رفتن به مطلب

دانشمندان عرصه مدیریت


YAGHOT SEFID

ارسال های توصیه شده

دانشمندان عرصه مدیریت

فردريك وينسلو تيلور(Frederick W. Taylor)

 

«فردريك وينسلو تيلور» در سال 1856 در ژرمانتان، پنسيلوانيا در يك خانواده موفق پوريتانس، چشم به جهان گشود. والدين وي دوست داشتند او نيز مانند پدرش، يك وكيل شود.تايلور هر گونه انديشه تناقض و كشمكش همه‌گير بين سرمايه و كارگر را قبيح و زشت و ناپسند مي‌دانست و رابطه آنها را برعكس يك رابطه‌اي با سود و بهره دو طرفه ميدانست. بنظر او همكاري مديران و كارگان، موفقيت شركت را تضمين مي‌كرد و رشد اقتصادي را ببار مي‌آورد كه سودش نصيب همه ميشد. وقتي وي حمله مقتدرانه و آمرانه خودش را راجع به مديريت علمي در سال 1911 مطرح ساخت، سيستم خودش را اينطور تعريف كرد كه: كليدي مي‌دهد براي موفقيت و پيشرفت ملي آتي.

 

تيلور و مديريت علمي:

 

«فردريك وينسلو تيلور» در سال 1856 در ژرمان‌تان، پنسيلوانيا در يك خانواده موفق پوريتانس، چشم به جهان گشود. والدين وي دوست داشتند او نيز مانند پدرش، يك وكيل شود پس از تكميل تحصيلات مقدماتي در آكادمي «فيليپس اكستر» و مسافرت‌هاي در اروپا، و براي مدرسه قانون «هاروارد» امتحانات ورودي قبول گرديد تحصيلات وي موجب اختلال در بينايي وي شد و براي مدتي از تحصيل بازداشته شد و هرگز به عنوان يك وكيل، اشتغال نداشت. در عوض او مراحل غيرعادي و نامعمول را پشت سر گذاشت و يك كارگر يدي شد و تجارت را آموخت. بين سال‌هاي 1874 و 1878 وي براي شركت بازرگاني «هيدروليك» يك شركت توليدكننده پمپ در فيلادلفيا كار مي‌كرد ولي در آنجا مهارتهاي الگوسازها و ماشين‌سازها را فرا گرفت.

 

وي همچنين آنچه را كه خودش مديريت ضعيف در نظر مي‌گرفت را مشاهده مي‌كرد سربازي و نيز روابط ضعيف بين كارگران و مديران را شاهد بود. در سال 1878 وي براي كار به شركت Midual steel در «فيلادلفيا» رفته و دوازده سال به عنوان كارگر آنجا كار كرد و در آنجا پيشرفت كرد تا اينكه شد مدير اصلي. وي در حاليكه براي اين شركت Miduale كار مي‌كرد تحصيلاتش را از سر گرفت اين بار در مهندسي تحصيل مي‌كرد و در سال 1883 از طريق تحصيل شبانه در مؤسسه «Stevens» موفق به دريافت درجه استادي گرفت. وي همچنين شروع به حق امتياز ثبت نخستين اختراع از ميان اختراعات بيشمارش كرد كه اساساً به پيشرفت‌هايي براي ماشين آلات مي‌پرداخت كه از جمله طراحي و ساخت بزرگترين چكش بخار موفقيت‌آميزي كه تاكنون در ايالات متحده ساخته شده بود در مؤسسه Stevens تيلور با دكتر رابرت هنري تورستون بنيانگذار جامعه امريكائي مهندسين مكانيك (ASME) تماس برقرار كرد، دكتر تورستون، كاربرد دانش علمي براي اقدامات خريد و فروش ماشين آلات را پيشقدم شده بود كه به تئوري سازي متعاقب تيلور تأثير بسزايي گذاشت. در سال 1885 تيلور، خودش عضو ASME شد و در جلسات و بحث‌هاي آنان حضور يافت. در ASME وي از مقاله پرنفوذ و اثرگذار Henry Tawne تحت عنوان و مهندس به عنوان يك اقتصاددان آگاهي يافت و وي مقالات خودش را ارائه داد تحت عنوان A piece Rale system (سال 1896) و Shop Monagement (سال 1902).

 

در مسير كار روزبه روز وي در Miduale بود كه وي شروع كرد به ارائه تكنيك مديريت مطرح شده در اين مقاله‌ها كه وي آنها را «سيستم وظيفه» مي‌ناميد و بعدها معروف شد به سيستم «تيلور» ـ «تيلوريسم» يا «مديريت علمي».

 

بين سالهاي 1890 و 1893 تيلور مديركل شركت سرمايه‌گذاري توليدي بود كه گرچه در فيلادلفيا بود اما در Maine و Wisconsin نيز كارخانه‌هاي بزرگي داشت. وقتي تيلور اين شركت را ترك كرد به عنوان يك مشاور برگزيده شد و با استفاده از تجربه مديريت و shop floor وي ادعا مي‌كرد كه قادر است مديريت را سيستماتيك نمايد.

 

در سال 1983، خدمات تيلور به طور انحصاري توسط شركت Bethlehem steel محفوظ بود جايي كه خواهيم ديد، ايده‌هاي وي در ارتباط با مديريت علمي به طور كامل گسترش يافت. تيلور، در حاليكه براي شركت Bethlehem steel كار مي‌كرد با J.Maunsel white در كشف آنچه معروف شد به پروسه Taylor-white عمليات حرارتي براي فولاد ابزار، به همكاري پرداخت. اين در ظرفيت برش، 300-200 درصد بهبودي و پيشرفت به وجود آورد و تا دهه 1930 ابزارهاي تحت عمليات اين پروسه در سرتاسر دنياي صنعتي در فروشگاههاي ماشين‌آلات مورد استفاده قرار گرفتند. بدنبال استعفاي وي از شركت Bethlehem steel در سال 1901، وي به فيلادلفيا بازگشت، جايي كه بقيه سال‌هاي عمرش را اختصاص داد به تعليم و تشريح سيستم خود و اينكار را با غيرت انجيلي انجام داد. وي در سال 1906 رئيس ارشد ASME گشت، و به عنوان نطق رياست خود، مقاله‌اي ارائه داد تحت عنوان «در باب صنعت برش فلزات» كه مشتمل بود بر 248 صفحه به علاوه ارائه جداول و تصويرها كه Henry Towne آنرا يك شاهكار مهمترين هديه به دانش اين موضوع ناميد كه تا آن موقع به وجود آمده بود. در سال 1910، جامعه براي پيشبرد مديريت علمي (كه پس از مرگش در سال 1915 دوباره آنرا جامعه تيلور ناميدند) به وجحود آمد و مهندسين و صنعتگران سراسر دنيا با نيت و قصد ادامه دادن كار تيلور گرد هم آمدند.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

هنری فایول(Henri Fayol)

هنری فایول 1841: تولد 1918:بازنشستگی 1925: درگذشت ...

تا حدود یک ربع قرن پس از مرگش، در خارج از زادگاهش یعنی فرانسه ناشناس باقی مانده بود. در دهه‌ 1950، کتاب او به نام مدیریت عمومی و صنعتی منتشر و افکارفایول در خصوص مدیریت برای دیگران شناخته شد. امروزه، فایول را پدر و بانی مکتب مدیریت اجرایی می‌دانند. فایول کل دوران شغلی خود را در یک شرکت گذراند یعنی شرکت معادن و فلزات فرانسه. او کارش را به عنوان مهندس معدن آغاز کرد و در سال 1872 به عنوان رییس گروه معادن منصوب شد. در سال 1888 او به سمت مدیر عامل این شرکت منصوب شد که این سمت را تا هنگام بازنشستگی خود در سال 1918 حفظ کرد.دشوار است تاثیر فایول بر تفکر مدیریت و متفکران مدیریت را بسنجیم. او را پدر و بنیانگزار مکتب مدیریت می‌نامند. او نخستین فردی بود که به سازمان «از بالا به پایین» نگریست، مدیریت را به عنوان یک فرآیند معرفی کرد، این فرآیند را به بخشهای فرعی تقسیم کرد و اصولی را تدوین نمود که باعث بهترین استفاده از افراد می‌شوند.فایول بدین ترتیب رشته‌ای را برای آموزش مدیریت ایجاد کرد. فایول می‌گوید که مدیران باید برنامه‌ریزی کنند، سازماندهی نمایند، کارکنان را انتخاب کنند، هدایت کنند، هماهنگ نمایند، گزارش دهند و تامین بودجه نمایند. اگر نگاهی دقیق‌تر به پنج اصل مدیریتی فایول داشته باشیم، می‌بینیم که تضادها و نگرانیها، مسئولیتها و وظایف، و سبکها و مشکلاتی که یک قرن پیش شناخته شده بودند، هنوز هم وجود دارند. با توجه به اینکه مقابله با قوانین زاید و بروکراسی یکی از اهداف مهم مدیریتی فایول است، اگر او امروز زنده بود و می‌دید که پیشرفت بسیار اندکی در این زمینه حاصل شده است، قطعاً ناامید می‌شد. از دو فعالیت‌ آخر مدیریتی فایول یعنی فرماندهی و کنترل، برای تشریح ساختار سلسله مراتبی و سبک مدیریتی سازمانهای بزرگ در دهه‌ 1950 تا دهه‌ 1980 استفاده شده است. اما اگر مجدداً نگاهی دقیق‌تر به گفته‌های فایول داشته باشیم ( بویژه در مورد فرماندهی) می‌بینیم که فرماندهی مد نظر او تفاوت چندانی با اصل اعطای اختیارات و قدرت در مدیریت امروزی ندارد. البته از دیدگاههای فایول به دلیل ضعف در تجزیه و تحلیل و ارزشیابی، تداخل در اصول، تداخل در وظایف، سردرگمی موجود در ساختارهایش و توجه بسیار زیاد او به یک سلسله مراتب بالا به پایین، انتقاد شده است. البته اصول مدیریتی او تفاوت چندانی با ویژگیهای سازمانهای رسمی تعریف شده در نوشته های ماکس وبر ندارند. تاثیر فایول به عنوان نخستین کسی که مدیریت را بر مبنای برنامه‌ریزی و سازماندهی افراد، به صورت یک فرآیند سلسله مراتبی بالا به پایین تشریح کرد، مؤید جایگاه برتر او در میان دانشجویان و مدیران امروزی است.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ماکس وبر(Max Weber)

 

ماکس وبر درآوریل در « ارفوت » ، در « تورنیگه » متولد شد. پدرش حقوقدان بود ، از خانواده‌ی صاحبان صنایع و تجار نساجی « وستفالی » ، وی در سال 1869 با خانواده اش به برلن آمد و عضو « دیت » شهری ، نماینده‌ی « دیت » پروس و نماینده‌ی « رایشتاک » شد . وی جزو گروه لیبرال های دست راستی تحت رهبری « بنیگس » از اهالی « هانور » بود . مادرش « هلن فالنشاین – وبر» زنی با فرهنگ بسیار بود و بشدت نگران مسائل مذهبی و اجتماعی . وی ، تا لحظه‌ی مرگش در 1919 با پسرش روابط فکری نزدیک داشت و آتش اشتیاق ایمان مذهبی را در نزد وی تیزتر می کرد . ماکس وبر ، در کودکی و نوجوانی اش ، اغلب روشنفکران و مردان سیاست مهم زمانه اش مانند « دیتلهی » « مومسن » ، « زیبل » ، « ترایچکه » ، « کاب » ، را در پذیرایی های پدر و مادرش ملاقات می کرد. ماکس وبر جامعه شناسی را علم فراگیر کنش اجتماعی می دانست. روش‌شناسی ماکس وبر از نوع تفهمی و خردگرا است که با روش‌شناسی پوزیتویستی تفاوت دارد.ماکس وبر بخردانه‌ترین وسیله نظارت و کنترل بر افراد را در کتاب معروف خود به نام "بوروکراسی ایده‌ال" عرضه نموده است. این فیلسوف آلمانی معتقد است که کنترل صحیح بر کلیه امور سازمان، فقط با استقرار حکومت عقلانی با اختیارات منطقی ممکن بوده و اعتقاد به اصالت عقل و منطق در اداره امور سازمان‌ها، از مهم‌ترین ضروریاتی است که همواره باید مورد نظر قرار گیرد. بر اساس تفکرات وبر قدرت ناشی از مقام بوده و اطاعت وجهی الزامی است که صرفاً به اعتبار برهان‌های منطقی و عقلانی در افراد به وجود می‌آید. در چنین شرایطی، اطاعت مادون از مافوق تنها به این دلیل است که شاغل مقام فرماندهی، کلیه اختیارات خویش را بر اساس عقل و منطق به دست آورده است، بنابراین رعایت و به کاربستن آن‌ها الزامی است. وبر در تئوری دیوانسالاری خود درپی این بوده که اقتدار منطقی و عقلانی را تئوریزه نماید و سیستمی منظم و قانونی جهت رفع مشکلات سازمان‌های بزرگ پدید آورد. سیستمی که بر اصالت منطق و عقل مبتنی بوده و پاسخ‌گوی نیازهای اداری ابر سازمان‌های امروزی باشد.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

چستر بارنارد (Chester I. Barnard)

 

« بارنارد »يكي از اولين پژوهشگران سازمان است كه موضوع را با نگرش رفتاري مورد بررسي قرار داده است . او سازمان را يك « نظام همكاري » تعريف مي كند و منظورش از« همكاري» ، كار گروهي براي رسيدن به يك هدف مشترك است . اگر چه ممكن است اين تعريف با تعاريف دانشمندان « كلاسيك » مديريت تشابه داشته باشد، اما ، « بارنارد » براي عوامل « رواني » و « اجتماعي » سازمان اهميت بيشتري قايل شده است. تفکر سيستمي اولين بار در کتاب چستر بارنارد تحت عنوان وظايف مديران در سال 1938 مطرح شد.

 

از سوي ديگر ، طبق نظريه هاي « كلاسيك » مديريت ، اختيار هميشه از بالا به پايين تفويض مي گردد, يعني اختيارات از مديران رده هاي بالاي سازمان به مديران رده هاي پايين تر داده مي شود ، در حاليكه « بارنارد » عقيده دارد كه اختيارات از پايين به بالا تفويض مي شود و به نظر وي در صورتي شخص يك ابلاغ ( دستور ) را معتبر مي داند و آن را مي پذيرد و به مورد اجرا در مي آورد كه شرايط چهارگانه زير در آن جمع باشد :

 

الف ـ ابلاغ يا دستور براي او قابل فهم و درك باشد .

 

ب‌ ـ اعتقاد داشته باشد كه ابلاغ يا دستور باهدفهاي سازمان مغايرت ندارد.

 

ج ـ اعتقاد داشته باشد كه ابلاغ يا دستور در مجموع با علايق شخصي او سازگاري دارد .

 

د ـ از لحاظ جسمي و فكري قادر به اجراي ابلاغ يا دستور باشد .

 

« بارنارد » همچنين اعتقاد دارد كه در مباحث اوليه مربوط به سازمان غالباً روي محركهاي اقتصادي بيش از حد تاكيد شده است . بنا به اعتقاد« بارنارد » از اين مهمتر اهميت و تاكيدي است كه براي محركها و انگيزه هايي از قبيل : « فرصت برتري و به دست آوردن قدرت » ،« شرايط مطلوب محيط كار » ، « فرصت تجربه كردن غرور استادي » ، « احساس كار كردن در جهت نوع دوستانه » ، « ارتباط خوشايند با ديگران » ،« فرصت مشركت در تصميم گيري و جريان امور » و « احساس تعلق و همبستگي گروهي » قايل بود .

 

« بارنارد » آن قدر ساده انديش نبود كه تصور كند افراد در كليه موارد به وسيله محركها و انگيزه هاي مذكور در فوق به كار ترغيب مي شوند ، يا اين كه خيال كند سازمان مي تواند تمام محركهاي مزبور را براي هر يك از كاركنان خود فراهم آورد . او معتقد است كه افراد مختلف به وسيله محركهاي گوناگون يا تركيبي از محركها و انگيزه ها ، در زمانهاي مختلف ترغيب به كار مي شوند . نكته ديگر اين كه سازمانها شايد هيچ گاه نتوانند كليه محركهايي كه افراد را به كوششهاي گروهي بر مي انگيزد به كار ببرند . سازمانها معمولاً از به كاربردن محركها و انگيزه هاي كافي براي ترغيب افراد به كار نا توانند . بنا به دلايل فوق ، « بارنارد » بر اين عقيده است كه سازمان بايد از روش « ترغيب » به عنوان يك ابزار انگيزش استفاده كند . وي همچنين « اجبار » را گونه اي از ترغيب مي داند ، اگر چه معتقد است كه انواع ديگر ترغيب مهمتر و مؤثرترند . چستر بارنارد مانند فایول، بر اساس تجربه خودش در منصب مدیریت عالی بنیانگذار رهیافت جدیدی به مدیریت محسوب می شود؛ البته رهیافت بارنارد (رئیس سابق شعبه شرکت تلفن بل در نیوجرسی) با فایول متفاوت است. بارنارد به جای تفکیک اصول و وظایف خاص مدیریتی، به طراحی یک رهیافت سیستمی مجردتر پرداخت. وی در کتاب معروفش "وظایف مدیر عالی اجرایی" سازمانها را به منزله مجموعه ای از خرده سیستمهای همکاری کننده در نظر می گیرد؛ یعنی سازمان مجموعه پیچیده ای از خرده سیستمهای اجتماعی، شخصی، زیستی، و فیزیکی است که در یک ارتباط منظم و خاص، نتایج فعالیت آنها برای دستیابی به حداقل یک هدف معین با هم تلفیق می شود.

 

بارنارد بر این باور است که تحقق همکاری در سازمان، به وجود سه عامل "تمایل به خدمت"، "هدف مشترک"، و "ارتباطات" بستگی دارد. به نظر وی اگر این سه عامل در یک سازمان وجود نداشته باشند یا مستقل از یکدیگر عمل کنند، دیگر سازمانی باقی نخواهد ماند. بر اساس نظر بارنارد، ارتباطات عاملی نیروبخش است که شکاف طبیعی میان تمایل فرد به خدمت و هدف مشترک سازمان را پر می کند.همانطور که ذکر شد، قبل از این نظریه پردازان سازمان و مدیریت آنها را به صورت مجموعه ای از اجزای تفکییک و تجزیه شدنی در نظر می گرفتند تا اینکه دیدگاه سیستمی بارنارد نظریه پردازان سازمان و مدیریت را تشویق کرد که سازمانها را به منزله "کلهایی پیچیده و پویا" مطالعه کنند. نکته حایز اهمیت در سخنرانیها و نوشته های بارنارد، تأکید شدید وی بر لزوم رعایت اخلاق در مدیریت است.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ماری پارکرفالت (Mary Parker Follett)

 

نظريه خانم « ماري پاركرفالت » در ربع اول قرن بيستم الهام بخش بسياري از دانشمندان و محققين علم مديريت بوده است .به عقيده فالت هدف عمده مديريت بايستي دست يافتن به وحدت و يكپارچگي باشد ويك مؤسسه بايدآرام وبدون سر وصدا ماننديك ماشين خوب طرح ريزي شده ،خوب ساخته شده،وخوب روغن كاري شده،كاركند. بايد بين اجزاي مختلف آن هماهنگي كامل برقرار باشد . البته اصطكاك تا حدي وجود خواهد داشت ، زيرا اصولاً حركت بدون اصطكاك ممكن نيست. در هر مؤسسه‎اي تضاد منافع وجود دارد ، لكن بايد بين اين منافع متضاد به گونه‎يي سازگاري برقرار شود كه حداكثر كارايي به دست آيد . تضاد هميشه معارضه‎يي انرژي‎زاست . چنانكه وي مي‎گويد، به همان گونه كه بر اثر اصطكاك از “ ويولن” موسيقي بيرون مي‎آيد، وظيفه اساسي مديريت هم اين است كه تضاد و برخورد را به صورت سازنده‎اي در آورد.

 

« فالت » در زمينه ايجاد وحدت و يكپارچگي و هماهنگي ، معتقد است كه هر سازماني بايد ميان كوششها و مساعي گروههاي مختلف هم نوايي و هماهنگي به وجود آورد تا با كارايي هر چه بيشتر ، به هدفهاي مؤسسه دست يابد . وي هماهنگي را محور اصلي و اساسي وظايف مديريت مي‎داند

 

« فالت » دربارة قدرت ، اختيار و كنترل نظر خاصي دارد . وي به اين مفاهيم معناي جديدي بخشيده است . قدرت به معناي ساده آن عبارتست از استعداد انجام كار خاص ، يا توانايي پديد آوردن تغيير مطلوب ، لكن اختيار ، حق تصميم گيري است . اگر يك مدير ، تصميم گيرنده قابلي باشد بي درنگ تصميمات مناسبي اتخاذ مي‎كند ، اما نمي تواند اين توانايي را به معاونش واگذار كند .حق تصميم گيري را مي‎توان به كاركنان رده‎هاي پايينتر در سازمان تفويض كرد ، لكن قدرت در خود شخص باقي مي‎ماند. « فالت »قدرت را به دو دسته تقسيم مي‎كند، « قدرت بر ديگران » و « قدرت با ديگران » . سرپرستي كه تصور مي‎كند حق كنترل و رهبري كاركنانش را دارد حاضر نيست كه پيشنهادهاي آنها را بشنود و مي‎گويد كه از دستورهايش اعم از صحيح يا غلط بايد اطاعت شود . او در واقع بر كاركنان اعمال قدرت مي‎كند. واضح است كه اين نوع اعمال قدرت ، موجب مقاومت در كاركنان مي‎شود و طبعاً گرايش پيدا مي‎كنند كه از دستورهاي او سرپيچي كنند. از طرف ديگر ، يك سرپرست روشنفكـــر كه كار روزانــه را به طور « سيستماتيك» برنامه‎ريزي مي‎كند ، مواد خام و ابزار را تأمين مي‎كند و مراقب است كه فعاليتها در شرايط مطلوبي باشند و همچنين ، كار را به زير دستانش ياد ميدهد و پيشنهادهاي خوب و عملي شان را مي‎پذيرد ،. در واقع يك قدرت مشترك بوجود مي‎آورد كه « قدرت با ديگران »نام دارد .« فالت » روي اهميت اين قدرت مشترك تأكيد مي‎ورزد .

 

كنترل نيز از نظر « فالت » با آنچه در ذهن مديران سنتي جاي گرفته است تفاوت دارد . كنترل به معناي به دست آوردن نتايج مطلوب است . في المثل ، كنترل بودجه به معناي تنظيم هزينه ها طبق بودجه از پيش برنامه ريزي شده است .تفکر خانم ماری پارکر فالت مبتنی بر سه اصل هدف گذاری جهانی ، اصول جهانی و قانون موقعیت یا وضعیت است. قانون هدف گذاری جهانی بیانگر روح تلاش جمعی برای افزایش انرژی سازمانی است. اصل جهانی همان تأکید بر ارتباطات دو سویه و دو جانبه بین فرستنده پیام و گیرنده پیام است . قانون موقعیت تأکید بر آن دارد که همیشه یک راه برای انجام کارها وجود ندارد. بلکه راهمای زیادی وجود دارد که بستگی به موقعیت و وضعیت سازمان دارد.

 

« فالت » بين آنچه خودش « كنترل امور » و « كنترل فرد انسان » ناميده ، قابل به تفكيك شده است .اشخاص ، معمولا كنترل را مترادف كنترل فرد انسان مي دانند به اين معني كه في المثل مديران مي خواهند آدمها را كنترل كنند. اما كنترل مطلوب فالت كنترل امور است.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

هنــــری مینتـــــزبرگ(Henry Mintzberg)

 

هنري مينتزبرگ‌‌ (1939)

 

چكيده‌

 

- متولد 2 سپتامبر 1939 در «تورنتو».

 

- فارغ‌ التحصيل‌ مهندسي‌ مكانيك‌ از دانشگاه‌ «مك‌گيل‌» در سال‌ 1961.

 

- كارشناس‌ ارشد از كالج‌«جورج‌ ويليامز» در سال‌ 1962 .

 

- دكترا از مدرسه‌ مديريت‌ «سلوان‌» در سال‌ 1968.

 

- دريافت‌ پست‌ تدريس‌ در دانشگاه‌ «مك‌ كينزي‌» در سال‌ 1972.

 

- برنده‌ جايزه‌ «مك‌گيل‌» براي‌ بهترين‌ مقاله‌ در «هاروارد بيزينس‌ ريويو» در سالهاي‌ 1975 و 1987.

 

- برگزيده‌ شده‌ بعنوان‌ «استاد برانفمن‌» در رشته‌ مديريت‌ در دانشگاه‌ «مك‌ گيل‌» در سال‌ 1978.

 

- رئيس‌ انجمن‌ مديريت‌ استراتژيك‌ در سالهاي‌ 9 ـ 1988.

 

 

 

آثار اصلي‌

 

- ماهيت‌ كار مديريت‌ (1973)

 

- مديريت‌ از ديدگاه‌ «منتيزبرگ‌»: درون‌ دنياي‌ عجيب‌ سازمانها (1989)

 

- فرايند استراتژي‌ (1991)

 

- ظهور و افول‌ برنامه‌ ريزي‌ استراتژيك‌ (1994)

 

 

 

زندگي‌ نامه‌

 

«مينتزبرگ‌» اولين‌ دانشمند در حوزة‌ مطالعات‌ مديريت‌ بود كه‌ به‌ عضويت‌ انجمن‌ سلطنتي‌ كانادادرآمد و موقعيت‌ استثنايي‌ انتشار چهار مقاله‌ در نشريه‌ «هاروارد بيزينس‌ ريويو» تا سال‌ 1975 و دو باردريافت‌ جايزه‌ «مك‌ كينزي‌» را به‌ دست‌ آورد. شايد اين‌ مورد منحصر به‌ وي‌ باشد كه‌ از ميان‌ هزاران‌استراتژيست‌، در سال‌ 1989 به‌ رهبري‌ انجمن‌ مديريت‌ استراتژيك‌ برگزيده‌ شد و پس‌ از آن‌ مفهوم‌ افول‌برنامه‌ ريزي‌ استراتژيك‌ را مطرح‌ ساخت‌.

 

«هنري‌ مينتزبرگ‌» با مطالعه‌ آنچه‌ مديران‌ واقعاً به‌ انجام‌ مي‌رسانند، دريافت‌ كه‌ در سازمانها «تسلط‌ وكنترل‌» كمتر از عكس‌العملهاي‌ موقت‌ و برنامه‌ ريزي‌ نشده‌ و انطباق‌ با تغييرات‌ مشاهده‌ مي‌شود. از نظروي‌ استراتژي‌ مي‌تواند از تجربه‌هاي‌ عملي‌ افرادي‌ كه‌ در خطوط‌ مقدم‌ سازمان‌ فعاليت‌ دارند ناشي‌ شودو ابداً برنامه‌ ريزي‌ شده‌ نباشد.

 

