رفتن به مطلب

ما چگونه شیعه شدیم


ارسال های توصیه شده

وقتی که تیمور لنگ ، مانند ساعقه ائی بر پیکر زخمی ایران وارد امد ، بر قبایلی حکم می راند که اقتصاد انها بر دامداری استوار بود و غنلائم جنگی را به شکل سیورغال تقسیم می کردند تیمور در پایان عمر(805) امپراتوری خود رابدینسان تقسیم کرد :

خراسان و گرگان و مازندران و سیستان را به شاهرخ سپرد و مرکز ان را هرات قرار داد آذربایجان و ارمنستان را به میرانشاه واگذار کرد .

مرگ تیمور نامنی وسیعی را دامن زد در اذربایجان میرانشاه از اسب افتاد ومغزاش اسیب دید او که دیوانه بود دیوانه تر شد. قبیله ال جلایر با قرا یوسف فرمانده قراقویونلو ها متحد شد اذربایجان را تسخیر کردند . اما در سمت دیگر شاهرخ با دیپلوماسی کج دار و مریز ، حکومت لرزان خود را ادامه داد تا اینکه الغ بیک فرزند او در 790 هجری بر تخت نشست فرزند شاهرخ و گوهر شاد خاتون مردی دانشمند و هنردوست از اب در امد شهر سمرقند در حکومت او مهد علم و هنر ایران به شمار می امد . بنا هائی علمی و فرهنگی بسیاری ساخت .در کشمکش قدرت به دست فرزند خود به نام عبد الطیف به قتل رسید پسرش خلیل السلطان که خود شاعری زبردست بود بر تخت نشست (807)

طایفه های اق قویونلو و قره قویونلو هرگز مورد تحقیق کامل قرارنگرفته اند اما در تاریخ ایران نقش مهمی را بازی نموده اند این دو طایفه زمانی مابین مرز کنونی ایران و ترکیه زندگی می گردند بیست سال قبل از ظهور شاه اسماعیل بر سراسر اذربایجان و عراق حکومت می کردند. قره قویونلو ها در کنار دریاچه وان زندگی می کردند اما اوزون حسن رئیس آق قویونلوها در سال 872 با قره قویونلو ها درگیر شد انها را شکست داد سر جهان شاه فرمانده انها را برای سلطان عثمانی فرستاد. مردم اذربایجان دوران پر تلاطم و فلاکت باری را از سر می گذراندند و سیر ترکی سازی آذربایجان تکمیل می شد که به مصیبت اوزن حسن گرفتار شدند . او سپس با کاترینا دخترمسیحی پادشاه طرابوزان ازدواج کرد از ایشان دختری زاده شد که او را مارتا نام دادند تا بعد ها با حیدر پدر شاه اسماعیل ازدواج بکند او بود که عشق به مسیحیت و عزاداری های آنرا در دل فرزند کاشت .

در این زمان مردم سی نوع مالیات متفاوت را پرداخت می کردند گاه شورش می کردند ولی به سختی مورد تنبیه و ازار قرار می گرفتند در میان همه این بدبختی ها اختلاف های شیعه و سنی نیز به اوج رسید . جانشینان تیمور که خود مذهب سنی داشتند اما هرگز شیعیان را تحقیرنمی کردند . گروهی شیعه تند رو آتش نفاق را از اوج منابر به خانه ها کشانیده بودند شاعران هر دو طرف هجو نامه هائی بر علیه همدیگر می سرودند 100 سال قبل از شاه اسماعهیل نهضت سربداران در سبزوار شکل گرفته و در اثر زمان و فساد رهبرانشان نابود شده بود و اخرین ته مانده انها به دست تیمور مضمحل شد . شیعه دارای 4 فرقه بود به نام های حرفیه – نوربخشیه – بکتاشیه – مشعشیعه.

درسال 1453 میلادی در میان بهت وحیرت همگان قسطنطنیه پایتخت روم سقوط کرد و امپراطوری ترکان عثمانی ایجاد شد .

کشور های اروپائی که تا این زمان با همدیگر در حال جنگ بودند در مقابل دشمن مشترک و بسیار قویی قرا گرفتند لاجرم همه نگاه ها معطوف به ایران بود که درپشت سر عثمانی واقع شده و شیوخ صفویه با عثمانی ها در مبانی دینی اختلاف اساسی داشتند . انها سفرائی به حضور شیوخ صفوی اعزام می کردند حتی به دربار اوزون حسن نیز سفیری فرستادند اوزون حسن از فرصت استفاده کرده و اسلحه اتشین تقاضا نمود . فرانسوی ها به شکل بازرگان و سیاح به اذر بایجان امدند سپس پرتقالی ها و ونیزی ها و اسپانیا ئی ها و انگلیسی ها نیز به انان اضافه شدند .

در چنین اوضاع و احوالی اسماعیل از حیدر و مارتا به دنیا امد نسب نامه او باپنج پشت به شیخ صفی الدین اردبیلی می رسید و او نیز با 7 پشت به امام موسی کاظم . شیوخ صفوی در میان صوفیه و مردم از احترام زیادی برخوردار بودند در اذربایجان ، شیراز، اصفهان وحتی سوریه طرفداران متعصبی داشتند .

مهمترین قبایل ترک در آن زمان عبارت بودند از شاملو ها ، روملو ها ، استاجلوها ، تکلوها ، افشار، قاجار، ذولقدر –

شیخ جنید پدر شیخ حیدر بیشتر به سیاست مایل بود در اثر فعالیت های سیاسی به طرابوزان تبعید شد با خواهر خوانده ازون حسن ازدواج کرد پسری از او به دنیا امد که حیدر نام گرفت شیخ جنید پس ازخاتمه تبعید ، به اردبیل بازگشت صوفی ها را به دور خود جمع کرده و لشکری آراست برای شروع کار به شیروانشاه حمله کرد اما شکست خورد و در جنگ کشته شد. حیدر در 9 سالگی به جای پدر نشست و شیخ نه ساله که در دین و سیاست تجربه ائی نداشت در همان سال با دختر ازون حسن ازدواج کرد او کلاه قرمز رنگی ابداع کرد که 12 شیار داشت از این پس طرفداران او را قزلباش نامیدند در سال 882 هجری با جمع کردن تعدادی از صوفیه به شیروان حمله کرد منتها خود نیز مانند پدرش کشته شد .

اسماعیل در 6 سالگی به عنوان شیخ یا مرشد کامل بر جای عمویش نشست او را به لاهیجان بردند در میان خوف و فرار دائمی از ترس دشمنان که قصد کشتن او را داشتند به طرز عجیبی همه تعلیمات نظامی را اموخت .

فرقه صوفیه یک فرقه بسیار قدرتمند و مرموز بود سکوت و اطاعت مطلق مهمترین اصل این فرقه به شمار می رفت آنها یک سیستم شبه نظامی مخفی را اداره می کردند که طرفداران بسیاری در مصر سوریه اذربایجان و عثمانی داشتند .

اسماعیل مانند پدران خود در شش سالگی قائد اعظم یک تشکیلات دینی محسوب می شد در حالی که هیچ معلومات دینی نداشت دستورات او بی چون چرا اجرا می شد درسال 906 در سیزده سالگی از گیلان خروج کرد و تحرکات خود را با هدایت اولیا شیعه مذهب شروع کرد. سلطان بایزید عثمانی سال خروج او را در حروف ابجد به این معنی یافت ( مذهب نا حق) و این حرف به مذاق اسماعیل بسیار ناگوار آمد به اردبیل رسید دستور داد هر انکس که تشهد را به سبک شیعه ادا نمی کرد در اتش بزرگی که فراهم اورده بودند سوزانده شود .

در این زمان که حکومت اغ قویونلو ها خیلی ضعیف شده بود و تقریبا در هر شهر یک نفر حکومت می کرد و شیبک خان ازبک در شرق ایران تاخت وتاز می کرد او هم پیمان سلطان عثمانی بود. اسماعیل به خونخواهی اجداد خود در ابتدای کار به شیروان لشکر کشید در این راه هفت هزار صوفی که تابع محض بودند او را همراهی می کردند در بین راه همه دهات و شهر ها را غارت کردند فرخ یسار حاکم شیروان با بیست وهفت هزار نفر به پیشواز امد ولی شکست خورد و کشته شد اسماعیل مانند تیمور از کله انسان های بی گناه مناره ساخت . شهر را به شدت غارت کردند از انجا به باکو حمله کرد در انجا نیز رفتار انها بی شباهت به تیمور نبود حتی مرده ها را از قبر ها بیرون اورده و اتش می زدند شهر با کو به شکل مخوفی غارت شد سومین هدف او سلطان حسین بارانی بود او از قبیله اق قویونلو ها و سنی مذهب بود اسماعیل لشگر او در هم شکست و هر انکس که علی ولی الله نمی گفت کشته شد .

آنگاه منطقه شرورحمله کرد سردار الوند با ده هزار نفرسپاه به پیشواز امد ولی در جنگ شکست خورد به دیار بکر فرار کرد به علا الدوله پناهنده شد .

907 هجری ، اسماعیل رو به تبریز نهاد با اینکه مردم اصلا مقاومت نکردند اسماعیل شیعه را مذهب رسمی اعلام کرد و هرکس که به خلفا سه گانه دشنام نمی داد در دم کشته می شد بیست هزار نفر در تبریز کشته شد حتی زنان و کودکان و سگ و گربه های شهر تبزیز را از دم تیغ گذراندند انگاه به یزد و لرستان حمله کردند و رفتاری مشابه از خود بروز می دادند سپس به عراق حمله ور شدند انگاه بیجار و شیرازآماج حمله قرار گرفت و در انجا نیز هر کس به طریقه شیعه نماز نمی خواند کشته شد . همه علمای سنی را اعدام کردند مگر اینکه استغفار کرده و شیعه را پذیرفته باشد .

در سال 913 کردها بر علیه اسماعیل شوریدند اما شکست خوردند سپس لرها که خود شیعه بودند ولی رفتار اسماعیل و سخت گیری های او و اغراق گوئی های طرفدارانش که او را تا خدا بزرگ می داشتند را قبول نکرده و شوریدند و شکست خوردند انگاه در تعاقب حس کیا شهرهای فیروزکوه وبه قسمت هائی از مازندران حمله کرد در انجا نیز فجایع بی شماری مرتکب شد از انجا رو به سو تهران گذاشت بدون مقاومت شهر را تسخیر کرد از انجا رو به اصفهان گذاشت هر جا که رفت قحط و فقر و پریشانی و بیماری به ارمغان می اورد .

محمد شاه بخت خان ، که تبار مغولی داشت با 7 پشت به جنگیز خان می رسید و شیبک خان نامیده می شد رئیس یکی از قبایل ازبک بود که مذهب سنی داشتند و بر سراسر ماورالنهر و خراسان و افغانستان حکومت می کرد . درسال 916 هجری با اسماعیل روبرو شد شکست خورد و کشته شد . اسماعیل دستور داد پوست سر اورا با کاه پر کرده و به سلطان بایزید عثمانی فرستادند از کاسه سر او جام شراب زرین ساختند دست های او را به اقا رستم حاکم مازندران فرستاده شد او با دیدن دست بریده سکته کرد و چند روز بعد در گذشت . سپس به صوفی ها دستور داد بدن شیبک خان را بخورند در یک لحظه فقط استخوان های وی باقی مانده بود عبید الله خان پسر عموی او قسم خورد تا انتقام شیبک را بگیرد سلطان بایزید نامه ائی نوشته و اسماعیل را از ارتکاب اعمال خلاف دین اسلام سرزنش کرد و اسماعیل جواب توهین آمیزی فرستاد که سراغاز جنگ بود . سلطان بایزید اماده حمله می شد قتل عام سنی ها در خراسان شروع شد .

عبید الله خان در یک فرصت مناسب به خراسان لشکر کشید و قزلباش ها را شکست داد این بار نوبت قتل عام شیعه بود وهمچنین برای ادم های فرصت طلب فرصت مناسبی فرا رسیده بود هر کس با کسی اگر عداوتی داشت می رفت و می گفت فلانی به صحابه سه گانه در زمان تسلط قزلباش ها دشنام داده است با شهادت دو نفر ان شخص به طرز فجیعی کشته می شد و یا مورد اخاذی قرار می گرفت اوضاع مال و جان و ناموس مردم ایران در این سالها بدتر از زمان حمله چنگیز خان شده بود .

در سال917 مردی شیعه به نام شاهقلی در دیار بکر که یکی از ایالات ایران محسوب می شد شورش کرد از اسماعیل کمک خواست به زودی مردم بسیاری بر گرد او جمع شدند اما سلطان سلیم لشگر کشید . اسماعیل علی رغم توصیه های فرماندهانش دست روی دست گذاشت و کاری نکرد در مقابل نامه های تهدید امیز ، نامه های معتدلی برای سلطان سلیم می فرستاد که هیچ گونه سنخیتی با ارسال سر شیبک خان نداشت شاه قلی شکست خورد به تبریز فرار کرد اما اسماعیل او دست بسته زنده در اتش انداخت و سوزاند تا حسن نیت خود را به شاه عثمانی ثابت کند ولی هیچ ثمری نداشت 0

920هجری اسماعیل در همدان بود اعلان جنگ سلطان سلیم به او رسید و خبر اوردند که شاه عثمانی با لشگر دویست هزار نفری به سوی ایران در حرکت است اسماعیل به زحمت شصت هزار نفر فراهم کرد با بی علاقه گی تمام به سوی چالدران رفت دو تن از بهترین فرماندهان سلطان سلیم که سالها در عثمانی جنگیده و اینک به دربار شاه پناهنده شده بودند روشها ی جنگی عثمانی ها را توضیح دادند اما گوش اسماعیل اصلا بدهکار نبود دستور داد هر دو نفر را اعدام کردند به جرم اینکه توصیه نموده بودند هرگز به قلب سپاه عثمانی حمله نکن چون دو بال سپاه بلافاصله بسته شده و در میان محاصره قرار خواهی گرفت اسماعیل هرچه قدر در جنگ رشادت به خرج دادند ثمری نکرد با حملات ساده و مستقیم به قلب سپاه عثمانی ، لشگر خود را نابود کرد وبه راحتی شکست خورد . او فکر می کرد جنگیدن با سپاه تعلیم دیده ینی چری ها به مانند جنگیدن با وحشی های ازبک یا مردم بی دفاع شهرستان ها است سلطان سلیم به راحتی پای در تبریز نهاد و انجا را تاراج کرد ولی بیش از یک هفته نماند و به ترکیه برگشت .

922 سلیم بار دیگر حمله کرد و دیار بکر برای همیشه از اختیار ایران خارج شد و همه غرور اسماعیل بشکست و او تا اخر عمر دیگر نخندید 922 سلیم به مصر لشگر کشید و فرصت مناسبی بود تا اسماعیل از پشت سر ضربه محکمی به سلیم وارد سازد ولی چنین نکرد ایستاد و نگاه کرد تا قانصو پادشاه مصر کشته شود و مصر ضمیمه امپراتوری عثمانی گردد .

اسماعیل و سلیم هردو شاعر بودند و خوب شعر می گفتند با این فرق که سلیم به زبان فارسی که به خوبی مسلط بود شعر می سرود ولی اسماعیل به زبان ترکی شعر می گفت در شعر ، خطایی تخلص می کرد .

اسماعیل وحدت کشور ایران را پس از سالها تجسم بخشید و در قبال توسعه و دست اندازی های ازبک و عثمانی ها سدی ساخت نقاشی را دوست داشت و کمال الدین بهزاد را حمایت می کرد او که با تکیه بر قبایل چادر نشین به قدرت رسیده بود از انها حمایت می کرد برای تحصیل هزینه لشگر کشی هایش مالیات می بست و روستا ها را به تیول واگذار می کرد از این رو اساس فئودالیسم را در ایران بنا نهاد و تشیع و رو حانیت قدرت یافتند در وحشیگری با چنگیز خان مغول برابری می کرد کار های نفرت انگیز او باعث شد در تاریخ چهره ننگینی داشته باشدعلمای سنی را به راحتی می کشت زنان و کودکان و سگ و گربه ها را نیز معاف نمی کرد کما اینکه در تبریز این کارها را انجام داد .

وقتی سگش کشته شد انرا در پارچه زرین پیچید و با احترامات تمام در مقبره قیدار نبی دفن کرد و همه حتی فرماندهان بزرگ باید به لاشه سگ سجده می کردند و قتی از انها سئوال می شد که چرا به لاشه یک سگ سجده می کنید می گفتند مرشد کامل هرچه گوید حق است .

درسال ٩٣٠ هجری درشهر شکی به یک بار مریض شد طهماسب را جاتنشین خود اعلام کرد وچند روزبعد درگذشت .

شاه طهماسب در ده سالگی در زمانی بر تخت نشست که جهان شاهد سلاطین بزرگی بود هانری هشتم و دخترش الیزابت در انگلستان ، فرانسوای اول در فرانسه ، شارلکن المان و اتریش و اسپانی را در اختیار داشت و ایوان مخوف در روسیه و سلیمان قانونی در عثمانی .

طهماسب مردی بسیار خسیس و نامرد و لئیم بود در تبریز نتوانست زندگی کند پایتخت را به قزوین انتقال داد مردی خود آزار بود یازده سال از کاخ خارج نشد لب تر نمی کرد فرزند سلطان سلیمان که بر علیه پدرش شوریده بود و به دربار طهماسب پناه اورده بود دستگیر و به پدرش تحویل داد با حیله همواره راه عثمانی ها را می بست واز سیاست پدرش در جنگ با سلیم انتقاد می کرد .

سئوال :

 

اگر اسماعیل در تاریخ ایران رخ نمی نمود چه می شد ؟

 

 

قاضی احمد منشی قمی، خلاصة التواریخ (۲ جلد، تاریخ صفویه از شیخ صفی تا اوایل شاه عباس یکم)، به تصحیح احسان اشراقی.

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...