رفتن به مطلب

یک شعر جالب عمرانی !


ارسال های توصیه شده

یک شعر جالب عمرانی ! ( کسی شعر دیگه ای نداره؟)

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

یاد دارم که شبی در دل دال *** بین فولاد و بتن گشت جدال

هر دو از خستگی و کار زیاد *** بر فلک برده دو صد ناله و داد

بتنش گفت به صد خشم و خروش *** ای تو زنازکی همچون دم موش

با چنین هیکل نازک که تراست *** طاقت و تاب فشاریت کجاست

جمله نیروی فشاری به من است *** زان مرا مانده و افسرده تن است

گفت فولاد که ای یار عزیز *** این چنین سخت تو با من مستیز

من و تو راحت و آسوده بدیم *** هریکی در طرفی توده بدیم

روزی آمد بر ما صاحب کار *** با من و با تو چنین کرد قرار

که بیاییم و به هم در سازیم *** کار او زود به راه اندازیم

او به ما وعده خوبی‎ها داد *** وعده لطف و نکویی‎ها داد

گفت جای تو به بالا سازم *** بهرت از چوب متکا سازم

گرچه اول بنهاد او دو سه بند *** لیک برداشت پس از روزی چند

زان سپس ما بفتادیم به کار *** من فتادم به کشش تو به فشار

بین کنون از چه در این حال شدیم *** راست بشنو زمن، اغفال شدیم

 

این شعر در سال ۱۳۲۲ به‎وسیله مهندس اصغر جاویدان سروده شده است

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...