سابقه‌ شخصي‌ «مينتزبرگ‌» به‌ طرق‌ گوناگون‌، ديدگاههاي‌ متفاوت‌ وي‌ را دربارة‌ استراتژي‌ نشان‌مي‌دهد. تحصيلات‌ اوليه‌ وي‌ خلاف‌ معمول‌ نبود ولي‌ اگر چه‌ در ابتدا در رشته‌ مهندسي‌ تحصيل‌ كرد امابه‌ اين‌ رشته‌ بخصوص‌ وفادار نماند. اولين‌ شغل‌ «مينتزبرگ‌» در حوزة‌ پژوهش‌ عملياتي‌ و در راه‌ آهن‌كانادايي‌ اقيانوسيه‌ بود. اين‌ شغل‌ به‌ وي‌ ديد جالبي‌ از يك‌ سيستم‌ در حالت‌ كلي‌ آن‌ داد اما دو سال‌براي‌ ارضاي‌ كنجكاوي‌ او كافي‌ بود. نگرش‌ وي‌ بعدها در صفحه تقديم‌نامه‌كتاب‌ «مديريت‌ از ديدگاه‌مينتزبرگ‌» بدين‌ شكل‌ جمع‌ بندي‌ شد: تقديم‌ به‌ آنان‌ كه‌ زندگي‌ عمومي‌ ما را صرف‌ كار در سازمانها وزندگي‌ خصوصي‌ ما را صرف‌ گريز از آنها مي‌كنند. او ابتدا تقاضاي‌ استخدام‌ خود را به‌ موسسه‌ تكنولوژي‌ماساچوست‌ ارائه‌ كرد و عليرغم‌ اينكه‌ فكر مي‌كرد پذيرفته‌ نمي‌شود، مورد قبول‌ واقع‌ شد. سپس‌بعنوان‌ نامزد دكترا در گروه‌ خط‌ مشي‌ بازرگاني‌ كه‌ عملاً وجود نداشت‌، مطرح‌ شد در حالي‌ كه‌ استادي‌براي‌ پذيرش‌ راهنمايي‌ وي‌ نبود. به‌ اين‌ ترتيب‌ «مينتزبرگ‌» از ميان‌ فرصتهاي‌ برنامه‌ ريزي‌ نشده‌ و تركيبي‌غني‌ از انسانهاي‌ غير معمول‌ در موضوعات‌ جديد ظهور كرد. همانگونه‌ كه‌ در مقدمه‌ مقاله‌اي‌ در سال‌1989 نوشته‌ بود: در انجيل‌، پديد آمدن‌ انسان‌ بصورت‌ يك‌ برنامه‌ هوشيارانه‌ و در چار چوب‌ يك‌استراتژي‌ جامع‌ بيان‌ شده‌ است‌ اما نظريه‌ داروين‌ اين‌ برخلاف‌ انجيل‌ چنين‌ بيان‌ مي‌كند كه‌ چنين‌ طرح‌جامعي‌ براي‌ آفرينش‌ انسان‌ وجود نداشته‌ است‌ بلكه‌ اين‌ نيروهاي‌ محيط‌ بوده‌اند كه‌ بتدريج‌ تكامل‌انسان‌ را شكل‌ داده‌اند. (Hampden - Turner 1996).

 

مینتزبرگ در یک نگاه

 

هنري مينتزبرگ در سال 1939 در كانادا متولد شد. مدرك كارشناسي مهندسي مكانيك را از دانشگاه مك گيل و كارشناسي ارشد و دكتراي مديريت را از دانشگاهMIT اخذ كرد و اكنون بيش از سه دهه است كه در دانشكده مديريت دانشگاه مك گيل كانادا مشغول به كار است. مينتزبرگ بيش از 14 كتاب و 140 مقاله منتشر كرده است. نوشته هاي او عمدتا در زمينه سبكهاي مديريتي، راهبرد و تئوري‌هاي سازماني است. او را قهرمان راهبرد خلاق لقب داده اند و برخي نشريات او را جزو 10 متفكر برتر مديريت در جهان شناخته اند. نظريه نقشهاي مديريتي او رواج عام يافته است. او براين باور است كه طبيعت كار مديريت خيلي ساختاريافته و قابل پيش بيني و تنظيم نيست. مديران در شرايط پيش بيني نشده بيشتر براساس بصيرت شخصي تصميم مي‌گيرند تا تجزيه و تحليل اطلاعات. بنابراين مينتزبرگ بيشتر بر خلاقيت و الگوسازي تاكيد مي كند و بر وجه هنري مديريت بيشتر اصرار مي ورزد تا وجه علمي آن. به تعبير او دانشي كه مديران در محيط كار خود به دست مي آورند از مهارتهاي عمومي مديريت باارزش‌تر است.

 

مينتزبرگ را مي توان شناخته شده ترين منتقد برنامه هاي آموزش مديريت به سبك سنتي و آنچه فرهنگMBA ناميده مي شود، دانست. انتقاد عمده او به تفاوت بين آموزش مهارتهاي فني و توسعه تجارب مديريتي بر مي گردد. به نظر او به جاي در اختيار گرفتن جوانان بي تجربه در امر مديريت و تعليم دادن مهارتهاي فني تحت عنوان آموزش مديريت به آنان، بايد مديران با سابقه كار عملي و داراي تجربه هاي مديريتي را به اين دوره ها آورد و الگوها و تئوري هاي فكري جذاب و جالب را به تجربه هاي آنان افزود و در قالب استفاده مفيد و هدفمند و خلاق از آن دستاوردها به توسعه دانش مديريتي و تجربه مديريتي نايل شد.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...