Shiva-M 8295 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۹۱ کارگردان : برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام نویسنده : برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام بازیگران: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام , برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام , برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام محصول سال 2000 گونه : درام -- 102 دقیقه نامزد اسکار:بهترین بازیگر نقش اصلی زن - الن برستین- خلاصه داستان : هری و دوستش مارلون برای پولدار شدن دست به کار تجارت قرص های روانگردان می زنند، مادر هری سارا نیز بدنبال موفقیت شرکت در یک مسابقه تلویزانی به سفارش پزشک به مصرف قر صهای لاغری که به نوعی در ارتباط با روانگردان ها هستند، می پردازد و... برخی فیلم ها هستند که نمونه مشابه آن یا پیدا نمی شوند یا کمتر پیدا می شوند. دیدن این گونه فیلم ها، مساوی است با پذیرفتن این نکته که شاید دیگر شانسی برای دیدن فیلمی با این کیفیت در موضوع مورد نظر در ادامه زندگی خود نداشته باشید! به همین دلیل شاید دیدن فیلم را تا آنجا که ممکن است به تعویق بیاندازید. فیلم مرثیه ای بر یک رویا، یکی از آنگونه فیلم ها بود. البته از حق هم که نگذریم باید بگویم دلیل دیگر این تعویق در دیدن این فیلم، مشاده 3 یا 4 صحنه چند ثانیه ای از اواسط فیلم در گذشته بود که راستش زیاد به دل من نمی نشست اما به محظ سپری شدن تنها 5 دقیقه از شروع آن، متوجه شدم با یک فیلم بزرگ و بسیار خوش ساخت روبرو هستم. در صحنه ابتدایی فیلم می بینیم که پسر خوش قیافه ای با نام هری (با بازی جرارد لتو) مشغول دعوا با مادر پیرش به نام سارا(با بازی الن بارستین) است تا تلویزیون خانه شان را به دلیل نیاز مالی به فروش برساند. در انتها، هری موفق می شود تلوزیون را با موفقیت از خانه بیرون آورده و با کمک دوستش با نام تایرن (با بازی مارلون وایانز)، به فروش برساند. اما چه چیز می تواند در خانه یک پیرزن تنها از تلویزیون مهم تر باشد؟ شاید درست حدس زده باشید: مواد مخدر پسرک! این فیلم نشان دهنده مقطعی از زندگی 4 انسان می باشد. سارا، پیرزنی خوش قیافه، مهربان و البته بسیار تنهاست که همسرش مدتهاست از دنیا رفته و پسرش هری هم ماهی یکبار، آن هم معمولا به دلیل نیاز مالی به او مراجعه می کند. سارا عاشق تلویزیون و بخصوص مسابقه ای تلویزیونی است که از دید سارا برنده آن، این افتخار نصیبش می شود که با حضور در آن، مورد توجه هزاران بیننده قرار بگیرد. سارا، علی رقم رفتار های نا به هنجار هری، کماکان عاشق پسرش است. هری و دوستش تایرن، به شغل شریف خرده فروشی مواد مخدر(!) اشتغال دارند . در این راه ماریون، دوست دختر هری (با بازی جنیفر کانلی) نیز همراه آنان می شود. ماریون و هری عاشق یکدیگر هستند برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام آنها، آنقدر یکدیگر را دوست دارند که حتی تحمل این را ندارند که ببینند یکی از آنها، مشغول صحبت با جنس مخالف دیگر است. آنها با فروش مواد مخدر پول خوبی به جیب می زنند و علاوه بر آن، با استفاده از آن نیز نهایت لذت را از زندگی خود و از با هم بودن می برند. فیلم به هیچ عنوان سعی ندارد حالت موعظه گرانه به خود بگیرد. استفاده از مواد مخدر و مخصوصاً احساس بعد از آن بسیار لذتبخش است. این چیزی است که به وضوح در فیلم نشان داده می شود. روزی تماسی با سارا، پیرزن مهربان و دوست داشتنی داستان گرفته می شود و به او می گویند که به عنوان برنده، در برنامه تلویزیونی مورد علاقه اش، شانس این را دارد که جلوی چشم صدها هزار بیننده ظاهر شود. سارا نیز برای هر چه زیباتر به نظر رسیدن خود تصمیم می گیرد خود را لاغر کند. برای آنکه سارا بتواند در این فرصت کوتاه، خود را به وزن و ظاهری ایده آل (برای جلب توجه هر چه بیشتر) برساند، شروع به استفاده از قرص های ویژه لاغری، آن هم به میزان زیاد می کند. این قرص های اعتیاد آور، اگرچه باعث کاهش وزن سارا می شوند، اما سارا را ناخواسته، به همان راهی می کشاند که پسرش هری، دور از چشم سارا در آن وارد شده است و آن لذت استفاده از مواد مخدر است. همان طور که اشاره کردم، مرثیه ای بر یک رویا ، نشان دهنده مقطعی از زندگی 4 انسان است. این فیلم نشان می دهد که چگونه احساس لذت استفاده از مواد مخدر، می تواند انسان ها را برده خود کرده، ارزش ها را از بین ببرد ، پیرزنی دوست داشتنی را دیوانه کند و احساس قدرتمند عشق راهم مغلوب خود کند. مرثیه ای بر یک رویا، در حالتی بسیار تاثیر گذار نشان می دهد که یک قاب عکس ساده، چگونه می تواند هم نمادی باشد از عشق و هم از مواد مخدر، دو قطب مخالف هم، و اینکه چگونه مواد مخدر، به شکلی دردناک، عشق میان ماریون و هری را به آتش می کشاند. فیلم نشان دهده روند تبدیل مواد مخدر، از ماده ای لذت بخش، به هیولایی کنترل نشدنی است. به ندرت پیش می آید که فیلم هایی با این مضمون، مورد توجه اعضای آکادمی اسکار یا حتی بسیاری از جشنواره های بین المللی قرار بگیرد. مرثیه ای بر یک رویا هم از این قائله مستثنی نبود. موسیقی متن فیلم بسیاز زیبا و تاثیر گذار است. این موسیقی، از همان ابتدای فیلم، ما را عاشق خود می کند. نکته جالب توجه این است که این موسیقی از دو قسمت و با ریتمی متفاوت ساخته شده است. تنها دو جا در فیلم وجود دارد که ریتم دوم در ادامه ریتم اول پخش می شود و در سایر قسمت های فیلم، ما تنها شنونده ریتم اول هستیم. اما همین دو جا هم روایتی کاملا متفاوت دارند. شما با شنیدن موسیقی کامل فیلم (ریتم 1 +2) در ابتدای فیلم، احساس پیروزی و خوشی می کنید اما با شنیدن همین موسیقی در انتهای فیلم، چنان وحشتی سراپای وجود شما را در بر می گیرد که نا خواسته بدن شما را به لرزه می اندازد. بازی ها هم عموما خوب از آب در آمده اند. جرارد لتو در نقش هری بسیار عالی ظاهر شده است. او به شکلی ظاهر شده، که علی رغم تمام مشکلات و نا هنجاری های هری، شما نمی توانید این شخصیت را دوست نداشته باشید. همین امر باعث می شود که در انتهای فیلم، شما از هری متنفر نباشید و حتی احساس ترحم هم برای او نکنید و تنها چیزی که متوجه تمام اتهام ها و تنفر ها باشد تنها و تنها مواد مخدر باشد! این قضیه درباره سایر شخصیت ها هم صدق می کند. البته داستان درباره سارا تا حدی متفاوت است. این پیر زن چنان شخصیتی دوست داشتنی و مهربان از خود نشان می داد که این تصور حتی به ذهنتان هم نمی توانست خطور کند که این زن، به موجودی دیوانه و روان پریش تبدیل شود. برای به دام افتادن در دام مواد مخدر حتما لازم نیست که به دنبال مواد مخدر باشید یا دوستان ناباب (!) داشته باشید. گاهی مواد مخدر خود شما را در دام می اندازد! خانم الن بارستین نقش سارا را به شکلی تحسین برانگیز و با مهارت تمام بازی کرده است و به شایستگی توانسته برای این نقش، کاندید جایزه اسکار هم بشود. گاهی اوقات با خود فکر می کنم که درن آرنوفسکی، نابغه ای تمام عیار نه تنها در فیلمسازی، بلکه در علم روانشناسی نیز می باشد. من نمی دانم که آیا خود آرنوفسکی روانشناسی زبده است و یا اینکه تیمی از متخصصان روانشناسی، در هنگام فیلمسازی، او را همراهی می کنند! براستی چه رویایی می تواند برای یک پیرزن تنها که در گذشته دختری خوش قیافه بوده و اکنون شوهرش فوت کرده و پسرش نیز ماهی یکبار به او سر می زند، بهتر از این باشد که دوباره مورد توجه قرار بگیرد، دوباره دیده شود و دوباره مردم برایش دست بزنند و هورا بکشند. آیا واقعا لاغر شدن، آنهم تنها برای یک برنامه تلویزیونی چند دقیقه ای، ارزش دارد که روزی 16 عدد قرص خطرناک مصرف شود؟ شاید به نظر شما مسخره بیاید اما از نظر علم روانشناسی، برای یک زن تنها، قطعا ارزش اش را دارد! مرثیه ای بر یک رویا فیلمی کاملا متفاوت می باشد که سالها از ساخت آن می گذرد اما هیچگاه تکراری نمی شود. آرنوفسکی بعد ها با ساخت فیلم کشتی گیر و قوی سیاه و باز هم با لایه های عمیق روانشناسانه آن فیلم ها، ثابت کرد که مرثیه ای بر یک رویا، تنها یک موفقیت تصادفی نبوده است. به دلیل صحنه های مکرر استفاده از مواد مخدر و همچنین نشان دادن لذت استفاده از مواد مخدر، فیلم به هیچ عنوان مناسب افراد زیر 18 سال و در بسیار مواقع افراد بالای 18 سال هم نمی باشد! درپایان به شما توصیه می کنم اگر به دنبال دیدن تنها یک فیلم خوب هستید، گزینه های بهتری در برابر شما قرار دارند، اما اگر به دنبال دیدن یک اثر هنری منحصر به فرد با لایه های عمیق روانشناسانه هستید، مرثیه ای بر یک رویا همانی است که باید ببینید. منبع: نقد فارسی نویسنده : مهدی افشارها 4 لینک به دیدگاه
Shiva-M 8295 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۹۱ «آخرش همه چیز خوب تموم میشه». این آخرین جملهایاست که سارا گلدفارب در سکانس ابتدایی فیلم و قبل از شروع تیتراژ میگوید و آرانوفسکی با این جملهی رمانتیک، تراژدی بیرحمانهاش را شروع میکند. روایت سرراست و بدون حاشیه از زندگی چهارنفر که محدود به یک نسل نیستند.موضوع اصلی فیلم، فراتر از مسئلهی مواد مخدر است. آنچه مطرح است، مسئلهی عادت است، بیشتر حول محور اعتیاد از نوع عاماش میچرخد تا صرفاً اعتیاد به مواد مخدر. سارا گلدفارب به یک برنامهی تلویزیونی با اجرای یک شومن پرانرژی، اعتیاد پیدا کردهاست. به تلویزیون، برای اینکه پس از مرگ شوهرش و رفتن هری، هیچ هیجان و نیرویی در زندگیاش حضور ندارد، معتاد شدهاست. هیچ انگیزهای برای زندگیکردن ندارد. به همین دلیل به تلویزیون به عنوان رسانهای که میتواند این نیاز او را، هر چند به صورت کاذب، برطرف کند روی میآورد. هری و ماریون و تایرون هم برای درمان کمبودهایی که در زندگی روزمرهی خود دارند، برای آنکه بیکاری و بیپولی خود را فراموش کنند به سراغ هروئین و مواد دیگر میروند. شاید به همین علت است که تمام تصاویر تلویزیون دیدن سارا، دقیقاً پس از تصاویر مصرفکردن مواد قرار دارد.برای اکثر افراد فیلم، این عادتشدن، و تبدیلشدن زندگی به سیکل، وجود دارد. مانند پیرزنهایی که جلوی خانهی سارا گلدفارب نشستهاند و برای برنزهشدن، آفتاب میگیرند و این کار را دائماً تکرار میکنند. و یا ماریون که به دیدن آرنولد در رستوران میرود. و یا خود سارا که خوردن برایش یک عادت شدهاست، به طرزی که وقتی از آن منع میشود، آن هم نه به طور کامل، باز هم نمیتواند از فکرکردن و رسیدن به غذاهایی که طبق رژیم غذاییش نباید آنها را بخورد، دست بکشد. حتی در بردن تلویزیون از خانه هم پس از بازشدن دفتر مربوط به ثبت آن، نام سارا گلدفارب را میبینیم که بسیار تکرار شدهاست.این سرپوشها و سرکوبها، باعث میشود که خصیتها خودشان را فریب دهند. وقتی همسایهی سارا موهایش را به جای قرمز، نارنجی میکند، با اینکه میداند نارنجیاست، اما سعی میکند به او بقبولاند که قرمز است. ماریون واقعاً طراح لباس خوبی نیست، اگر اینطور بود، قطعاً وضع مالیش بهتر از آن بود؛ اما در جایی از فیلم هری به او میگوید که یک طراح فوقالعادهاست. سارا فکر میکند که بهزودی در یک برنامهی تلویزیونی حضور خواهد یافت و هنگامی که نامه را به همراه پیرزنهای دیگر پستمی کند، دوربین از زاویهدید بالا و با تصویری که حاکی از حقارت آنهاست به شادیشان نگاهمیکند. تایرون و هری فکر میکنند که برای همیشه پولدار میشوند و دیگر احتیاجی به مواد ندارند. و یا در جزءجزء فیلم، مثلاً جایی که تایرون برای اولین بار هروئین زیاد میگیرد تا بستهبندی کنند و بفروشند، اما پیش از آن میخواهد امتحانش کند، هری کمی مخالفت میکند، اما تایرون دلیل میآورد که فقط میخواهد آنرا امتحان کند تا به مشتریهایش بگوید، و هری هم پس از کمی تردید و مجدداً، همان فریبدادن خود، قبول میکند.فیلم تقسیم به سه فصل تابستان، پاییز و زمستان میشود. بهار وجود ندارد، در عوض همهی فیلم به نوعی زوال بهار را نشان میدهد؛ همانگونه که نامهای تیتراژ ابتدای فیلم، به تدریج خورده و پوک و سپس محو میشوند. اگر بنا بر این باشد که فاجعه در واقع همان عادتشدن مسائل مختلف باشد، میتوان آنرا در طول فیلم مشاهدهکرد، یعنی به این صورت نیست که در نقطهی خاصی از روایت داستان فاجعهی خاصی رخ دهد؛ و این همان دلیلی است که فصول فیلم از بهار شروع نمیشود. بیننده در حال مشاهدهی یک فاجعهی طولانیاست که البته اثر تدریجی دارد و نمیتوان آنرا محدود به یک بازهی زمانی در فیلم کرد. مانند تصویر ابتدایی فیلم که موشکی که با روزنامه ساختهشدهاست، آرام و بهتدریج سقوط میکند.فیلم بالای دوهزار عدد کات دارد، تدوین سریع و ریتم بسیار تندی دارد، برای نشاندادن تصاویر مصرف مواد و یا دیدن تلویزیون، از تصاویر سریع و پشتسرهم که مراحل آن را نشان میدهد استفاده میکند، و تکرار این تصاویر برای هر بار نشاندادن این کار، آن مسئلهی سیکلشدن و عادتشدن را بهخوبی نشان میدهد. همچنین تدوین سکانس پایانی فیلم، به صورت تصاعد زمانی منفیاست و پس از هر کات، طول زمانی هر پلان کوتاهتر میشود که علاوه بر نمایش همزمان فجایع در حال رخدادن برای هر چهارنفر، ضربه و ریتمی را به بیننده منتقل میکند که درک عمق این مسائل را دردناکتر میکند. همچنین موسیقی کلینت منسل که بسته به نوع سرگذشت هرکدام از افراد تغییر میکند و در جایی از موسیقیاش، نویزهای ناشی از شوک الکتریکی سارا گلدفارب هم به آن اضافه میشود و جزئی از آن میشود. موسیقی در تمام طول فیلم نقش عمدهای را در تأثیرگذاری این مرثیه، با تم و آهنگی که بسیار به لحن و آهنگ عزاداریها و مرثیهها شبیه است، و ساختار گریهکردن در تکرار نتهای آن به وضوح مشاهده میشود، ایفا میکند. آرانوفسکی به جای اینکه بیشتر فیلم را صرف سکانسهای توهم و رویا کند، سعی کردهاست که این ساختار را در کل فیلم بسط دهد. استفاده از زوایای خاص و بدیع دوربین، مانند هنگامی که ماریون از خانهی آرنولد خارج میشود و از آسانسور پایین میرود، که به شیوهی فیلمبرداری یکی از سکانسهای «Mean Streets» که در آن «هارویکیتل» در حالت مستی در کافه راه میرود گرفتهشده است و همچنین تکرار این شیوه در سکانس تیراندازی در ماشین معاملهی مواد و فرار تایرون ،انتظار اسکیزوفرنیک سارا در مطب دکتر، فستموشنهایی که در بسیاری از قسمتهای فیلم، مثل تمیزکردن خانه توسط سارا و یا زندانیشدن تایرون تکرار میشوند، اسپلیتاسکرینهای پیاپی مانند ابتدای فیلم و یا جایی که ماریون و هری در کنار هم خوابیدهاند، نورپردازیهای اغراقشده مانند سکانسی که هری و تایرون زیر پلی نشستهاند و نور زرد تندی روی آنها افتادهاست و یا نور آبی در سکانسی که هری با ماریون تلفنی صحبت میکند، همچنین کم و زیاد شدن نور در سکانس توهم سارا گلدفارب و قدمزدنش در خانه، از جمله نمونههای بسط مسائل ذهنی و اختلالات آن در شیوهی تدوین فیلم هستند. در روایت رویاها و توهمات هم نکاتی قابل توجه هستند، برای مثال، برای آنکه معصومیت تایرون را نشاندهد، فلاشبکی به کودکی او میزند که در حال دویدن به سمت مادرش است، و مادرش به او میگوید که هیچوقت او را فراموش نکند؛ اما تایرون در زمان حال، با تعجب به آن قضیه فکر میکند، به نوعی که گویا برای خود او هم مسلم است که مادرش را، یا به عبارت دیگر، معصومیتش را فراموش کردهاست. و این مسئله را وقتی به یاد میآورد که در پایان فیلم، وقتی روی تخت زندان دراز کشیدهاست، ناگهان برای بار دوم کودکی خودش را در آغوش مادرش میبیند و این درحالی است که دیگر چارهای ندارد و همهچیز خراب شدهاست و به همین علت مانند یک جنین میخوابد، اتفاقی که برای سه نفر دیگر هم در پایان فیلم رخمیدهد. همهی سعی میکنند معصومیت و اصل خودشان را بازگردانند، یا به بیان بهتر، دوباره به آن دوره بازگردند و همهچیز را فراموش کنند. در جایی دیگر تصویر سارا نشان داده میشود درحالی که مشغول آرایش است و بیش از هر چیز تبدیل به یک دلقک شدهاست و این کاریست که اعتیاد به تلویزیون با او کردهاست. یا در سکانسی که شخصیتهای داخل برنامهی تلویزیونی وارد خانهی او میشوند، اوج این جنون به نمایش گذاشتهمیشود، همچنین شرایط بد روحی او هنگامی که رژیم گرفتهاست و یخچال را میبیند که مانند شیء مخوفی به سمتش حرکت میکند. این مسئله برای هری، جایی که یکبار ماریون را در انتهای یک اسکله میبیند و بار دوم در انتهای فیلم، در همان مکان حضور دارد که اینبار او را نمیبیند بلکه اسکله پشتپایش تمام میشود و سقوط میکند نیز تکرار میشود؛ که نشاندهندهی خرابشدن رویاها و نیازهای روحی هری است و این که همهی آنچه میان او و ماریون بوده اکنون دیگر خراب شدهاست.اما کلیدیترین این توهمات، جاییاست در پایان فیلم که سارا در رویای خود میبیند که برندهی مسابقه شدهاست و هری پسرش هم با دستی سالم، با او به روی صحنه میرود که در واقع قفل کلید جملهای را که او در ابتدای فیلم میگوید -آخرش همهچیز خوب تموم میشه- باز میکند و با همان مسئلهی فریبدادن خود جور میشود، که درواقع با وجود تمام این اتفاقات، او سعی دارد همه را گول بزند که آخرش خوب تمام میشود، حال آنکه حقیقت امر، آنقدر تلخاست که تصورش هم برای شخصیتها غیر قابل تحمل است. و آرانوفسکی توانستهاست به دور از غلوهای باورناپذیر و در کمال روشنی و رعایت نمایش تمامی مراحل و جوانب زوال پرسوناژها، روایت تلخ و گزندهاش را با موفقیت به پایان برساند. و همین مسئلهی پیوستگی منطقی اتفاقات منجر به بدبختی و نابودی افراد فیلم است که باورپذیریاش را چندبرابر میکند. نویسنده:حمیدرضا رفعتنژاد منبع: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 3 لینک به دیدگاه
Shiva-M 8295 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۹۱ مصاحبه ای کوتاه با دارن آرنوفسکی متن زیر مصاحبه ای است که جیمز موتارم با دارن آرنوفسکی کارگردان خلاق مرثیه ای برای یک رویا انجام داده است. آرنوفسکی فیلمنامه این فیلم را بر اساس رمان Last Exit To Brooklyn اثر Hubert Selby Jr نوشته است. ۱- چرا دوست داشتید که فیلمتان را با اثری از Selby تطابق دهید؟ آرنوفسکی: هر کس که آثار Selby را خوانده باشد می تواند بفهمد که چقدر آثارش عمیق و پر شور هستند.عبارات او سرشار از لغات محزون و تیره و تار است که حال و هوای آدم را با یک تم شاد تغییر می دهد.خواندن کتاب های او یک تجربه باورنکردنی است و می دانستم اقتباس از چنین اثری خیلی سخت خواهد بود. من طوری زندگی کرده ام که مجبور نباشم از چیزی عذرخواهی کنم و می دانستم که Selby از اینکه من از داستانش اقتباس کرده ام راضی است. 2- به نظرت این فیلم در مورد چه چیزی صحبت می کند؟ آرنوفسکی: بزرگترین مفهوم و مضمون فیلم این بود که تمام اعتیادها شبیه به هم هستند. قهوه، تلویزیون و مواد مخدر. این مهم نبود که ساختار شیمیایی آنها چگونه است. همه اینها برای بدن حکم یک ماده مخدر را دارند. مردم فکر نمی کنند که قهوه و تلویزیون هم همان اثری را دارند که مواد مخدر دارند.ولی " مرثیه ای برای یک رویا " منحصرا در این مورد نیست. در مورد امید به زندگی است. یکی از شخصیت های فیلم، الن برستین، می گوید: " فردا همه چیز درست خواهد شد."ما به عنوان انسان در آینده زندگی می کنیم. Selby هم می گوید که رویای آمریکایی مثل یک قرص خواب آور برای مردم است. مردم را آرام می کند وقتی فکر می کنند که حق این را دارند که موفق شوند. 3- فیلم به بیننده شوک وارد می کند، فکر می کنید واکنش مردم چگونه خواهد بود؟ آرنوفسکی: فکر می کنم مردم پرخاشگرانه با فیلم برخورد کنند و این ضعف فیلم را نشان خواهد داد و هر تاثیری هم که بر بیننده گذاشته باشد چنین چیزی همه آنچه را که انجام داده ایم از بین خواهد برد. تصاویر تیره و عمیق و دردناک هستند و این برای همه قابل تحمل نیست. مترجم: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام نقد فارسی 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده