رفتن به مطلب

مصاحبه: یغما گلرویی و تبلور تفاوت معنا


spow

ارسال های توصیه شده

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

«پیشنهاد نمی‌کنم این فیلم را ببینید»

(مصاحبه یغما گلرویی با خانه‌ی آرمانی)

 

pishnahad.jpg

چی شد که یغما گلرویی تصمیم به ترانه سرایی گرفت؟

من در خانواده‌ای بزرگ شدم که با ادبیات بی‌گانه نبود. پدرم روزنامه نگار بود و مادرم علاقه زیادی به ادبیات داشت، به همین دلیل از وقتی کودک بودم با ادبیات و شعر آشنا بودم و همین موضوع یکی از عواملی بود که من را برای ورود به حوزه شعر و ترانه علاقمند کرد. شروع کار من در زمینه شعر، با شعر سپید بود و کتاب‌های اولم در قالبِ شعر سپید منتشر شدند. علی رغم اینکه ترانه سرایی را دوست داشتم، همیشه نسبت به سمت ترانه آمدن وحشت داشتم چون شعر نوشتن با وزن و قافیه با زبانی که شعر نیمایی و سپید را تجربه کرده کاری عقب‌مانده می‌دانستم اما بعد از مدتی حس کردم می‌شود خیلی از حرف‌هایی را که در شعر زده می‌شود در قالبِ ترانه هم گفت.

 

از کی ترانه نویسی برایتان جدی و حرفه‌ای شد؟

در نوشتن همیشه جدی بودم چه ترانه و چه شاخه‌های دیگر ادبی اما شاید جالب باشد بدانی که از همان ابتدا ترانه‌هایی که نوشتم اجرا شدند. مثلن «دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه» جزو اولین ترانه هایم بود که توسط شادمهر عقیلی اجرا شد.

 

الان که داریم با هم صحبت می کنیم اگر به عقب بازگردید، بازهم ترانه سرایی را انتخاب خواهید کرد؟

نه! سعی می‌کنم شغل آبرومندتری برای خودم پیدا کنم چون در این روزگار نوشتن و ادبیات و در کل هنر اسباب شرمندگی‌ست بیشتر تا تفاخر. اگر هم این کار را انجام دهم، ترانه هایم را خودم اجرا می کنم و به کسی برای اجرا نمی‌دهم.

 

یعنی حس می کنید ترانه هایتان با خواندن دیگران خراب شده است؟

نه اصلاً منظورم اجرای بد دیگران و از این حرف‌ها نیست. در این که خواننده‌های خوش‌صدا و توانایی هم ترانه‌های من را خوانده‌اند شکی وجود ندارد اما در اکثر موارد حرفی در دهان خواننده گذاشته شده، که آن را نمی فهمیده است یا اگر هم می فهمیده، حرف آن آدم نبوده است و شاید اصلاً به آن حرف معتقد نبوده است. به همین دلیل تو به عنوان ترانه‌سرا حرف در دهان کسی گذاشته‌ای و به پشتوانه‌ای آن حرف کاراکتری به آن خواننده بخشیده‌ای که به آن شباهت ندارد.

 

نظرتان در مورد حال و روز فعلی ترانه ایران چیست؟

ترانه فارسی را از دو منظر می توان بررسی کرد. اولین نگاه، نگاهی است که ترانه را از زاویه مجوز مرکز موسیقی ارزیابی کنید که فکر می کنم در این مورد یک سری ترانه ساده و مصرفی وجود دارد که از نظر ادبی در سطحی‌ترین حالت قرار دارد و متاسفانه نود درصد ستارگان پاپ امروز ما هم از این ترانه های مصرفی استفاده می کنند و شاید به همین دلیل هم هست که خیلی کم پیش می‌آید آهنگ خواننده‌ای بیشتر از سه ماه تاریخ مصرف داشته باشد اما نگاه دوم نگاه به ترانه‌ی پیشرو و مترقی‌ست که باید در اجرای گروه‌های زیرزمینی یا فضای مجازی و خوانندگان فعال در خارج از ایران جستجو کرد و در باید بگویم ترانه در این‌ فضاها جهش چشم‌گیری داشته.

 

ما الان ترانه سرای پر آوازه کم نداریم، چرا این اتفاق افتاده است؟

آوازه که این روزها به راحتی به دست می‌آید. یعنی فرمول دارد. اول باید با ایمیل و فکس و تلفن مدتی روی خواننده‌ای پرآوازه _ ترجیحن ساکن خارج از کشور – کار کنی و آن‌قدر سمج باشی که بتوانی با دادن یک ترک، یا یک آلبوم قیمتت را بالا ببری و به سری دوزی برسی. خوشبختانه اغلب مجلات ویژه‌ی موسیقی هم صفحاتشان و جلدشان، مانند صفحه‌ی آگهی‌شان فروشی‌اند و با شل کردن کیسه می‌شود روی جلدشان رفت و به قول شما پرآوازه شد. پس پرآوازه بودن ترانه‌سرا دلیل بر خوب بودن ترانه‌اش نیست. منکر این ماجرا نیستم که جامعه به ترانه مصرفی هم نیاز دارد اما مشکل اینجاست که امروز خیلی از کسانی که ادعای نوشتن ترانه نوین دارند و آوازه هم دارند، با همان ژست ترانه نوین‌نویسی مشغول نوشتن ترانه‌های مصرفی و بی‌عمقند. ترانه‌هایی که نه محرک فکری جامعه‌اند و نه لااقل یک نوع عشق سالم را ترویج می‌کنند. عشق برایشان با برده‌داری یکی‌ست.

 

شما از آن دسته ترانه سرایان هستید که معتقدید ترانه صرفاً باید دارای وزن و قافیه باشد یا معتقدید ترانه الزاماً باید مفهوم خاصی را به مخاطب منتقل کند؟

هیچ بایدی در هنر وجود ندارد اما از آنجایی که آهنگسازان ما اغلب جسارت خروج از دنیای وزن و قافیه را نداشته اند، ما هم مجبوریم که این موضوع را در ترانه هایمان لحاظ کنیم. یک دوره ای وقتی جریان ترانه نوین آغاز شد، بعضی از ترانه‌سراها، سرودن ترانه های بدون وزن و قافیه را تجربه کردند و تجربه‌های درخشانی هم مثل کودکانه شهیار قنبری داشتند، اما دوباره وضعیت به حال قبلی بازگشت و همه ترانه‌سراها خود را به رعایت وزن و قافیه مقید می دانند چون با وجود همین ترانه های باوزن و قافیه هم آهنگ‌های چندان درخشانی ساخته نمی شود و همین‌طوری هم نود درصد جوانان در فضای مجازی خود را ترانه‌سرا معرفی می‌کنند و بلند گفتن این که وزن و قافیه از الزامات ترانه نیست باعث می‌شود از فردا همه هذیانات خود را ترانه صدا بزنند!

 

یغما گلرویی با خوانندگان ثابتی کار می کند؟

نه، من هیچ وقت در طول دوران کاری ام خواننده مخصوصی برای خودم نداشته ام و البته علاقه ای هم به این کار نداشته و ندارم. البته یک دوره ای همراه با رضا یزدانی سعی کردیم تیمی کار کنیم اما بنا به دلایلی آن موضوع هم ادامه پیدا نکرد.

 

همکاری شما با رضا یزدانی روند بسیار خوبی را طی می کرد، چه اتفاقی افتاد که این همکاری ادامه پیدا نکرد؟

من پیش از این خیلی شفاف به این مسئله اشاره کرده‌ام و گمان نکنم تکرار کردنش به درد کسی بخورد. فقط می‌توانم بگویم که رضا به راهی رفت که خودش می‌پسندید و از نظر بازار هم موفقیت بیشتری به دست آورد وحتا شاید اگر الان زمان را برایش به عقب برگردانی خیلی از کارهایی که قبل‌ها از من اجرا کرده را دیگر اجرا نکند. شاید مقصر من بودم که رضایی دیگر را در رضا می‌دیدم. رضایی دور از چشم‌تر، خاص‌تر و عاصی‌تر... در هر حال همچنان تنها می‌توانم برایش آرزوی پیشرفت داشته باشم و امید این که گول هوراها و امضا گرفتن‌ها و

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
.. را نخورد. رضا خواننده‌ی خوب و دوست قدیمی من است و کار نکردنمان با هم لطمه‌ای به این دوستی نزده.

 

شنیده ام یک آلبوم کامل با صدای رضا و ترانه‌های شما آماده انتشار است، با این تفاسیر احتمال همکاری مجدد شما هست و شما با انتشار این آلبوم موافقید؟

آن آلبوم مربوط به سال ها پیش است و من هم با انتشار کارهایی که قبلاً به رضا واگذار کرده‌ام (البته با درج نامم) مشکل و مخالفتی ندارم. درباره‌ی همکاری مجدد هم گمان نکنم با شرایط فعلی من امکانش باشد و درضمن رضا هم به قول معروف راهِ خود را انتخاب کرده و گمان نکنم راهی که می‌رود در جایی با راهی که من در آنم برخورد داشته باشد. موضوع این است که من یک دوره ای به رضا یزدانی به چشم صدای ترانه‌های خاص خودم نگاه می کردم اما الان دیگر رضا در کارم (نه دوستی‌مان) برایم فرقی با بقیه خوانندگانی که با هم کار کرده‌ایم ندارد.

 

پس رضا یزدانی دیگر صدای ترانه‌های یغما نیست؟

نه... هیچ کس دیگر صدای ترانه‌های یغما نیست... جز یه خواننده که شما از چاپ کردن نامش معذورین!

 

بعد از اینکه از رضا یزدانی جدا شدید؛ ترانه سراهایی با رضا همکاری کردند که جنس کارهایشان شبیه به ترانه های شما بود، این موضوع را چطور ارزیابی می کنید؟

خُب این به خودی خود برای من اتفاق بدی نیست. من مانند آن ترانه‌سرای خودشیفته‌ی کنار اقیانوس آرام نیستم که با این چیزها مشکل داشته باشم و مدام غُر بزنم که فلان ترکیب و فضا و نگاه مال من است و در ترانه‌ی دیگری تکرار شده. اگر این حرفی که می‌زنید حقیقت داشته باشد نشان می‌دهد که تجربه‌ی من با رضا تجربه‌های موفقی بوده‌اند که سعی در تکرارشان داشته ولی من چون درست و دقیق آن کارها را نشنیده‌ام نمی‌توانم نظر دقیق بدهم. فقط امیدوارم رضا در کارهایش، خودش را، حتا تجربه‌هایی که با هم داشتیم را تکرار نکند. چون تکرار برای هیچ خواننده‌ای خوب نیست.

 

به دنبال خواننده ای هم نیستید که به قول خودتان تبدیل به صدای یغما شود؟

اگر خواننده ای پیدا شود که ویژگی های مد نظر من را داشته باشد، چرا که نه؟

 

اصلاً چرا خودتان اقدام به خواندن ترانه هایتان نمی کنید؟

این روزها خوانندگی در ایران کار چیپی شده و گمان نکنم برای من در این سن و سال مناسب باشد. به قول معروف از من گذشته است.

 

ترانه ای بوده که به خواننده ای داده باشید و از واگذاری آن ترانه پشیمان شده باشید؟

بله موارد زیادی بوده....

 

یکی از این موارد را برایمان بگویید.

ترانه «چشمای تو یعنی وطن»... ترانه ای بود که سعید شهروز آن را خواند ولی موزیکی که روی این ترانه گذاشته شده و نوع اجرا بود هیچ تناسبی با ترانه نداشت و کار در کا خراب شد و هنوز داغش به دلم مانده.

 

شما اگر همین امروز ترانه سرایی را رها کنید هم در تاریخ ترانه ایران ماندگارید، رمز ماندگار شدن چیست؟

این نظر لطف شماست اما بدون تعارف من خودم را ترانه سرای ماندگاری نمی دانم. من در زندگی حرفه ای خودم اشتباهات زیادی داشته ام و معتقدم این چند سال که ترانه هایم توسط خوانندگانی که گزیده شده از طرف خودم خوانده شد، پیشرفت بیشتری در ترانه داشته ام. یک برهه ای بود که من بدون توجه به کیفیت کاری افراد، ترانه‌هایم را واگذار می کردم و در نهایت نتیجه کار خوب از آب در نمی آمد و همین موضوع باعث شده الان از بین آهنگ‌های حدود هشتاد، نود آلبومی که با ترانه های من منتشر شده است، شاید حدود پنجاه آهنگ قابل شنیدن باشد! به شخصه ماندگاری را در کتاب هایم جست و جو می کنم تا اجرای ترانه هایم توسط خوانندگان، چون ترانه را یک اثر نوشتاری می‌بینم. اتفاقاً چند وقت پیش کسی به من می‌گفت: اگر خودت را چند سال قبل گرفتار ترانه‌ها و مسائل اجتماعی نمی‌کردی و به ممنوع‌الکاری دچار نمی‌شدی الان می‌شد قاطعانه تو را ضلع تازه‌ای برای مثلث یا مربع طلایی ترانه‌سرایان ماندگار دانست... و من به او گفتم: ترجیح می‌دهم ضلع هیچ مربع و مثلث و ذوزنقه‌ای نباشم اما خلاف آن‌چه می‌اندیشم رفتار نکنم‌.

 

در مقاطعی ممنوع الکار بودید، چه انگیزه ای باعث شد که به فکر مهاجرت نیفتید و در ایران ادامه دهید؟

مهاجرت؟ مهاجرت از کجا؟ از سرزمینی که در آن به دنیا آمده‌ام و بالیده‌ام؟ هرگز. من نمی توانم در جایی به جز ایران زندگی کنم. در چند ماهی که اروپا بودم بودم فقط دو ترانه نوشتم. نمی خواهم شعار بدهم و بگویم برای مردم ماندم و از این حرف‌ها، حقیقت این است که اگر در خارج می‌ماندم با خودم دچار مشکل می‌شدم. در اروپا شرایط ماندن کاملاً فراهم بود. اغلب کشورهای اروپا حاضر بودند به من پناه بدهند و امکانات اما حس می‌کردم با ماندنم به خودم و مخاطبم خیانت کرده‌ام. ترجیح می دهم ممنوع الکار باشم اما در ایران بمانم.

 

  • Like 2
لینک به دیدگاه

شما اصرار دارید که ترانه هایتان به اسم خودتان منتشر شود، این درحالی است که خیلی از ترانه‌سراهای ممنوع‌الکارکارهایشان را با اسم‌های مستعار منتشر می کنند، اصرار شما برای چیست؟

اسم چیزی است که نمی توان از انسان گرفت. باقی ترانه‌سرایان ممنوع‌الکار شاید فردا بروند جراحی پلاستیک هم بکنند و تغییر چهره و جنسیت هم بدهند. هرکسی مسئول رفتار خودش است. آن کسی که اصول ندارد به هر توهینی تن می‌دهد. من ترجیح می‌دهم اگر قرار است کار کنم، با اسم خودم ترانه هایم را منتشر کنم.

 

حتی اگر نتوانید چند سال کار کنید؟

بله. البته منظور شما از کار نکردن واگذار نکردن ترانه به خوانندگان مجوزدار است وگرنه کار نوشتن و همکاری با خوانندگان دیگر که ادامه دارد همچنان و من در همین چند سال ممنوع‎‌الکاری آخر بهترین کارهایم را نوشته‌ام. کتاب‌هایم - اگر نه در ایران - ولی در اروپا منتشر شده‌اند. یک مجموعه ترانه‌ام با نام «رانندگی در مستی» و یک سی.دی از دکلمه‌ی ترانه‌هایم با عنوان «شام آخر» در آلمان منتشر شده و مجموعه شعری با نام «گریه‌های گربه‌ی خاکستری» هم در راه است

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
پس من ویترینم را در داخل کشور از دست داده‌ام که از همان ابتدا هم ویترین باآبرویی نبود.

 

آلبوم «شاه ماهی» هومن جاوید با ترانه هایی از شما منتشر شد که نام شما به شکل «ی.گلرویی» درج شده بود، این یعنی یغما دیگر ممنوع الکار نیست؟

اگر شما یک روز متوجه شدید که من ممنوع‌الکار هستم یا نه، لطفن به خودم هم خبر بدهید. موضوع این است که ما با جایی به اسم «دفتر موسیقی» طرف هستیم که هیچ چهارچوب و قانون مشخصی ندارد و حتا آن‌قدر برای کسی که نزدیک پانزده سال در کار ترانه‌ست احترام قائل نیست که ممنوع الکار بودن و نبودن رو به او اعلام کند همانطور که چهارچوب مجوز ترانه هنوز مشخص نیست.

 

یعنی برای شما خط قرمز مشخص نمی کنند؟

نه، شما وقتی به شورای شعر مرکز موسیقی مراجعه کنید می بینید که دوستان می گویند ما ترانه‌ها را ممیزی محتوایی نمی کنیم و در حال خدمت به ادبیات هستم و داریم غلط های ترانه ها را مرتفع می کنیم. اما حقیقت این است که غلط گیری ادبی بهانه‌ست و کار به غلط گیری محتوایی هم کشیده می شود، که دیگر اسمش ممیزی است! متاسفانه افرادی که در شورای شعر دفتر موسیقی حضور دارند، فاقد سواد کافی در مورد ترانه و ترانه‌سرایی هستند و همین موضوع را مضحک‌تر می‌کند. ما در دوران پیش از انقلاب هم شاهد همین وضعیت بودیم اما در آن زمان کسانی مثل شهریار قنبری، یدالله رویایی، فریدون مشیری، سیمین بهبانی، نادر نادرپور و امیرهوشنگ ابتهاج اعضای شورای موسیقی بوده‌اند و همین‌ها بهترین و درخشان‌ترین ترانه‌های آن سال ها را ممیزی کرده‌اند و اجازه پخش سراسری به آن‌ها نداده‌اند. شما صفحه‌های چهل و پنج دور سابق را بردارید نگاه کنید. روی بهترین‌ها و ماندگارترین‌ترانه‌ها که امروز بخش باارزشی از کارنامه‌ی ترانه‌نوین ایران هستند نوشته شده: پخش از رادیو و تلویزیون ملی ایران ممنوع است. لااقل ممیزان آن دوره با سواد و آگاه به زبان فارسی بودند. امروز متاسفانه کسانی در این شورا حضور دارند که در عین بی سوادی ادعای پاک کردن جامعه را دارند. متاسفانه به برخی از مسائل در این شورا ایراد گرفته می‌شود که فقط از یک بیمار جنسی بر می آید! مثلاٌ سال‌ها پیش ترانه‌ای در مورد دریا نوشته بودم که می‌گفت: تو آغوش موجات منو گم کن... اما این سطر حذف شد چون به تشخیص دوستان این عبارت، باعث تحریک مخاطب می شد!

 

شما خودتان را در این چهارچوب ها قرار داده اید؟

برای چند سالی بله... اما الان پنج سال است که پایم را در شورای شعر دفتر موسیقی نگذاشته‌ام و نخواهم گذاشت، چون اساساً بحث کردن با کسانی که در کارشان تخصص ندارند را کاری عبث می دانم.

 

یکی از حواشی که شما در کارنامه‌تان دارید، مقاله‌ها و نقدهایی‌ست که در مورد اتفاقات و مسائل مربوط به موسیقی نوشته‌اید. مثلا در مورد همکاری رایگان برخی ترانه‌سراها با خواننده‌های خارج‌نشین مطرح کردید، روی مستقیم صحبت‌های شما چه کسی بود؟

یادداشت‌هایی که شما نام «حواشی» رویشان گذاشته‌اید به نظرم همه برای بالا بردن اطلاعاتِ مخاطب و کارورزان دیگر موسیقی از اتفاقاتِ پشت پرده‌ی موسیقی و ترانه لازم بوده. ما بدون نقدِ کارو عملکرد یکدیگر به فضای بهتری نخواهیم رسید. اگر خیلی‌ها مثل کبک سر به زیر برف فرو می‌برند و خود را درگیر این ماجراها نمی‌کنند مختارند اما من باور دارم نوشتن آن یاداشت‌ها و مقاله‌ها لازمه‌ی رسیدن به فضاهای شفاف‌تر است. ما متاسفانه همچنان درگیر تعارف با یکدیگریم و جامعه و موسیقی بدون نقد پیشرفت نخواهد کرد. روی صحبت من در آن مطلب هم شخص خاصی نبود و منظورم تمام ترانه‌سرایانی بود که ترانه‌هایشان را به صورت رایگان در اختیار خوانندگان قرار می‌دادند. موضوع هم فقط به بخش مالی این حرفه مربوط نمی‌شود. وقتی در موسیقی و کل هنر ما برخلافِ جوامع متمدن، حق مولف به هیج شکلی رعایت نمی شود و خواننده با دادنِ مبلغی ناچیز گمان می‌کند سندِ ترانه را به نام خود زده، این که خود ترانه‌سرایان از همان حقِ اندکِ مالی خود بگذرند و برای شنیده شدن، ترانه به این و آن آوازخوان پیشکش کنند واقعن مضحک و در عین حال دردناک است! برخورد و واکنش من به این ماجرا، برخوردِ صنفی بود چون معتقدم این نوع همکاری‌های رایگان، توهین به کل این شاخه از هنر است و از آن‌جایی که شخصن هیچ وقت به صورت رایگان با کسی کار نکرده و نمی‌کنم، به خودم حق می دهم به چنین اتفاق‌هایی واکنش نشان بدهم.

 

هنوز هم با کسانی که در این مورد با آن‌ها جدل قلمی داشته‌اید اختلاف دارید؟

جدل قلمی در کار نبوده. بعضی جواب‌هایی نوشته و به دنبال آن جواب من را هم دریافت کرده‌اند اما من با هیچ کدام از کسانی که در یادداشتی نقدشان کرده‌ام مشکل شخصی نداشته و ندارم اما در مورد مشکل نداشتن آن‌ها مطمئن نیستم. باید از خودشان بپرسید!

 

نظرتان در مورد خواننده‌هایی مثل محسن یگانه که فقط ترانه‌های خودشون رو اجرا میکنند چیه؟

نمی توانم به طور خاص در مورد کسی – مثل همین آقایی که اسمشان را بردید - اظهار نظر کنم چون آثار با مجوز منتشر شده را دنبال نمی کنم و حتا خیلی از اجراهایی که از ترانه‌های خودم می‌شود را گوش نمی‌دهم اما در کل این که یک خواننده ای بیاید و ترانه‌های خودش را – حالا در هر سطحی که هستند - بخواند، اتفاق خوبی است چون آن خواننده خود ِ واقعی‌اش را با کارش به نمایش می گذارد. اگر این شرایط برای همه خواننده ها وجود داشته باشد، عیار اصلی آن‌ها مشخص می شود و هر کس فضایی را برای کار خود انتخاب می‌کند که به ذاتش نزدیک باشد. یعنی کلامی که می خواند را خودش نوشته و فهمیده و به آن معتقد باشد. این موضوع باعث می شود که دیگر کسی بی جهت و الکی بزرگ نشود. یعنی هر کس به اندازه‌ی حرف خود و در قد و قواره‌ی خود مخاطب پیدا کند. خواننده‌های تو خالی با ایستادن روی شانه‌ی این و آن ترانه‌سرا بزرگ نشوند. در موسیقی فرنگی اغلب خود خواننده ترانه را می‌نویسد و آهنگ را می‌سازد و ما مثلن وقتی‌می‌گوییم فلان کار «باب دیلان» واقعا به کاری اشاره کرده‌ایم که تمامش محصول آفرینش اوست اما در موسیقی مردمی کمتر با چنین پدیده‌هایی مواجهیم. خوانند کمترین خلاقیت را در یک اثر دارد و به صرفِ صدای خوش داشتن همه‌ی کردیت یک اثر را صاحب می‌شود. مثلن ما همچنان می‌گوییم «جمعه‌ی فرهاد» و نمی‌گوییم «جمعه‌ی شهیار قنبری» به عنوان ترانه‌سرا، یا «جمعه‌ی اسفندیار منفردزاده» به عنوان آهنگساز. خود خواننده‌ها هم میل چندانی به نام بردن از عوامل تولید آثاری که خوانده‌اند ندارند. متاسفانه این فرهنگ در موسیقی ایران جا نیفتاده است.

 

یعنی چه جانیفتاده است؟

منظورم این است که خواننده‌ها مثلن در کنسرت‌هایشانبعد از اجرای هر آهنگ بگوید که ترانه‌سرای این آهنگ فلانی است، آهنگش را فلان کس ساخته وفلانی هم آن را تنظیم کرده و من هم آن را خوانده‌ام! یعنی به این اشاره کند که خواننده تنها مجری یک اثر موسیقیایی‌ست. این اتفاقی است که در کنسرت‌ها نمی‌افتد چون خواننده دوست اینطور جا بزند که حرف‌هایی که در آهنگ هست، حرف خودش است و این درحالی است که بسیاری از خوانندگان – حتا غول‌ها و ستاره‌های آواز - نه تنها نمی توانند ترانه بنویسند، بلکه اغلب معنی آن‌چه از دیگران می‌خوانند را هم درک نمی کنند و رفتارشان اغلب متضادِ ترانه‌هاشان است و فقط چون مجریان خوبی هستند وصدای خوشی دارند توانسته اند ترانه‌ها را خوب به شنونده منتقل کنندمخاطب پیدا کرده‌اند و این به خودی خود حق آن‌هاست اما به حق مجری‌گری خود قانع نیستند و خود را مالک و مولف اثر جا می‌زنند و این‌جاست که کار خراب می‌شود.

 

شنیده ام که کارگاه ترانه‌تان هم فعال است، در این مورد برایمان بگویید.

بله. مدتی‌ست به همراه «حسن علیشیری»چند دوره کارگاهِ ترانه برگذار کرده‌ایم و بعدی هم در اواخر فروردین برگذار می‌شود و در آن سعی می‌کنیم تجربه‌ی خود را به تازه نفس‌ها منتقل کنیم. البته من معتقدم ذاتِ ترانه یاددادنی و یاد گرفتنی نیست و در این کارگاه هم ادعای «آموزش ترانه‌نویسی»ندارد اما از آن‌جایی که خودم بدون هیچ راهنما و مشاوری وارد این کار شدم، فکر کردم بد نیست بعد از پانزده سال فعالیت در زمینه‌ی ترانه‌سرایی، تجربیاتم را در اختیار علاقمندان به ترانه‌نویسی بگذارم تا شاید عاقبتشان برعکس خودم به خیر شود!

 

شما که به جایگاه خوبی در ترانه رسیده‌اید.

جایگاه؟ کدام جایگاه؟ این که فلان و بهمان آوازخوان کارهایت را اجرا کرده‌ باشند تنها می‌تواند آدم‌های سطحی را راضی کند. هیچ وقت چنین چیزهایی را برای خودم «جایگاه» به حساب نیاورده‌ام. تمام موضوع یک لطیفه‌ی گریه‌دار است. جایگاهی اگر باشد و به آن ببالم اعتمدادِ مخاطبینم و لطفی‌ست که همیشه به من داشته‌اند و شاید برای خَش نیفتادن به همین اعتماد است که امروز ترجیح داده‌ام از ترانه‌سرایی کناره‌گیری کنم چون ممکن است مشکلاتِ مالی حاصل از ممنوع‌الفعالیتی و بیماری و تنگناهای موجود رفته رفته مرا به سمتی ببرد که رو به روی مخاطبینم قرار بگیرم نه مثل همیشه در کنار آن‌ها. با شرایطی که امروز در فضای موسیقی ما وجود دارد ترجیح می‌دهم دیگر در این حیطه کار نکنم. من رؤیاهای بزرگتری برای خود داشتم که اوضاع حاکم بر موسیقی و ترانه جلوی رسیدن به آن‌ها را گرفت. یعنی چیزی که روزی عشق و آرمان من بود امروز به بلای جانم بدل شده و همان‌طور که حتمن با خبرید کار ترانه‌سرایی را کنار گذاشته‌ام.

 

بله. به دلیل برخوردهایی که این روزها با بعضی از عوامل موسیقی و ترانه شده؟

نوع برخوردی که با آن کارورزان و بعدها به گونه‌ای دیگر با خودِ من شد درست و منطقی و شایسته نبود اما این تنها یکی از دلایل من برای کنار گذاشتن کار ترانه‌سرایی است. وقتی فضای موسیقی ما آنقدر مه‌آلود است که بعد از تمام این سال‌ها هیچ آینده‌ی روشنی پیش چشمت نمی‌بینی، وقتی مرکز موسیقی که مثلن قرار بوده حامی موسیقی و ترانه این مملکت باشد با شوراهای ناوارد و ناآگاهِ موسیقی و ترانه‌ و ممیزی حسین‌قلی‌خانی‌اش جلوی هر نوع‌آوری را گرفته، وقتی کل موسیقی مجاز ما تنها یک شوخی بی‌مزه است که شاید تنها برای همان متولیان فرهنگی خنده‌دار باشد کم کم به این نتیجه می‌رسی که بهتر است بیشتر از این خود را سبک نکنی. من هم عطای نداشته‌ی این حرفه را به لقایش بخشیدم و اگر هم از این به بعد ترانه‌ای بنویسم به قصدِ چاپ کردن می‌نویسم نه اجرای این و آن خواننده چون متاسفانه خوانندگان هم اغلب برده‌ی بازاری شده‌اند که از همان تهیه کنندگان کاسبِ لاله‌زار و متولیان فرهنگی خط می‌گیرد و در چنین فضایی سکوت کردن از اجبار به پرت و پلا گفتن بهتر است. هرچقدر در این سال‌ها اجازه دادم به شعور و شخصیتم توهین شود بس است. شاید اگر آن سندیکایی که ده سال پیش قرار بود برای ترانه و موسیقی راه اندازی کنیم و با کم لطفی دوستان و سنگ‌اندازی مسئولان نشد امروز وجود داشت، می‌توانستیم به شکلی صنفی در مورد هر اتفاقی واکنش نشان بدهیم اما در این جا کسی اهل کار گروهی کردن نیست و تنها جنگیدن برای ساده‌ترین مطالبات هنری باعث فرسودگی هنرمند می‌شود. من همیشه ترانه را اثری نوشتاری دانسته‌ام که اجرای خواننده تنها دامنه‌ی مخاطبینش را بزرگتر می‌کند، پی همان بهتر که بدون واسطه‌ی خواننده و تنها با انتشار کتاب‌هایم با مخاطبینم در تماس باشم. آینه موسیقی مردمی ما آنقدر کدر شده که دیگر تصویر جامعه در آن منعکس نمی‌شود و کار کردن در این فضا آب به هاون کوبیدن است.

 

چند وقت پیش ترانه مکرم بحثی را مطرح کرد که باید درصدی از سود کنسرت های خوانندگان، به ترانه سراها اختصاص بیابد، در این باره چه نظری دارید؟

این موضوع بخش کوچکی ازحقِ قانونی مولف است که متاسفانه در کشور ما رعایت نمی شود و رعایت نشدنش هم به یک عامل برنمی‌گردد. هم مرکز موسیقی و هم خود کارورزان موسیقی در ترانه در آن مقصرند. من سال‌ها قبل پیشنهاد کردم برگه‌های قراردادی تهیه شود تا تمام موارد – که حق کنسرت خواننده یکی از آن‌هاست – در آن لحاظ شده باشند و تمام ترانه‌سرایان با آن برگه‌ی واحد ترانه‌هایشان را واگذار کنند تا رفته رفته صاحب یک کپی‌رایتِ وطنی شویم اما ظاهرن این دغدغه دیگران نبود و حالا هم داریم نتیجه‌اش را می‌بینیم. البته در کل این اتفاق نخواهد افتاد مگر اینکه یک سیستم دولتی پیگیر این موضوع باشد. اگر حق کپی رایت در کل کشور و در زمینه های مختلف محترم شمرده شود، این موضوع قابل اجرا و پیگیری است. در تمام دنیا اگر فقط یک آهنگ از یک خواننده، یا ترانه‌سرا و یا آهنگ‌ساز مورد توجه قرار بگیرد، هر بار که رادیو و تلویزیون آن را پخش می کند، مبلغی به عنوان حق کپی رایت به حساب آن‌ها ریخته می شود اما متاسفانه در ایران چنین چرخه ای وجود ندارد. یعنی خواننده با چندرغازی که می‌دهد یک عمر از آن ترانه استفاده می‌کند و چیزی بابتش به دیگر عوامل تولید نمی‌دهد. کسی هم صدایش درنمی‌آید و از طرف دستگاه‌های اجرایی هم واکنشی دیده و قانونی تدوین نمی‌شود چون اصولا موسیقی – مانند بسیاری دیگر از شاخه‌های هنر - مسئله جدی برای متولیان فرهنگی نیست. یعنی همین که سنگ جلوی پای هنرمند نیندازند باید خوشحال باشیم، حمایت پیشکششان. منهم باور دارم که ترانه سراها هم باید از کنسرت‌های موسیقی سود ببرند اما این موضوع تا اطلاع ثانوی در موسیقی ما در حدِ یک شوخی‌ست!

 

به نظرتان ترانه های پاپ ارزان نیست؟

ارزان و بی‌بها بودن کلیتِ هنر در این سرزمین است اما کم بها بودن ترانه بخشیش به خود ترانه‌سرایان برمی‌گردد که به آثار خود - حداقل از نظر مالی هم – احترام نمی‌گذارند. وقتی خودت به کار خودت احترام نگذاری مشخص است که خواننده هم این کار را نخواهد کرد. هیچ چیز در این چرخه سر جای خودش نیست. اصولن چیزی که به اسم «موسیقی مجاز»در ایران وجود دارد، به نظرم موسیقی نیست و فقط به دلیل خالی نبودن عریضه و به شکل کاملن گلخانه‌ای اداره می شود. اینموسیقی نیست و دست‌آویزی‌ست برای مسئولین که بگویند ما هم موسیقی مردمی داریم و بعد هم بیایند و سال به سال برایش جشنواره آبکی برگزار کنند و به به کنان آش شور دستپختِ خود را سربکشند!خواننده‌ها هم که به همین سالی یکی دو کنسرت توسری خورده راضی شده‌اند و این قلابی بودن کل چرخه را بیشتر نشان می‌دهد. خواننده باید بتواند هر روز و در مکان‌های مختلف موسیقی‌اش را اجرا کند اما اوضاع به گونه‌ای رقم خورده که الان برای خوانندگان ما اُفت محسوب می‌شود که در رستوران،یا کافهترانه‌هایش را اجرا کند و این درحالی است که کسی مثل «فرهاد»که همه بزرگ و محترمش می‌دانند هم سال‌ها از عمر خود را صرف خواندن در رستورانِ «کوچینی» کرد و چیزی از بزرگیش کم نشد. خواننده‌ای که مدام در حال اجرا نباشد خواننده نیست.

 

با توجه به روحیه معترضی که دارید، اگر خواننده می شدید سبک رپ را انتخاب می کردید؟

نه. من خواننده نمی‌شدم اما رپ فارسی را هم - جز در مورد یک خواننده که امکان انتشار نامش را ندارید - جدی و بیان‌کننده به قول شما اعتراض نمی‌دانم. این را باید بگویم که معترض بودن و اینکه به همه چیز معترض باشی، به خودی خود برای کسیحسن به حساب نمی‌آید. ما بیشتر عصبی هستیم تا معترض. به باور من در رپِ داخلی کسی را نداریم که واقعن معترض باشد. اگر هم داشته باشیم من نشنیده‌ام. اعتراض‌ها هم اغلب در حد صفحه‌ی حوادث روزنامه‌هاست به مشکلات ریشه‌ای نمی‌پردازد. من وظیفه خواننده – رپر، یا غیر رپر را – خیلی بیشتر از این‌ها می‌دانم.

 

پس کار رپر چیست؟

کار موسیقی رپ این است که به چیزهایی اشاره کند که صفحه های حوادث روزنامه ها از بیان آن عاجز هستند. وگرنه بیان همان حرف‌هایی که در روزنامه ها نوشته می شود، آن هم با کمترین قریحه شعری که کار بزرگی نیست!

 

پس چی باعث می شود که مثلن همین آهنگ «از چی بگم برات» اینقدر مورد استقبال واقع شد؟

حس دلسوزی مردم به هرحال با شنیدن این نوع آهنگ‌ها تحریک می‌شود و بالطبع این جنس آهنگ‌ها به دلیل مرثیه‌وار بودن مورد توجه قرار می‌گیرند. ما مردمی هستیم که به گریه و سوگواری عادت کرده‌ایم و شاید به همین دلیل هم هست که خوانندگانی مثل «بنیامین»، یا «رضا صادقی» که از نوحه خوانی وارد خوانندگی شده‌اند، مخاطب بیشتری پیدا کرده‌اند. شاید به دلیل اینکه موسیقی درستی نداشته ایم امروز کسانی از این دست در جامعه موسیقی مطرح می شوند و کار می کنند، گرنه بسیاری از آثار چشم بازار درآور ما اصلن ارزش موسیقیایی ندارند و ضجه مویه‌اند بیشتر تا موسیقی!

 

شما خودتان را ترانه‌سرای اجتماعی می دانید یا عاشقانه؟

من این دو را جدا از هم نمی‌دانم و با مرزبندی ترانه اعتقاد ندارم. گاهی یک ترانه عاشقانه می‌تواند به اندازه هزار ترانه اجتماعیِ شعارزده اثر داشته باشد. این که نگاه ترانه‌سرا در اثر عاشقانه مثلن نسبت به برابری زن و مرد چیست می‌تواند خیلی روی فرهنگ جامعه اثر بگذارد. پس عاشقانه نویسی هم می‌تواند زیرمجموعه اجتماعی‌نویسی باشد. من دوست هم ندارم تنها به عنوان «ترانه‌سرای اجتماعی» شناخته شوم چون حس می کنم ترانه‌سرا وقتی فقط کار اجتماعی انجام می دهد، ناخودآگاه تاریخ مصرف پیدا می کند. اگر ما در یک جامعه آرمانی زندگی کنیم که هر کسی وظیفه خودش را انجام دهد، من هم بیشتر ترانه عاشقانه خواهم نوشت اما گاهی شرایط به گونه‌ای‌ست که وظیفه رسانه‌های گروهی به گردن هنرمند جامعه می‌افتد و اوست که باید انگشت روی نابرابری‌های موجود در جامعه بگذارد و نمی‌شودبا عبارات «هنر محض» و «هنر برای هنر» از زیر بار این تعهد شانه خالی کرد. در چنین شرایطی فقط عاشقانه نوشتن به خیانت پهلو می‌زند پس با آگاهی از این ماجرا همیشه سعی کرده‌ام جوری بنویسم که تلفیقی از این دو ژانر ترانه باشد. هم عاشقانه و هم اجتماعی.

 

گمان نمی‌کنید این باعث می‌شود کارنامه شما رفته رفته از آثار عاشقانه که هواخواه و مخاطب بیشتری دارد خالی شود...

اگر می‌خواستم فقط برای مخاطب بیشتر داشتن بنویسم که اوضاعم اینگونه نبود.اگر به این این که بعدها چه قضاوتی درباره این دوران کاری من خواهد شد فکر می‌کردم و چرتکه می‌انداختم امروز نه ممنوع‎‌الکار بودم و نه دلزده از کل ترانه. می‌توانستم بی‌خیال آن چه در دور و برم در جریان است،سر در لاک خود فرو و جیب‌هایم را پر کنم. قبلن هم گفته‌ام که ترجیح می دهم جزو هیچ مثلث و مربع و ذوزنقه ای در تاریخ ترانه نباشم اما شب که می خواهم بخوابم، با خودم بی‌حساب باشم و عذاب وجدان این را نداشته باشم که به جامعه و مخاطب خودم خیانت کرده ام.

 

کتاب‌هایی که قرار بود از شما به چاپ برسد در چه وضعیتی قرار دارد؟

مجموعه ترانه‌ی «رانندگی در مستی»، مجموعه شعرِ «گریه‌های گربه‌ی خاکستری» و آلبوم دکلمه‌ی ترانه‌های من با عنوان «شام آخر» در آلمان منتشر شده‌اند.

 

فکر می کنید زندگی شما آنقدر جذاب هست که یک روزی دستمایه ساخت یک فیلم قرار بگیرد؟

ما همه خودمان را قهرمان یک داستان هیجان‌انگیز تصور می کنیم و شاید در خلوت فکر کنیم که زندگیمان می‌توانند داستان یک فیلم باشد امابه شخصه گمان نمی کنم زندگی من زیاد دراماتیک باشد و اگر قرار باشد تبدیل به یک فیلم شود، فیلمی تلخ و خسته‌کننده از آب در خواهد آمد. زندگی برای من همیشه با سختی و تنش و بی‌عدالتی همراه بوده. پیشنهاد نمی‌کنم این فیلم را ببینید!

 

و حرف آخر... حرف آخر این که با تمام مشکلات و فشارها و شرایط نابسامان، من همچنان مشغول نوشتنم. امروز اگر امکان انتشار و شنیده شدنش نباشد، فردا کودکان من و شما آن‌ها را خواهند شنید. همین.

منبع : وبلاگ رسمی یغما گلرویی

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...