آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ عشق یعنی جسم وجانم مال تو عشق یعنی پرسش از احوال تو عشق یعنی از خودم من خسته ام عشق یعنی من به تو دل بسته ام [FLASH=5.5] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام [/FLASH] 27 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ اینجا آسمان ابریست آنجا را نمی دانم اینجا شده پاییز آنجا را نمی دانم اینجا فقط رنگ است آنجا را نمی دانم اینجا دلی تنگ است آنجا را نمی دانم 18 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ دلم از درد بی دردی گرفته دلم از هرچه دلسردی گرفته دلم از تو از من و از ماگرفته دلم از این همه غوغا گرفته 16 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ "دلـــــــــــم" ... یــ ــک کوچـــ ــه ی بـــ ــن بستـــــ میـــ ــخواهـــد ... . و یـــــــ ـک باران نــــــم نـــــــم ،... . و یـــــــــ ـک "خـــــــــــدا" ... که کمــ ــی باهـــ ـــم راه بــ ــرویـــــم .... همیـــ ــن ... 15 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ مرا بازیچه خود ساخت چون موسا که دریا را فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسا را نسیم مست وقتی بوی گل میداد حس کردم که این دیوانه پرپر میکند یک روز گلها را خیانت قصهی تلخی است اما از که مینالم؟ خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست چه آسان ننگ میخوانند نیرنگ زلیخا را کسی را تاب دیدار سرِ زلف پریشان نیست چرا آشفته میخواهی خدایا خاطر ما را نمیدانم چه افسونی گریبانگیر مجنون است که وحشی میکند چشمانشآهوهای صحرا را چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدی فقط با پاسخت پیچیدهتر کردی معما را " فاضل نظری" 14 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ من خود دلم از مهر تو لرزید ,وگرنه تیرم به خطا می رود اما به هدر,نه! دل خون شده وصلم و لب های تو سرخ است سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر ,نه با هرکه توانسته کنار آمده دنیا با اهل هنر؟آری! با اهل نظر ؟نه! بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟ یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد یک بار دگر ,بار دگر, بار دگر .....نه! فاضل نظری 15 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ آن کشته که بردند به یغما کفنش را تیر از پی تیر آمد و پوشاند تنش را خون از مژه می ریخت به تشییع غریبش آن نیزه که می برد سر بی بدنش را پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد با خار عوض کرد گل پیرهنش را زیباتر از این چیست که پروانه بسوزد شمعی به طواف آمده پرپر زدنش را آغوش گشاید به تسلای عزیزان یا خاک کند یوسف دور از وطنش را خورشید فروزان شده در تیرگی شام تا باز به دنیا برساند سخنش را فاضل نظری 15 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ بعد از اين بگذار قلب بيقراري بشكند گل نميرويد، چه غم گر شاخساري بشكند بايد اين آيينه را برق نگاهي ميشكست پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينهام صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند شانههايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه تختهسنگي زير پاي آبشاري بشكند كاروان غنچههاي سرخ، روزي ميرسد قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند فاضل نظری 16 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ وقتـی تَمـــامـ اِحســـاس دِلتنگـیتــ را بــا یـک بـه مَــن چــه پــاسـخ میگیـــری بـِـه کســی چـِــه کـِــه چِقـــدر تَنهـــــایــی !!! 17 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ حـالا اشـــکـهـا یم هـم شـبـیـه تـو شـده انـد گـریـه کـه می کـنـم نـمیآیند . . . 17 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ آدمی نمی افتد، اگر بیافتد از همان سمتی می افتد که تکیه کرده است .. 13 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ چه شبهایی با رویای تو خوابیدم نفهمیدی چه شبهایی که اسم تو رو لبهام بود نمیشنیدی چه شبهایی که اشکامو به تنهایی نشون دادم از عمق فاصله آروم واسه تو دست تکون دادم چه شبهایی با شب گردی شبو تا صبح می بردم نبودی ماه جون می داد نبودی بی تو میمردم چه شبهایی دعا کردم یه کم این فاصله کم شه یه بار دیگه نگاه من تو رویاهات مجسم شه توی این خونه یخ می بست تن سرد سکوت من چه قدر جای تو خالی بود چه شبهای بدی بودن گذشتن عمرو بردن حالا من موندم و حسرت چه قدر بی رحمه این دنیا به این تقدیر بد لعنت............... 12 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت . ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد . ای کاش احساسم درختی بود ، تو در پناه سایه اش بودی یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی . ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد . ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود . ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد ! 12 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ همیشه باش که بی تو عذاب میکشم نمیتوانم سختی های دنیا را بی تو روی دوش بکشم! همیشه باش که بدجور نیاز دارم به تو باز هم محبتی به قلبم کن که زندگی ام را مدیونم به تو تو آمدی و عشق را دوباره پیدا کردم ، آن عشق بی معنا برایم بامعنا شد و همین شد که قلبم دوباره جان گرفت… بمان و یاری کن مرا ، تا پایان این راه همراهی کن مرا، نگذار تنها بمانم ، نگذار در این راه بی همسفر باقی بمانم بیا و در حق دلم عاشقی کن ، بیا و برای یک بار هم که شده عشق را آنطور که هست برایم معنی کن بس که دلم دست این و آن افتاد کهنه شد ، عمری از احساسم گذشت و پیر شد ، دیگر نه طاقت دوباره شکستن را دارم ، نه حس دوباره ساختن را…. درک کن ، میترسم ، بس که دلم زیر پاهای بی محبت دیگران افتاد و له شد ، زندگی برایم یک داستان بدون عشق شد …. تو آمدی و باز هم فکرم درگیر شد ، دلم به لرزه افتاد و لحظات با تو بودن نفسگیر شد به خدا دیگر طاقت ندارم ، بس که شکسته ام دیگر جایی برای غمهای تازه ندارم ، بس که خسته ام ،نفسی برای فرار از خستگی ندارم دل بسته ام به تو و نگاهی کن به من ،شک نکن به احساسات قلب من …. دستانم بگیر و آرامم کن ، با قلب شکسته ام مدارا کن ، اینک که با توام ، اینک که دلم را به دریای دلت زدم و محو امواج توام ، مرا با دستهای خودت غرق نکن…. همیشه باش که بی تو عذاب میکشم ، امروز از ته دل با من باش،که بی تو همان تنها و دلشکسته دیروز میشوم 11 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ دیوانــه نیستم(!) اما گاهــی دلم که برایــت تنــگ میــشود/. زیــر بــاران فریــاد میکــشــم اسـمــت را و احـــســاس خیــس خورده امـ را بــروی کلمـــات نـــم کشیــده میــچــســبـــانــم(!) دیوانــه نیســتم(!) امــا بــرای مرد داخــل قابــ عــکس /. هرشــب درد و دل میــکنم و با خیــال دســتانت در دستـــانم(!) تمام خـــیابانــهــای شهر را با کفشهای پاشنه بلندم قــدم میزنـــم/.. من دیوانـــه نیســتم(!) فــقــط یــک جور خــاص کــه دیگرانــ نمــی فهمــند تــورا دوســت دارمــ...(!) 12 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ " آه " دل شکستم ... از سکوتــم بتــرس ...! وقتــی که ساکت می شوم لابـد همــه ی درد دل هایــم را بــرده ام پیش خدا ... بیشتر که گوش دهــی از همــه ی سکوتــم ... از همــه ی بودنــم … یک "آه" می شنـــویو باید بترســـی از "آه" دل شکسته ای که فریادرســی جز خدا ندارد ... [FLASH=5.5] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام [/FLASH] 12 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ از باغ می برند چراغانیت کنند تا کاج جشن های زمستانیت کنند پوشانده اند صبح تو را با ابر های تار تنها به این بهانه که بارانیت کنند یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می برند که زندانیت کنند ای گل گمان نکن به شب جشن می روی شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند 12 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ دیرگاهیست که تنها شده ام قصه غربت فردا شده ام وسعت درد فقط سهم من است باز هم قسمت غم ها شده ام دگر آیینه زمن بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها بودم کاش چشمان مرا خاک کنند تا نبینم که چه تنها شده ام 7 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ سال تحویل شد و من تمام دلتنگی هایم رابه جای تو در آغوش می کشم... و چقدر جایت در میان بازوانم خالیست... 3 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ چه آزمون دشواری است .... قلبت را سمت چپ بگذارند و بگویند : برو به راه راست !!!!! 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده