afa 18504 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۱ دخترك مصمم، جسور و البته خوشچهره سریال زمانه این روزها بیش از پیش در نظر مردم به چهرهای شناختهشده تبدیل شده است. با این بازیگر جوان كه با استناد به شواهد و قرائن میتواند آینده پرباری در این عرصه پیشرو داشته باشد همكلام شدیم تا او قصهاش را برایمان بگوید. داستانی كه در مرحلهای از زندگیاش كلید خورد تا امروز بازیگر شناخته شده ای باشد. پریناز ایزدیار برخلاف همه دخترخانمهای همسن و سالش كه شاید هرگز درباره علاقه قلبیشان برای ازدواج لب به سخن نمی گشایند، بیرودربایستی میگوید كه دوست دارد ازدواج كند تا ما هم پی به نگاه متفاوت او در ابراز عقایدش ببریم. تمایلی كه بین خانم های همصنف وی كمتر به چشم میآید اما پریناز ایزدیار صادقانه درباره آن صحبت میكند. البته كه این صداقت كلام را میتوانید در گفتههای او دریابید و چه چیزی بهتر از خواندن گپ و گفتی صادقانه كه این روزها كمیاب شده است. میخواستند پزشك شوم اصالت من برمیگردد به شمال ایران (بابل). دوران بچگیام در ساری گذشته و چند سالی در بابل و بعد تهران. تمام دوران دبستانم را در ساری گذراندم، دوره راهنمایی را در تهران درس خواندم و دبیرستان را در بابل اما برای پیشدانشگاهی دوباره به تهران آمدیم. در دبیرستان رشته تجربی میخواندم اما بعد از چندوقت تغییر رشته دادم و برای پیشدانشگاهی رشته هنر را انتخاب و در كنكور هنر شركت كردم. خانواده من مهمترین معیاری كه بیشتر از هر چیزی همیشه برایشان مهم بوده تحصیلات است. من تنها كسی هستم كه در كل خانوادهام در رشته هنر تحصیل كردهام؛ چه در خانواده پدری و چه در خانواده مادری. بیشتر افراد خانوادهام پزشك هستند. دوست داشتند كه من هم یا پزشك شوم یا مثل پدرم وكیل اما خب علاقه من به هنر باعث شد به این سمت كشیده شوم. در دانشگاه هم رشته گرافیك را دنبال كردم. همیشه دستم در جیب خودم بوده من در خانوادهای بزرگ شدهام كه همیشه آن چیزی را كه دلم میخواهد به دست میآورم. میتوان گفت سطح مالی ما متوسط رو به خوب بود، یعنی هیچوقت نیاز مالی را حس نكردم اما از وقتی كه شروع به كار كردم خودم حسابم را از خانواده جدا و سعی كردم دستم در جیب خودم باشد. نمیگویم از پدر و مادرم كمك نمیگیرم اما تلاشم این است كه خودم كارهایم را پیش ببرم. از دوران بچگی به بازیگری علاقه داشتم. یادم میآید در دوران مدرسه هر نمایش و تئاتری كه برگزار میشد من همیشه اولین نفر بودم كه برای بازی حاضر میشدم. اما اصولا آدم وقتی در شرایطی بزرگ میشود كه میبیند همه افراد خانواده پزشك هستند حتی خواهر و برادرهایش هم در رشته پزشكی تحصیل كردهاند، فكر میكند خودش هم حتما باید در این رشته تحصیل كند به همین دلیل من هم تصمیم گرفتم پزشك شوم و در دبیرستان رشته تجربی را انتخاب كردم اما بعد از مدتی متوجه شدم به شدت به هنر علاقه دارم بهخصوص به رشته نقاشی. برای خانوادهام پذیرفتن ادامه تحصیل من در رشته هنر خیلی سخت بود اما كمكم به علاقه من احترام گذاشتند و با من كنار آمدند. بازیگرانی که صورتشان را جراحی کردهاند همه شبیه هم هستند بازیگرانی كه جراحی زیبایی انجام دادند همه شبیه هم هستند. به نظر من طبیعی بودن صورت خیلی مهم است و علاقهای به جراحیهای زیبایی ندارم. شاید اگر سنم بالا برود این كار را انجام دهم اما الان فكر میكنم به اعضای صورتم برای كار كردن نیاز دارم و فكر میكنم بازیگرهایی كه بوتاكس میزنند میمیك صورتشان را به هم میریزند و همه شبیه همدیگر میشوند بنابراین برای از دست ندادن نقشها هم كه شده جراحی زیبایی انجام نمیدهم. مدل بودن من شایعه است قبل از اینكه بازیگری را شروع كنم همان موقع كه دانشجو بودم در یكسری از شوهای اسلامی شركت كردم و به عنوان مدل پوششهای اسلامی، مانتو و روسریهایی كه به صورت كاملا مجاز برگزار میشد، انتخاب شدم. حتی یادم میآید وزیر ارشاد هم از این مراسم بازدید كردند. بحث مدل بودن من هم این شوهای اسلامی بود. در كل ما در ایران چیزی به اسم مدلینگ نداریم اینكه میگویند پریناز ایزدیار مدل بوده است شایعه است. 8 ماه است ورزش نکردهام قبل از اینكه بازیگر شوم ورزش را دوست داشتم. قبل از شروع فیلمبرداری سریال زمانه مرتب به باشگاه میرفتم اما خب، پروژه زمانه 8ماه است كه ادامه دارد و من وقت سرخاراندن هم ندارم اما مواقعی كه وقت پیدا میكنم حتی در خانه با یكی، دو وسیله ورزشیای كه دارم تمرین میكنم. رژیم غذایی ویژه و خاصی ندارم فقط سعی میكنم شبها برنج نخورم یا خوردنیهای مضر را حذف كنم. بارها فقر را تجربه كردم من از وقتی كه حساب و كتابم را از خانوادهام جدا كردم و سعی كردم روی پای خودم بایستم بارها و بارها مزه فقر را چشیدهام چون میخواستم مستقل باشم و از خانواده طلب پول نكنم، در صورتی كه اگر درخواست میكردم حتما حمایتم میكردند اما با بیپولی كنار آمدم. لحظاتی را داشتم كه حتی به یك رقم خیلی كم احتیاج داشتم اما همه این روزها گذراست. من فكر میكنم بسیاری از كسانی كه در این حرفه مشغول به كار هستند حتما شرایط نداری را تجربه كردهاند و بهنظرم این شرایط آدم را میسازد. ولخرجی میكنم، پول كم میآورم اولین دستمزد من سال 84، 500 هزار تومان بود. یادم میآید خیلی سریع همه درآمدم را خرج كردم. در كل آدم ولخرجی هستم چون خیلی زود هیجانزده میشوم، بعد كه پول كم میآورم با خودم میگویم ای كاش ولخرج نبودم. تا یكی، دو سال پیش همه پولم را بابت لباس خریدن صرف میكردم و وقتی پول بابت كارهای واجبترم باقی نمیماند لباسها را جلوی چشمم میگذاشتم و میگفتم حالا با شماها چه كنم (میخندد). بعید میدانم عاشق شوم بعید میدانم در زندگی خودم در حدی که در سریال زمانه نشان داده میشود عاشق شوم اما فكر میكنم شاید اگر در چنین شرایطی قرار بگیرم مثل ارغوان سریال فقط بتوانم اشك بریزم. به نظرم دخترهای امروزی فقط ادعای این را دارند كه گریه نمیكنند و آدمهای خیلی محكمی هستند. مطمئن باشید هركسی تا این حد عاشق باشد و زندگیاش را برای یك نفر گذاشته باشد، رفتن طرف مقابلش به جز دلتنگی باعث به هم ریختن كل زندگی شخصیاش میشود و قطعا همین عكسالعمل ارغوان را خواهد داشت؛ اشك میریزد و حتی بیمار هم میشود. من خودم فكر میكنم اگر در زندگی شخصیام واقعا عاشق شوم همان واكنشی را نشان میدهم كه ارغوان داشت. نسبت به عشق گارد دارم من به شدت آدم عاطفیای هستم ولی در زمینه عشق و عاشقی یك گارد عجیب دارم كه دست خودم نیست. به طور ناخودآگاه نسبت به مسائل احساسی عقبنشینی میكنم. چون میدانم آنقدر احساسی هستم كه اگر وارد ماجراهای احساسی شوم شاید زندگیام به زندگی ارغوان تبدیل شود. عشق یعنی دیوانگی به نظر من عشق واقعی نیست. من اعتقاد دارم دوست داشتن وجود دارد اما عشق همان لیلی و مجنون است. عشق یعنی جنون، یعنی دیوانگی. البته تجربه كردن آن اشكالی ندارد اما نمیتوان با عشق زندگی ساخت. عشق زیاد میتواند زندگی را به هم بریزد. دوست دارم ازدواج كنم و بچهدار شوم من ازدواج كردن را دوست دارم. به خصوص كه عاشق بچه هستم و عاشق تجربه كردن احساس مادری. اما فكر میكنم ازدواج یك پختگی لازم دارد كه من هنوز به آن نرسیدهام. این پختگی دوطرفه است. هم زن و هم مرد باید به جایی رسیده باشند كه مسئولیت یك زندگی را دونفری به دوش بكشند. به نظرم این اشتباه است كه فكر كنی همه چیز به عهده مرد است. از آن مهمتر توانایی تربیت بچه است. با شرایط امروز دنیا تحویل دادن یك بچه خوب و سالمی كه خود بچه هم از به دنیا آمدنش راضی باشد و این قضیه قدیمی كه بچهها به پدر، مادرهایشان میگویند چرا ما را به دنیا آوردهای تكرار نشود یك لیاقت میخواهد كه آدمها باید به آن برسند. من فكر میكنم كه در مورد هنرمندان اگر ازدواجگریزی وجود دارد به خاطر مشغله كاری زیاد آنهاست. من آنقدر كارم فشرده است كه فرصت دیدن خانوادهام را هم نمیتوانم پیدا كنم. حالا فرض كنید اگر ازدواج كرده بودم و بچه داشتم چطور باید با شرایط كنار میآمدم. من فكر میكنم این موضوع باعث دور شدن اهالی سینما از ازدواج شده است. فكر میكنم اگر به جایی برسی كه بخواهی تشكیل خانواده بدهی باید كارت را گزیدهتر انتخاب كنی كه بتوانی وقت بیشتری برای همسر و فرزندانت بگذاری. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده