رفتن به مطلب

چگونه خر نشویم....


Lean

ارسال های توصیه شده

مغالطاتی که زیاد می بینم

شخص ستیزی : چون فلانی آدم بدی است پس هر چه می گوید اشتباه است

طلب برهان از مخالفان

شق کاذب:محدود کردن یک گستره به حالات محدود

توسل به تجاهل(یکی از روش هایی که اثبات کننده های خدا زیاد ازش استفاده می کنن مثلا چون بینگ بنگ اثبات نشده پس خدا اثبات میشه که البته به نحوی شق کاذب هم در این بین هست که وجود جهان رو به این دو حالت محدود کرده)

بیشترین مورد بی ربطی هست که مثلا ما می گیم چون در خیابان روبرو یک مرد رد شد در نتیجه یک مرد پشت این دیوار قایم شده(در این مورد تجربه ثابت کرده چون دو طرف قانع نمی شن معمولا بحث به جای باریک میکشه)

توسل به اکثریت و ذهنیت گرایی خیلی زیاد اتفاق می افتن ولی معمولا راحت میشه بحث رو به نتیجه رسوند

سپر بلا فقط یک مورد دیدم که واقعا بحث بی فایده است

در جملات زیبای ادبی اکثرا گزاره ی بدون سور زیاد اتفاق می افته

  • Like 2
لینک به دیدگاه

• سعید) من دلایل وجود معاد و دنیای دیگر را منطقی نمی‌دانم.

مجید) یکم فکر کن، اگر رستاخیز وجود نداشته باشد زندگی چقدر وحشتناک خواهد شد، نه اخلاقی وجود خواهد داشت و نه زندگی معنایی خواهد داشت، یعنی همه ما عین مرغ آمده‌ایم و چلومرغ می‌رویم. پس رستاخیز نمی‌تواند وجود نداشته باشد.• سامان) فلان خواننده فالش می‌خواند و کارهایش به لحاظ ترکیب موسیقی و متن ترانه مبتذل و سطحی است. متخصصان موسیقی می‌توانند خیلی راحت این موارد را تبیین کنند.

ماهان) آرامشی که من با آهنگ‌های او می‌گیرم خیلی عالی و خوب است، یعنی این همه آدم که با ترانه او آرامش می گیرند مبتذل و سطحی هستند؟ پس کارهای او نمی تواند خوب نباشد.• سلمان) شواهد تاریخی نشان می‌دهد که دین اسلام به زور شمشیر وارد این کشور شده و به مردم تحمیل شده است.

محسن) محال است اینطور باشد. پذیرش تحمیل شدن دین به مردم ایران یعنی پذیرش فرومایگی و پستی و زبونی مردم ایران و نوادگان کوروش کبیر که هزاران بار افتخار آفریده‌اند. پس این ادعا اشتباه است.• سیما) «شعر» عناصر و مشخصاتی دارد که برای اهل فن شناخته‌ شده است که شامل جزئیات فراوانی است. وجود پدیده‌ای بنام «شعر سپید» و «شعر نیمایی» به معنی این نیست که هر کس جای فعل و فاعل را عوض کند و نقطه و ویرگول را حذف کند و کلامش شعر باشد.

سپیده) کارهای من چیز جدیدی است که درکش سخت است. اما حالات روحانی من هنگام سرودن آن و لایک‌های فیسبوکی هم شاهد من است. چرند بودن اشعار من یعنی همه لایک زنندگان احمق و شعرنشناس هستند.

-------------------

مغلطه «توسل به نتیجه باور» یا Appeal to Consequences از مغالطات بسیار رایج در میان عوام است. بطور کلی این مغلطه هنگامی رخ می‌دهد که شخصی در مقام دفاع بجای پاسخ منطقی به استدلال یا ادعای طرف، متوسل به نتیجه ادعای حریف خود می‌شود و آن‌را به این دلیل که در صورت درستی عواقب خوب/بد خواهد داشت رد می‌کند. این مغلطه همچنین می‌تواند در موضع غیر دفاعی نیز مورد استفاده قرار گیرد و آن بدین صورت است که شخص مغالط بجای ارائه شواهد و استدلال در دفاع از ادعای خود به این قضیه تکیه می‌کند که پذیرش ادعای او سبب وقوع خیر و یا عدم پذیرش ادعای او سبب وقوع شر خواهد شد. روشن است که دلیل مغالطه آمیز بودن «توسل به نتیجه باور» این است که نتیجه پذیرش درستی یا نادرستی یک گزاره هیچ تاثیری روی درستی یا نادرستی آن گزاره ندارد.• راه حل)

واکنش طبیعی و غلط در مقابل مغالطه‌کننده این است که تلاش کنیم به او ثابت کنیم که او اشتباه می‌کند و قبول ادعای ما سبب وقوع خیر/شر نخواهد شد. اما این واکنش مناظره و گفتمان را از مسیر خود خارج خواهد کرد و همین‌طور آنچه مغلطه‌کننده از ما خواسته است را دو دستی به او داده و بحث را در مسیر بررسی ادعای نامربوط او انداخته‌ایم. بهتر است بجای این برخورد نسنجیده و گاهی مخرب برای طرف او توضیح داده شود که درستی یا نادرستی ادعای او، خود مسئله‌ای مستقل از خوب یا بد بودن نتیجه پذیرش آن است و این دو مسئله را نباید با یکدیگر خلط کرد.گاهی با مثالهای ساده می توان این قضیه را به مخاطب خوب تفهیم کرد، برای نمونه می توان به او گفت که ادعایش شبیه وزیر کشاورزی است که بگوید «اگر امسال خشکسالی رخ دهد، قحطی خواهد آمد و نیمی از جمعیت کشور بر اثر گرسنگی و تشنگی خواهند مرد» و بعد هم نتیجه بگیرد که «چون مرگ نیمی از جمعیت بد است و خوب نیست پس امسال خشکسالی رخ نخواهد داد !» که مشخصاً استدلال نبوده و مغالطه است.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

در عبارات زیر دقت کنید و به آنها بیاندیشید:

• زندگی‌ات با کمی گرفتاری همراه است اما با تلاش موفق خواهی شد. در سه مرحله زمانی (سه روز یا سه ماه یا سه سال) موفقیت مالی در انتظار توست. عشق را تجربه خواهی کرد. یکی از نزدیکانت به تو حسودی می‌کند که اسمش پنج حرفی است. نگرانی و تشویشی داری که درست است. احتیاط کن.

 

• به طور کلی تصمیم درستی خواهی گرفت. اگر قصد انجام کاری داری مشکلاتی خواهی داشت اما در کل نتیجه خوب است. اگر معامله تجاری داری از اتفاقات نهراس و بدان که سود خوبی نصیب تو خواهد شد. بیاد خدا باش.

• در دوستی بی‌ریا هستی، در کمک به دیگران هم بی‌ریا باش. مشکلاتی پیش رو داری اما باید مشکل‌گشا باشی. به خدا توکل کن که نیت پاکت مسیر را نشانت خواهد داد. خیلی تودار هستی، باید دیگران عمق وجود تورا بدانند تا گوهره وجود تو بر آنها آشکار شود.

• اگر نظام فرصت کافی داشته باشد و بتواند در میز مذاکره با دشمنان قسم‌خورده به نتیجه مطلوبش برسد، می‌تواند در بلندمدت مشکلات ریشه‌ای اقتصادی را هم سر و سامان بدهد.

--------------------------------------------------

پاراگراف اول یک فال هوروسکوپ از یک وبلاگ گمنام است. دومی استخاره از وبسایت شهید آوینی، سومی تعبیر فال حافظ آنلاین و چهارمی کامنتی از یک نفر در فیسبوک. سه مورد اول آنها عبارتی مبهم هستند که در مورد همه ما صدق می‌کند. آنها را با چند کلیک می توان بدست آورد اما افرادی برای شنیدن همین مهملات از شهری به شهر دیگر می‌روند و مبالغ هنگفتی به کلاه‌برداران و شیادان فریبکار می‌پردازند. آخری هم جمله‌ای به شدت مبهم و چندپهلوست که هر تفسیری می‌توان از آن کرد و در هر صورت هم می‌تواند درست باشد. همه این موارد شامل «مغالطه مبهم‌گویی» است.

 

در این نوع مغالطه گوینده یا نویسنده از لغات و واژه‌هایی استفاده می‌کند که به علت ابهام، سخن او را غیر قابل نقد می‌نماید. به صورتی که در هر شرایطی بتواند ادعا کند سخن او صحیح و پابرجاست. در این حالت شخص تمایل ندارد خود را به هیچ‌چیز خاصی متعهد کند و با کلی‌گویی عباراتی را ارائه می‌کند که نتوان صدق و صحت آن را بررسی کرد. در واقع ما با الفاظ و مفاهیم نامعین سرو کار داریم که همین عدم تعین باعث می‌شود که صدق و کذب و عدم مطابقت با واقع تعریف نشده باقی بماند و امر واقع (آنچه اتفاق می‌افتد)، هرچه باشد سخن مغالطه‌کار با آن قابل انطباق خواهد بود. از طرفی این گفتارها معمولاً شامل عباراتی امیدبخش و جذاب است که پذیرش آن را برای اذهان خرافی یا عوام راحت می‌کند. همه ما دوست داریم که از کائنات و حافظ و کتاب قرآن بشنویم که نیت پاک و دل صافی داریم و موفقیت و عشق و پیروزی در انتظار ماست. همه ما دوست داریم که مشکلات کشور زودتر حل شود و اقتصاد پویا و قدرتمند شود. همه افرادی هم که به سراغ فال و استخاره می‌روند مشکلی دارند که در تصمیم‌گیری درمانده‌اند، بنابراین می‌توان با اشاراتی مبهم چیزی به آنها گفت و با انداختن توپ در زمین خودشان هم دلشان را خوش کرد که تصمیمشان در هر صورت درست است و هم تصمیم‌گیری و نتیجه را به عهده خودشان گذاشت. یکی از دلایل اقبال به پیشگوییهای نوستراداموس ابهام بسیار نوشته‌های او بوده است، به گونه‌ای که افراد در هر عصری توانسته‌اند وقایع دوران خود را با آن هماهنگ کنند.

 

البته نکته خیلی جدی در عملکرد فالگیرها/ مبلغین دینی/سیاسیون متخصص امروزی این است که با ذکاوت خاص از مردم سرنخ‌هایی می‌گیرند و تیرهایی هم در تاریکی می‌اندازند. گرچه آنها پیش از آن با گفتن عباراتی همچون عبارات بالا شما را قانع کرده‌اند که از آینده خبر دارند اما اگر از چندتیر یکی هم به هدف بنشیند می‌توان به گفته‌های آنها اعتماد کرد و هزاران بار برایشان تبلیغات کرد. جیب فالگیر را به کمک دوستان و آشنایان خرافاتی تا سالها پر کرد، مبلغ دینی را سایه خدا بر زمین دانست و یا سیاست‌مدار باهوش را تا سالها ستود. مثلاً همه شما یک آشنای حسود با اسم پنج حرفی دور و بر خودتان دارید. (پنج حرف می‌تواند فارسی یا انگلیسی یا بنگالی باشد و چون مبهم است در هر صورت درست است!) یا باور دارید که انسانی خوب و پاک‌نیت با تصمیمات نسبتاً درست هستید. سیاست‌مداران نیز همچون پاراگراف چهارم، با گفتن عباراتی مبهم و چندپهلو تقریباً به هیچ چیز پاسخ نمی‌دهند و در عین حال به همه چیز جواب می‌دهند.

• راه حل:

از مغالطه‌کار بخواهید تا منظور خود را کامل و روشن مشخص کند. زمان و مکان دقیق و اشخاص و هدف و وسیله را معرفی ‌کند و شرایطی را فراهم کند که امکان ابطال نظرش وجود داشته باشد. «ابطال‌پذیری» یکی از خصایص یک نظر علمی و منطقی است. یعنی مشخص کند که آیا سه روز دیگر اوضاع مالی‌ خوب می‌شود یا سه ماه؟ و چگونه؟ و اگر نشد چه اتفاقی خواهد افتاد؟

همچنین می‌توان از سیاست‌مدار خواست تا جمله خودش را روشن کند و مثلاً در مورد عبارت چهارم:

منظور از «نظام» چه کسانی یا گروه‌هایی هستند؟ این «نظام» چقدر فرصت لازم دارد؟ «کافی» یعنی چقدر؟ «دشمنان قسم‌خورده» چه کسانی هستند؟ «میز مذاکره» بر سر چه چیز؟ «نتیجه مطلوب نظام» دقیقاً چیست؟ «بلندمدت» چه بازه زمانی را شامل می‌شود؟ «مشکلات ریشه‌ای اقتصادی» چه مشکلاتی هستند؟ «سر و سامان دادن» در اینجا چه معنی می‌دهد؟ حل کردن؟ کم کردن؟ دخالت کردن؟

  • Like 1
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

بسیاری از مردم از تجربیات خودشان می‌گویند، از شفا یافتن در مکانی مقدس، رویای صادقه، وجود موجودات غیرارگانیک، روح، جن، موجودات فضایی یا هزاران قصه و تجربه دیگر. هرکدام از شما لااقل یکی از این موارد را تجربه کرده‌اید یا آشنایانی دارید که با آن برخورد کرده‌اند. آیا چون این موارد مورد تایید علم نیست پس وجود ندارد؟

 

بگذارید مثالی بزنیم. من مدعی هستم که «خوشحالی موجودات مونث سیاره زیبونسکی۴۵۷ که در جهانی موازی با ما قرار دارد باعث چاق شدن زنان ایرانی می‌شود، من می‌توانم با نیرویی خاص باعث ناراحتی آنان شده و از اضافه وزن جلوگیری کنم، اما کمی خرج دارد» آیا علم می‌تواند نظر مرا رد کند؟ آیا هیچ‌کس یارای آن را دارد که این مورد را مردود بداند؟ مطلقاً خیر! حال این سوال اساسی پیش خواهد آمد که «آیا حق با من است و شما به من پول پرداخت خواهید کرد؟»

«قوری فضایی راسل»، «اسب تک‌شاخ‌ صورتی» یا «هیولای اسپاگتی پرنده» مثال‌های مشهوری از ادعاهای غیرقابل اثبات و رد هستند که در منطق به «مغالطه توسل به جهل» مشهور است. در این مغالطه شخص ادعا می‌کند که یک گزاره درست است به این دلیل که عکس آن ثابت نشده‌ یا عکس آن غیرقابل اثبات است. اما به لحاظ منطقی بی‌اطلاعی دربارهٔ درستی یک گزاره، نمی‌تواند درستی معکوس (نقیض) آن را نتیجه دهد. مثال ایرانی آن ماجرای ملانصرالدین است که عصایش را جایی بر زمین گذاشت و گفت «اینجا وسط دنیا و کائنات است!» وقتی از او پرسیدند چطور به این نتیجه رسیده گفت «اگر قبول ندارید وجب کنید و ثابت کنید نیست!»

در این حالت منطق می‌گوید «بار اثبات ادعا به عهده مدعی است» یعنی اگر من مدعی چاقی زنان ایرانی به روش فوق هستم باید آن را ثابت کنم و نه اینکه کسی تلاش کند آن را رد کند. اگر نتوانم ثابت کنم و کسی هم نتواند رد کند یک فرضیه بی‌ارزش خواهد بود. همچنین بنا به اصل حل مسئله «تیغ اوکام» این فرضیه‌های اضافی و غیر قابل اثبات، تنها به پیچیدگی مسئله افزوده و حل منطقی و علمی آن را دشوارتر می‌کنند، لذا علم این مدعاها را تیغ زده و کنار می‌گذارد. در مورد فوق نیز علم برای «یافتن راه حل چاقی زنان ایرانی» یک فرضیه بی‌ارزش و غیرقابل اثبات در مورد «اثر خوشحالی موجودات مونث سیاره زیبونسکی۴۵۷ در جهانی موازی» را تیغ زده و دور می‌اندازد. علم هرگاه که شواهد و دلایل کافی و معقولی برای این فرضیه ارائه شد دوباره آن را به میز مطالعه برمی‌گرداند و در مورد آن تحقیق می‌کند.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

• مردم همچون گله‌ای گوسفند هستند که به یک چوپان نیاز دارند. (۱)

• همانطور که یک نقاشی را یک نقاش خلق کرده دنیا را نیز یک خالق خلق کرده.(۲)

• اینکه از دل این حکومت و دولت به دموکراسی برسیم مثل این است که بتوانیم با شن و سیمان قرمه‌سبزی بپزیم.(۳)

--------------------

شیوه‌ای از استدلال نیز وجود دارد که در منطق به آن اصطلاحاً «تمثیل» گفته می‌شود، در این روش از استدلال به زبان ساده از اشاره به تشابهات میان دو چیز حدس زده می‌شود که بین آن دو چیز شباهت‌های بیشتری نیز وجود دارد. اما نمی‌توان با تمثیل چیزی را با قطعیت اثبات کرد بلکه تنها می‌توان حدس زد و در استدلال تمثیلی همیشه از واژه «احتمالاً» استفاده می‌شود. فرض کنید دو نفر در مقابل شما هستند که هردو هم‌قد و هم‌وزن و از یک شهر و کشور نیز هستند و لباس یکرنگ هم پوشیده‌اند. آیا جورابهای آنها (که شما آنها را نمی‌بینید) هم یکجور هستند؟ شاید! ولی نه لزوماً!

یقین حاصل کردن در بسیاری از موارد میسر نیست و به همین دلیل تمثیل اتفاقاً روش بسیار سودمندی در استدلال است. وقتی برقراری رابطه معرفتی، آن‌هم با قطعیت در قبال چیزی میسر نباشد بهترین کار بررسی احتمالات و پذیرفتن قوی‌ترین احتمال است. تمثیل در کنار قیاس و استقرا یکی از رایج‌ترین روشهای استدلال در علوم تجربی و حتی حقوق و فلسفه است. مثلاً وقتی شما پنجاه‌هزار انسان را دیده و در مورد آنها مطالعه کرده‌اید می‌توانید بگویید درمان سرماخوردگی در نفر پنجاه‌هزارویکم هم شباهت داشته و داروهای مشابهی دارد. همچنین با شناخت کافی از پستانداران می‌توان گفت که سرماخوردگی در انسان و اسب هم عوارض و شرایط مشابهی دارد و به کمک این قیاس می‌توان در علوم تجربی نتایج بسیاری گرفت. یا «اثر نیروی برهم‌کنش اجسام» در مورد تمام اجسام جهان و کائنات بررسی نشده، بلکه هزاران بار آزمایش شده و نتایج آن به دیگر اجسام تعمیم داده شده است و این نتایج تا پیدا شدن مواردی که این تمثیل را به شکلی منطقی نقض کند، معتبر است.

• شرح مغلطه

«قیاس مع الفارق» یعنی «مقایسه دو چیز، در حالی که آنها با هم فرق دارند». مغلطه «قیاس مع الفارق» زمانی شکل میگیرد که در تمثیلی تشابهات زیادی وجود نداشته باشند یا تفاوت های عمده و سرنوشت سازی بین «شباهت‌های موجود» و «نتیجه‌ حاصل از قیاس» وجود داشته باشد که در نتیجه حکم دخیل باشند، اما شخص مغالط آنها را در نظر نگرفته است. اینکه چه مقدار تشابهات کافی است، مسئله‌ای نیست که بتوان معیاری کلی و جهانشمول برایش مشخص کرد. به این پرسش نمی‌توان پاسخی کلی داد بلکه در مورد هر تمثیلی بصورت جزئی می‌توان پاسخی را برای این پرسش متصور شد.

• چگونه با این مغالطه روبرو شویم؟

شخص مغالط معمولاً یا از اینکه استدلالش تمثیلی است یا آگاه است یا ناآگاه. اگر ناآگاه باشد باید به او یاد آور شد که «استدلال او قیاسی است و اساساً به منزله یقین نیست بلکه در بهترین حالت ما را به احتمالی قوی خواهد رساند.» اگر آگاه هست نیز باید او را آگاه کرد که وجه یا وجوه افتراق پر اهمیتی میان اصل و فرع در تمثیلش موجود است که تمثیل او را بی‌ارزش می‌کند.

• توضیح منطقی مثال‌ها:

(۱)نخست اینکه به فرض وجود شباهت باید بگوید «احتمالاً» نه اینکه نتیجه استدلال را بطور قطعی مطرح کنیم. دوم اینکه مردم گوسفند نیستند، یعنی اصل با فرع برابر نیست. سوم اینکه مردم همچون و یا شبیه گوسفند هم نیستند یعنی شباهت در اینجا چشمگیر نیست، شباهت‌هایی میان مردم و گوسفندان هست ولی تفاوت‌های بنیادینی نیز وجود دارند که گوینده آنها را نادیده گرفته است.

(۲)میان نقاشی و دنیا فرق‌های مهمی وجود دارد، ما بر اساس دانش پیشین می‌دانیم که نقاشی را یک نقاش کشیده است ولی چنین دانشی را نسبت به دنیا نداریم، تا کنون کسی ساخت دو یا سه دنیا را ندیده یا تجربه نکرده که بتواند از خالق داشتن آنها وجود خالقی برای این دنیا را نتیجه بگیرد، پس نمی‌توانیم نتیجه بگیریم دنیا را نیز لزوماً خالقی خلق کرده است.

(۳)گرچه ممکن است گذار به دموکراسی از این وضعیت کشور سخت یا غیرممکن به نظر برسد اما قیاس آن با آشپزی اشتباه است، چرا که شباهتی میان مواد لازم برای قرمه‌سبزی و زمینه‌های یک دولت دموکرات وجود ندارد.

لینک به دیدگاه
  • 5 ماه بعد...
×
×
  • اضافه کردن...