Mina Yousefi 24161 ارسال شده در 6 مرداد، 2013 بازم تعریف کنم؟؟؟؟/ نه احتیاجی به تعریف شوما نیست هنوز اون حرکت زیبات از یادم نرفته 4
HaMiD.CFD 20379 ارسال شده در 6 مرداد، 2013 بازم تعریف کنم؟؟؟؟/ تعریف کن میخوایم تاپیکو ببندیمدیگه از اینجا به بعد شما رفتی دنبال بازیچیو میخوای تعریف کنی نه احتیاجی به تعریف شوما نیستهنوز اون حرکت زیبات از یادم نرفته والا به قرعان 3
pesare irani 41805 مالک ارسال شده در 6 مرداد، 2013 نه احتیاجی به تعریف شوما نیستهنوز اون حرکت زیبات از یادم نرفته باشع دیگه نمیگم 3
Mina Yousefi 24161 ارسال شده در 6 مرداد، 2013 باشع دیگه نمیگم بخوای هم دیگه نمیتونی چون قابل تعریف کردن نیست 3
Farnoosh Khademi 20024 ارسال شده در 6 مرداد، 2013 باشع دیگه نمیگم چرا بگو. فکر کنم الان باید قسمت چهارم تعریف کنی. 2
HaMiD.CFD 20379 ارسال شده در 6 مرداد، 2013 چرا بگو. فکر کنم الان باید قسمت چهارم تعریف کنی. قسمت چهارم گوشیم زنگ خورد گفتم الو؟دوستم بود،بعد به بچه ها گفتم من میرم با دوتای همدانشگاهیم اونام گفتن باشه بعد رفتم شیش بعد از ظهر زنگ زدم حمید گفتم از بچه ها خدافظی کن وعذرخواهی کن، من بخوام بیام اونجا یه ربع راهه:vahidrk: 4
GBG10 2039 ارسال شده در 6 مرداد، 2013 من به توصیه های مدیر تالارمون اقتدا میکنم و دیگه وارد این بحثا نمیشم! 5
شــاروک 30242 ارسال شده در 6 مرداد، 2013 من به توصیه های مدیر تالارمون اقتدا میکنم و دیگه وارد این بحثا نمیشم! آفــــرین بر شما 4
Farnoosh Khademi 20024 ارسال شده در 6 مرداد، 2013 قسمت چهارم گوشیم زنگ خورد گفتم الو؟دوستم بود،بعد به بچه ها گفتم من میرم با دوتای همدانشگاهیم اونام گفتن باشه بعد رفتم شیش بعد از ظهر زنگ زدم حمید گفتم از بچه ها خدافظی کن وعذرخواهی کن، من بخوام بیام اونجا یه ربع راهه:vahidrk: امیت بیا الان پشت صحنه ها رو تعریف کن. 2
pesare irani 41805 مالک ارسال شده در 6 مرداد، 2013 قسمت چهارم گوشیم زنگ خورد گفتم الو؟دوستم بود،بعد به بچه ها گفتم من میرم با دوتای همدانشگاهیم اونام گفتن باشه بعد رفتم شیش بعد از ظهر زنگ زدم حمید گفتم از بچه ها خدافظی کن وعذرخواهی کن، من بخوام بیام اونجا یه ربع راهه:vahidrk: قسمت چهارم سودی بود 5 ام رفتن برا سرچ و بیمه ملت و زنده به گور کردن ذوقم کور کردید دیگه:5c6ipag2mnshmsf5ju3 5
Mina Yousefi 24161 ارسال شده در 6 مرداد، 2013 امیت بیا الان پشت صحنه ها رو تعریف کن. آی قربون دهنت اینو خوب گفتی عاقا از 8 صبح تا 12 شب تهرون بود از این مدت همش 1 ساعت با ما بود بقیش................. مامان و باباشم خوشحالن بچه اشون رفته نمایشگاه کتاب........دیگه نمیدونن............. 5
شــاروک 30242 ارسال شده در 6 مرداد، 2013 قسمت چهارم سودی بود 5 ام رفتن برا سرچ و بیمه ملت و زنده به گور کردن ذوقم کور کردید دیگه:5c6ipag2mnshmsf5ju3 آخـــــی :there: بگو امیت جان بگو 3
Farnoosh Khademi 20024 ارسال شده در 6 مرداد، 2013 قسمت چهارم سودی بود 5 ام رفتن برا سرچ و بیمه ملت و زنده به گور کردن ذوقم کور کردید دیگه:5c6ipag2mnshmsf5ju3 قسمت چهارمو بگو. 3
pesare irani 41805 مالک ارسال شده در 6 مرداد، 2013 آی قربون دهنت اینو خوب گفتیعاقا از 8 صبح تا 12 شب تهرون بود از این مدت همش 1 ساعت با ما بود بقیش................. مامان و باباشم خوشحالن بچه اشون رفته نمایشگاه کتاب........دیگه نمیدونن............. ماشاللله چه خوب تیکه میندازی 5
آریودخت 43941 ارسال شده در 6 مرداد، 2013 قسمت چهارم گوشیم زنگ خورد گفتم الو؟دوستم بود،بعد به بچه ها گفتم من میرم با دوتای همدانشگاهیم اونام گفتن باشه بعد رفتم شیش بعد از ظهر زنگ زدم حمید گفتم از بچه ها خدافظی کن وعذرخواهی کن، من بخوام بیام اونجا یه ربع راهه:vahidrk: واقعا ؟؟؟ اینکارو کرد ؟؟؟ چه بد 4
pesare irani 41805 مالک ارسال شده در 6 مرداد، 2013 قسمت چهارم دیدیم گوشی حمید زنگ میخوره گفت بیا این ور نع برو اون ور یه کم به چپ یه کم به راست اهان اهان خودمونیم ارع بعد دیدم بله یه دخمل دیگه هم داره میاد (از وجنات نمیگم مم ) بعد همه پا شدیم ماشاللله همه پا ها خواب رفته مثل منارجنبان اصفهان چپ و راست میشدیم بعد ماچ و بوسه بین خانوم ها این بار هم سر اقایون از ماچ بیکلاه مونده بود نشستیم م دوباره بحث شرو شد ب حث شیرین لواشک و پروژه باز کردن لواشک توسط جاوید شرو شد من هم از اول تا اخر به اندازه 15 وعده غذای دانشگاه ه علف چیدم با دستام م م (بروبچ یه گوشه گزاشتم رفتید بریزید سر محمد ادمین) با کلی تلاش فراوان اخر جاوید تونس یه تیکه لواشک بکنه بعد بقیه رو تعارف کرد به خانومااااااا که اونا گفتن ای ی ی ی ی ایش چه الوده بعد من که حوصله ام از چمن زنی سر رفته بود شرو کردم به اذیت کردن شاروک و سودی ننه بلقیس دادم بغلشون که ببینم کدوم شبیهشون هستش که مشترک مورد نظر در شبکه موجود نبود:icon_pf (34): بعد یه کم سر به سر سودی گذاشتم با چشم و ابرو برا هم خط و نشون کشدیم که سودی دیدم اولین نفر بود که پیچوند س سودی که رفت فاطمه هم خواست بره عروسی فامیل دور بعد بابک جان هم که از اول نمایشگاه همش فکر این بود که با 100 هزار تومان کل نمایشگاه جمع کنه ببره خونه شون ن گفت من برم یه خاوری کامیونی چیزی بردارم بیارم برا بردن کتا ها این طور بود که همه پا شدیم که بریم یه گوشه ادامه در قسمت بعدی 6
ارسال های توصیه شده