رفتن به مطلب

پارادایم


ارسال های توصیه شده

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

پارادایم های ذهنی

لطفا این مطلب را تا انتها بخوانید!

 

 

پارادایم یا الگوواره (از یونانی: پارادیگما παράδειγμα paradeigma)، به انگلیسی Paradigm

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
، سرمشق و الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی است که مجموعه‌ای از الگوها و نظریه‌ها را برای یک گروه یا یک جامعه شکل داده‌اند. هر گروه یا جامعه، «واقعیات» پیرامون خود را در چارچوب الگوواره‌ای که به آن عادت کرده تحلیل و توصیف می‌کند.

 

الگوواره‌هایی که از زمان‌های قدیم موجود بوده‌اند از طریق آموزش محیط به افراد، برای فرد به صورت چارچوب‌هایی «بدیهی» در می‌آیند.

 

واژهٔ پارادایم (Paradigm) نخست در سده پانزدهم و به معنی «الگو و مدل» مورد استفاده قرار گرفت. از سال ۱۹۶۰ کلمه پارادایم به الگوی تفکر در هر رشته علمی یا دیگر متون شناخت‌شناختی گفته می‌شود.

 

لغت‌نامه مریام-وبستر این واژه را چنین تعریف می‌کند: «یک چارچوب فلسفی و نظری از یک رشته یا مکتب علمی در کنار نظریه‌ها، قوانین، کلیات و تجربیات به دست آمده که قاعده‌مند شده‌اند». به طور کلی چارچوب نظری و فلسفی از هر نوع.

 

بر اساس ایدهٔ توماس کوهن، پارادایم آن چیزی است که اعضای یک جامعه علمی با هم و هر کدام به تنهایی در آن سهیم هستند. مجموعه‌ای از مفروضات، مفاهیم، ارزش‌ها و تجربیات که روشی را برای مشاهدهٔ واقعیت جامعه‌ای که در آن سهیم هستند (به ویژه در رشته‌های روشنفکرانه) ارائه می‌کند. بر اساس ایدهٔ کوهن، پارادایم اصطلاح فراگیری است که همهٔ پذیرفته‌های کارگزاران یک رشته علمی را دربر می‌گیرد و چارچوبی را فراهم می‌سازد که دانشمندان برای حل مسائل علمی در آن محدوده استدلال کنند. کوهن معتقد است پارادایم یک علم تا مدت‌های مدید تغییر نمی‌کند و دانشمندان در چارچوب مفهومی آن سرگرم کار خویش هستند. اما دیر یا زود بحرانی پیش می‌آید که پارادایم را درهم می‌شکند و دگرش علمی به وجود می‌آید که پس از مدتی پارادایم جدیدی به وجود می‌آورد و دوره‌ای جدید از علم آغاز می‌شود.

 

کوهن تئوری جاری را پارادایم نمی‌نامد، بلکه جهان‌بینی موجود را که آن نظریه در قالب آن شکل گرفته و همه کاربردهایی که از آن حاصل شده‌است را پارادایم می‌نامد.

 

الگوواره علمی

 

کوهن (۱۹۶۲) در کتاب ساختار انقلاب‌های علمی، الگووارهٔ علمی را چنین تعریف می‌کند:

 

آنچه که مشاهده شده و مورد موشکافی قرار می‌گیرد.

نوع سوالاتی که مورد پرسش قرار گرفته و ارتباط جواب‌ها با موضوع بررسی می‌شود.

چگونگی ساختارمند کردن این سوالات

چگونگی تفسیر نتایج تحقیقات علمی

چگونگی اجرا و هدایت مطالعه تجربی و تجهیزاتی که برای اجرای مطالعه تجربی موجود است.

 

کوهن در توضیح الگووارهٔ علمی واژهٔ «علوم نرمال» را به کار می‌گیرد. بر این اساس فعالیت‌های روتینی که چالش‌برانگیز نبوده و تلاشی در جهت آزمون مفروضات (انگاره‌های) علم ندارد و در چارچوب هر پارادایم به توسعه و تکمیل آن علم کمک می‌کند، علوم نرمال خوانده می‌شود.

 

کوهن این شکل از علم را به حل جورچین تشبیه کرده‌است. علمی که مفروضات را به چالش می‌کشد و در واقع از چارچوب قبلی خارج می‌شود، علم دگرشی (انقلابی) یا یک تغییر الگوواره (پارادایم شیفت است.

لینک به دیدگاه

تغییر الگوواره

 

این واژه نیز اولین بار در سال ۱۹۶۲ توسط توماس کوهن در کتاب ساختار انقلاب‌های علمی، برای توصیف تغییر در مفروضات اساسی در دوره حکمرانی یک نظریه از علم به کار گرفته شد و پس از آن در بسیاری از حوزه‌های تجربیات انسانی مورد استفاده قرار گرفت.

 

تغییر الگوواره، تغییر آرام در روش‌شناسی یا تجربه‌است و غالباً به تغییر اساسی‌ای در تفکر و برنامه اطلاق می‌گردد که سرانجام روش اجرای پروژه‌ها را تغییر می‌دهد.

 

بر اساس ایده کوهن یک انقلاب علمی زمانی شکل می‌گیرد که دانشمندان با منتقدانی مواجه می‌شوند که نمی‌توان به سوالات آنها در چارچوب پارادایم مورد پذیرش عموم پاسخ داد.

 

همیشه هر پارادایمی منتقدانی دارد که غالبا کنار زده شده یا نادیده گرفته شده‌اند. هنگامی که تعداد مخالفان به شکل معناداری افزایش یافت، رشته‌های علمی با نوعی از بحران روبرو می‌شود و در خلال دوره بحران

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
ایده‌های جدید (و بعضا ایده‌هایی که قبلا ندیده گرفته می‌شدند) مورد توجه قرار می‌گیرند و سرانجام پارادایم جدیدی شکل می‌گیرد که پیروان خود را خواهد داشت و آنگاه نبرد بزرگ بین پیروان ایده جدید و قدیم روی می‌دهد. در این مواجهه طولانی انبوهی از اطلاعات تجربی و استدلالات علمی رد و بدل می‌شود.

 

کوهن رویارویی ایده ماکسول با اینشتین (دربارهٔ حرکت نور) را به عنوان شاهد ارائه می‌دهد. نهایتا اینکه شواهد هر ایده توسط افراد الک می‌شود، البته گاهی مواقع زمان منجر به پیروزی یکی از ایده‌ها می‌گردد. کوهن در این مورد جمله‌ای را از ماکس پلانک نقل می‌کند «حقیقت جدید علمی با قانع شدن مخالفان و روشن کردن آنان غلبه نمی‌یابد، بلکه مخالفان سرانجام می‌میرند و نسل جدید نیز با ایده جدید پرورش می‌یابد» این اتفاق انقلاب علمی یا پارادایم شیفت است.

 

آنچه برای علم فیزیک در اواخر قرن نوزدهم اتفاق افتاد یک پارادایم شیفت بود. لرد کلوین فیزیکدان مشهور آن زمان گفت «چیز جدید دیگری برای کشف کردن وجود ندارد و آنچه باقی مانده‌است تنها اندازه‌گیری دقیق و دقیق‌تر است». تنها پنج سال پس از آن، آلبرت انشتین مقاله معروف خود را در مورد نظریه نسبیت ارائه کرد که قوانین مکانیک نیوتونی (که بیش از سیصد سال برای توضیح حرکت و نیرو به کار می‌رفتند) را به چالش کشید.

 

کوهن بر این باور بود که تکامل تدریجی علم به سمت حقیقت نیست، بلکه دستخوش انقلاب‌های دوره‌ای است که او آن را «تغییر الگوواره» می‌نامد.

 

مهم‌ترین عامل فلج‌کننده تغییر الگوواره، ناتوانی ما در آگاهی از فراسوی الگوی تفکر جاری است. یک وجه مهم الگوواره کوهن این است که پارادایم‌ها مقایسه‌ناپذیرند. الگوواره جدیدی که جایگزین قبلی می‌شود، لزوماً بهتر از قبلی نیست، زیرا معیارهای مقایسه، به هر الگوواره بستگی دارد.

 

کوهن در مورد ساختار انقلاب‌های علمی می‌گوید «گذار موفقیت‌آمیز از یک پارادایم به دیگری به وسیله انقلاب الگوی معمول توسعه علوم در حال رشد است».

ویژگی علوم اجتماعی

 

کوهن معتقد بود به کار بردن واژه تغییر الگوواره در علوم اجتماعی صحیح نیست و اصولا به وسیله این واژه می‌توان علوم اجتماعی را از علوم طبیعی تشخیص داد. با توجه به کثرت آرا در مورد یک موضوع در علوم اجتماعی واحد و همچنین چند مفهومی بودن واژه‌ها، الگوواره‌ای وجود ندارد. متی دوگان جامعه‌شناس فرانسوی، در مقاله‌ای این موضوع را دنبال کرده و نمونه‌های زیادی از عدم وجود الگوواره در علوم اجتماعی، به ویژه جامعه‌شناسی و علوم سیاسی ارائه داده‌است.

---------------------

اکثر ما در مواجه با شرایط و محدودیت هایی که به هر دلیل به ما تحمیل شده اند بعد از مدتی ، توان مقابله و مبارزه ی خود را از دست می دهیم .

گویا همه ی آنها را می پذیریم و شرایط و محدودیت ها را با وجود تمام بدی هایشان ، غیر قابل گریز تلقی می کنیم .

چاره ای جز تسلیم شدن نمی بینیم و بدون توجه به اثرات ناخواسته ی آنها حضور آن شرایط یا محدویت ها می پذیریم .

 

کم کم به روزهایی نزدیک می شویم که وقتی از بیرون به شهر تهران وارد می شویم ، مشاهده ی هاله ی دود و آلودگی هوا حتی به چشم ممکن است ..

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
وارد شهر می شویم به آن عادت می کنیم و فراموشش می کنیم . گویا آلودگی صوتی و آلودگی هوا جزیی از زندگی همه ی ماست !

اما این آلودگی ها حتی وقتی ما فراموششان کرده ایم به نابودن کردن سلامت ما ادامه می دهند ..

و همه ی ما بخاطر آنکه آلودگی هوا و آلودگی صوتی را واقعیت تلقی کرده ایم و حضور آنرا پذیرفته ایم دیگر برای مبارزه و رفع آن تلاشی نمی کنیم !

 

گویا ،

به قول بامداد شاعر :

 

"در مردگان خویش

نظر می‌بندیم

با طرح خنده‌ای

و نوبت خود را انتظار می‌کشیم

بی‌هیچ

خنده‌ای! "

لینک به دیدگاه

زیست شناسان مشابه این عملکرد را در عملکرد موجودات دیگر هم بررسی کرده اند . نمونه هایی از عکس العمل موجودات دیگر در عادت کردن به محدودیت ها و چارچوب ها که در زیر آمده است :

 

مورد اول : قورباغه ی پخته !

 

دانشمندان زیست شناس در یک آزمایش علمی ،قورباغه ای را در ظرف آب جوش انداختند، قورباغه بر اثر شک ناشی از آب جوش، به سرعت از ظرف آب بیرون پرید. بارها و بارها این آزمایش انجام شد ولی باز همین نتیجه ،بدست آمد.

بار بعد قورباغه را در ظرف آبی با دمای اتاق قرار دادند و بتدریج دمای آب را تا نقطه ی جوش بالا بردند.اما این بار قورباغه هیچ احساس خطر نکرد! و انقدر در آب ماند تا کاملا پخته شد!

این آزمایش هم بارها تکرار شد و همچنان قورباغه ها پختند و از آب بیرون نیامدند !

دانشمندان جامعه شناس از همین قاعده استفاده کردند و با بررسی جوامع بشری در طول تاریخ نتیجه گرفتند: انسانها با عادت کردن به شرایط به یک قورباغه ی پخته تبدیل می شوند!

مفهوم فوق در مسائل اجتماعي، سياسي و مديريتي بسیار بکار می رود و به قانون " قورباغه ی پخته" معروف است .

 

مورد دوم : کک ها

 

ککها حيوانات کوچک جالبي هستند آنها گاز می گيرند و خيلي خوب می پرند آنها به نسبت قدشان قهرمان پرش ارتفاع هستند .اگر يک کک را در ظرفی قرار دهيم از آن بيرون می پرد . پس از مدتي روی ظرف را سرپوش مي گذاريم تا ببينيم چه اتفاقی رخ مي دهد .

کک می پرد و سرش به در ظرف می خورد و پايين می افتد . دوباره می پرد و همان اتفاق مي افتد! اين کار مدتی تکرار میکند . سر انجام در ظرف را بر می داريم و کک دوباره می پرد ولی فقط تا همان ارتفاع! سرپوش برداشته شده درست است و محدوديت فيزيکي رفع شده است ولی کک فکر می کند اين محدوديت همچنان ادامه دارد!

 

 

مورد سوم : فیل ها !

 

حتی فيلها را هم مي توان با محدوديت ذهني کنترل کرد .پاي فيلهای سيرک را در مواقعي که نمايش نمي دهند می بندند . بچه فيلها را با طنابهای بلند و فيلهای بزرگ را با طنابهای کوتاه به نظر مي آيد که بايد بر عکس باشد زيرا فيلهای پرقدرت به سادگی می توانند ميخ طنابها را از زمين بيرون بکشند ولی اين کار را نمي کنند !

علت اين است که آنها در بچگی طنابهای بلند را کشيده اند و سعی کرده اند خود را خلاص کنند و سرانجام روزی تسليم شده دست از اين کار کشيده اند!

از آن پس آنها تا انتهای طناب می روند و مي ايستند آنها اين محدوديت را پذيرفته اند.

 

مورد چهارم : دلفین ها !

 

دکتر ادن رايل يک فيلم آموزشی در مورد محدوديتهای تحميلي تهيه کرده است . نام اين فيلم "می توانيد بر خود غلبه کنيد " است

در اين فيلم يک نوع دلفين در تانک بزرگي از آب قرار مي گيرد نوعي ماهی که غذای مورد علاقه دلفين است نيز در تانک ريخته مي شود .

دلفين به سرعت ماهيها را مي خورد . دلفين که گرسنه مي شود تعدادي ماهي ديگر داخل تانک قرار ميگيرند ولي اين بار در ظروف شيشه اي دلفين به سمت آنها مي آيد ولي هر بار پس از برخورد با محافظ شيشه اي به عقب رانده مي شود پس از مدتي دلفين از حمله دست مي کشد و وجود ماهيها را نديده مي گيرد .

محافظ شيشه اي برداشته مي شود و ماهيها در داخل تانک به حرکت در مي آيند آيا مي دانيد چه اتفاقي مي افتد ؟ دلفين از گرسنگي مي ميرد غذاي مورد علاقه او در اطرافش فراوان است ولي محدوديتي که دلفين پذيرفته است او را از گرسنگي مي کشد .

از آنجا که نحوه ی عملکرد مغز جانوران از این نظر بسیار شبیه به هم است ما می توانيم از اين آزمايشات بفهمیم که ما هم محدوديت هايی را می پذيريم که واقعی نيستند.

 

به ما می گويند يا ما به خود می گوييم نمي توان فلان کار را انجام داد و اين برای ما يک واقعيت می شود محدوديتهای ذهنی به محدوديتهای واقعی تبديل می شوند و به همان محکمی!

 

باید این سوال مهم را از خود بپرسیم که:

چه مقدار از آنچه ما واقعيت می پنداريم، واقعيت نيست بلکه پذيرش ماست؟!"

 

 

آیا واقعا ما "انسان ها" ، نباید به یاری "خرد" و "آگاهی " خود از پذیریش محدودیت ها و شرایط بد سر باز زنیم و با آگاهی برای بر طرف کردن آنها اقدامی واقعی کنیم ؟

آیا تحریم ها ، مسائل ، مشکلات ، کاستی ها و تمام آنچه هست باید باعث شود ما بپذیریم که وقت نابود شدنمان است و همچون قورباغه ی پخته بدون حرکت و تسلیم شویم ؟

 

آیا تمام انسان ها و جوامع موفق ، همان هایی نبودند که به سختی ها و شرایط بد غلبه کردند و باور کردند که باید با برداشتن محدودیت ها و شرایط و سنگ های بزرگی که بر سر راه آنهاست ، مسیر خود را به سمت داشتن زندگی با کیفیت بالاتر باز کرده اند ...؟!

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...