رفتن به مطلب

از "كليـــــدر"


ارسال های توصیه شده

-آدم بيابان همچون عقاب است ازاد و نا پر بسته، و هرگاه او را به دام بيندازند و ميان چهار ديواري تنگ و بسته اش بدارندكه همه افتاب را نتواند ببيند و همه نسيم را نتواند ببويد و همه نواهاي بيگانه و آشناي دشت و بيابان را نتواند بشنود در غمي دلا ازار ته نشين ميشود .

-لحظه هاي كند،سمج،طولاني، پرشوق،پرذلهره،پرياد،پر از شتاب قلب ها

-غروب رخ مي باخت تيريگي به اسمان ميدويد، شب از پس كله كوه بالا مي امد. بالا مي كشيد.و بي شتاب تن بر بيابان مي تاباند. وميان سياه چادر ها دست و بال مي گشود. فانوس هاي دستي جا به جا نيش ميكشيدند و هركدام چون نوك گزليكي بر پوست شب مي نشستند.

-پنداري مارال بيش از عمر خود بخرد بود.

-فتيله از پيش نم داشت

-دختران دم بخت نشان از پيرزنان كف بين ميگرفتند. زبان خوشو لحن زيبا،انباني از وا‍‍ژگانِ پيوسته و دلچسب،مادران ِ زبان آواره ءكولي موسيقي در كلام خود داشتند، كف ميديدند و راوي قصه هاي قديمي بودند اين به طبع دختران كرد خوشايند مي آمد.

-نگاه دلاور اما جلاي خود را مهرباني و نياز راستينه خود را نگاه داشته بود.

-پژمرده وغمگين بودند و در سيماي هركدام، مشكلي را مي شد نگاه كرد.

-بلوچ ها، بلوچ، مهتاو بلوچ.بلوچها ذاتا ادم هاي آرام و كم هله باشي هستندخوي شتر دارند.كم مي نالندو زياد بار ميبرند بسيار راه ميروند.

-اما به هر جهت شما كرد ها مردم سختي هستيد تند هستيد اما سخت هم هستيد صبر و حوصله بلوچ را نداريد اما تاب سختي را داريد مثل اسب مي تازيد .

  • Like 6
لینک به دیدگاه

-خوشا خواب. خوابی خوش در سایه یک لاخ، بیخ آبرفت یک رودخانه، یا در ترنم حرکت آن، روی رخت خوابی که بر گرده شتر ارامی بسته شده باشدو

- پلک هایش سنگین شدند، سنگین تر از شانه هایش، شل شدند، خم شدند، بالا تنه اش تا خورد و قاچ زین را در دست ها گرفت و سر به شانه قره گذاشت

..................................................................................................................................................................................................................

 

-دیوار های کهنه و بر امده شان گواه ِ گذرِ ِ باد و افتابی دیرینه بود.پشت هر بامش خاطره پای قراولان در خود داشت و مردمش بار سالها را بر دوش می کشیدند .چهره هاشان، چهره ء دهقانان هماوا با دیواره ها، با در و پیکر دیه بود. پیر و چروکیده و باستانی. هراران سال عمر و کار و کار.آفتاب و باران و خشکی و زمین. غله و خرمن و دشت . قحطی و مرگ و میر. این همه در دورانی دراز ، نه تنها با چهره و رفتار دهقانان امیخته بودو بلکه در ترکیب خانه هایشان هم رخنه کرده بود. خانه های تنگاتنگ سر بیخ گوش هم فرو برده. پچ پچ کنان: چپاولگران از راه می رسند. پنهان شو پنهان شوید! صدای سم اسب. گروهی هستند. ترکمان اگر نباشند مالیاتچی ها هستند. خودت را بدزد! خانه های تو در تو. حانه های پنهان.نهان در نهان حتی از نگاه همسایه. با وجود این به ناچار در هم بافته . به هم پیوسته.

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 3 ماه بعد...

با اجازه ی استارتر:

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

تماشای چهره ی درد، آسان نیست. آن هم به هنگامی که این چهره همسر سالیان تو باشد. روزگار زن و شوی را در پایان راه یکی می کند.

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • 6 ماه بعد...

هوای تازه ای از کف آب پاشی شدهء حیات برخاست و بویایی مارال را انباشت. بوی خاک کهنه دیوار، بوی نمی که از خشت پخته های آبخورده برمی خواست، بوی سایه تابستانه، بوی آبِ مانده و علفی رنگ حوض که لایه ای وزغ واره رویش را پوشانده بود، بوی برگ های انار و به، بوی مردمی غریب و غریبی، همه در مشام مارال می ریخت و دختر را با حالتی تازه ای آشنا میکرد.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...