Managerr 1616 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ آشنایی با اصطلاحات ادبی [h=3]صدر[/h] صدر در علم عروض نخستین پایه از مصراع اول هر بیت را گویند، مانند واژهی توانا بر وزن فعولن در این بیت: توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود [h=3]ضرب[/h] ضرب آخرین پایهی از مصراع دوم هر بیت را گویند، مانند "بُوَد" بر وزن فَعَل در توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود [h=3]ضعف تالیف[/h] در علم معانی، نادرستی و سستی سخن به سبب تقدم و تأخری که بر خلاف قواعد دستور زبان در اجزای کلام واقع شود، یا حذفی ناروا که در آنها پیش آید، یا استعمال نا به جای کلمهای در ترکیب کلام را ضعف تألیف میگویند. مانند: "والاتر از آنچه بود مقامش شد" به جای "مقامش از آنچه بود والاتر شد". یا مانند: "دیروز هوا گرم و من مدتی در استخر شنا کردم" که حذف نا به جای فعل "بود" از جمله ی اول باعث ضعف تألیف شده است. ضعف تألیف از عیب های فصاحت کلام است. [h=3]عدالت ادبی[/h] عدالت ادبی از خصلت های اخلاقی ادبیات به شمار می رود. به موجب این خصلت، هر اثر ادبی در نهایت باید بازتابنده روحیه ای عدالت خواهانه باشد به طوری که خبث و بدطینتی به کیفر برسد و پاکی و نیکی پاداش نیکو ببیند. این نظریه نخستین بار توسط توماس رایمر، ادیب قرن هفدهم در کتاب "تراژدی های اعصار گذشته" (١٦۷٨م) پیش کشیده شد اما پیش از آن نیز همواره از آثار ادبی توقع عدالت جویی و عدالت خواهی رفته است. عدالت ادبی نزد دسته ای از نویسندگان مثل اسکار وایلد، نویسنده و شاعر ایرلندی و دیگر طرفداران نظریه "هنر برای هنر" چندان مورد توجه و اهمیت قرار نگرفته است. 1 لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]عصر ژاکوب[/h] در تاریخ اجتماعی انگلستان سالهای حکومت جیمز اول (١٦۵۳-١٦٢۵) را در بر می گیرد. این دوران مانند دوران الیزابت از حیث فعالیت های ادبی بسیار غنی بوده است. شخص پادشاه حداقل چهار کتاب نوشت که دو تای آن راجع به شعر و شاعری بود. از نمایش نامه نویسان برجسته ی این دوران می توان ویلیام شکسپیر، بن جونسون، و وبستر را نام برد. جان دان و درایتون نیز از مشهورترین شعرای غنایی در این عصر بوده اند. در زمینه نثر فرانسیس بیکن و روبرت برتون از نویسندگان برجسته ی عصر ژاکوب به شمار می آیند. [h=3]غزل[/h] یکی از انواع مهم شعر فارسی غزل است که ۵ تا ١۶ بیت و در مواردی تا بیش از۲۰ بیت دارد و همه ی ابیات آن بر یک وزن و قافیه اند. ساختمان غزل همانند قصیده است . بدین معنی که مصراع اول بیت نخست با مصراع دوم همان بیت و مصراع های دوم سایر ابیات هم قافیه است . موضوع غزل برخلاف قصیده در خدمت آرزوها و خواست های خود شاعراست، از عشق و آرزو و شکایت از یار و امثال آن گرفته تا باورهای فلسفی، عرفانی، اخلاقی و اجتماعی . منظور از عشق در غزل، عشق صوری و زمینی و در غزلیات عرفانی که عالی ترین تجلیات عاشقانه و ربّانی در شعر فارسی است ،عشق الهی و آسمانی است . نخستین بیت غزل را مطلع و آخرین بیت آن را که اغلب همراه با ذکر تخّلص شاعراست، مقطع می نامند. تخّلص درغزل برخلاف تخّلص درقصیده، عنوان شعریِ شاعراست و در واقع امضای شاعر در پایان آن است که پس از دوره ی مغول بیش ترمعمول شده است. رودکی،کمال الدین اصفهانی، سعدی و حافظ، فخرالدین عراقی، مولوی، صائب، خواجوی کرمانی و عطار را غزلیات زیبا و نغز است . غزل پردازان هم روزگار ما بسیارند و از آن میان باید به ملک الشعرای بهار، رهی معیری، استاد شهریار، هوشنگ ابتهاج ،دکترحمیدی شیرازی و بسیار کسان دیگر نام برد. از مخالفان غزل، ناصرخسرو مشهورترین است . زیباترین و برجسته ترین بیت غزل یا قصیده را از لحاظ لفظ و معنی بیت الغزل و بیت القصیده و یا شاه بیت می گویند. حافظ می گوید : درخرابات مغان نورخدا می بینم / این عجب بین چه نوری ز کجا می بینم جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو / خانه می بینی و من خانه خدا می بینم خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن / فکردور است همانا که خطا می بینم سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب / این همه از نظر لطف شما می بینم کس ندیده است ز مشک ختن و نافه چین / آن چه من هرسحر از باد صبا می بینم . . . . . مولوی می فرماید: یارمرا، غارمرا، عشق جگرخوار مرا / یارتویی، غارتویی، خواجه نگه دار مرا نوح تویی، روح تویی، فاتح مفتوح تویی / سینه ی مشروح تویی بر در اسرار مرا نورتویی، سورتویی، دولت منصورتویی / مرغ گه طور تویی، خسته به منقار مرا قطره تویی،بحرتویی، لطف تویی، قدرتویی / قندتویی، زهرتویی، بیش میازار مرا روزتویی، روزه تویی، حاصل در یوزه تویی / آب تویی، کوزه تویی، آب ده این بار مرا دانه تویی، باده تویی، جام تویی / پخته تویی، خام تویی، خام بمگذار مرا این تن اگر کم تندی، راه دلم کم زندی / راه شدی، تا نبدی این همه گفتار مرا و رهی معیری می گوید: نه دل مفتون دلبندی، نه جان مدهوش دلخواهی / نه بر مژگان من اشکی، نه بر لب های من آهی نه جان بی نصیبم را، پیامی ازدلارامی / نه شام بی فروغم را، نشانی از سحرگاهی نیابد محفلم گرمی، نه از شمعی نه از جمعی / ندارد خاطرم الفت، نه بامهری نه با ماهی به دیدار اجل باشد، اگرشادی کنم روزی / به بخت واژگون باشد، اگرخندان شوم گاهی کی ام من؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان / نه آرامی، نه امیدی، نه همدردی، نه همراهی گهی افتان و خیزان، چون غباری در بیابانی / گهی خاموش و حیران، چون نگاهی به نظرگاهی رهی، تا چند سوزم در دل شب ها چو کوکب ها / به اقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی قصیده و غزل درتعداد ابیات و نیز درون مایه با هم تفاوت دارد. متوسط ابیات قصیده چهل تا پنجاه بیت است و درازترین آن ها به نزدیک ٣۰۰ بیت می رسد. سرودن قصاید استوار و پر معنی درحد شاعران بزرگ است و شماره ی ابیات غزل های نغز و زیبا و یکدست از ١۰ بیت بیش تر نیست . لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]غلیان[/h] غلیان در لغت به معنی رویش و جوشش بی اختیار و پیش بینی نشده است و در نقد ادبی اصطلاحی است که به طور عمده توسط شعرا و منتقدان رمانتیک مطرح شد تا از چه گونگی زایش و تولد شعر سخن گویند. در این ارتباط، غلیان یا خودجوشی بیانگر نظریه ای است که به موجب آن عمل زایش و شکفتگی شعر در وجود شاعر به شیوه ای فارغ از پیش اندیشی به مثابه تراکم و بارشی یکباره تحقق می پذیرد. [h=3]فابل[/h] فابل داستانی است تمثیلی، دارای نکته های اخلاقی که قهرمانان آن حیوانات و گاه گیاهان هستند که مانند انسان رفتار می کنند و حرف می زنند. دلایل استفاده از حیوانات در فابل این بوده است که گفتار صریح و بدگویی و یا ریشخند مستقیم بزرگان و فرمانروایان برای نویسندگان کار ناممکنی بوده است. زیرا شمشیر تهدید همواره بالای سر آنان بوده است. کلیله و دمنه، موش و گربه عبید زاکانی و مرزبان نامه اسپهبد مرزبان بن رستم را می توان از این نوع دانست. [h=3]فاصله صغری[/h] فاصله صغری سه متحرک و یک ساکن را گویند. مثل شِنَوَم و یا بـِرَوَم، یا دو هجای کوتاه و یک هجای بلند. [h=3]فاصله کبری[/h] فاصله کبری چهار متحرک و یک ساکن را گویند. مثل بـِبَرَمَش و یا بـِخوانـَمَش، یا سه هجای کوتاه و یک هجای بلند [h=3]فرافکنی ادبی[/h] فرافکنی ادبی فرایندی روانی است که به موجب آن شاعر یا نویسنده، حالات و احساسات درونی خود را به طبیعت بسط و نسبت میدهد و به همگونسازی عواطف خود با طبیعت میپردازد. نمونهی چنین فرافکنی را میتوان در شعر شاعری اندوهناک از فراق دلدار یافت که نم نم باران را جلوهی اندوه آسمان از نظارهی چنین فراقی میداند و آن را همدردی با خود تعبیر میکند. لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]فرا نقد[/h] نقد نقد (یا همان فرانقد) بحث درباره خود نقد و مطالعه ی انواع و اقسام آن و شیوه های مختلف آن و رجحان برخی بر دیگری و نشان دادن محاسن و معایب شیوه های نقادی است. در این صورت نقد علمی است که می توان در باب خود آن به مطالعه پرداخت. نمونه آن کتاب شیوه های نقد ادبی دیچز یا کتاب نقد نو جان کرورنسام (که در آن آراء منتقدان انگلیسی چون ریچاردز و امپسون و الیوت مورد نقادی قرار گرفته است) یا مقاله ابرمز در فرهنگ اصطلاحات ادبی است. گاهی این اصطلاح را در مورد نقدی که بر اثر انتقادی نوشته شده است نیز به کار می برند، مشروط بر این که بحث کلی باشد و مثلن بررسی شود که آیا آن شیوه ی نقد در مورد موضوع مورد بحث متناسب بوده است یا خیر؟ [h=3]فصاحت[/h] فصاحت را در فارسی گشاده زبانی و گویایی معنی کرده اند و به دست نیاید مگر آن که در سخن از واژه ها و ترکیبات خوش آهنگ و رایج بهره بگیرند. [h=3]فمینا[/h] جایزهی فمینا که مبلغ آن اکنون ۵٠٠٠ فرانک است در سال ١٩٠٤م بهوسیلهی گروهی از بانوان نویسندهی فرانسوی و مجلهی "فمینا" و "وی اورز" بنیاد نهاد شد. در سالهای اخیر مجلهی "وی پراتیک" جای مجلهی "وی اورز" را گرفت. این جایزه تاکنون به نامهای "جایزهی فمینا – وی اورز" و جایزهی فمینا پراتیک شناخته شده است. جایزه به عالیترین کتاب سال که بهوسیلهی زن یا مردی نویسنده به زبان فرانسوی نوشته شده باشد داده میشود. اثر منتخب باید بیانگر قدرت خلاقهی نویسنده یا دارای انسجام و اصالتی مبشر آتیهی درخشان وی باشد. این جایزه مخصوص رمان و داستان است و تنها به یک نفر تعلق میگیرد. هر سال در ماه دسامبر گروهی از بانوان فاضل به داوری در مورد کتاب برنده میپردازد. لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]قافیه[/h] به حروف مشترکی گفته می شود که در واژه های پایانی ِ قرینه های شعر منظوم تکرارمی شود و واژه هایی که این حروف مشترک درآن ها آمده است « کلمات قافیه » نامیده می شود. ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود گفتم به نیرنگ و فسون ،پنهان کنم ریش درون پنهان نمی ماندکه خون بر آستانم می رود به واژه ها ی پیش از ردیف (می رود) در پایان مصراع اول و مصراع های زوج در شعر بالا بنگرید ! حروف « انم » در پایان همه ی این واژه ها تکرار شده است. این حروف مشترک« قافیه» نام دارد و واژه های « جانم ،دلستانم ،استخوانم و...» که این حروف مشترک درآن ها آمده است، « کلمات قافیه » است. قافیه افزون بر تأتیر موسیقایی، به تنظیم فکر و احساس شاعر کمک می کند، به شعر استحکام می بخشد، مصراع ها و بیت ها را جدا می کند و با تداعی معانی درآفرینش مفاهیم نو و تازه به شاعر کمک می کند. در شعر سنتی قافیه اجباری و ردیف که پس از قافیه می آید، اختیاری است. [h=3]قافیه خطی[/h] قافیه خطی (Eye rhyme) به کلماتی میگویند که در مقام قافیه، در نوشتن، همقافیه اما در تلفظ متفاوت باشند. این مورد در شعر فارسی کاربردی ندارد، اما میتوان به عنوان مثال کلمات خِرَد و خُرد را ذکر کرد. شاید بتوان این قافیه را با یکی از انواع عیوب قافیه (اقوا) مشابه دانست. در انگلیسی، برای نمونه، کلمات laughter و daughter قافیهی خطی است. [h=3]قافیه درونی[/h] واقع شدن کلمات همقافیه در میانهی سطور یا مصراعهای شعر را قافیهی درونی گویند. در ادبیات فارسی، به شعری که دارای قافیهی درونی است، شعر مسجع و مسمط نیز میگویند. برای مثال: ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من / تا یک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دمن ربع از دلم پر خون کنم، اطلال را جیحون کنم / خاک دمن گلگون کنم، از آب چشم خویشتن (معزّی) مثالی دیگر: یار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا / یار تویی، غار تویی، خواجه نگهدار مرا (مولوی) لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]قافیه مصنوع[/h] در عروض و قافیه اصطلاحی داریم به نام قافیه ی مصنوع و یا قافیه ی معیوب. چنانچه یکی از دو کلمه ی قافیه در تلفظ تغییر کند تا بتواند با قرینه ی خود هم قافیه بشود، آن را قافیه ی مصنوع گویند، مثل دو کلمه ی "سالخورد" و "کرد" در بیت زیر: چه گفت آن سراینده ی سالخورد چو اندرز انوشیروان یاد کرد در مثال فوق "سالخورد" به صورت "سالخَرد" تلفظ می شود. قافیه ی مصنوع، یکی از عیب های قافیه است. [h=3]قالب[/h] شکلی که قافیه به شعرمی بخشد، « قالب » نام دارد. تفاوت قالب ها با یکدیگر ،تفاوت در چه گونگی قافیه آن هاست ، زیرا قافیه می تواند درپایان مصراع فرد یا زوج و یا تنها در پایان هردو مصراع یک بیت بیاید. اگرنحوه ی تکرار قافیه در دو شعر یکسان باشد، آن گاه تعداد ابیات ، محتوا و وزن است که تفاوت نوع قالب ها را مشخص خواهد کرد. [h=3]قصیده (چکامه، چامه)[/h] نوعی کلام منظوم است که بیش از ١۷ بیت دارد. موضوع قصیده عبارت است از مدح، هجو، موعظه، شکایت ازروزگار، وصف مجالس بزم و رزم، وصف مناظره قصرها و همانند این ها و گاهی نیز مسایل فلسفه وحکمت. ساختمان قصیده چون آن است که نخستین مصراع بیت نخست، با مصراع دوم همان بیت و مصراع دوم سایر ابیات دارای قافیه است . بیت آغازین قصیده را مطلع می گویند و در قصیده های دراز ممکن است که شاعر مطلع دیگری نیز بیاورد که آن را تجدید مطلع می نامند. برخی از اجزای تشکیل دهنده ی قصیده عبارت است از: تغزّل یا تَشبیب : ( که به آن ها نسیب نیز می گویند) مقدمه ی قصیده را گویند . بیش تر شاعران مدیحه سرا در آغاز قصیده ی خود چند بیتی درباره ی موضوعات گوناگونی مانند طلوع و غروب خورشید، وصف بهار، خزان، یک شب پرستاره و غیره می سرایند و سپس به اصل مدح می پردازند. این چند بیت نخستین را که ربطی به خود مدح ندارد، تغّزل (شعرعاشقانه گفتن )و یا تشبیب (یاد روزگارجوانی کردن ) می نامند. تخلّص : رابط ی میان تغزّل و اصل قصیده است .تخلّص (بیت گریز ) پس از مقدمه می آید و به معنی رهایی از مقدمه و پرداختن به موضوع اصلی است . اصل قصیده : مقصوداصلی شاعراست با محتوایی چون مدح، رثا، پند و اندرز، عرفان، حکمت و ... فرخی سیستانی، عنصری، منوچهری، ناصرخسرو، مسعودسعد، سنایی، انوری، جمال الدین اصفهانی، خاقانی از صیده سرایان مشهور به شمار می آیند. بهار و مهرداد اوستا از گویندگان هم روزگار ما در قصیده هستند. قصیده ی بدون مقدمه را قصیده محدود یا مقتضب نامند، قصیده ی زیر دیوان مداین نام دارد و از خاقانی است: هان، ای دل عبرت بین از دیده عبرکن، هان / ایوان مداین را آیینه ی عبرت دان یک ره ز لب دجله منزل به مداین کن / وز دیده دوم دجله برخاک مداین ران خود دجله چنان گرید صد دجله ی خون گویی / کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان از آتش حسرت بین بریان جگر دجله / خود آب شیندستی کاتش کندش بریان تا سلسله ی ایوان بگسست مداین را / درسلسله شد دجله چون سلسله شد پیچان ما بارگه دادیم، این رفت ستم برما / بر قصر ستمکاران گویی چه رسد خذلان بر دیده ی من خندی کاینجا ز چه می گرید / کوبند بر آن دیده کاینجا نشود گریان این هست همان ایوان کز نقش رخ مردم / خاک در او بودی دیوار نگارستان لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]قصیده بی قاعده[/h] اصطلاح قصیده ی بی قاعده مربوط به ادبیات غرب و رایج ترین شکل قصیده در ادبیات انگلستان است. این نوع قصیده را ابراهام کالی، شاعر قرن هفدهم رواج داد. قصیده بی قاعده به پیروی از قصیده های "پینداری" به وجود آمدند و مانند آن، از ساختمانی پاره پاره تشکیل شده است. اما این پاره شعرها نظم قصیده های پینداری را ندارد به این معنی که هر پاره شعر به مناسبت تغییر موضوع یا حال و هوا از حیث تعداد و طول سطرها و طرح قافیه الگوی متفاوتی دارد. [h=3]قصیده مقتضب[/h] قصیده ای که تغزل یا نسیب نداشته باشد و مستقیمن به مدح ممدوح بپردازد قصیده مقتضب یا محدود نامیده می شود. [h=3]قطع (كتاب)[/h] به اندازه طول و عرض كتاب و هر نوع نشریه، قطع گفته میشود. هدف از آن رواج اندازههای مختلف برای كتاب، بهمنظور استفاده آسانتر یا متناسب با نوع كاربرد كتاب است. در سالهای آغازین پیدایش چاپ، قطع رایج كتابهای چاپی همانند نسخههای خطی بود. ولی، بهتدریج، چاپكنندگان كتاب دریافتند كه استفاده از اندازههای مختلف در بهبود كار مؤثر خواهد بود. آلدوس مانوتیوس (١٤٤٩-١۵١۵)، چاپگر ساكن ونیز، نخستین كسی بود كه به نقش و اهمیت قطع كتاب در میزان استفاده از آن پی برد. اندازه ابداعی او برای كتاب، هم حمل و نقل آن را آسان میساخت و هم هزینههای چاپ را كاهش میداد. قطع مورد استفاده او، قطع وزیری بود كه جانشین قطع سلطانی شد امروزه، قطع كتاب نشاندهنده تعداد دفعات تاشدن كاغذ در چاپخانه نیز هست كه منجر به تشكیل ورقهای كتاب میشود .بهطور مثال كاغذ دوورقی با چهار صفحه در قطع رحلی، چهارورقی با هشت صفحه در قطع وزیری، و هشتورقی با شانزده صفحه در قطع رقعی برابر است . در حال حاضر، رایجترین قطع برای كتاب، در همه جا، قطع وزیری است كه ابعاد آن از ١۳×٢٠ تا ٢٠×٢٦ سانتیمتر متغیر است. قطع رقعی با ابعاد ١۵×٢٢ و قطع جیبی با ابعاد ١١×۵/١٦سانتیمتر نیز از دیگر قطعهای رایج به شمار می آید. معمولن در چاپ كتابهای هنری و نفیس از قطع رحلی و برای كتابهای كودكان از قطع خشتی استفاده میشود. باید توجه داشت ابعاد ذكر شده برای هر قطع تقریبی است و در برخی منابع اندازههای متفاوتی ارایه شده است. اندازه طول در اندازه عرض اوراق نسخه است. اندازه قطع كتاب در تمدن اسلامی بسیار متنوع بوده است ولی مهم ترین و معمول ترین اندازههای قطع كتابها عبارتند از: قطع سلطانی (تیموری): اندازهای از قطع كتاب است كه در اواخر عصر مغولان و اوایل عهد تیموریان برای كتابهای خطی در ایران رواج یافت که به این جهت آن را قطع تیموری نیز میگویند. طول و عرض تقریبی آن ٤٠×۳٠ سانتیمتر است. قطع رحلی: این قطع را به این جهت رحلی میگویند كه هنگام خواندن كتاب قطع رحلی، آن را بر روی چهارپایة چوبی – یعنی رحل – قرار میدادهاند. قطع مزبور دارای اندازههای تقریبی زیر است: * رحلی كوچك: طول ٤٢، عرض ٢۷ سانتیمتر. * رحلی متوسط: طول ۵٠، عرض ۳٠ سانتیمتر. * رحلی بزرگ: طول ٦٠، عرض ۳٠ سانتیمتر. عمومن نسخههای كتابهایی چون قرآن، مثنوی مولوی، شاهنامه فردوسی كه در مجالس و محافل خوانده میشده ، با این قطع بوده است. قطع رقعی: اندازه قطعی است که در گذشته به طول و عرض تقریبی ١٩×١٠ سانتیمتر بوده است. قطع وزیری: این قطع در گذشته دارای سه اندازه كوچك (به طول و عرض تقریبی ٢١×١۵)، (متوسط ٢٤×١٦) و (بزرگ ۳٠×٢٠) بوده است. قطع خشتی: از كهنترین قطعهای نسخههای خطی است به طول و عرض همسان و برابر. قطع بیاضی: نسخهایی است كه از جانب طول آن باز و بست میشده و شیرازهبندی آن از طرف عرض اوراق بوده که در میان نسخهنویسان و كتابسازان به بیاض شهرت داشته است، قطع بیاضی منسوب است و مخصوص به بیاضها كه بیش تر كتب ادعیه، زیارات و مجموعههای ادبی (كه به خواست اشخاص فراهم میآمده) به شکل گفته شده صحافی و جلد میشده است. قطع بغلی: دارای طول و عرض تقریبی ۷×۵ سانتیمتر بوده است. قطع جانمازی: با اندازه تقریبی طول ١٢ و عرض۷ سانتی متر. قطع حمایلی: قطعی بوده است به طول و عرض ١٢×٦ سانتیمتر. وجه تسمیه این قطع به حمایلی، این است كه نسخههایی را كه در قطع مزبور بوده است به صورت حمایل روی لباس زیرین میآویختهاند. لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]قصه[/h] در یک تقسیم بندی کلی، قصه های گذشته را به انواع زیر می توان تقسیم کرد: ١- قصه هایی در فنون و رسوم کشورداری و آیین فرمانروایی، مملکت داری، لشکرکشی، بازرگانی، علوم رایج زمان، عدل و سیرت نیکوی پادشاهان و وزیران و امیران، مانند حکایت های سیاست نامه (سیر الملوک) خواجه نظام الملک توسی. ٢- قصه هایی در شرح زندگی و کرامات عارفان و بزرگان دینی و مذهبی چون حکایت های اسرار التوحید ۳- قصه هایی در توضیح و شرح مفاهیم عرفانی، فلسفی و دینی به وجه تمثیلی یا نمادین (سمبلیک) مانند "عقل سرخ" سهروردی و منطق الطیر عطار. ٤- قصه هایی که جنبه های واقعی و تاریخی و اخلاقی آن ها به هم آمیخته است و بیش تر از نظر نثر و شیوه نویسندگی به آن ها توجه می شود. مانند مقامات حمیدی تألیف حمید الدین بلخی و گلستان سعدی ۵- قصه هایی که جنبه های تاریخی دارند و اغلب در ضمن وقایع کتاب های تاریخی آمده اند. مانند قصه های تاریخ بیهقی تألیف ابوالفضل محمد بیهقی ٦- قصه هایی که از زبان حیوانات روایت می شود ماند کلیله و دمنه. ۷- قصه هایی در زمینه ی تربیت و تعلیم. مانند قصه های "قابوس نامه" اثر عنصرالمعالی کی کاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر. ٨- قصه هایی که بر اساس امثال و حکم فارسی و عربی تنظیم شده اند. مانند جامع التمثیل حبله رودی. ٩- قصه های عامیانه که حاوی سرگذشت ها و ماجراهای شاهان و بازرگانان و مردان و زنانی گمنام است. مانند سمک عیار و هزار و یکشب. لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]قطعه[/h] عبارت است از ابیاتی متحد در وزن و قافیه در بیان یک اندیشه یا شرح یک حکایت و رویداد. قطعه تنها قالب شعری است که هم قافیه بودن دو مصراع بیت نخست در آن الزامی نیست و تنها مصراع های زوج هم قافیه است، دارای وحدت موضوع و موضوع آن پند و اندرز است . شماره ی ابیاتش ۲ تا ۶۰ و معمولن ۲ تا ۲۰ بیت است. قطعات ناصرخسرو، ابن بمین، سعدی و از معاصران ما پروین اعتصامی و ایرج میرزا مشهور است. سعدی می گوید: دوست مشمار آن که درنعمت زند / لاف یاری و برادرخواندگی دوست آن باشد که گیرد دست دوست / در پریشان حالی و درماندگی ایرج میرزا می گوید: گویند مرا چو زاد مادر / پستان به دهن گرفتن آموخت شبها بر گاهواره ی من / بیدار نشست و خفتن آموخت دستم بگرفت و پا به پا برد / تا شیوه ی راه رفتن آموخت یک حرف و دو حرف بر زبانم / الفاظ نهاد و گفتن آموخت لبخند نهاد بر لب من / بر غنچه ی گل شکفتن آموخت پس هستی من زهستی اوست / تا هستم و هست دارمش دوست [h=3]کریتیک[/h] کریتیک ارزیابی و سنجش یک اثر ادبی است که معمولن به صورت مقاله و نوشتار انتقادی در می آید. همچنین پژوهش نظام داری در ماهیت و چه گونگی آرا و اصول و نهادها و عقاید در فلسفه، سیاست و علوم اجتماعی که اغلب به منظور روشن کردن حدود یا تناقض های آن صورت می گیرد. [h=3]کمدی احساساتی[/h] کمدی احساساتی که به "درام حساسیت" نیز مشهور است و از "کمدی دوره بازگشت" ناشی می شود، واکنشی است در برابر آن چه بعدها به بد اخلاقی و افسارگسیختگی تعبیر شد. جرمی کالینز (١۷٢٦-١٦۵٠م) در "نگاهی اجمالی به بد اخلاقی و بی حرمتی در تئاتر انگلیس" (١٦٩٨م) از کمدی دوره بازگشت سخت انتقاد کرد. کمدی احساساتی در قیاس با نمایش های دیگر اکنون به ندرت به صحنه می آید. سبب ظهور آن نیز این بود که طبقه ی متوسط بالنده از این نوع درام که در آن به قول گلداسمیت "فضایل و نیکی های زندگی خصوصی نشان داده شده می شود تا زشتی ها و پلیدی ها و اضطرار و پریشانی انسان به نمایش در نیاید، لذت می برد. در این آثار شخصیت ها چه خوب و چه بد بسیار ساده بودند. قهرمان همواره در برابر دیگران بزرگ منش و هم درد و سخت حساس بود. نمونه ی آن قهرمان کتاب "بشر دوست" (١٦۷١م) اثر همپتن است. [h=3]گویش[/h] گویش به تنوعات جغرافیایی زبان که دامنهی آن به شکلهای نحوی و عناصر لغتی گسترش مییابد گفته میشود. گویش از آن جهت با لهجه تفاوت دارد که لهجه فقط به مؤلفههای تلفظ برمیگردد. بسیاری از گویشها ناحیهای هستند زیرا در نواحی خاصی به کار میروند. به عنوان مثال در ایران گویش مازندرانی و در انگلیسی گویش کورن وال (cornwall) از این جملهاند. اما هم در یک ناحیه گویش دستخوش تغییر میشود یعنی از یک محل تا محل دیگر اندک اندک در آن تفاوت ایجاد میشود و لی این تغییر تدریجی و رفته رفته صورت میگیرد. یعنی برای مثال وقتی در خطهی شمال ایران از سمت مازندران به سمت خراسان حرکت میکنیم در یک محل ناگهان گویش مازندرانی به خراسانی تبدیل نمی شود، بلکه این تغییر به موازات حرکت از منطقهی جغرافیایی مازندران، گرگان و خراسان با رنگ باختن تدریجی گویش مازندرانی در برابر گویش خراسانی انجام میشود. در این حالت باید گفت که نوعی پیوستار گویشی وجود دارد. لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]مادیگری فرهنگی[/h] مادی گری فرهنگی اصطلاحی است در نقد ادبی معاصر و در رویکرد تاریخ گرایان نو. این اصطلاح را نخست ریموند ویلیامز، منتقد مارکسیست انگلیسی به کار برد و سپس توسط عده ای از محققان انگلیسی برای نشان دادن گرایش مارکسیستی در نگرش تاریخ به کار رفت. تأکید این گروه بر آن است که متنیّت تاریخ هر چه باشد، فرهنگ و محصولات ادبی هر دوران همواره به نیروهای مادی و مناسبات تولیدی آن دوران تاریخی بستگی دارد. [h=3]مانیفست[/h] مانیفست یا بیانیه، اعلامیه ای عمومی است که معمولن اصول و عقاید سیاسی، مذهبی، فلسفی یا هنری را بیان می کند. مانند بیانیه آندره برتون به نام مانیفست سوررئالیسم. [h=3]متل[/h] متل بیان کوتاه و ساده ی ماجراهایی است که به دنبال هم می آیند. بیش تر متل ها وزن و گاهی قافیه دارند و بعضی از کلمه ها و جمله ها در آن ها تکرار می شوند. متل نیز، چون لالایی، از زمان های بسیار دور به ما رسیده است. متل کودکان خردسال را سرگرم می کند. به آنان نظم فکری می آموزد و آنان را با تجربه های تازه آشنا می کند. متل های روزگاران کهن، چون لالایی ها، سرایندگان شناخته شده ندارند. بعضی از سرایندگان متل های جدید از متل های قدیم الهام گرفته اند و متل های نو پدید آورده اند. مثال برای متل: یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود دویدم و دویدم سر کوهی رسیدم دو تا خاتونو دیدم یکیش به من آب داد یکیش به من نون داد نونو خودم خوردم آبو دادم به زمین زمین به من علف داد . . . لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]مثنوی[/h] نوعی از کلام منظوم است که در آن هردو مصراع، یک قافیه دارد و بنابراین در مثنوی هر بیت دارای قافیه ای جداگانه است. از این رو مثنوی به ظاهر آسان ترین نوع شعر است، هرچند که سرودن مثنوی زیبا و دلنشین کارآسانی هم نیست. علت گذاردن نام مثنوی بر این قالب شعری همین بوده است که هر دو مصراع هر بیت هم قافیه است. از آن جا که در مثنوی محدودیت بیت وجود ندارد و قافیه نیز در هر بیت تفاوت می کند، اشعار دراز، منظومه های داستانی، حماسی، عاشقانه، تاریخی، فلسفی و عرفانی به صورت مثنوی و در اوزان گوناگون سروده می شود. موضوع مثنوی متنوع و متفاوت است و برخی آن را به چهار نوع بخش بندی کرده اند: ١- مثنوی رزمی (حماسی) : مانند شاهنامه فردوسی، گرشاسب نامه اسدی توسی ۲- مثنوی بزمی (عاشقانه) : مانند خسرو و شیرین نظامی، ویس و رامین فخرالّدین اسعد گرگانی ٣- مثنوی عرفانی (معنوی) : مانند مثنوی مولانا، حدیقةالحقیقة سنایی و منطق الطیرعطار ۴- مثنوی حکمی (اخلاقی – اجتماعی) : مانند بوستان سعدی نمونه های دیگرمثنوی : مخزن الاسرارنظامی، هفت پیکر، لیلی و مجنون نظامی، گلشن راز شیخ محمودشبستری ،جام جم اوحدی مراغه ای، تحفةالاحرار جامی، یوسف و زلیخا جامی. از شاعران هم عصر ما که در سرودن مثنوی موفق بوده اند، می توان از هوشنگ ابتهاج، حمیدی شیرازی، علی معلم و احمد عزیزی نام برد. نظامی در مخزن الاسرار می گوید: جنبش اول که قلم بر گرفت / حرف نخستین ز سخن در گرفت پرده ی خلوت چو برانداختند / جلوت اول به سخن ساختند تا سخن آوازه ی دل در نداد / جان تن آزاده به گل در نداد چون قلم آمد شدن آغازکرد / چشم جهان را به سخن باز کرد . . . . سعدی در بوستان می گوید: شبی یاد دارم که چشمم نخفت / شنیدم که پروانه با شمع گفت که من عاشقم گر بسوزم رواست / ترا گریه و سوز باری چراست بگفت ای هوادار مسکین من / برفت انگبین یار شیرین من چو شیرینی از من به در می رود / چو فرهادم آتش به سر می رود که ای مدعی عشق کار تو نیست / که نه صبرداری نه یارای ایست . . . . لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]مجاز[/h] مجاز عبارت است از كاربرد واژه، در معنی غیر اصلی خود كه برای رسیدن به معنی مجازی و عدول از معنی حقیقی باید مناسبتی یا علاقه ای بین معنی حقیقی و مجازی وجود داشته باشد تا ذهن بتواند به مفهوم مورد نظر شاعر برسد .به طور مثال وقتی گفته می شود كلاس ساكت است، واژه ی كلاس مجاز است زیرا مفهوم آن شاگردان كلاس است . یا مواردی كه شاعر جزء را ذكر کند ولی كل را اراده كند . مانند: من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم / كه گاهگاه بر او دست اهرمن باشد . نگین(جزء ) گفته و انگشتری (كل ) را اراده كرده است. رَستم از این بیت و غزل، ای شه سلطان و ازل / مفتعلن، مفتعلن، مفتعلن كشت مرا بیت گفته و شعر را اراده كرده و مفتعلن گفنه و عروض را اراده كرده است. تا شدی فارغ از كلاه و كمر / بر سران زمانه گشتی سر . سران گفته و بزرگان را اراده كرده است . ز مادر همه مرگ را زاده ایم / به بی كام گردن بدو داده ایم. گردن گفته و تمام وجود را اراده كرده است . چمن از غلغله زاغ و زغن در خطر است / سنبل و سوسن و ریحان و سمن در خطر است نام گل ها را گفته و باغ را اراده كرده است . گفتم : مذمت اینان روا مدار كه خداوند كرمند، گفت : غلط گفتی كه بنده درمند . درم گفنه و مال و ثروت اراده كرده است . به یاد روی شیرین بیت می گفت / چو آتش شیشه می زد كوه می سفت . بیت گفته و شعر را اراده كرده است. [h=3]مدح شبیه به ذم[/h] از مدح شبیه به ذم به عنوان "تأکید المدح بمایشبه الذم" هم یاد کرده اند و چنان است که در اثنای مدح با استفاده از کلماتی چون والّا، اما، جز، لیکن، ولی، مگر، ... (حروف استثنا و استدراک) سخن را در مدح چنان بیاورند که شنونده در آغاز آن را مذمّت و نکوهش پندارد، لیکن چون بیت یا کلام پایان پذیرد، معلوم گردد که مدح و ستایش است. این نوع صنعتگری را "صنعت تحویل" یا "زشت و زیبا" هم می نامند. قمری شاعر قرن چهارم هجری می گوید: همی به فرّ تو نازند، دوستان، لیکن به بی نظیری تو دشمنان کنند اقرار لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]مردف[/h] شعری که ردیف دارد « مردّف » خوانده می شود. [h=3]مستزاد[/h] مستزاد به معنی « زیاد ذکرشده » اسنت و در اصطلاح ادبی شعری است که در هر بیت آن ، درپایان هرمصراع، پاره ای به آن می افزایند که با مصراع اول هم وزن نیست، اما با معنای مصراع اول ارتباط دارد. این پاره ها نیز با یکدیگر هم قافیه است. مستزاد تنها قالب شعری سنتی است که بلندی و وزن مصراع های آن در هر بیت یکسان نیست و کهن ترین آن را به قرن پنجم نسبت داده اند. مولوی غزلی زیبا درمستزاد دارد که چون این آغازمی شود: هرلحظه به شکلی بت عیّار بر آمد / دل برد و نهان شد هردم به لباس دگر آن یار برآمد / گه پیر و جوان شد [h=3]مسغ[/h] هر گاه به صامت پایانی هر یک از پایههای عروضی که به دو هجای بلند ختم میشود مصوت بلند "آ" افزوده گردد، پایهی به دست آمده را مسبّغ گویند. مانند فاعلاتان و مفاعیلان که مسبّغ فاعلاتن و مفاعیلن هستند. در این بیت: دام است جهان بر تو ای پسر دام زین دام ندارد خبر دد و دام در این جا پایههای آخر مصراعها فاعلاتان و مسبّغ هستند. لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]مسمط[/h] « مسمّط» به معنی به رشته کشیدن مروارید است و در اصطلاح ادبی نوعی از شعر است که دارای چند بند است. هر بند مسمط دارای چند مصراع هم قافیه است و در پایان هر بند مصراعی با قافیه ای جداگانه آورده می شود که قافیه مصراع های پایان همه ی بندها یکی است . این قالب شعری ابتکار منوچهری دامغانی شاعرقرن پنجم است . مسمّط ها بر پایه ی شماره ی مصراع های هر بند نام گذاری می شوند، مانند مسمّط مخمس (با بندهای ۵ مصراعی)، مسمّط مسدّس (با بندهای ٦ مصراعی ) و ... منوچهری در مسمط خود می گوید: خیزید و خز آرید که هنگام خزان است / باد خنک از جانب خوارزم وزان است آن برگ رزان بین که برآن شاخ رزان است / گویی به مثل پیرهن رنگرزان است دهقان به تعّجب سرانگشت گزان است کاندرچمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار طاووس بهاری را دنبال بکندند / پرّش ببریدند و به کنجی بفکندند گویی به میان باغ، به زاریش پسندند / با او نه نشینند و نه گویند و نه خندند وین پرّ نگارینش بر او باز نبندند تا آذر مه بگذرد، آید سپس آذار [h=3]مصراع[/h] به معنی یک لنگه از در دو تختی و در اصطلاح ادبی نیمی از یک بیت است. بیتی که هر دو مصراع آن هم قافیه باشد « مُصَرّع » نام دارد. بشنو از نی چون حکایت می کند / وز جدایی ها شکایت می کند سینه خواهم شرحه شرحه ازفراق / تا بگویم شرح درد اشتیاق [h=3]مقطع[/h] مقطع در لغت به معنی جای برش، محل قطع و محل جدایی است. در اصطلاح آخرین بیت غزل و قصیده را گویند. در غزل شاعر معمولن تخلص خود را در مقطع میآورد: غزل گفتی و دُر سُفتی، بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را که بیت واپسین ِ یکی از غزلهای حافظ است. لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]ملمع[/h] ملمّع به معنی رنگارنگ و درخشان است و در اصطلاح ادبی شعری است که یک پاره ی آن (مصراع یا بیت ) فارسی و پاره ی دیگر آن به زبان دیگری است ، (عربی، ترکی ) و درکتاب های سنتی علم بدیع، « زبان دیگر» را تنها عربی گرفته اند. ملمّع معمولن به شکل غزل است . سعدی می گوید: شبم به روی تو روز است و دیده ام به تو روشن وان هجرت سواء عشیتی و غداتی سل المصانع رکباً تهیم فی الفلوات تو قدر آب چه دانی که در کنا رفراتی . . . . . . حافظ می گوید: تو نیک و بد خود هم از خود بپرس چرا بایدت دیگری محتسب و من یتق الله یجعل له و یرزقه من حیث لایحتسب [h=3]مناظره[/h] به شیوه ی پرسش و پاسخ یا گفت و شنود می گویند که در ادبیات فارسی پیشینه ای دراز دارد. درشعرفارسی، اسدی توسی را مبتکر فن مناظره دانسته اند. مناظره ی « فرهاد با خسرو» درمنظومه ی خسرو و شیرین نظامی نشانگر استادی و توانایی شاعر بزرگ گنجه است. از معاصرین استادانه ترین نمونه های مناظره، مناظرات زیبا و آموزنده ی پروین اعتصامی است. به دو نمونه از مناظره در زیر توجه کنید: نظامی می گوید: نخستین بار گفتش کز کجایی / بگفت از دار ملک آشنایی بگفت آن جا به صنعت در چه کوشند / بگفت اندوه خرند و جان فروشند بگفتا جان فروشی در ادب نیست / بگفت از عشق بازان این عجب نیست ... پروین اعتصامی می گوید: محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت:«ای دوست، این پیراهن است افسارنیست» گفت:«مستی، زان سبب افتان و خیزان می روی» گفت:«جرم راه رفتن نیست، ره هموارنیست » لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]موسیقی بیرونی[/h] موسیقی بیرونی همان چیزی است که وزن عروضی خوانده میشود و لذت بردن از آن، گویا، امری غریزی است یا نزدیک به غریزی و به همین دلیل هم است که در شعر کودکان و شعر عوام، چشمگیرترین عامل، عامل وزن است که آشکارترین موسیقی را همراه دارد. بنابراین، بحور عروضی یک شاعر به لحاظ حرکت و سکون آنها و به لحاظ تنوع یا عدم تنوع آنها و به لحاظ هماهنگی با زمینههای درونی و عاطفی شعر، قابل بررسی است. [h=3]موسیقی کناری[/h] منظور از موسیقی کناری، عواملی است که در نظام موسیقایی شعر دارای تأثیر است ولی ظهور آن در سراسر بیت یا مصراع قابل مشاهده نیست. برعکس موسیقی بیرونی که تجلی آن در سراسر بیت و مصراع یکسان است و به طور مساوی در همه جا به یک اندازه حضور دارد. جلوههای موسیقی کناری بسیار است و آشکارترین نمونهی آن ردیف و قافیه است و دیگر، تکرارها و ترجیعها. برای مثال در این بیت: ای یوسف خوشنام ما، خوش میروی بر بام ما ای در شکسته جام ما، ای بر دریده دام ما تکرار "- ام ِ ما" در چهار مقطع این بیت، از جلوههای موسیقی کناری است که دومی و چهارمی را در اصطلاح قافیه و ردیف مینامند. [h=3]موَشَح[/h] شعری را می گویند که در آغاز هر مصراع یا بیت آن، حرفی آورده باشند که از مجموع آن ها نام کسی یا چیزی یا جمله ای ساخته شود. [h=3]مونولوگ[/h] مونولوگ یا تکگویی گفتاری است که گویندهای خطاب به دیگران یا به خود ادا میکند. انواع مهمش شامل تکگویی دراماتیک (مونودرام: نوعی شعر که در آن فرض میشود گوینده به شنوندگانی خاموش خطاب میکند) و خودگویه (که در آن گویی تنها صدای گویندهی را میشنویم) است. بعضی نمایشنامههای مدرن که فقط دارای یک شخصیت است، مثل "آخرین نوار کراپ" (١٩۵٨م) اثر بکت، را مونودرام یا تکگویی میشناسند. در این داستان، تکگویی درونی، نمایش اندیشههای ناگفته شخصیت داستان است که گهگاه به صورت جریان سیال ذهن او عرضه میشود. گویندهی تکگویی را مونولوگیست مینامند. لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]میانوند[/h] علاوه بر پیشاوند و پساوند، الفاظی وجود دارد که در میان کلمههای مرکب میآید و به آنها میانوند میگویند. مثلن در کلمههای مرکب زیر: سراسر، لبالب، دمادم، کمابیش، بناگوش، پایاپای، سراپا و سراشیب الف میانوند است. همچنین در کلمهی مرکب جورواجور، وا میانوند است. برخی از حروف اضافه نیز همچون میانوند به کار میروند: به: سربهسر تا: سرتاسر در: پیدرپی میس آن بیم اصطلاحی است که نویسنده فرانسوی، آندره ژید، آن را در اشاره به تکرار درونی اثر یا بخشی از اثر، ساخته است. رمان خود ژید موسوم به "سکه سازان" نمونهی شایان آن است. قهرمان این اثر، رمان نویسی است که در حال نگارش رمانی به نام سکه سازان است که سخت شبیه همین رمانی است که خود وی قهرمان آن است. [h=3]ناول novel[/h] ناول یا نوول یک واژهی فرانسوی است که با ناوّلا در زبان ایتالیایی مترادف است. این کلمه در حیات خود تحولات زیادی را از سر گذرانده است. در ابتدا به قصههای کوتاه هجوآمیز و هزلگونهای گفته میشد که در قرون وسطا رواج داشت و مانند ناوّلا، قصههای دکامرون یا حکایتهای کانتربری را در بر میگرفت. بعدها با پیدایش رمان، ناول برای گزیدهی رمانهایی که در متون درسی نقل میشد به کار رفت. سپس هنری جیمز، نویسندهی امریکایی از داستانهای بلند خود تحت عنوان ناول نام برد. در زبان فارسی ناول معمولن برابر داستان کوتاه استفاده میشود. از حیث ساختار، ناول داستانی را گویند که بر محور حادثهای مرکزی و واحد قرار گرفته باشد و نقطهی اوج داستان معمولن به طرزی دور از انتظار خواننده رخ میدهد. ناول داستان کوتاهی است که نویسنده چند تن را در تلاش و کوشش یا مساله ی بغرنجی نشان می دهد و از آن نتیجه ای مشخص می گیرد. البته ناول شبیه رمان است اما مسایلی که در آن مطرح می شود، کوتاه تر و با شاخ و برگ کم تر بوده ولی دارای سبک و هدف محکمی است. [h=3]نسیب[/h] نسیب در لغت غزل گفتن و شرح احوال عاشق و معشوق را بیان داشتن است. لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]نظم پردازی[/h] نظم پردازی سه معنی متمایز دارد: ١- عمل سرودن شعر یا هنر منظومه پردازی ٢- قالب یک نوشته ی شاعرانه از لحاظ ساختار و وزن و بحر ۳- بازسازی موزون یک متن منثور [h=3]نظیره سازی[/h] هر نوع تقلید سخرهآمیز ادبی، نظیرهسازی محسوب میشود. در نظیرهسازی ممکن است موضوع با اهمیتی را به شیوهای سَبُک یا سخرهآمیز بیان کنند. برخی از منتقدان غربی نظیرهسازی را یک نوع ادبی میدانند که شامل نقیضه و سخره حماسه است. اما پارهای دیگر، نقیضه و نظیرهسازی را دو نوع مستقل ادبی به شمار میآورند و تنها تفاوت بین این دو را در آن میدانند که هدف نقیضه جواب به اثر مشخص و معینی است. حال آنکه در نظیره یک طرز فکر یا نگرش خاص دستاویز اثر نویسنده و شاعر قرار میگیرد. برای نمونه، سروانتس، نویسندهی اسپانیایی سده ی هفدهم میلادی در کتاب دُن کیشوت، سنت ادبی رمانس را به سخره و ریشخند میگیرد. [h=3]نقد فمینیستی[/h] دیدگاه اصلی نقدهای فمینیستی آن است که: تمدن غرب تمدنی پدرسالار و مردمحور است و به گونه ای سازمان یافته است که در تمام مظاهر این تمدن از فلسفه تا کتاب مقدس یهودیان، زن نسبت به مرد همواره کم تر است و جایگاهی پست تر و منفی دارد. تفاوت جسمانی و قدرت جسمانی مردانه در کنار ویژگی های شخصیتی این جنس باعث شده است که بر طبق این نگاه مردانه، مردان موفق به اختراعات بزرگ، کارهای مهم و ایجاد فرهنگ و تمدن بشوند. برعکس در طول تاریخ زنان را طوری تربیت کرده اند که این پدرسالاری را باور کرده اند و خود را دست کم گرفته اند. [h=3]نهاد مفعولی[/h] نهاد مفعولی کلمهای است که برای بخشی از جمله، نهاد و برای بخشی دیگر، مفعول باشد. به عبارت دیگر: کلمهای است در جملهی مرکب، که در یکی از جملههای پایه یا پیرو، نهاد است، و در دیگری، مفعول. مانند کتاب در دو جملهی زیر: کتابی خریدهام که خواندنی است. کتابی که خریدهام خواندنی است. [h=3]واژه[/h] واژه" اصطلاحی است در زبان شناسی به معنی "کلمه" اما تفاوت آن با "کلمه" در آنست که واژه یا قاموس می تواند کلماتی با شکل های متفاوت داشته باشد. در واقع واژه آن واحد انتزاعی است که در دل کلمه قرار دارد. برای مثال اگر چه کلمه "گذشت" در جمله "او از آنجا گذشت" و "انسان باید گذشت داشته باشد" یکی است، قاموس آنها تغییر کرده است بطوری که در دومی واژه ای متفاوت داریم. [h=3]وحدت زمان[/h] اصطلاح وحدت زمان از اشاره ای سرچشمه می گیرد که ارسطو در کتاب فن شاعری دارد. وی می گوید: حوادث تراژدی باید در طول یک شبانه روز رخ دهد و یا حداقل از این حدود تجاوز نکند. نمایش نامه ی مطلوب آن است که مدت وقوع حادثه ی آن تقریبن برابر همان مدتی باشد که برای اجرا لازم است، زیرا جا دادن حادثه ی سال ها و قرن ها در یک نمایش سه چهار ساعته کاری طبیعی نیست و مغایر با اصل حقیقت نمایی است. موضوع "وحدت مکان" را نیز ماگی، منتقد ایتالیایی ، از وحدت زمان ارسطو نتیجه گرفت. [h=3]وحشی ارجمند[/h] وحشی در لغت به کسی می گویند که از مواهب تمدّن بی بهره است و ارجمند در لغت به معنای با ارزش، بزرگوار، گرانمایه، شریف، اصیل، غنی است. "وحشی ارجمند" در اصطلاح اشاره به گرایشی دارد که در سده ی هفدهم و هجدهم میلادی در حیات فرهنگی و ادبی اروپا پدید آمد و بیانگر جستجویی است که غرض از آن احیای پاکی، شکوه، و غنای بکر و تمدّن نیافته اولیه است. اساس این گرایش بر این اعتقاد استوار است که در زمان های اولیه و شرایط آزاد بدوی، انسان های بیگناهی همچون آدم و حوا می زیسته اند. لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۲ [h=3]وزن[/h] ما با شنیدن هر یک ازمصراع های یک شعر موزون، آهنگ خاصی را حس می کنیم که آن را در یک جمله ی معمولی نمی یابیم .این آهنگ را که در همه ی مصراع ها یکسان است، « وزن شعر» می نامند. وزنی که در هر یک ازمصراع ها احساس می شود، پیرو نظمی است که در چه گونگی قرارگرفتن واژه های آن مصراع وجود دارد، به گونه ای که اگر در هر مصراع واژه ای برداشته شود و یا جای آن وازه یا واژه های شعر تغییر کند، آن آهنگ و وزن نخستین احساس نخواهد شد. در هر شعر همه ی مصراع ها هم وزن اند، یعنی تعداد و ترتیب هجاها در هر دو مصراع یکی است. علمی که درباره ی وزن شعر سخن می گوید عروض نامیده می شود. [h=3]وزن کامل[/h] هر وزن که از تکرار پایه "متفاعلن" یا شاخهها و زحافهای آن به دست آید، آن را وزن کامل گویند. وزن کامل بر دو گونه است: کامل سالم و کامل غیرسالم: ١- وزن کامل سالم آن است که از تکرار پایهی متفاعلن به وجود آمده باشد، مانند این بیت: چه کند شمن، چو جدا شود شمن از صنم به جز آن که روز و شبان نشسته بود به غم ٢- وزن کامل غیرسالم وزنی است که از شاخهها و زحافهای متفاعلن به وجود آمده باشد و زحافهای آن عبارتند از: - مقطوع - موقوص - مقطوف [h=3]وزن متقارب[/h] هرگاه وزنی از تکرار پایهی "فعولن" یا شاخهها و زحافهای آن به وجود آید، آن را متقارب گویند. وزن متقارب بر دو گونه است: متقارب سالم و متقارب غیر سالم. وزن متقارب سالم وزنی است که از "تکرار پایهی فعولن" به دست بیاید. وزن متقارب غیرسالم وزنی است که از "شاخهها و زحافهای پایهی فعولن" به وجود بیاید. وزن های تک پایه در علم عروض وزه های تکپایه عبارتند از: ١- رمل با پایه یا تکرار پایه و شاخههای "فاعلاتن" ٢- متقارب با پایه یا تکرار پایه و شاخههای "فعولن" ۳- رجز با پایه یا تکرار پایه و شاخههای "مستفعلن" ٤- هزج با پایه یا تکرار پایه و شاخههای "مفاعیلن" ۵- متدارک با پایه یا تکرار پایه و شاخههای "فاعلن" ٦- وافر با پایه یا تکرار پایه و شاخههای "مفاعلتن" ۷- کامل با پایه یا تکرار پایه و شاخههای "متفاعلن" [h=3]همنشینی مالوف[/h] در معنی شناسی تمایل کلمات معین در همنشینی با یکدیگر را همنشینی مألوف کلمات گویند. برای نمونه، صفت "پاکیزه" با اسم هایی نظیر آسمان، جامه، انسان، دست و صورت قابلیت همنشینی دارد، اگر چه با هر یک از این کلمات معنی اندک متفاوتی را ممکن است القا کند. کلمات مترادف (synonym) با وجود مطابقت دلالت نمی توانند با کلمات متفاوتی همنشین شوند. مثلن کلمات "عمیق" و "ژرف" هر دو می توانند با "همدردی" همنشین شوند، اما فقط "عمیق" با "چاه" همنشینی مألوف دارد. لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده