mani24 29665 ارسال شده در 3 اسفند، 2012 آدمهای ساده را دوست دارم. .... همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند. .... همان ها که برای همه لبخند دارند.... همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند. ... آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد.... عمرشان کوتاه است. بسکه هر کسی از راه می رسد یا ازآنان سوءاستفادهمی کند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن به آنها می دهد. ..... آدم های ساده را دوست دارم. چون بوی ناب “ آدم” میدهند ... 3
mani24 29665 ارسال شده در 3 اسفند، 2012 دوست داشتتن یعنی اینکه... نتونی ببینیش وهرروز واسه دیدنش دعاکنی و وقتی میبینیش حتی نتونی نگاش کنی............ وقتی پیششی نتونی تپشای قلبشو تحمل کنی ودوستداری از اون فضا دور بشی............. وقتی هم که دور میشی حس میکنی یه چیز سنگین روسینت سنگینی میکنه................... 3
Strelitzia 17128 مالک ارسال شده در 3 اسفند، 2012 دریا مرا باور کن ! مرا بفهم ! حتی اگر شده ... ... مرا ببلع ! من در کناری مانده ام ! 1
Strelitzia 17128 مالک ارسال شده در 3 اسفند، 2012 در این تاریخ ، هیچ روزی تو را نیست تاریخ جدید خواهم نوشت ... ... هم روزش تو ! 1
Strelitzia 17128 مالک ارسال شده در 3 اسفند، 2012 با نگاهت آتش می زنی با دستت خاموشی چه کار است ... ... نگاه مکن !
mani24 29665 ارسال شده در 3 اسفند، 2012 اندیشه ات را با که میپرورانی؟ خوش به حالش! اما مرا همین بس که دوستت دارم............. 4
mani24 29665 ارسال شده در 3 اسفند، 2012 برای خودت زندگــــی کن کسی که تورا دوست داشته باشد با تو میماند ، برای داشتنت می جنگد... امـا اگــــر دوســــــت نداشته باشد ... به هر بهانه ای میرود... 4
mani24 29665 ارسال شده در 3 اسفند، 2012 دوستت دارم نه به خاطر اينکه چه کسي هستي، به اين خاطر که وقتي با توام چه کسي ميشوم 3
Strelitzia 17128 مالک ارسال شده در 3 اسفند، 2012 گر کبریت فروش شوم ، کتاب هم خواهم فروخت به پای قصه ها سوختن ، چه گرما که نمی دهد !!!
Strelitzia 17128 مالک ارسال شده در 3 اسفند، 2012 نوک مدادم شکست توبه کرد دیگر در دستانم ، حرفهای عاشقانه اش را ، به کاغذ نزند ... 2
Strelitzia 17128 مالک ارسال شده در 3 اسفند، 2012 تا روز بود ، غروب را آرزو می کردی به تاریکی که رسیدی ... ... خورشید پرست شده ای ؟ 1
mani24 29665 ارسال شده در 3 اسفند، 2012 نوک مدادم شکست توبه کرد دیگر در دستانم ، حرفهای عاشقانه اش را ، به کاغذ نزند ... خدایا ... تو را به تمام عالم سوگند, آنگاه که عاشقی در تاریکی شب به یاد عشقی اشک میریزد ... کمی نگاهش کن . . . 4
mani24 29665 ارسال شده در 3 اسفند، 2012 تا روز بود ، غروب را آرزو می کردی به تاریکی که رسیدی ... ... خورشید پرست شده ای ؟ خبر به دورترین نقطه جهان برسد نخواست او به من خسته بی گمان برسد شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد چه می کنی که اگر او را خواستی یک عمر به راحتی کسی از راه ناگهان برسد رها کنی برود از دلت جدا باشد به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد رها کنی بروند تا دو پرنده شوند خبر به دورترین نقطه جهان برسد گلایه ای نکنی و بغض خویش را بخوری که هق هق تو مبادا به گوششان برسد خدا کند که نه ...!! نفرین نمی کنم که مباد به او که عاشق او بودم زیان برسد خدا کند که فقط این عشق از سرم برود خدا کند که فقط آن زمان برسد... 4
Strelitzia 17128 مالک ارسال شده در 3 اسفند، 2012 بگذار در فاصله ی پوست تو و غربت من یکبار کلاغ به خانه اش برسد پیش از آن که قصه به سر شود 2
Strelitzia 17128 مالک ارسال شده در 3 اسفند، 2012 سکانس ِ آخر وجودم بد جور بوی زندگی می دهد . . . می خواهم بخوابم صعود نزدیک است حصاری نیست دیواری نیست ... می خواهم بخوابم . . . اگرچه ... ماه با چراغ های خاموش کاری ندارد 2
mani24 29665 ارسال شده در 3 اسفند، 2012 بگذار در فاصله ی پوست تو و غربت من یکبار کلاغ به خانه اش برسد پیش از آن که قصه به سر شود نرو !! تنهايم نگذار من تحمل رفتن و ترک کردن کسی را که دوست دارم، ندارم من حسرت کشيدن و دوري و اشک ريختن چشمهايم را نمي توانم فراموش کنم مي گويی برميگردم. من نميگويم تو دروغ ميگويی ولی من به روزگار اعتماد ندارم در لحظه ای که فراموشم کردی بدان که من ديگر نميتوانم زندگی را ادامه دهم! 4
mani24 29665 ارسال شده در 3 اسفند، 2012 سکانس ِ آخر وجودمبد جور بوی زندگی می دهد . . . می خواهم بخوابم صعود نزدیک است حصاری نیست دیواری نیست ... می خواهم بخوابم . . . اگرچه ... ماه با چراغ های خاموش کاری ندارد نمی دونم چمه امشب؟ یه حال مبهمی دارم یه عالم حرف نا گفته به احساست بدهکارم ولی می ترسم از گفتن از اینکه دست من رو شه ببین دستای خالیمو یه دنیا بی کسی توشه می ترسم وقتی فهمیدی ازم دوری کنی ، رد شی به این احساس چند ماهه یه جورایی مردد شی یکی هستش که می خوادت بدون حد و اندازه ببین داره غرورش رو به این چند جمله می بازه می خواد مال خودش باشی نه تو رویا نه پنهونی دیگه خسته شده از این نگاه غیر قانونی از این سر در گمی خسته ست از این دوری بدش میاد اون از سمت نگاه تو یه حس مشترک می خواد تموم خستگی هاتو تو آغوش خودش در کن ببین چیز زیادی نیس فقط حرفاشو باور کن 4
Strelitzia 17128 مالک ارسال شده در 3 اسفند، 2012 بسته ام مثل چشمان سياهت چترم را ... ديگر باران است كه آبرويم را مي خرد ! 1
Strelitzia 17128 مالک ارسال شده در 3 اسفند، 2012 لرزش صدایم،مال سرمای هواست این پرده ی اشک روی چشم هایم هم ،همین طور چیزیم نیست به خدا من فقط، دلواپس توام.. لباس گرم در چمدانت گذاشتی؟ 1
ارسال های توصیه شده