستی که هیچ دلیلی برای تمام شدن آن نمی دیدی ... 7 لینک به دیدگاه
victoria_r 7682 اشتراک گذاری ارسال شده در ۲۳ بهمن، ۱۳۹۲ احساس پرانتزی را دارم که همه ے اتفاقات خوب داخل آن اتفاق مے افتد. آری ؛ خدا را مهمان قلب کوچکم کرده ام ... :girl_angel: 8 لینک به دیدگاه
a_ghadimi 4539 اشتراک گذاری ارسال شده در ۲۸ بهمن، ۱۳۹۲ یاد من باشد فردا دم صبح ، به نسیم از سر صدق سلامی بدهم و به انگشت نخی خواهم بست تا فراموش نگردد فردا ... زندگی شیرین است ، زندگی باید کرد گرچه دیر است ولی کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم شاید به سلامت ز سفر برگردد بذر امید بکارم در دل ، لحظه را در یابم ... من به بازار محبت بروم فردا صبح مهربانی خودم، عرضه کنم ... یک بغل عشق از آنجا بخرم ... ! 6 لینک به دیدگاه
a_ghadimi 4539 اشتراک گذاری ارسال شده در ۴ اسفند، ۱۳۹۲ زندگی مملو از بالاوپایین است رمز اخرش ان است که در بالاها لذت ببریم ودر پایین ها شجاع واستوار 7 لینک به دیدگاه
Gandom.E 17805 اشتراک گذاری ارسال شده در ۴ اسفند، ۱۳۹۲ آرامش ینی اینکه چشماتو ببندی فکر کنی اینجایی...بدون هیچ دغدغه و فکر اضافی 6 لینک به دیدگاه
maktob 220 اشتراک گذاری ارسال شده در ۲۲ اسفند، ۱۳۹۲ آرام و بی درد آمدم، زخمی و تـنها می روم ... با کوله بار غصه تا دیدار غم ها می روم ... آیینه ها یاد تو را هر لحظه پنهان می کنند ... از درد این آیینه های صاف دل ها می روم ... صد سال با احساس و صدها سال دور از صورتت ... در حسرت دیدار تو، با آرزوها می روم ... از آسمان خانه ام تا آسمان چشم تو ... هفت آسمان رد کردم اما در لجن ها می روم ... درد مرا فهمیدی اما باز درمانم نشد ... می جنگم اما مرده ام، با بی کفن ها می روم ... از خاطراتت محو کن آغوش این دلمرده را ... از خاطراتم می روی، چون روی تن ها می روم ... درگیر افکارم نشو، من مرد بودم نازنین ... اینبار با عشق تو بعد از آمدن ها می روم ... دنیای زیبایی برایت ساختم در کلبه ام ... این کلبه را آتش بزن، من یخ زدم، ها می روم ... :icon_gol: 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده