RezaMTJAME 9278 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۸۹ امارات استان جلفاوه سابق ایران ************************************ برگرفته از: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ************************************ کارشناسان در زمینه حاکمیت ایران بر خلیج فارس و سرزمینهای اطراف آن خالی از لطف نیست: از لحاظ تاریخی اولین ارتباطی که جامع ایرانی با این پهنه آبی پیدا میکنند دقیقاً به هفتصد قبل از میلاد باز میگردد و شاید بیشتر، در حقیقت وقتی است که زمان دولت مادها فرورتیش موفق میشود که منطقه پارسوا، دولت انشان را جزء قلمرو خودش کند و به سواحل خلیج فارس گسترش مییابد بخصوص زمان سیاکزارسُس که همان هووخشتره است. وقتی ایرانیها موفق میشوند امپراطوری مقتدر و میلیتاریستی آشور را از بین ببرند و سرزمین عاشور بین مادها و بابلیها تقسیم میشود؛ خلیج فارس گریز ناپذیر در قلمرو مادها قرار میگیرد. با تشکیل دولت امپراطوری هخامنشی (که عنوان آن امپراطوری جهانی هخامنشی است) مسئله قلمرو و امنیتش به دریای سرخ، خلیج عدن، و غیره تسری مییابد حتی برای استمرار نظم امپراطوری و برای تسریع ارتباط با مصر- بین دریای سرخ و رود نیل – نیاز به حفر آبراهه میشود و یا فرض بفرماید خشایارشاه برای تسهیل عملیات نظامی اش آن آبراهه را در شبه جزیره آتوس حفر میکند. طبیعتاً خلیج فارس به منظرة یک دریاچه ایرانی در چارچوب امپراطوری جهانی هخامنشی است. در زمان اشکانیان، از آغاز سلطنت مهرداد اول ـ بعد از این که سلوکیان از صحنه خارج میشوند- گسترة قلمروشان تمامی جنوبی خلیج فارس، حتی عمان را در بر میگرفت. بدون تردید این استمرار را زمانی ساسانیان هم شاهدیم و خصوصاً اواسط قرن چهارم بعد از میلاد که شاپور دوم موفق شد نظم و امنیت را برقرار کند. همزمان با انوشیروان رقیبش در امپراطوری روم، ژوستی نیان که بزرگترین امپراطور روم شرقی بود و موفق شد برای مدتی روم غربی را هم ضمیمه کند حتی گسترش فتوحات نظامی اش تا اسپانیا هم پیش رفت. در آن زمان راه ابریشم از داخل امپراطوری ساسانی عبور میکرد، انوشیروان برای تضعیف رومیها سعی کرد حق ترانزیت ابریشم را بالا ببرد. ژوستی نیان برای خنثی کردن این اقدام ایرانیان بر آن شد که از طریق بحرپیمایان حبشی، راه ابریشم از طریق دریا منتقل بکند. ولی انوشیروان در واکنش به این اقدام او سعی کرد از یک طرف جزیره سدان یا سراندیب (سریلانکا) و از طرفی یمن را تحت تصرف در آورد. البته ظاهراً به تحریک رومی ها، حبشیها به یمن حمله کرده بودند و تا باب المندب را تحت کنترل خودشان درآورده بودند و «سیف ابن ذی یزن» از انوشیروان کمک خواست ایرانیها به عنوان کمک به یمانیها ، حبشیها را شکست دادن و مستقر شدند؛ مرزبانان ایرانی در این منطقه مسئولیتی را احراز کردند. در تعاملات دریایی آن تاریخ وقتی یک زاویه به سریلانکا میرود و زاویه دیگر به یمن، حاکی از آن است که خلیج فارس گریز ناپذیر یک دریاچه صرف ایرانی است. در هر حال کسانی که بر فارس حکومت داشتند و پادشاهان محلی، بر تمامیت خلیج فارس در این برهه، از زمان سلجوقیان تا ظهور پرتغالی ها, بر خلیج فارس، حکومت داشتند. با ظهور پرتغالیها در اوایل قرن 16 م برای یک صد سال خلیج فارس تحت سلطه پرتغالیها بود البته امرای هرمزی پا برجا مانده و قلمروشان هم کم و بیش حفظ شده بود ولی خراج گزار پرتغالیها بودند. مطامع اولیه ایرانیان در زمان شاه اسماعیل، به دلیل مشکلاتی که با آن روبرو بود در مرزهای غربی و شرقی به نتیجه نرسید ولی در زمان شاه عباس، حاکمیت ایران بر خلیج فارس اعاده میشود. شاه عباس در سال 1602 م بحرین را از [اختیار] پرتغالیها خارج میکند و در سال 1612م «جلفاوه » که امروزه امارات متحده است را اعاده حاکمیت میکند. و تنها در1820 م بعد از گرفتن قشم و در محاصرة هرمز که چند کشتی انگلیسی به کمک گرفته میشوند، هرمز تسخیر میشود . بنابراین بحرین در سال 1602 م و جلفاوه در 1612 م بدون دخالت انگلستان اعاده حاکمیت میشود. بنابراین در زمان صفویه حاکمیت ایران بر خلیج فارس مسلم است. تا زمان نادر شاه، که سقوط صفویه سبب میشود که عمانیها فعالیت راهزنی دریایی و عدم نظم را در خلیج فارس ایجاد بکنند. با ظهور نادر شاه اعاده حاکمیت تمام و کمال میشود و بر تمامی پهنه خلیج فارس و حتی منطقه عمان( که عمانیها از تضاد داخلی استفاده کرده بودند) به نوعی اعاده سلطة ایرانیها بود. سلطه ایران در دوران کریم خان کم و بیش ادامه داشت و به موجب قراردادهایی که با هلندیها و انگلیسیها منعقد شد, ایران متعهد به برقراری امنیت در منطقه خلیج فارس بود. با ورود انگلیسیها در 1820 م, یعنی ورود و حضور مستمر شان, به تدریج یک استراتژیی را اتخاذ میکنند بنام استراتژی ایران زدایی، یعنی بر آن میشوند که مبانی اعمال حاکمیت و نفوذ فرهنگی موثر ایران را تا آنجا که امکان دارد، بی رنگ بکنند. در این رابطه، از جمله اولین اقداماتی که میکنند جلوگیری از ایجاد یک نیروی دریایی سیستماتیک و مدرن(به صورت آن روزی که در اروپا مطرح بود) به وسیله ایرانیان است چون در زمان نادرشاه با استفاده از التون و هلندیها و خریدن کشتی برقرار شده بود. انگلیسیها بر آن شدند که اجازه ندهند ایران نیروی دریایی فعالی داشته باشد و همواره این نگرانی را داشتند که اگر ایران صاحب نیروی دریایی بشود اعاده کامل حاکمیت و اعمال موثر حاکمیت میکند. بنابر اصل «ایران زدایی »برآن شدند، که فرهنگ ایرانی و زبان فارسی را بخصوص در مناطق جنوبی خلیج فارس به تدریج بی رنگ کنند، به ویژه در بحرین که مورد ادعای ایران هم بود و جمعیتی از آن ایرانی الاصل و متصل به تشیع هم بودهاند. و بنابراین سعی کردند که مکتب یا مدرسهای به زبان فارسی در آنجا دایر نشود. حتی ارتباط بحرینیها با ایران در تاریخی که هنوز پاسپورت در جهان و اروپا مطرح و اجباری نبود، تذکره برای بحرینیها درست کرده بودن که اگر میخواهند به ایران بروند باید تذکره داشته باشند. متاسفانه این استراتژی فرهنگ زدایی فقط در این منطقه هم نبود بلکه در تمام حوزههای فرهنگی ایرانی دست به کار شدند تا مبانی فرهنگی ایرانی را از بین ببرند. در هندوستان که زبان فارسی، زبان درباری بود بخصوص از 1850م سعی شد به کلی زبان فارسی آن جایگاهش را از دست بدهد. گذشته از بحرین, در افغانستان بعد از قرارداد پاریس میبینیم که تاریخ 2500 ساله خاصی برای افاغنه ساخته میشود( افغانها مدعی بودند که سه بار در طول تاریخ اشغال خارجی شدند: در زمان هخامنشیان، ساسانیان و صفویه). همین برنامه را تزارهای روس در آسیای مرکزی و قفقاز, و بعد کمونیستها داشتند. نکته سوم این که اجازه ندادند ایران بر منطقه و جزایر ایرانی اعمال حاکمیت کند. حتی در مورد فانوسهای دریایی که در جزایر ایرانی بود این اجازه داده نمیشد که خود ایرانیها آنها را اداره کنند. معتقد بودند این، لطمه به سلطة بالامنازع بریتانیا وارد خواهد کرد. و فراتر از آن تحت عناوین مختلف مبارزه با راهزنان دریایی، مبارزه با تجارت برده، مبارزه با قاچاق اسلحه و ... بر آن بودند که این امور را در انحصار خاص خودشان نگه دارند. حتی در زمان رضاشاه ، ایرانیها در مذاکرات بریتانیا در مورد قرار داد امور خلیج فارس که تیمورتاش سرمذاکره کننده بود، وقتی ایران پیشنهاد کرد که تنب بزرگ که اشغال غیر قانونی شده، به عنوان دیپورت قاچاقچیان برای جلوگیری از قاچاق به ایران سپرده شود نظر وزارت خارجه انگلیس آن بود که اگر ما بخواهیم ایران را مشارکت بدهیم به سلطه ما لطمه وارد میشود. بنابراین در طول قرن 19 انگلیسیها گذشته از تثبیت سلطه خودشان بر آن بودند که استراتژی ایران زدایی را در پیش بگیرند. خط مشی دیگری که در این استراتژی مطرح شد, جزایر ایرانی مانند قشم و هنگام را به نام امام یا سلاطین مسقط و عمان، فارسی را به نام کویت، و تنبها و ابوموسی را همان طور که میدانید به نام شارجه و راس الخیمه، ادعا کردند. در این زمان آخرین تلاششان برای ایران زدایی علاوه بر ادعای جزایر ایرانی، تغییر نام خلیج فارس بود، که پروندهای است یک برگی تحت عنوان پیشنهاد تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی(به سال 1938 م در ایودی آفیس و رکورد آفیس) پهنه آبی که 2500 سال در تعاملات تنگاتنگ جامعه ایرانی بوده است، در حالی که جوامعی که در آن طرف خلیج فارس ظاهر شدند، حیاتشان از 200 تا 250 سال تجاوز نمیکند. آغاز مهاجرت آنها به منطقه خلیج فارس مهاجرت اعراب «اتوبی» است که یک شاخه به کویت رفتند به نام «آل صبا» و شاخهای به بحرین رفتند و در اواخر قرن 18 یعنی یکسال قبل از مرگ کریم خان در آنجا ظاهر شدند. اعراب «بنی یال» و «ابوالفلاسه» که هم زمان در دبی و ابوظبی مستقرشدند, در نیمه قرن 18 م از صحرای نجد وارد منطقه خلیج فارس شدند. و به همین طریق «آل ثانی» و «آل سُحریان» و اعراب «بنی کعب». تنها «قاسمی»ها هستند که در موردشان اختلاف نظر وجود دارد، بعضی میگویند جایگاه اولشان سیراف بوده که در زلزله ویران شد و نظریه دیگر این است که از نجد آمدهاند(و خودشان هم به نظریه دوم معتقد هستند). «وهابیان» در آغاز قرن 19 موفق شدند که قلمرو سرزمینی شان را گسترش دهند و به سواحل خلیج فارس برسند. بنابراین کسانی که از لحاظ هویت تاریخی، 2700 سال بطور مستمر در التفات تعاملات گستردهی خلیج فارس ـ دریاچهای ایرانی ـ بودهاند در طیف جاذبهی امنیتی اقتصادی و سیاسی این جامعه قرار داشتند و بعضی از آنها از 1970 م به بعد شکل گرفتهاند چنین ادعایی را مطرح میکنند. 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده