meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۹۱ روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ... یک روحانی او را دید و گفت : حتما گناهی انجام داده ای ! یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت ! یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد ! یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند ، در واقعیت وجود ندارند ! یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت ! یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد ! یک روان شناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند ! یک تقویت کننده ی فکر او را نصیحت کرد : خواستن توانستن است ! یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی ! سپس فرد بی سوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد ...! آن که می تواند انجام می دهد و آن که نمی تواند انتقاد می کند . لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده