رفتن به مطلب

املای شکسته یا نشکسته


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

«... .. وختی که آقاهه، خونه نبود پسره می اومد. یه وختام می شد که با هم رفتن بیرون. کلفتا می گفتن آقا خبر داره، اما به رو خودش نمیاره. اما من می دیدم هر وخت آقا می اومد خونه اول کاری که می کرد دس خانومو ماچ می کرد.»1

 

 

این قطعه از داستان کوتاه «زیر چراغ قرمز» نقل شده و در آن یکی از نام آوران داستان معاصر، صادق چوبک، در گفت وگو املای شکسته را به کار بسته است. همان طور که خواندید، در ارائه آن تا حدی مثل گفت وگوی داستان های دیگر این نویسنده، افراط شده است؛ نویسنده یی که در اغلب آثارش ضابطه های مکتب ناتورالیستی دیده می شود و سعی می کند شخصیت هایش با همان ویژگی کلامی حرف بزنند که در زندگی روزمره شان صحبت می کنند.

 

من هرچه از عمر داستان نویسی ام می گذرد، به این مساله بیشتر تمایل پیدا می کنم که در داستان هایم کمتر کلمه ها را بشکنم، حتی در گفت وگوها، گرچه جز یکی دو مورد استثنایی در نوشته هایم، هیچ وقت با املای شکسته کل داستان را ننوشتم و در گفت وگوها هم سعی کرده ام حد تعادل را رعایت کنم. اما دلیل من به نشکستن املای کلمه ها بیشتر از این جهت است که عام بودن و قابل فهم بودن داستان را بیشتر کنم. به بیانی دیگر درست است که با املای شکسته نوشتن به شخصیت داستان «صدا» می دهد و شیوه نگارش و لحن آن را صمیمی می کند و به زبان داستان حس می دهد، اما محدودیت هایی را به وجود می آورد که حسن و صمیمیت آن را به عیب و اشکال تبدیل می کند، مگر آنکه ضرورتی ایجاب کند.

 

خصوصیت های مثبتی که برای املای شکسته آورده ام، باعث شده بعضی از نویسنده های جوان را به سوی خود بکشاند و اغلب دیده ام آنها در کارهای نخستین خود نه تنها در گفت وگوها بلکه در نوشتن کل داستان از املای شکسته استفاده کرده اند.

 

در اینجا به این نکته اشاره کنم که نثر محاوره یا گفتاری که مردم کوچه و بازار در تداول به کار می برند و کلمه ها در آن شکسته می شوند در نوشتن داستان می تواند شکسته بیاید یا نشکسته. به بیانی دیگر وقتی از نثر گفتاری صحبت می کنیم منظور تنها خصوصیت املای شکسته آن نیست، بلکه نثر می تواند به صورت نشکسته هم بیاید. مثلاً این قطعه که خصوصیت نثر گفتاری را دارد در همان داستان «زیر چراغ قرمز» نقل شده است، بی آنکه نویسنده املای آن را شکسته باشد. «آفاق همان طور که به پهلو رو به دیوار زیر کرسی خوابیده بود و دست هایش را جفت هم زیر صورتش گذاشته بود و زل زل به عکس آدمکی که برابر چشمش روی گچ دیوار کنده شده بود، نگاه کرد. به نظرش رسید که این عکس را قبلاً زیاد دیده بود اما تردید داشت که خودش آن را کنده یا یکی از مشتری های قدیمی خانه. ولی چیزی که بود هق وهق گریه جیران که در آن طرف کرسی خوابیده بود او را آزار می داد و هر آن فکرش را می برید.»2

 

وقتی با املای شکسته می نویسیم صمیمیت و لحن و صدا در روایت داستان بازتاب می یابد و خواننده را تحت تاثیر قرار می دهد اما عام بودن و هم فهمی را که هدف غایی هر نوشته است، از آن می گیرد زیرا شکستن املای کلمه ها در هر لهجه زبان فارسی متفاوت است. اگر در زبان تداول تهرانی کلمه «می توانی» در گفت وگو «می تونی» می شود، در لهجه کرمانشاهی به «می تانی» تبدیل می شود و در لهجه های بلوچی و اصفهانی و... جور دیگری شکسته می شود و برای خواننده های دیگر شهرها و ولایات اغلب فهم و درک نوشته را سخت می کند و خواندن آن را دشوار، و نحوه نوشتن مانع بدفهمی می شود اما اگر کلمه ها را نشکنیم دست کم فقط گفت وگوها را در حد تعادل بشکنیم، فهم داستان را راحت تر و بهتر کرده ایم چون مردم شهرها و ولایات ایران در مدرسه با املای نشکسته آشنا شده اند و داستانی که به این نحو نوشته شود، ایجاد اشکالی در فهم آن نمی کند و نوشته مفهوم و احساس خود را درست انتقال می دهد.

 

دیده ام بعضی از داستان نویس های جوان زبان گفتاری شهر و ولایت خود را با همه ویژگی های آنها در نوشته هایشان به کار می گیرند و فهم و درک داستان های آنها جنبه خاص پیدا می کند و عام بودنش فدای صمیمی بودن آن می شود. این نوع نوشته ها مرگ خود را پیشاپیش با خود همراه می آورد و خواننده های آن فقط محدود به اهالی همان شهرها و ولایات می شود که زبان گفتاری آنها در داستان ها به کار رفته است.

 

کلمه ها و اصطلاح های محلی و بومی که برابر آنها در زبان متداول فارسی وجود دارد نیز همین وضعیت را به وجود می آورد، یعنی به کار بردن آنها در داستان برای آنهایی که با این کلمه ها و اصطلاح ها آشنا هستند، شیرین و پرحلاوت است، اما برای دیگران گنگ و نامفهوم.

 

شکستن املای کلمه ها در ایران هنوز قاعده و قانونی پیدا نکرده است. در کشورهای دیگر از جمله در زبان انگلیسی، املای شکسته و مخفف آوردن کلمه ها اغلب طبق ضابطه یی صورت می گیرد. در ایران هر نویسنده یی به دلخواه خود بعضی از کلمه ها را می شکند و بعضی ها را نه. گاهی در متن خودش هم یکسانی شکستن کلمه ها را رعایت نمی کند. از این رو بلبشویی در نثر به وجود آمده است. اگر واقعاً نویسنده یی بخواهد، همان طور که مردم در تداول صحبت می کنند، کلمه ها را بشکند، زبان یاجوج و ماجوجی می شود که فقط زبان شناسان از آن استقبال می کنند.

 

 

- - - - - - - - - - - - - - - - -

 

 

پی نوشت ها

1- صادق چوبک؛ خیمه شب بازی، تهران، جاویدان، 1335، ص 65-64

2- زیر چراغ قرمز، ص 53 و 54.

 

 

 

 

(جمال میرصادقی)

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...