Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اردیبهشت، ۱۳۹۲ قبولی در رشته وزین مهندسی صنایع برای اینجانب که خود را عاشق و دلباخته مکانیک می پنداشتم ، تراژدی بود تَـــــلخ و دردناک، ولی جدای داستان این تراژدی تَــــلخ ، برای بنده “مهندسی صنایع” از همان ابتدای امر با “ادبیات” پیوندی عمیق پیدا نمود. آن هم با جمله بسی قصار یکی از آشنایان که فرمودند :” مهنـــدسی صنایع، اقیانوسی است به عمق نیــم سانت ” ، و از آن روز من بودم و بِشکن زدن که دَمَش گرم ، عجب رشته ای، خوراک ماست که نه شنا می دانیم و نه غواصی . چند روز گذشت و سخن قصار دیگری شنیدیم ” صنایع یعنی افزایش بهره وری و ایران هم که …”. ما هم که خون در رگ غیرتمان به جوش آمده بود، صدا کلفت کردیم و اظهار داشتیم: بله ایران و بهره وری … چِمان است مَگر؟ عارضم به خدمتتان چکمه آهنین پوشیده بودیم که برویم به جنگ دیو که دو قدم نرفته ندا آمد: در آر اون کفشا رو بابـــــا ، آخه به تو چه… ایمنی صنعتی اصن ربطی نداره به صنایع که سریع جَو گبر میشی ” . ما را می گویی هاج و واج مانده بودیم با یک علامت سوال توی مخمان که پس به چه مربوط می شود؟ و چندی بعد پاسخ آمد :” یه چی تو مایه های بهداشت حرفه ای” . حال و احوالمان را می خواستی … ما بودیم اشک و مشک و آرزوی برباد رفته خانم مهندس بودن … . خلاصه با تمام این قضایا اسب سرنوشت می تاخت و ما هم روی زین تلو تلو می خوردیم و می رفتیم مسیر را … . ترم ها سپری می شد و ما با رشته مان آشنا تر ، دوستمان بی ربط هم نمی گفت ولی انگار پیاز داغش را زیاد کرده بود . در حال حاضر هم خودمان را موجودی یافته ایم علاقه مند به گرایشمان … گرایش پرکاربردِ ایــمنـــــی صــــنعتــــــی . موضوع محوری مورد علاقه! من کشته مرده ی بهبود شرایط کار گشته ام انگار … عاشق جمله ی ” نیروی انسانی همان سرمایه ی نهان است” . و امروز من امیدوارم … امیدوارم که اسب سرنوشت در مسیرش که می تازد از هر محلی که عبور کند ، در هر موقعیتی که مرا قرار می دهد … کاری کنم که رضایت خودم و خدایم را از ابرهای آسمانش بخوانم … از بارانش. زهره رجبی / دانشجوی مهندسی صنایع – ایمنی صنعتی 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده