hasti1988 22046 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ وقتی همه چیز بزرگ است هیچ چیز بزرگ نیست. زمانی که تمرکز را فراموش میکنیم بین خواستهها و اهداف متفاوت در نوسان هستیم و در نتیجه بدون داشتن هدفی مشخص و یکتا به هیچ چیز هم نخواهیم رسید. فکر نمیکنم کسی باشد که اهمیت تمرکز را نداند اما بیشر همین همه از عدم تمرکز نالان و شاکی هستند. معمولا هم مشکل عدم تمرکز را به عواملی در بیرون از خودمان نسبت میدهیم. این نگاه حداکثری که به نتایج و دستاوردهای حداقلی میرسد را در تمامی سطوح یک جامعه میتوان مشاهده کرد: در سطح فردی: افراد زیادی را میبینیم که درباره همه گونه مسالهای اظهار نظر میکنند و راه حل دارند. بحثهای درون تاکسی معطوف به حل مسائل ملی، فراملی، بینالمللی و حتی بزرگتر است. در حالی که مسئله اصلی آدمهای درون تاکسی همان کرایه تاکسی است که حل نشده به حال خود رها میشود. در حالی که برای مذاکرات مسکو و ترکیه دستور کار صادر میکنند از حل مسئله ابتدایی خودشان برنمیآیند. در سطح محلی: بسیاری از روزنامههای محلی ما تقلیدی خندهدار از روزنامههای ملی ما هستند. در رسانههای محلی ما هر چیزی هست جز خبرها و رویدادها و روندهای محلی. در رسانههای محلی ما به کمترین موضوعی که بها داده میشود موضوعات محلی است. چرا؟ به نظر من چون سخت است. توجه به مسائل بیربط ملی در رسانههای محلی کار آسانتری است. در سطح ملی: شخص یا اشخاصی که وظیفه مدیریت در سطح ملی را بر عهده دارند به دنبال مدیریت جهانی هستند و بری مشکلات جهانی نسخه میپیچند. حال آن که عواملی که شاخص اندازهگیری توسعه ملی هستند در وضعیت قرمز به سر میبرند آن گاه مدیر ما تمایل دارد تجربه مدیریت جهانی را هم داشته باشد. این موضوع را از زاویه دیگری هم میتوان نگریست. آن هم تمایل ما به مسئولیت حداکثر است. ما همیشه خودمان را برای همه چیز مسئول میدانیم و به مقدار کمتری برای آن چیزی که وقعا مسئول ان هستیم. چند مثال: ما رسانه ملی داریم. یعنی رسانهای که قرار است همه خواستهها را پوشش دهد. این یعنی مسئولیت حداکثری. یعنی رسانه ملی ما خودش را در برابر آحاد مردم مسئول میداند. خب در عمل ما شاهد چه هستیم: کارایی و اثربخشی حداقلی. رسانه ملی نه کار درست ر انجام میدهد نه کار را درست. ما خودرو ملی داریم. یعنی قرار است همه آمال و آرزوهایمان را در این چند ورق فلز و لاستیک ببینم. آن گاه این آمال مجسم میشود آینه دق! اخیرا و به لطف شیادانی که هنر بزرگ آنها ماهیگیری است صاحب تبلت ملی هم شدیم. وقتی به آقای مدیر میگویند که کجای این تبلت ملی است در پاسخ اپل را مثال میزند و این که شما فکر کردید اپل آمریکایی است. نه جانم! اپل حتی آیپد را مونتاژ هم نمیکند. ما حداقل مونتاژ میکنیم! حالا آن میل به مسئولیت حداکثری را بگذاریم کنار یک ویژگی دیگری که روز به روز در حال افزایش است: دروغ. حالا میتوانیم از مسئولیت حداکثریمان لایهای برای محافظت از دروغهایمان بسازیم. اما این قصر دیر یا زود فرو میپاشد و لختی برای ما میماند. یک عامل دیگر را هم به این دو اضافه کنم که جمع سه تا کامل شود. گفته میشود اعتماد به نفس جمعی پایینی داریم. به صورت فردی اعتماد به نفس ما بالاست اما به صورت جمعی نه. فردی احتمالا بیش از حد هم بالاست اما اعتماد به نفس جمعی را میتوان با همین روحیه مسخره کردن همه چیزمان محک زد. حالا. دروغ در حال زیاد شدن است. به ظاهر خودمان را مسئول همه چیز میدانیم. آن گاه اعتماد به نفس هم نداریم. مجبوریم دستاویزی پیدا کنیم به نام ایران باستان و کوروش و داریوش و این جمله که ما ال بودیم و بل بودیم. چند نکته: به هیچ وجه تاریخمان را زیر سوال نبردم. تاریخبازی مان را چرا. به هیچ وجه ملت ایران را متهم به دروغ نکردم اما بالانشینی دروغگویان را چرا. به هیچ وجه مسئولیتپذیری را زیر سوال نبردم اما مسئولیتپذیری نمایی را چرا. پ.ن. یک فروشگاه محصولات اپل در ایالت جورجیای آمریکا از فروش آی پد به یک دختر ایرانی آمریکایی خودداری کرد. دلیلی که آنها بیان کردند این بود که به دلیل تحریم های آمریکا علیه ایران، آنها نمی توانند محصولات اپل را به ایرانیان بفروشند. این هم مثالی برای این که گاهی وقتها یک کارمند جز و کوچولوی شرکت اپل هم به این باور مسئولیت حداکثری میرسد و باعث بدنامی میشود. استدلال فروشنده در این حد میماند که یکی از بچهها به بچه دیگر بگوید: بابای من با بابای تو قهره. پس من هم با تو قهرم. نویسنده:رضا قربانی منبع:http://mediamanager.ir 8 لینک به دیدگاه
مهندس خوش فکر 11397 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آبان، ۱۳۹۱ بحثهای درون تاکسی معطوف به حل مسائل ملی، فراملی، بینالمللی و حتی بزرگتر است. در حالی که مسئله اصلی آدمهای درون تاکسی همان کرایه تاکسی است که حل نشده به حال خود رها میشود. این واقعا درسته خیلی خوب گفته ما در حقیقت مسئله رو نمی تونیم تعریف کنیم یه معلم داشتیم می گفت مهندس وظیفش اینه که مسئله حل کنه ولی قبل اون باید مسئله رو درست تشخیص بده درک این مطلب خیلی مهمه چون کل دشواری های امروز ما می تونه ناشی از همین مطلب باشه یک زمان هست کسی از روی جهل کار خطایی میکنه و یک زمان هست می دونه و در عین دانستن اقدام اشتباه رو انجام میده این یعنی فاجعه حالا سوال اصلی اینه که ما می دونیم مسئله رو یا نمی دونیم؟! 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده