S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۱ بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم /همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم /شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق ديوانه كه بودم /در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد باغ صد خاطره خنديد/عطر صد خاطره پيچيد/ يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم /پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم /ساعتي بر لب آن جوي نشستيم /تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت /من همه محو تماشاي نگاهت/ آسمان صاف و شب آرام /بخت خندان و زمان رام /خوشه ماه فرو ريخته در آب/ شاخه ها دست برآورده به مهتاب /شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ /يادم آيد : تو به من گفتي :از اين عشق حذر كن!لحظه اي چند بر اين آب نظر كن آب ، آئينه عشق گذران است /تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است باش فردا ، كه دلت با دگران است!تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن! با تو گفتم : "حذر از عشق؟ندانم!سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم! روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد /چون كبوتر لب بام تو نشستم،تو به من سنگ زدي /من نه رميدم، نه گسستم" باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم /تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم /سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...! اشكي ازشاخه فرو ريخت /مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت!اشك در چشم تو لرزيد/ ماه بر عشق تو خنديد،يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم/ پاي در دامن اندوه كشيدم نگسستم ، نرميدم /رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم/ نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم/نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم!بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم... لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۱ [TABLE=class: cms_table, align: center] [TR] [TD=width: 100%, bgcolor: #F0F0F0] شعر" کوچه " سروده هما میر افشار درپاسخ شعر کوچه اثر فریدون مشیری [/TD] [/TR] [/TABLE] بی تو طوفان زده دشت جنونم صیدافتاده به خونم تو چهسان میگذری غافل از اندوه درونم؟ بی من از کوچه گذر کردی و رفتی بی من از شهر سفر کردی و رفتی قطرهای اشک درخشید به چشمان سیاهم تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم تو ندیدی... نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی چون در خانه ببستم، دگر از پا نشستم گوئیا زلزله آمد، گوئیا خانه فروریخت سر من بی تو من در همه شهر غریبم بی تو، کس نشنود ازاین دل بشکسته صدائی بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی تو همه بود و نبودی تو همه شعر و سرودی چه گریزی ز بر من که ز کویات نگریزم گر بمیرم ز غم دل به تو هرگز نستیزم من و یک لحظه جدایی؟ نتوانم، نتوانم بی تو من زنده نمانم 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده