!BARAN 4887 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ با اينكه بعضى كار ها را نبايد انجام داد اما به لذت اش مى ارزد مثل سر كشيدنِ پارچِ آب آن هم در چله ى تابستان و يا فكر كردن به تو وقتى مى دانم معشوقه ى من نيستى! خدا شفا "ندهد" وقتى اين روزها دوست داشتن ات نوعى مرض شده است! بهرنگ قاسمى از مجموعه نهنگ ها بی گذرنامه عبور می کنند. 3 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ دلم یک ترانه ی غمگینِ خارجی میخواهد با زبانی که نمیفهمم چیست می خواهم به دردی که نمیدانم چیست زار زار گریه کنم! بهرنگ قاسمی 4 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ می خواهم دراز بکشم لبِ دیوار و به بی بازگشت ترین سفرها فکر کنم مثلِ ماهی حوض مان که بیخیال روی آب به پهلو دراز کشیده است و تکان هم نمیخورد! 4 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ آهای دخترِ باران! وقتی اخمهایت توی هم میرود وقتی که میگویم میروم معلوم نیست کی بر میگردم زود گریه میکنی . . . بمیرم که یک ذره هم سیاست نداری و به کار نمی بری...!! 4 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ از خلاصه ی روز های انتظار که میدانم حوصله به خرج نمیدهی تا تمامی حرفهایم را بشنوی فقط این را میگویم; " دلتنگی ام آنقدر بزرگ شده است که اگر ببینی شاید نشناسی!" 4 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ به لهجه ام نخند! "سنی چوخ سوییرم" همان دوست ات دارمی ست که شاعر سند دیوانگی شعر هایش را مقابل چشم هایت امضا می کند به خدا اگر رقص بلد بودم تمام خیابان های تهران را تا مسیر خانه ات ترکی می رقصیدم! 4 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ تو بهترین فرصت دوست داشتنی یا دوست داشتنی ترین فرصت زندگی؟؟! حالا مگر فرقی هم میکند؟؟ مهم این است اگر آب هم در دست داشته باشم باید زمین بگذارم و عاشقت شوم...!!! 4 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۲ بــہ حضــرت ِ باراטּ اگــر نیایــے ترڪــت مـے ڪنــم! خــودنویســـم را زمیــטּ مـےگــذارم و نــازت را نمـے ڪشــم...! +بهــرنــگ قاسمــے 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 شهریور، ۱۳۹۲ آخر تو خود گلی،چرا گل آورده ای گلم؟ بفرما بنشین برم جان من راحت راحت باش دلم ژاکتت را در آر گرمت می شود...! لب تر کن گلم حاضر کنم .... شراب ناب یا که سیب سرخ؟ آخ که چقدر خوش آمدی برم...! جان دلم ،عزیزکم؟ دانی که من مست طره ی ناب زلفهایتم،مدهوش صدای آرامتم،لبخند آسمانی ات،مهربانی ات نوش جان گلم...بنوش تا که مست شوی.......من بی باده مستتم دلم پنجره را باز کنم با آفتاب سخن داری؟ میخواهی آن غزل ناب چشم هایت را بخوانی؟ بگو که لاف نیاید بهر ماه خویش بگو که تو از ماه او ماه تری،دلبر تری.بگو که مال منی... صدای سار به گوش می رسد گویا سلام میکنند جانم دلم ،بگو سلام تا که عشقشان رنگ پذیرد از سلام تو چرا دزدکی نگاه میکنی عزیزکم؟ بدم؟ آهان.! هول شده ام که تورا دیده ام؟! چکار کنم این منم .....عاشقم دختر ،چقدر زیباتر شدی با تن پوش جدید! از کجا آوردها ی این حریر نجیب؟! میدانی گلم؟ تو معنای تمام بهارانی،آفتاب عریانی،خزان غمی آاخ نگو.بیدار میشوم. . . . . . . !! خواب بوده ام نگو!!!! می بینی به چه حالی افتاده ام گلم؟ هنوز خیال می کنم که هستی،مانده ای برم چقدر ساده دلم خوش میشود به بودنت باور نمیکنم که نیستی،رفته ای ز من آری افسوس نیستی،رفته ای ز من اما به جان عزیزت قسم به خیالت هم بسنده می کنم میدانم که همیشگی و هستی کنار من آری همیشگی هستی کنار من 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 شهریور، ۱۳۹۲ هنوز/ به انتهای سرسره نرسیده بودم که بابا/ تمام رویاهای خواهرانم را/ به دوش من گذاشت و رفت!! یادش بخیر چند بار/ با عروسکهای پشت ویترین/ بخاطر اینکه اشک خواهر کوچکم را در آورده بودند/ دعوا کردم!! آنقدر شرور شده بودم که دم دمای عید/ چند پسته ی زبان بسته از ترس من/ لابلای تخمههای آفتابگردان پنهان میشدند/ و تا وقتی مهمان نمیآمد بیرون نمیآمدند!! از شما چه پنهان/ چقدر دلم هوای چای رنگ پریده ی آن روزهایمان را کرده است!! انگار دیگر هیچ بخاری از آن بلند نمیشود! نه! گویا باید بلند شوم/ سقف آسمان را بردارم و تمام آرزوهای کودکانهام را/ به گوش ماه یکی یکی هجی کنم! 2 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۲ کاش امشب موهایت را تاب ندهی .. دلتنگی ام را با هزار بدبختی خوابانده ام ... 2 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۳ چشم هايش سبزِ " يواش " است انگار لاك پشتی پير در تقويمِ نگاهش بهار را كول كرده است و به آرامی فصل را قدم می زند ...! لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۳ از آوار تا آواز فقط يک نقطه فاصله هست ! خواهشن نرو من به سکوتت نيز راضی ام اگر بروی ، همه چيز عوض می شود من زود پير میشوم ، شعر گريه اش میگيرد .. و ديوار که حتی يکبار هم در عمر اش حرف نزده است تمام بغض اش را روی سرم خالی میکند ! لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده