shadmehrbaz 24772 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۲ نوستالژی و تعلق خاطر به گذشته در هر مقطعی كه سراغ انسان بیاید نتیجهاش حسی است آمیخته با حسرت از دست رفتن آنچه برگشتناپذیر است از عزیزانمان تا رویاهای دور و درازمان و حس و حالی كه میدانیم هیچ وقت بازنمیگردد. در این میان، دوران كودكی مهمترین مقطع زندگی است كه به دلیل وارد نشدن به مشكلات و تلخیهای معمول و متداول، در زندگی هر فردی جایگاهی ویژه و تعیینكننده دارد و همیشه همراه با حسرت از آن یاد میشود. گذران این دوره منحصر به فرد در دهه 60 كشورمان تجربهای است خاص كه به دلیل شرایط حاكم بر جامعه، كشور و خانوادهها، در ذهن همه كسانی كه این دهه را دیده و لمس كردهاند جایگاهی ویژه دارد. لازم نیست در دهه 60 كودك بوده باشید تا با یادآوری برنامههای كودكان و نوجوانان، نگاهتان به دوردستها خیره شود و این جمله كلیشهای را بگویید كه یادش بخیر اون روزا! چرا كه بزرگسالان دهه 60 هم جزو تماشاگران همیشگی برنامههای كودك بودند. محدودیت شبكههای تلویزیونی به دو شبكه كه بجز روزهای تعطیل، برنامههایشان از عصر شروع میشد، یكی از دلایلی است كه باعث میشد بزرگسالان هم مخاطب برنامه كودك باشند. دلیل اصلیتر، جذابیت این برنامهها بود كه میان آنها سهمی به مجموعههای تولید داخلی اختصاص داشت كه توسط گروههای متخصص و حرفهای دستاندركار تولید و ساخته میشد. مهمترین شاهد این مدعا حضور بازیگران، كارگردانان، صداپیشگان، عروسكگردانان و... در این برنامهها بود كه امروز پس از گذشت سه دهه هنوز در سینما، تلویزیون و تئاتر فعال هستند و حضورشان به حیطهای كه در آن فعالیت میكنند، تشخص میدهد. در واقع نگاه تخصصی و حرفهای هنرمندانی كه دهه 60 با تكیه بر شرایط موجود، كار در حیطه كودك را انتخاب كردند، عامل مهمی بود كه باعث شد مخاطب بزرگسال نیز بتواند جذب این برنامهها شود و بخشی از علایق و نیازهای خود را در این برنامههای كودكانه ببیند. چهبسا كودك درون بزرگسالان آن دهه آنقدر سماجت داشت كه با اصرار توانست سلیقه خود را به كرسی بنشاند. تنوع این برنامه به گونهای بود كه از مسابقههای تلویزیونی تا برنامههای عروسكی و حضور بازیگران بزرگسال در نقش شخصیتهای فانتزی را دربر میگرفت كه البته هر كدام به دلیل ساختار متفاوت، جذابیت خاص خود را داشتند. این ویژگی كه برنامههای كودك تلویزیون در دهه 60 برنامههایی چند وجهی بودند بخصوص امروز قابل تحلیل است كه مخاطبان كودك آن روز بزرگ شده و خود پدر یا مادر هستند و مخاطبان بزرگسال نیز پدربزرگ و مادربزرگ شدهاند. قرار گرفتن این دو طیف كنار هم، خود دلالتی است بر اینكه برنامهها چندلایه بود و به همین دلیل توانست گستره وسیع مخاطبان را درگیر و جذب كند و تا امروز به عنوان خاطرهای روشن و ماندگار از آنها یاد شود. لایه بیرونی برای مخاطب هدف كودك طراحی شده بود تا از خلال رنگ، نور، دكور، شعر، ترانه و بازیهای كودكانه، پیام كار را دریافت كند و در عین حال سرگرم شود. یادمان باشد شعارزدگی و پیامرسانی، ویژگی عام و متداول دهه 60 به شمار میرفت و مخاطب به دلیل گذر از شرایط انقلاب و دگرگونی و همچنین درگیر بودن با شرایط جنگ، این وجه را به عنوان نماد و نشانه تفكیكناپذیر آن دهه پذیرفته بود و به گفته بهتر شعار و پیام، دافعهای را كه امروز برای مخاطب دارد، نداشت. لایه درونی این برنامهها كه در كنار جذابیت معمول، مخاطب بزرگسال را تحت تاثیر قرار میداد بیشتر به مفاهیم و تعابیر فرامتنی بازمیگشت كه میتوانست با نشانهگذاریهایی جذابیت پیدا كند. یكی از این نشانهگذاریها به فراخور دهه 60 و صریح و مستقیم بودن شعارها و پیامها، حضور پررنگ زوجهای مكمل در مسابقهها، برنامهها و مجموعههای كودكانه بود كه یكدیگر را كامل میكردند. این زوجها به مفهوم رایج حتما دو جنس مخالف نبودند، بلكه بیش از هر چیز تداعیكننده دو وجه مختلف و متضاد (به لحاظ ظاهری یا مفهومی) بودند كه وقتی كنار هم قرار میگرفتند یكدیگر را كامل میكردند و به یك پیكر تبدیل میشدند. «هوشیار و بیدار» یكی از معروفترین این زوجها بودند كه با حضور دو بازیگر خوشقریحه در نقش كاراكترهای نمایشی یك مسابقه تلویزیونی مخصوص كودكان و نوجوان، پرسشهایی را برای شركتكنندگان طرح میكردند و در واقع هنر بازیگری را در تعامل با مطالب علمی كتابهای درسی قرار داده و با این رویكرد یك مسابقه علمی را از حالت خشك و صرفا تئوری خارج كرده و جذابیتی خاص به آن دادند. این زوج به فراخور پرسشهای طرح شده و نقشی كه به عهده داشتند با دعوت كودكان و نوجوان به هوشیار و بیدار بودن در تلفیق با یكدیگر به تعادل میرسیدند و در واقع فرمولی برای موفقیت و رسیدن به پاسخ درست ارائه میكردند. «كار و اندیشه» نیز مجموعهای بود كه با ساختاری متفاوت تلاش میكرد فرمولی دیگر برای رسیدن به موفقیت ارائه كند كه البته مستقیم بودن این پیام با تكیه بر ساختار عروسكی ـ انیمیشنی آن پذیرفتنی بود. هرچند همه آنچه این مجموعه قصد داشت بیان كند در ترانه تیتراژ به شكلی فشرده و موجز آمده بود، اما ماجراهایی كه هر بار این زوج را كنار هم قرار میداد تا با تلفیق دو وجه (كنش و فكر) كنار هم به موفقیت برسند و مشكل را حل كنند، آنقدر جذاب بود كه هر بار با علم به ساختار تكراری و دانستن پایان كار، باز هم مخاطب آن را دنبال كند. در این میان تكنیك مجموعه كه در آن مقطع برای مخاطب تلویزیونی تازگی داشت، همراه با این دو عروسك هوشمند كه فرمول علمی و جدیدی برای موفقیت ارائه میدادند در جذابیت آن تاثیر بسزایی داشت. این نظریه كه فعل و كنش در كنار فكر و اندیشه منجر به پیروزی و موفقیت میشود از گذشته تا حال در فیلمها و آثار نمایشی مختلفی لحاظ شده است. البته در برخی فیلمها با یك نگاه هنرمندانه و ظریف این نظریه در لایههای زیرین به كار برده شده تا به آسانی به مخاطب منتقل نشود. اما این مجموعه كودكانه با تكیه بر مخاطب هدف خود یعنی كودكان و نوجوان از همان ابتدا پیام، شعار و نظریه كاربردی خود را به شكل مستقیم بر بستر یك درام آموزشی بیان میكرد تا به شیوه خاص خود تاثیرگذار باشد. عروسكهای «چاق و لاغر» با تكیه بر الگوی تضاد اولیه ـ كه عروسك چاق، خنگ و كتكخور و عروسك لاغر به تصور خودش باهوش و البته هر دو به اصطلاح كلهپوك و بدشانس بودند ـ نیز شكل گرفتند. در سریهای اول مجموعه این دو كاراكتر، عروسكهای باتومی بودند یعنی دست یك فرد داخل بدن قرار میگرفت و دست دیگر با سیم تكان میخورد و بعدها تبدیل شدند به عروسكهایی كه آدمها لباس آنها را تن كرده و ماسك میگذاشتند. این دو عروسك به نوعی وطنی و ایرانیزه، الگوی كلاسیك یك زوج آشنا بودند. چاق و لاغر دو كارآگاهی بودند كه برای برهم زدن جشنهای دهه فجر از یك رئیس بزرگ ناپیدا دستور میگرفتند و هر بار ناموفق میماندند تا اینكه میفهمیدند رئیس میخواهد با حضور یك رقیب قدرتمند آنها را از میدان به در كند و... با وجود از پیش تعیین شدن عدم موفقیت این دو كارآگاه در انجام ماموریت، به دلیل حاكمیت فضای طنزی كه این دو را از انجام وظیفه به درگیری با یكدیگر میكشاند، قصه تكراری چاق و لاغر برای مخاطب كودك جذابیت داشت و البته یادآور جشنهای دهه فجر در تلویزیون بود. «النگ و دولنگ» با تكیه بر بازیگرانی كه نقش این زوج را بازی میكردند در اولین وجه متكی بر تضاد ظاهری این زوج یعنی همان چاق و لاغر بودند و البته بازیگوشیهای كودكانه آنها كه راه به دل مخاطب كودك آن روزگار باز كرد. این مجموعه برای اینكه تكرار تجربههای قبل نباشد ساختاری جدید را وارد كار كرد. صدای خارج از قابی با این دو كاراكتر حرف میزد، كارهای اشتباه را به آنها گوشزد و راهنماییشان میكرد كه این صدا، توانست هویتی مستقل یابد و وجه جذابیت و پیام رسانی را به شیوهای جدید تامین كند. تیتراژ این مجموعه هم به واسطه ترانه و تركیبی كه از اسم این دو كاراكتر در ذهن مخاطب به جای گذاشت یكی از عواملی بود كه مخاطبان را به دیدن آن دعوت میكرد. وقتی این خاطرات را با تكیه بر نمونههای موجود مرور میكنیم این پرسش بیش از پیش در ذهن شكل میگیرد كه مخاطب كودك و نوجوان امروز چه اندوختهای به عنوان خاطره در بزرگسالی دارد؟ آیا مجموعههای داستانی و برنامههای تولید داخلی امروز كه به حضور خالهها و عموها محدود شده، عروسكهای دوستداشتنی كه هنوز وامدار كلاه قرمزی دهه 70 و منسوبانش هستند و انیمیشنهایی كه حتی نامشان در زمان پخش در ذهن مخاطبان نمیماند، میتوانند 30 سال دیگر این جمله كلیشهای را بر زبان كودكان امروز و پدران و مادران فردا بیاورند: «یادش بخیر اون روزا.» یادش بخیر اون روزها «آفتاب و مهتاب»، «السون و ولسون» و «درون و برون» از دیگر زوجهای نمایشی برنامههای كودك تلویزیون بودند كه با تكیه بر بار علمی و اخلاقی كه قرار بود به مخاطب كودك انتقال دهند جزئی از مجموعههای كودكانه خاطرهساز شدند كه دهه 60 را برای مخاطبانشان به یاد ماندنی كردند. نگاهی به حضور پررنگ زوجهای تلویزیونی در برنامههای كودك و نوجوان دهه 60 ـ كه نه تنها برای مخاطبان كودك آن روزگار بلكه برای بزرگسالانی كه امروز میانسالی را پشت سر گذاشتهاند، خاطرهساز شد ـ نشاندهنده فضای جامعه است، بخصوص از این جهت كه در آن مقطع تاكیدی خاص بر تولید مجموعههای ایرانی كودكانه با تكیه بر نیروی متخصص وجود داشت تا تربیت و آموزش كودكان و نوجوانان با تكیه بر استانداردها و معیارهای تازه شكل گرفته باشد. به نظر میآید همین وجه، یعنی دوره تغییر معیارها بود كه باعث شد مخاطب بزرگسال نیز ـ به دلیل فضای جدید حاكم بر این تولیدات كه تلاش میكردند معیارهایی نو را به زبانی كودكانه اما به شكل مستقیم انتقال دهند ـ جذب آنها شود. -------------- منبع: جام جم آنلاین 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده