YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۸۹ نقش نظريه در مديريت چکيده: نظريه روشي براي مشاهده،درک و پيش بيني پيچيدگيهاي رفتارهاي انساني در چارچوب سازماني است. نظريه براي مديران نه به عنوان يک هدف ،بلکه به عنوان يک ابزار،چارچوب،نقشه و راهنماي ضروري براي تحقيق و عمل به شمار مي رود.داشتن رويکرد نظري براي مواجهه با متغير هاي متعدد سازماني و مديريتي يکي از چالشهاي اساسي مديران در قرن جديد است که در اين راه نظريه مي تواند نقش موثري براي افزايش ميزان اثربخشي و کارايي مديران ايفا کند.نظريه ها به عنوان ابزار به فعاليت مدير جهت داده و موجب توسعه مدل هاي ذهني وي مي شود. استفاده مناسب از نظريه ها ،راههاي جديدوموثري را براي تحليل موقعيتهاي پيچيده سازماني و مديريتي به روي مديران مي گشايد. بنابراين، ايجاد اصطلاحات و واژه هاي مشترک در حوزه مديريت براي ايجاد يک زبان حرفه اي مشترک و خلق يک تصوير بزرگ از سازمان و مديريت ضروري است. مقدمه همه ما در طول زندگي براي پاسخ به برخي پرسشهاي پيرامون چرايي وچگونگي برخي پديده ها ي اطرافمان، فعاليتهاي فکري را ترتيب مي دهيم که به طور آگاهانه يا ناآگاهانه ريشه در نظريه ها دارد . براي پاسخ به اين پرسش که چرا يک فرد خاص در يک موقعيت ويژه رفتارخاصي را از خود نشان مي دهد ونيز براي پيش بيني رفتارهاي افراد ، نيازمند نظريه ها هستيم. نظريه ها به ما کمک مي کنند تا مشکلات و مسائل خاص خود وديگران را در ساختار و چارچوب خاصي درک کنيم . نظريه ها راهنمايي براي فعاليتهاي مختلف مديران است که مي توان از آن به عنوان ابزاري براي تبيين وتوجيه اقدامات و فعاليتهاي مختلف بهره جست . نظريه روشي براي توجيه وقابل درک کردن يک موقعيت نگران کننده است که به ما امکان مي دهد منبع وذخيره عادات خود را به طور کار آمدتر به اجرا در آوريم .نظريه موجب ايجاد يک زبان مشترک (common language) براي درک بهتر نقشها در جامعه است که ما در آن زندگي مي کنيم .فهم اينکه چه چيزي اتفاق مي افتد و چرا آن پديده رخ مي دهد در سايه درک کاربرد نظريه مقدور است . مفهوم تئوري کر لينگر، نظريه را مجموعه اي از ساختارها (مفاهيم) ، تعاريف وقضاياي مرتبط به هم ميداند که با مشخص نمودن روابط بين متغيرها ، بــه منظور توضيح وپيش بيني پديدهها، تصوير منظمي از آنان را ارائه ميکند. نظريه فقط نظريه پردازي ايده آليستي وعقل سليم نيست ،بلکه چون واقعيتها خود سخن نمي گويند ،پس بايد يک چهارچوب تجربي قابل بررسي براي معني دادن به واقعيتهاي آن داشته باشيم .نظريه روشي براي درک يا مشاهده واقعيتهاست که به دنياي مجهول يا مبهم اطراف، معني مي دهد. نظريه نه به عنوان يک هدف ، بلکه به عنوان يک نقشه يا راهنماي ضروري براي مديران در عرصه تحقيق و عمل مطرح است. نظريه اطلاعات جمع آوري شده در حوزه مديريت را خلاصه وسازماندهي کرده وبراي حوادث مشاهده شده ، تبيين هاي مناسب را از طريق تعيين روابط بين متغيرها ، فراهم مي سازد . تحليل رويداد ها ومشکلات متعدد وداشتن يک مبنا يا چهارچوب فکري براي مشکل گشايي وتصميم گيري از طريق نظريه امکان پذيراست. نظريه «نگرشي منظم ، سنجيده وعقلايي از موقعيت فراهم مي سازد ودرگزينش اصول مديريت، راهنماي افراد است. » (Joseph Bradly2004 ) . نظريه معرف واقعيت بوده ولي عين واقعيت نيست وابزاري است براي تبيــين آنچه هست ، نه آنچه بايد باشد . نظريهها سکويي براي مشاهده، درک و پيش بيني پيچيدگيهاي رفتارهاي انساني است (Roger & Haines,2000 ). نظريه همانند نقشه يا الگوهايي است که برحسب اوضاع واحوال سازماني مي تواند راهحلهايي را براي حل مشکلات سازماني تجويز کنند ( رحمان سرشت ، 1379 ).نقش نظريه ها به عنوان يک ابزار در مديريت بيشتر به خاطر دسته بندي اصول وآگاهي مهم ومناسب مديريتي ونيز آشکار کردن محدوديت ومشکلات دروني سازمان است . نياز مديران به نظريه ها برخي مديران در سايه بي اعتمادي وناباوريهاي شان به نظريه، معتقدند که واقعيتها ونظريه ها دو چيز کاملا متفاوت ودرواقع متضاد هم هستند .اين افراد اعتقادشان بر اين است که واقعيتها حقيقي وواقعي بوده ولي نظريه ها ، يک نظريه پردازي غير واقعي بيش نيست . در حالي که مديريت به عنوان يکي از شاخه هاي علوم رفتاري ، براي تشريح ،توضيح وتبيين رفتارهاي مختلف افراد در نقشها وسطوح مختلف سازماني نياز مند بهره گيري از نظريههاست (Pamela A.Brade2000). نظريه ها براي مديران روش تفکري منسجم در مورد رويدادها فراهم مي سازند .مديريت به عنوان هنر وعلم کاربرد دانش در مشکلات اداري وسازماني ، نياز مند استفاده از نظريه هاي مناسب براي درک عميق تر مشکلات روزمره مديريت وسازمان به منظور ارائه را ه حلهاي علمي براي رفع آنها ست. مدير با توسل به نظريه هاي مناسب مي تواند ريشه مشکلات راشناسايي وفرضيه هايي را براي عملي پيشنهاد کند.نظريه به عنوان فرايندي روشمند مي تواند تحليل موفقيتها و شکستهاي برنامههاي مختلف را ارائه کرده ومدير را از روش « آزمون وخطا » باز دارد (Roger, Girad& victory2000). مدير براي توجيه نوع وميزان مداخلات خود در فعاليتهاي مختلف مديريتي وسازماني نيازمند ، استفاده از نظريه به عنوان يک ساخت نمادين است . به کار بستن نظريهها توسط مديران موجب توسعه مدلهاي ذهني ميشود که اين فرايند خود موجب افزايش اثر بخشي مداخلات مدير در امور مختلف و نيز فهم و درک مناسب رفتارهاي مختلف و علل آن ميشود. استفاده از نظريهها موجب ايجاد يک تصوير بزرگ ميشود که تبيين کننده و نشان دهنده مسائل، ابعاد و مشکلات مديريتي و سازماني در قالب جامع آن براي مديران است. امروزه مديريت يکي از حوزههاي در حال پيشرفتي است که به طرز فزايندهاي متکي به رشد بنيادهاي تئوريک است. تحقيقات نظريهمدار ميتواند اساس و تکيه گاه موثري براي پيشرفت و بهبود «عمل مديريتي» فراهم سازد، بنابراين براي پيشرفت در عمل مديريت، نيازمند توسعه نظريه و کاربرد مناسب آن هستيم. زماني ميتوان شاهد حرفهاي شدن مدير در عمل و فعاليت حرفهاي اش بود که تحقيقات علمي و بنيانهاي نظري از اين جريان حرفهاي شدن حمايت کنند (Roger& Haines, 2000). وجود نظريه هاي عملي در کنار نظريه هاي شخصي و ضمني مديران ميتواند باعث افزايش کارايي مديران در مهارتهاي مختلف فني،انساني و ادراکي شود. نظريه با ايجاد يک سيستم توصيفي موجب ارتباط اطلاعات مختلف و پراکنده به يکديگر شده و با پيريزي يک شالوده محکم ميتواند نسبت به بياعتمادي مديران نسبت به کاربرد عملي نظريه پاسخي مناسب بدهد.مديران در مواجهه با کار مديريتي در سطوح مختلف سازماني با واقعيتها، مشکلات و مسائل پيچيدگيهاي مختلفي مواجه هستند که تنها يک چارچوب قوي ميتواند به واقعيتهاي مورد نياز معنا بدهد.بنابراين مديران نيازمند نظريه ها به عنوان کليدي براي بازکردن قفلهاي مشکلات و مسائل سازمان هستند (قورچيان وجعفري، 1384). حرکت مديران از تئوري به عمل در برخي موارد انواع فعاليتها، اقدامات و تصميمگيريهاي مديران دچار نوعي عمل زدگي ناشي از تفکر تئوريک ضعيف و ناقص است.عمل مطلوب هر مديري در سطوح مختلف سازماني مبتني بر نظريه است. ولي خيلي از مديران در مورد پيوند دادن نظريه به عمل با اشکال مواجه هستند وشايد يکي از دلايل اساسي چنين مشکلاتي اين باشد که خيلي از کتابها و مقالات در زمينههاي مديريت به «نظريه» يا «عمل» يا اصول و فرايندهاي مديريت تأکيد دارند تا به نوعي نظريه و عمل با همديگر . تلفيق نظريه و عمل در حوزة مديريت يک آرمان قديمي است که تا کنون در خيلي از موارد محقق نشده است.مشکل برگرداندن نظريه به عمل توسط مديران درمهارتهاي سه گانه (فني، انساني و ادراکي) مديريت و نيز در سطوح مختلف سازماني همچنان پابرجاست. براي زمينه سازي و فراهم ساختن بستر مناسب براي تلفيق نظريه و عمل و مديريت قبل از هر اقدامي براي مرتبط کردن نظريه و عمل : _ بايد بر ادبيات پژوهشي و ادبيات تخصصي اشراف کافي داشته باشيم. _ نيازمند ايجاد اصطلاحات و واژههاي مشترک هستيم. يعني اصطلاحات مشترکي که بتواند موجب ايجاد شناسايي و توافق بر سر واژههاي اصلي بين نظريه و عمل در بين مديران شود. _ بايد مديران با آزمودن نظريههاي مختلف مديريتي و سازماني در موقعيتهاي مختلف ، نتايج آن را بسنجند. _ مديران بايد بعد از آزمون نظريه ها آنان از روي کاغذ و از ذهن به عمل، از انتزاعي بودن به جهان عيني و از مفاهيم پيچيده به اصطلاحات عادي در آورند، به طوري که براي خيلي از مديران قابل فهم باشد . مديران با استفاده از نظريه هاي مختلف بايد درصدد توجيه بهتر و کاملتر اعمال و فعاليتهاي مديريتي خويش باشند و بدانند که کداميک از نظريهها، در کدام زمينه و موقعيت سازماني و مديريتي، سازگارتر است. چالش اساسي مديران در پيوند نظريه و عمل آن است که بايد مديران از يکسو با ماهيت اصول و قواعد نظريه و از سوي ديگر با شرايط و ويژگيهاي سازمان آشنا باشند و سپس با توجه به زمان و مکان، نظريه مناسب را انتخاب کنند. پس استفاده مناسب از نظريه، راههاي مؤثري از تفکر را به روي مديران باز خواهد گشود و در تحليل موقعيتهاي پيچيده سازماني و مديريتي کمک رسان آنان خواهد بود . مدير خواهد توانست با يک انسجام و يکپارچگي تئوريک و ژرف نگري براي درک پديدهها از مناسبترين نظريه ها استفاده کند. دواثر مهم نظريه بر مديران شامل اثرات مستقيم و غير مستقيم است. در روش مستقيم که کاربرد بيشتري در بين مديران دارد، مثلا يک مدير از نظريه مديريت و سازمان مستقيما درسازمان استفاده ميکند. اما در روش غيرمستقيم، نظريه در کوچکترين و جزييترين مسائل زندگي شخصي و کاري و نيز در برخوردهاي مدير تجلي پيدا ميکند (قورچيان،جعفري: 1384). يک نکته اساسي آنکه نظريه هاي مختلف بايد با پيچيدگيها و مشکلات روزمرة مديران قابل انطباق باشد، نه اينکه سعي کنيم خود مديران را در قالب نظريه دربياوريم. اجراي اين مراحل موجب ايجاد همان اصطلاحات و زبان مشترکي بين مديران ميشود تا آنان بتوانند نظريه ها را به عنوان ساختهاي نمادين از انديشه و فکر خود با حوزة عمل سوق دهند . پيوند مناسب نظريه و عمل موجب ميشود تا مديران با جرئت و اطمينان بيشتري نظريه هاي مختلف را راهنماي فعاليتها و اقدامات خود قرار دهند. مهارتهاي متفکرانه مدير ميتواند به ارتباط نظريه و عمل منجر شده و يک فرايند مادام العمري از يادگيري بر مبناي نظريه به عمل و عمل به نظريه را باعث شود. علل بحران نظريه در بين مديران برخي نظامهاي آموزش به جاي تقويت روحيه پرسشگري و انتقادي در بين مديران ،آنان را تک بعدي و عمل گرا تربيت مي کنند. مديراني هم که محصول چنين نظامهايي باشند، در خيلي از مواقع فعاليتها و تصميمگيريهايشان يا بدون پشتوانه نظري است و يا اينکه در برخي موارد نيز که به تصورخودشان نظريه پردازي ميکنند به يک الگو برداري صرف مي پردازند (Realin , J.A 2003). عوامل بسيار متعددي باعث آن شدهاند که پديدهاي بنام «بحران نظريه» در بين مديران جامعة ما روز به روز افزايش يابد. وجود بحران نظريه در بين مديران باعث ايجاد يک اساس و چهارچوب متزلزل و نامطمئن براي کار و فعاليتها و اقدامات مديران فراهم ميسازد (Boy lan, 2004) .تکيه بر فهم شهودي و باطني و اساس قراردادن اقدامات مديريت بر اساس چنين نظريه هاي شخصي خام از نشانههاي وجود بحران نظريه در مديريت است. دوري از اشتباهات و بهبود هماهنگي بين اقدامات مختلف مدير تنها در سايه نظريه ممکن است. زيرا وظايف مديريت و سازمانهايي که مديران در آنها مديريت ميکنند،چنان داراي پيچيدگي زيادي هستند که براي فهم و بررسي خيلي از آن مشکلات، نيازمند ياري از نظريه ها هستيم. بنابراين، نظريه براي مديران نه يک هدف بلکه بايد يک ابزار، چارچوب، نقشه و راهنماي ضروري براي تحقيق و عمل باشد. يکي از مشکلات اساسي مديران در استفاده از نظريه ها به پارادايم هاي آنان مربوط مي شود که مانع اساسي براي حرکت آنان به سوي نظريه است. پارادايم شامل نوعي جهان بيني و ديدگاهي کلي و نيزراهي براي بازگشايي پيچيدگيهاي جهان واقعي است. باورها، و يا فرضهاي بنيادي مديري که در طول سالها تجربه و آموزش شکل گرفته، مواضع وي را نسبت به انسانها نشان ميدهد. يکي از چالشهاي اساسي براي پايان دادن به بحرانها در بستر نظريه ميتواند کمک به مديران براي گذر از پارادايمهاي سنتي و کهنه به پارادايمهاي جديد باشد که اين امر نيازمند تربيت مديران در رده هاي مختلف عالي،مياني و عملياتي است. بنابراين، برگزاري دورههايي که علاوه بر تقويت به پالايش نظريه هاي شخصي و ضمني مديران کمک کند،لازم است. وجود چنين دورههايي براي توسعه ذهنيت فلسفي مديران و ايجاد يک زبان مشترک براي تبادل تجربيات بين مديران حياتي است. محدوديتهاي متعددي ديگري نيز وجود دارند که در گرايش مديران جامعة ما به سوي نظريه مانع ايجاد ميکنند که در ذيل به آنها اشاره ميشود: _ درک نکردن مفاهيم نظريه از سوي مديران؛ _ ناتواني در اصلاح و انطباق نظريه با واقعيتها؛ _ شکل گيري بيشتر نظريه ها در شرايط و فرهنگهاي بيگانه؛ _ دانش و تخصص محدود برخي مديران؛ _ فقدان فرهنگ تحقيق و توليد دانش در جامعه. نظريه ها و مدل ذهني مديران بروگمن (Borgman,2003) مدل ذهني را به عنوان يک، مدل کاري نظام مند که افراد در ذهن خود براي تسهيل تعامل ميسازند، توصيف ميکند. يک مدل ذهني با وجود تفاوتهايي که از نظر پيچيدگي با يک مدل نمايشي يا نظام دارد، ميتواند به عنوان ابزاري براي حل مشکلات به کار برده شود. مدل ذهني تنها يک پايگاه يا ابزار ذخيره دانش نيست، بلکه پردازش و سازماندهي مؤثر براي ايجاد پيوندهاي متقابل بين دانش از طريق اين مدل مسير است. کاربرد نظريه ها به عنوان چارچوبهاي تئوريک از سوي مديران ميتواند بر بسط و توسعه مدلهاي ذهني نيز تأثير گذار باشد. داشتن رويکرد تئوريک در مواجهه با مسائل سازماني و مديريتي از سوي مديران به تدريج زمينههاي تشکيل مدلهاي ذهني را فراهم ميسازد که اين مدل ميتواند در شناخت و تحليل متغيرهاي دخيل در مسائل سازماني و مديريتي مؤثر باشند. هر چقدر مدل ذهني مدير بنا بر شناخت نظريه هاي مختلف سازماني و مديريتي و تجربه خوب شکل گرفته باشد، به همان اندازه ميتواند يک تصوير بزرگي را از چگونگي نشأت گرفتن مشکلات و مسائل سازماني و مديريتي فراهم سازد. ميزان درک مدير از علل رفتار، چگونگي تعامل متغيرهاي مختلف در مسائل و مشکلات سازماني، پيش بيني و تبيين اتفاقات، وابسته به ميزان قدرت ذهني مدير است قدرتي که در سايه وجود چهارچوب تئوريک و توسعه مدلهاي ذهني مدير ميسر است. نتيجهگيري نظريه کوششي نظام مند و کلي براي توضيح پديدهها و پاسخ به چرايي و چگونگي مديران است. نظريه راهنماي عمل ، زبان مشترک، چارچوب ادراکي و مفهومي و چالشهاي عملي خرد مديران است. خردي که در سايه بهرهگيري از نظريه ها، به واقعيت پيوسته و کاربست چارچوبهاي تئوريک و مدلهاي ذهني را براي پيوند تئوري و عمل مقدور ميسازد. نظريهها در برخوردها و تحليل رفتار تجلي مييابند. نظريه به عنوان يک ابزار تکامل همانند يک قطب نما درجهت دهي به فعاليتهاي مدير نقش اساسي دارد. نظريه مانند کليدي براي بازکردن قفلهاي مشکلات و مسائل سازماني است. کمک به روشهاي مورد استفاده از سوي مديران و قدرتدهي به آنان از جمله مزاياي کاربست نظريه در فعاليتهاي مديريتي است. نظريه راهي فردي براي تفکر و انديشه با استفاده از ايجاد يک ساختار تفکر براي هدايت افراد در مواجهه با مسائل ومشکلات است .اگر هر مديري که اقدام به عملي ميکند، نظريه را به عنوان پشتوانه آن اقدام قرار دهد، آن وقت پديده هاي مختلف زندگي براي درک وفهم آسان جلوه مي کند. طرح پرسشها از قبيل چرا مديريت لازم است ؟ چرا کارکنان چنين رفتاري از خود بروز مي دهند ؟چگونه يک مدير مي تواند با اثر بخشي در مداخلات سازماني شرکت کند ؟ و اينکه اصلا نظريه چيست ؟ چگونه شکل مي گيرد وچه کار بردهايي براي مديريت سازمانهامي تواند داشته باشد ؟ از جمله پرسشهايي هستند که پاسخ به هريک ازآنان ضرورت استفاده از نظريه ها را توجيه مي کند.به نظر برخي افراد واژه نظريه بياني متکلف وبسيار انتزاعي است که غير عملي بوده وبيشتر آکاد ميک است. علت بيشتر بد بيني هاي مديران نيز نسبت به نظريه بيشتر ناشي از اين مسئله است که چون پديده هاي مختلف حوزه مديريت مثل قوانين ثابت طبيعي نيستند بلکه وابسته به متغير ها ، پارامترها وشرايط زماني ومکاني معيني هستند ، لذا نمي توان به صحت نظريه ها اطمينان حاصل کرد . بنابراين، نظريه توضيح يا تلاشي براي توضيح يک قسمت از تجربه ما از اين دنيا ست. بنابراين، نظريه ، راههاي تازه اي را بر روي مديران گشوده ، وذهن آنان را به خيلي از جنبه هاي زندگي ومحيط دروني وبيروني سازمان باز مي کند .نظريه ها ابزاري مهم براي کمک به تحليل موقعيتهاي پيچيده ومکانيسمي اثر بخش براي مواجهه باچنين مسائل ومشکلات پيچيده است. لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده