رفتن به مطلب

ایران از دیدگاه باستان شناسی


zahra22

ارسال های توصیه شده

قسمت اول:

مقدمه

ايران به دليل داشتن سابقه تاريخي طولاني و از آنجا كه در زمره كهن‌ترين مراكز سكونتي و زيستي انسان بوده، يكي از مناطق مهم باستاني جهان است و همواره مورد توجه و اقبال محققان و باستان‌شناسان بوده است. براساس آمار تخميني و نه چندان دقيق، ايران داراي چهار صد هزار آثار باستاني شناخته شده مشتمل بر : بنا، تپه، قبرستان و محوطه باستاني و تاريخي است كه براي مطالعه و حفظ و احياء آنها توان علمي و مادي بسياري نياز است. تاكنون بخش اندكي از اين آثار مورد بررسي و كاوش قرار گرفته و تنها نزديك به دو هزار اثر در فهرست آثار ملي ثبت شده است.

ادوار باستاني و تاريخي ايران براساس مطالعات و يافته‌هاي باستانشناسي

ادوار سنگي

موقعيت طبيعي و شرايط خاص اقليمي و جغرافيايي كشور ايران موجب شده تا اين سرزمين در زمره يكي از نخستين زيستگاهها و كانونهاي اجتماعي انسان پيش از تاريخ بشمار رود و مطالعات باستانشناسي، انسانشناسي و ديرينشناسي نيز اين موضوع را تأييد كرده است.

گرچه پيدايش و ظهور نخستين گروههاي انساني در فلات ايران به روشني معلوم نيست و نمي‌دانيم نخستين انسانها از كجا و كدام سو به آسياي غربي و ايران مهاجرت كرده‌اند، ولي به اعتقاد «دكتر فيليپ اسميت» باستانشناس كانادائي و كاوشگر محوطه باستاني «گنج دره هرسين» كه در شمار اولين دهكده‌هاي ماقبلي تاريخي در ايران است: «... منطقي به نظر مي‌رسد، تصور كنيم كه در دوران «پليستوسن» عميق در حدود يك ميليون سال پيش، اجتماعات انساني با ادوات سنگي مشخص خود بتدريج از آفريقا مهاجرت نموده و به مناطق اروپا و آسياي غربي و سپس بتدريج به نواحي بين‌النهرين و ايران وارد شده‌اند.»

«ژاك دومورگان» باستانشناس فرانسوي در اواخر قرن گذشته ميلادي تعدادي ادوات سنگي مربوط به عهد «پليستوسن» را ازحوزه درياي خزر كشف كرد.

در سالهاي 67 و 1966 ميلادي هيئتي از دانشگاه «مينوسوتا»ي آمريكا به سرپرستي «گاري هيوم» بررسيهايي در منطقه «لاديز» و «مشكيد» بلوچستان انجام داد و آثار و نمونه ابزارهاي سنگي از عهد «پارينه سنگي عميق» بدست آورد. باستانشناس نامبرده آثار يافت شده را فرهنگ «لاديزيان» نام نهاد. اين يافته‌ها نشان مي‌داد كه جنوب شرقي ايران در عرصه «پارينه سنگي عميق» يعني ميان يكصد تا هشتاد هزار سال پيش مسكون بوده است.

طي يك بررسي باستانشناسي و ديرين‌شناسي در سال 1975 ميلادي در شمال غربي ايران در ناحيه جنوب شرقي درياچه اروميه و منطقه ميان مراغه ـ ميانه و تبريز و در دامنه‌هاي ارتفاعات سهند، آثاري متعلق به عهد پارينه سنگي زيرين بدست آمد. اين نمونه‌هاي سنگي به نخستين ساكنان شمال غربي ايران و آذربايجان تعلق داشته‌اند. خانم «هند صادق كوروس» كه بررسي مذكور را انجام داده، اين آثار را مربوط به فرهنگ «آشولين» دانسته و قدمت آنها را يكصد هزار سال پيش تخمين زده است.

ناحيه ديگري از ايران كه كهنترين آثارسكونت انسان در فلات ايران در آنجا يافت شده، حوزه كشف رود خراسان (چهل كيليومتري شمال شرق مشهد) است كه در سالهاي 75، 1974م. دو دانشمند به نامهاي «آريايي» و «تي‌بالت» شناسايي و بررسي كردند. در مسير اين رودخانه خشك و سيلابي نخستين رد پاي آدمي در فلات ايران و مربوط به هشتصد هزار سال پيش بدست آمد. دانشمندان نامبرده نظر دادند كه از دوران «پليوسن» درياچه‌اي در اين منطقه وجود داشته كه بتدريج خشك شده است. احتمالاً اجتماعاتي از نخستين ساكنان ايران در اطراف اين درياچه ساكن بوده‌اند و ابزارهاي گوناگون سنگي شامل: تيغه‌ها، رنده‌ها و چاقوهاي سنگي از آنها به يادگار مانده است.

پروفسور «كارلتون كون»، باستانشناس آمريكايي نخستين كاوشهاي خود را درباره دوران «پارينه سنگي متوسط»، در چند غار باستاني ايران به نامهاي: كمربند و هوتو (در نزديكي بهشهر)، شكارچيان (واقع دربيستون)، تمتمه (در حوالي شهر اروميه) و خونيك (در خراسان جنوبي و نزديكي مرز افغانستان) انجام داد. وي به نتايج سودمندي از ادوار سنگي ايران و فرهنگ «بارادوستيان» دست يافت و پس از چند سال كاوش در ايران نتايج كار خود را در كتاب ارزشمند «هفت غار» و نيز كتابها و مقالاتي ديگر چاپ و منتشر كرد.

كاوش در غار كمربند منجر به كشف شش لايه سكونتي در آن غار ازدوران «پالئوليتيك» تا دوران «نئوليتيك پيش ازسفال» گرديد. در اين غار تعدادي چاقوهاي كوچك از سنگ چخماق و قطعاتي از استخوان سگ دريايي و آهوهاي وحشي بدست آمد. ضمناً جمجمه يك دختر بچه از نوع انسانل «نئاندرتال» كشف گرديد كه در نوع خود منحصر بفرد بود.

آثار بدست آمده از غار هوتو كه مجاور غار كمربند قرار دارد مكمل آثار يافت شده قبلي بود. مطالعات و كاوشهاي ادوار سنگي و مرحله غارنشيني در ايران توسط «پروفسور مك بورني»،‌ درشمال شرق ايران و غارهاي «كي آرام» و «علي تپه» گرگان و نيز غرب ايران و حوزه زاگرس مركزي دنبال گرديد و آثاري از دوره «موسترين» احتمالاً مربوط به شصت تا پنجاه هزار سال پيش گردآوري و مطالعه شد.

از دوره پارينه سنگي مياني با مشخصه فرهنگ موسترين، آثاري در غرب و شمال غربي ايران خصوصاً در غار «تمتمه» نزديك اروميه،‌ غار «خر» و «شكارچيان» در بيستون كرمانشاه و ديگر غارهاي حوزه زاگرس بدست آمده است.

تجمع گروههاي انساني در ادوار «پارينه سنگي فوقاني» و «فراپارينه سنگي» عمدتاً در غرب ايران و در حوزه ارتفاعات زاگرس متمركز بوده و درشمال و شمال شرقي ايران بجز لايه‌هايي كه در غار هوتو و كمربند،‌ بهشهر و علي تپه يك بين بهشهر و گرگان كاوش گرديد، آثاري از اين دوره‌ها شناخته نشده است.

باستانشناسان آثار دو دوره ياد شده را كه با تحول و تكامل دست ساخته‌ها و ادوات سنگي همراه بوده در مراكز باستاني دره هليلان و مناطقي چون ايزه وايوه در شمال خوزستان و غاز «خر» بيستون و غار «پاسنگر» لرستان كشف كرده‌اند.

بنابه اعتقاد باستانشناسان متخصص ادوارسنگي،‌ شواهد روشن و قطعي از عصر «ميانه سنگي» در ايران دردست نيست.

عصر «نوسنگي» را يك مرحله انقلابي در سير حيات آدمي دانسته‌اند؛ زيرا در اين دوره انسان در روند تكامل گامهاي بزرگي برداشت و به پيشرفت‌هاي بسياري در زمينه‌هاي فرهنگي،‌ اقتصادي و اجتماعي دست يافت و ايران نيز همچون ديگر مناطق باستاني آسياي غربي و خاورميانه در فاصله زماني 9000 تا 7000 سال پيش از ميلاد قدم درمسير پيشرفت و تكامل نهاد. با افزايش جمعيت انساني، بشر از عصر جمع‌آوري غذا يا (شكار) وارد مرحله توليد غذا يا (كشاورزي) شد. گونه‌هايي از حيوانات و گياهان را اهلي كرد و به خدمت گرفت. و در اين دوره صنعت سفالگري و هنر معماري بوجود آمد.

آدمي با احداث خانه‌ها و دهكده‌هاي اوليه كه به شكل بسيار ساده و ابتدايي و با گل و چينه و پوشش چوبي يا حصيري دركنارچشمه‌ها و امتداد رودخانه‌ها و مناطق امن ساخته مي‌شاند غارنشيني را رها كرد و قدم به دوره «استقرار در دهكده‌ها» و يكجانشيني گذاشت كه خود سرآغاز مرحله شهرنشيني بود.

همزمان با پيدايش نخستين دهكده‌ها در بين‌النهرين شمالي، در ايران نيز شاهد شكل‌گيري دهكده‌هاي پيش ازتاريخي هستيم. از آن جمله‌اند: «تپه سراب» و «تپه آسياب» كرمانشاه، «تپه گنج درّه» در هرسين، «تپه گوران» در منطقه هُليلان، «تپه حاجي فيروز» در نقده (آذربايجان غربي)، تپه «عبدالحسين» در استان كرمانشاه، تپه‌هاي «موسيان» و «علي‌كش» درمنطقه دهلران، تپه «سنگ چخماق» در شاهرود، تپه «زاغه» دردشت قزوين، نخستين لايه‌هاي سكونتي در «سيلك» كاشان و تپه‌هاي «چغابنوت» و «بُنه فاضلي» درشمال دشت خوزستان. در ميان تمام مراكز تاريخي ياد شده تپه «گنج درّه» هرسين به دليل مشخصه‌هاي فرهنگي و باستانشناختي، بعنوان كاملترين و كهنترين دهكده پيش ازتاريخي مورد قبول عموم باستانشناسان قرار گرفته است.

براساس شواهد موجود معماري، اول بار در گنج درّه و چند تپه باستاني عصراستقرار در دهكده‌ها، ابداع شد. منازل سكونتي در گنج درّه در ابعاد كوچك با چينه و خشت خام شكل گرفته‌اند. خشتها مكعب مستطيلي و كوچك است و بعضي از ديوارها با ماده سفيد رنگي همچون گچ، اندود شده است. واحدهاي ساختماني داراي اطاقهاي كوچك وانبارهايي در طبقه زيرين‌اند و سيلوهاي مدوّر براي ذخيره آذوقه در آنها تعبيه شده است. پوشش سقف اطاقها احتمالاً با حصير و يا تيرهاي چوبي بوده كه با گذشت زمان از ميان رفته و اثري از آنها باقي نمانده است.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

عصر بعد از نوسنگي يا عصر فلز

(ايران در هزاره‌هاي ششم، پنجم، چهارم پيش از ميلاد)

با ساختن نخستين نمونه‌هاي اشياء‌ فلزي، انسان قدم به عصري نهاد كه به «عصر فلز» مشهور است. كهن‌ترين فلزي كه بشر كشف و ازآن استفاده كرد، ‌مس بود.

يكي از مهم‌ترين تپه‌هايي كه مس اول بار در آنها ظاهر شد «تل ابليس» كرمان است. اين تپه باستاني در «درّه بردسير» و 72 كيلومتري جنوب شرق كرمان و سه كيلومتري جنوب دهكده دشتكار واقع شده است و در سالهاي 1966 و 1967م. (1344 و 1345 ش.) توسط هيئت باستانشناسان آمريكايي، اعزامي از موزه «ايلينويز» به سرپرستي «پروفسور جوزف كالدول» كاوش گرديد.

تعدادي از نخستين كوره‌هاي ذوب مس در عميق‌ترين لايه مربوط به هزاره پنجم درتل ابليس بدست آمد و اشياء مسي شامل سنجاق و درفش، مهر و دستبند و حلقه انگشتر از آنها كشف گرديد.

براساس يافته‌هاي باستانشناسي از اواسط دوران فلز، بجز مس، فلزات غيرتركيبي و سهل‌الوصول ديگري چون قلع، طلا، نقره در چرخه فن‌آوري مردمان آن عصر پديدار شدند و شايد به اين دليل است كه اين دوره را دوره فلز نام نهاده‌اند نه دوره مس.

فن‌آوري ساخت و پرداخت سفال نيز در اين دوران پيشرفت زيادي كرد. چرخ سفالگري به وجود آمد و كوره‌هاي پيشرفته‌اي براي پختن اشياء و ظروف سفالي ساخته شد. نقوش ساده هندسي تك رنگ به نقوش تركيبي چند رنگ تكامل يافت و گنجينه‌اي گرانبها و ارزشمند به نام سفالينه‌هاي منقوش پيش از تاريخ بر جاي ماند. عده‌اي از صاحب‌نظران نقوش روي سفالها را مقدمه پيدايش خط و كتابت در نيمه دوم هزاره چهارم پيش از ميلاد دانسته‌اند. نقطه اوج و اعتلاي هنرسفالينه‌هاي منقوش پيش از تاريخ (هزاره چهارم پ. م.) همان سفالينه‌هاي كشف شده در قديمترين لايه شوش (شوش يك و دو) و ساير تپه‌هاي متعلق به فرهنگ سوزيانا است.

فرهنگهاي مهم پيش ازتاريخ ايران كه در دوره فلز و در طول هزاره ششم تا چهارم پ.م. به وجود آمدند، عبارتند از:

1. تپه سيلك كاشان (سيلك دوم و سوم)؛

2. تپه گيان نهاوند (گيان پنجم)؛

3. تپه چشمه علي، ري (lb – la)؛

4. تپه اسماعيل‌آباد، ساوجبلاغ؛

5. تپه حصار (lla, b-la, b,c)

6. تپه تل ابليس،‌ كرمان؛

7. تپه يحيي، كرمان (يحيي lVc, Vac, Vl(؛

8. تل باكون، فارس (باكون، با سفال ساده و باكون با سفال منقوش) و چند تپه ماقبل تاريخ هزاره سوم پ.م. در فارس؛

9. شوش (شوش يك و دو) و تپه‌هاي مربوط به فرهنگ سوزيانا در دشت خوزستان؛

10. تپه‌هاي سگزآباد و قبرستان، دشت قزوين.

ايران در هزاره سوم پيش از ميلاد

هزاره سوم پ.م. با چند رويداد بسيار مهم و تأثيرگذار در زندگي ساكنان فلات ايران و خصوصاً دشت خوزستان قرين است كه هر يك از آنها در حيات اجتماعي ـ‌ فرهنگي و اقتصادي آنان نقش بسزايي داشته است.

رويدادهاي مهم اين دوره عبارتند از:

 

1. پيدايش و رواج خط و كتابت در مناطقي از ايران؛

2. كشف فلز تركيبي (آلياژي) مفرغ؛

3. قدرت يافتن سلسله عيلامي «آوان» و ظهور و تجلي فرهنگ و مدنيّت عيلامي؛

4. پيدايش شهرنشيني و گسترش كلان شهرها.

1. پيدايش خط

گرچه پيدايش و رواج خط و كتابت نخستين بار در نيمه دوم هزاره چهارم پ.م. در جنوب بين‌النهرين و توسط كاتبان و دبيران سومري تحقق يافت، امّا گسترش و تكامل آن به آغاز هزاره سوم پ.م. مربوط مي‌شود.

«سومري‌»ها ـ كهن‌ترين ساكنان شناخته شده جنوب بين‌النهرين ـ قومي متمدن و پيشرفته بودند. از آنان با عنوان ساكنان غيرسامي بين‌النهرين ياد كرده‌اند. كاتبان سومري با ابداع خط ميخي تصويري جامعه بشري را از دوران مجهول و تاريك ماقبل تاريخ وارد مرحله تاريخي كردند.

كمي بعد از پيدايش خط ميخي تصويري سومري و بابلي ساكنان منطقه شمالي دشت خوزستان و كوهپايه‌هاي زاگرس نوع ديگري از خط ميخي تصويري را ابداع كردند كه به خط «ماقبل عيلامي» مشهور شد.

گرچه اكثر صاحب‌نظران خط و زبانهاي باستاني بر اين عقيده‌اند كه منشاء پيدايش خط از غرب ايران يعني جنوب بين‌النهرين و سرزمين سومر بوده و پروفسور «والتر هينتس» مي‌نويسد: «در 3000 سال قبل از ميلاد وقتي كه سومري‌ها خط تصويري را به عنوان بهترين وسيله براي مكاتبات خود اختراع كردند اين ابداع به سرعت به همسايگان عيلامي آنها رسيد» وي اضافه مي‌كند: «صرف‌نظر از اختلاف در جزئيات، ترديد نبايد كرد كه خط تصويري عيلامي بر مبناي سرمشق سومري تدوين شده است. اين خط به سرعت گسترش يافت و تقريباً همزمان در شمال شرق كاشان (ميان تهران و اصفهان) و در شرق دور و جنوب در كرمان ظاهر شد»، امّا فرضيه ديگري نيزدر ساليان اخير مطرح شد كه سير پيدايش و تأثيرگذاري خط پروتوعيلامي (= ماقبل عيلامي) را از شرق به غرب مي‌داند و معتقد است كه خط و نگارش تصويري ابتدا در حوزه دره سند و نواحي جنوب شرقي ايران به ظهور رسيد و سپس به فارس و دشت خوزستان راه يافت. اين فرضيه براساس كشف علائم پيكتوگرافيك و الواح پروتو عيلامي در كاوشهاي «موهنجودارو»، «شهداد»، «شهر سوخته»، «تپه يحيي»، (لايه IVC)، «تپه مليان» و «تپه قزير» شكل گرفته است.

فرضيه جديد به «نظريه تك ريشه‌اي بودن خط» با ترديد مي‌نگرد و معتقد است همان‌گونه كه خط هيروگليف (خط تصويري مصري( همزمان و منتزع از خط تصويري سومري به وجود آمد، در دره هند و جنوب شرقي ايران نيز خط تصويري ديگري به نام پروتو عيلامي شكل گرفت و رواج يافت.

تپه چغاميش دزفول را بايد نخستين مركز در ايران دانست كه خط و كتاب اول بار در آنجا ظاهر شده است. چغاميش تپه‌اي است بزرگ كه در حاشيه دشت شوش و25 كيلومتري جنوب شرقي دزفول واقع شده است. اين تپه را هيأت مشترك باستانشنان اعزامي از دانشگاه كاليفرنيا و مؤسسه شرق‌شناسي دانشگاه شيكاگو به سرپرستي «پروفسور پينهاوس دولوگاز» و پس از وي خانم دكتر «هلن كانتور» در سالهاي 1961 تا 1976 ميلادي كاوش كردند. چغاميش يكي از مراكز مهم آغاز كتابت و شهرنشيني در ايران بشمار مي‌رود و تعداد زيادي الواح گِلي (شمارشي) و قطعات و ظروف و كاسه‌هاي سفالي مشهور به (لبه واريخته) كه از سفالينه‌هاي شاخص دوره آغاز كتابت است، از اين تپه به دست آمد.

از مراكز مهم دوره آغاز تاريخي در دشت خوزستان، «شوش» اين ابرشهر دنياي باستان و پايتخت امپراتوري عيلام است كه از اواخر هزاره پنجم و اوائل هزاره چهارم پ.م. مركز سكونت و استقرار آدمي بوده است ولي در دوران آغاز خط و كتابت شهر چنان وسعتي يافت كه بر 95 هكتار بالغ شد.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

. مصر مفرغ

كشف فلز تركيبي (آلياژي) مفرغ رويداد مهم ديگري است كه در هزاره سوم پيش از ميلاد، ايران شاهد وقوع آن بود. چند هزار سال ازكشف نخستين فلز (مس) سپري شده بود تا آن كه در نيمه اول هزاره سوم پ.م. آثار و شواهد مربوط به پيدايش مفرغ در ايران ظاهر گشت و عصر فلز جاي خود را به دوره مفرغ سپرد.

اين دوره را كه از 2800 پ.م. يعني ظهور نخستين اشياء مفرغي آغاز و تا 1300 پ.م. كه همزمان با پيدايش آهن است، پايان مي‌يابد، عصر مفرغ ناميده‌اند و خود به سه دوره تقسيم مي‌شود: مفرغ قديم، مفرغ ميانه و مفرغ جديد.

از مراكز مهم فرهنگهاي عصر مفرغ ايران بايد به غرب ايران و حوزه زاگرس مركزي (لرستان پيشكوه و پشتكوه) اشاره كرد كه از ابتداي كشف مفرغ، صنعتگران مفرغ‌كار آن منطقه در به كارگيري از اين فلز مهارت تام داشتند و به عقيده «پروفسور لوئي واندنبرگ» مفرغهاي ساخته شده در كوهپايه‌هاي زاگرس به صورت مال‌التجاره به سرزمين سومر و عيلام مي‌رفته است.

كاوشهاي «واندنبرگ» باستانشناس بلژيكي در گورستان باستاني «بني سورمه» واقع در چوار ايلام كه از مناطق آغاز مفرغ است منجر به تجديدنظر در گاهنگاري عصر مفرغ و اضافه شدن سه سده به تاريخ آن شد.

3. ظهور و به قدرت رسيدن حكومت عيلام

از رويدادهاي مهم فرهنگي و سياسي ايران در هزاره سوم پ.م. ظهور و قدرت يافتن حكومت و امپراتوري عيلام است كه نقش مهمي در تاريخ سياسي و فرهنگي ايران داشته است و به عبارتي: «تا پيش از ورود مادها و پارسها حدود يك هزار سال تاريخ سرزمين ايران به تقريب منحصر به تاريخ عيلام بوده است.»

براساس يافته‌هاي باستانشناسي قرن اخير رد پاي فرهنگ و تمدن عيلامي را از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مركزي تا بوشهر مي‌توان سراغ گرفت. گرچه سرزمين اصلي عيلام در شمال دشت خوزستان بويژه شوش متمركز بوده است، خاستگاه و نژاد عيلاميان و اينكه از چه نژادي بوده‌اند هنوز مشخص و روشن نيست. تا اين اندازه گفته‌اند كه آنان نه سامي نژادند و نه آريايي (هند و ايراني) و به گفته «والتر هينتس»: «نژادي هستند با استقلالي خدشه‌ناپذير». شايد بتوان آنان را ساكنان اوليه دشت خوزستان دانست.

سرزمين اصلي عيلام شامل ايالات شوش، آوان، سيماش، انشان (انزان)، پارسوماش بود كه جز شوش وانشان هنوز محل دقيق ايالات نامبرده مشخص نگرديده و عيلام‌شناسان هركدام براي تعيين محل آنها به حدس و گمان پرداخته‌اند. در تاريخ عيلام بجز دوره آغازين و چند دوره متناوب، شوش همواره به عنوان مركز فرمانروايي و پايتخت عيلام بوده و ايالات مختلف كه به صورت فدرال اداره مي‌شدند، از آن تبعيّت مي‌كردند.

پيدايش خط و كتابت و ورود ايران به ادوار تاريخي خود با ظهور و پيدايش دولت عيلام همراه بود و مي‌توان عيلاميها را نخستين مخترعان خط در ايران به شمار آورد.

4. پيدايش شهرنشيني و گسترش كلان شهرهاي باستاني در ايران

گرچه عده‌اي از صاحب‌نظران و پژوهشگران واژه «شهر» و «شهرنشيني» را به هزاره‌هاي قبل از هزاره سوم پ.م. نيز تعميم داده‌اند، ولي با توجه به ويژگيهاي در نظر گرفته شده براي يك شهر و وسعت و جمعيت و ساختارهاي اجتماعي ـ سياسي و شيوه‌هاي معيشتي در مرحله شهرنشيني، شهر به مفهوم اخصّ آن از اواخر هزاره چهارم پ.م. و خصوصاً هزاره سوم پ.م. در ايران موجوديت يافت. شهرهاي مهم ايران در هزاره سوم پ.م. عبارتند از: تپه حسنلو و هفتوان تپه در آذربايجان ـ سيلك، كاشان ـ حصار، دامغان ـ گيان، نهاوند ـ گودين، كنگاور ـ شاه‌تپه و تورنگ تپه گرگان ـ تپه قبرستان بوئين زهراي قزوين ـ شوش، خوزستان ـ تپه يحيي و شهداد، كرمان ـ مليان، فارس ـ شهر سوخته، زابل.

ايران در هزاره‌هاي دوم و اول پ.م. تا آغازسلسله‌ها و روي كار آمدن (مادها و پارس‌ها(

چند رويداد مهم تاريخي و فرهنگي كه در هزاره دوم پ.م. اتفاق افتاد، زمينه‌ساز تحولاتي شد كه به تشكيل سلسله‌ها و ظهور نخستين حكومتهاي مستقل همچون: «ماننا، ماد و اورارتو» و سرانجام به تأسيس امپراتوري وسيع هخامنشي انجاميد.

توالي و تداوم اين رويدادها كه هزاره دوم و سده‌هاي آغازين هزاره اول پ.م. را دربرمي‌گيرد، موجب شده كه باستانشناسان از سال 2000 پيش از ميلاد تا ظهور دولت ماد را با هم مورد مطالعه قرار دهند.

مهم‌ترين رويدادهاي ياد شده عبارتند از:

1. دوره برنز جديد (فرهنگ برنز لرستان) پايان عصرمفرغ و شروع دوره آهن (كشف آهن(.

2. رواج سفال خاكستري رنگ و فرهنگ مربوط به آن.

3. مهاجرت آريايي‌ها (هند و ايرانيان) به فلات ايران.

4. روي كار آمدن دولتهاي مستقل به جاي دولت شهرهاي پيشين.

5. تجمع فرهنگهاي مقيم و مهاجر خصوصاً در مناطق غربي و شمال غربي ايران.

 

پايان عصر مفرغ و شروع دوره آهن (كشف آهن)

گنجينه مفرغ مكشوفه از گيلان و مناطق شمالي ايران كه به «گنجينه املش» مشهور شده و اشياء مفرغي مكشوفه از محوطه‌ها و گورستانهاي باستاني لرستان كه «فرهنگ مفرغ لرستان» نام گرفته است،‌از آنجا كه اغلب اين اشياء در كاوشهاي غيرعلمي و به طور قاچاق و يا تصادفي كشف شده‌اند، نمي‌توان انتساب آنها را به محل يا فرهنگ و قوم خاصي قطعي دانست و در مقايسه با مقدار اندكي كه در كاوشهاي علمي شمال ايران و يا لرستان بدست آمده‌اند به حدس و گمان آنها را شناسائي و تاريخ‌گذاري كرده‌اند. گنجينه مفرغ شمال ايران كه به تسامح، «مفرغهاي گنجينه املش» نام گرفته، به اقوام محلي ساكن ارتفاعات گيلان و طالش منتسب هستند. اشياء مفرغ جديد لرستان نيز سرنوشت مفرغ گيلان را داشته‌اند و اكثراً در گورستانهاي باستاني و از طريق كاوشهاي غيرمجاز بدست آمده‌اند. ناگزير براي تعيين هويت و تاريخ گذاري اين گروه اشياء يا بايد به حدس و گمان متوسل شد و يا آنها را با اشياء مشابهي كه در كاوشهاي علمي حاصل شده‌اند مقايسه و گونه‌شناسي كرد.

گرچه تعدادي از مفرغهاي لرستان داراي كتيبه‌هايي به خط ميخي،‌ آكدي يا آشوري هستند، امّا مطالب حك شده بر روي آنها براساس قرائت‌هايي كه شده بيشتر اسامي خاص بوده و به شناسايي آنها چندان كمكي نكرده است.

در اواخر عصر مفرغ جديد، انسان به فلز تازه ديگري دست يافت كه نقش مهمي در حيات آدمي داشته است. اين فلز «آهن» بود كه با پيدايش آن «عصر مفرغ» سپري شد و «عصر آهن» آغاز گرديد. عصر آهن خود به سه دوره آهنi 1500 تا 1200 پ.م.)، آهن ii (1200 تا 800 پ.م.) و آهن iii (800 تا 550 پ.م.) تقسيم مي‌شود. اخيراً عده‌اي از باستانشناسان عصر آهن iv را كه شامل دوره‌هاي تاريخي (هخامنشي و اوايل اشكاني) مي‌گردد به اين تقسيم‌بندي اضافه كرده‌اند.37 با كشف و ذوب آهن، انسان به دانش و فن‌آوري پيشرفته‌اي دست يافت؛ زيرا عمق معادن آهن در طبيعت بيشتر از ساير فلزات است و براي استخراج سنگ آهن توان فني بالايي موردنياز است. از طرفي براي ذوب و استحصال آهن ايجاد كوره‌هايي با ساختمان پيچيده‌ كه هزار درجه سانتيگراد حرارت توليد كنند، ضرورت دارد. از اينرو چندين هزار سال زمان لازم بود تا بشر پس از كشف نخستين فلز يعني مس در نيمه دوم هزاره دوم پ.م. به آهن دست يابد.

2. رواج سفال خاكستري رنگ و فرهنگ مربوط به آن

در نيمه دوم هزاره دوم پيش از ميلاد، تقريباً مقارن با رواج آهن و نيز آمدن تازه‌واردان هند و ايراني (آريايي) به فلات ايران نوعي سفال سياه ـ خاكستري رنگ در مناطق شمال شرقي، شمال و شمال غربي ايران ظاهر شد و موجب بروز دگرگوني‌هايي در ساختار فرهنگي و اجتماعي مناطق ياد شده گرديد. باستانشناسان اين پديده را «فرهنگ سفال خاكستري» ناميده‌اند.

عده‌اي از محققان معتقدند كه پديده «فرهنگ سفال خاكستري» با ورود آريايي‌ها و پيدايش آهن ارتباط نزديك دارد.

معروف‌ترين تپه‌ها و گورستانهاي باستاني كه تماماً يا لايه‌هايي از آنها متعلق به «فرهنگ سفال خاكستري»اند عبارتند از:

شمال شرقي ايران : تپه حصار دامغان، ياريم تپه گنبد قابوس، تورنگ تپه و شاه تپه گرگان.

دشت تهران : گورستان قيطريه و محوطه باستاني كهريزك، گورستان پيشواي ورامين و تپه سفالي روستاي معمورين، گورستان‌هاي باستاني خوروين و چندار در ناحيه برغان.

حاشيه كوير مركزي : تپه‌هاي سيلك، كاشان (گورستان الف و ب لايه پنجم و ششم)

شمال ايران : (مازندران، گيلان، طالش، خلخال، طارم و اردبيل).

اكثر گورستانهاي باستاني مكشوفه در ارتفاعات و كوهپايه‌هاي البرز مانند: مارليك (چراغعلي تپه)، كلاردشت، اصطلخ جان، قلعه كوتي ديلمان و‌‌…

غرب و شمال غرب ايران : حسنلو، دينخواه تپه، هفتوان تپه، گوي تپه، يانيق تپه (آذربايجان)، گودين تپه (كنگاور)، تپه گيان (نهاوند)، تپه بدهوره (اسدآباد همدان) و‌… .

خاستگاه سفال خاكستري را كه ظهور آن موجب منسوخ شدن سنت سفال منقوش دوره‌هاي قبلي گرديد، شمال شرق ايران دانسته‌اند. براساس مطالعات انجام شده و نتايج آزمايشهاي راديو كربن (كربن 14) سفالينه‌هاي خاكستري مكشوفه از «تپه حصار» و «تورنگ تپه» چند سده قديم‌تر از سفالينه‌هاي خاكستري ديگر مناطق باستاني ايران است.

3. مهاجرت «آريايي‌»ها (اقوام هند و ايراني) به فلات ايران

دانش باستانشناسي هنوز درباره پديده مهاجرت و منشاء و زمان دقيق آن به مدارك و شواهد قطعي و روشن دست نيافته و مستندات اين رويداد بيشتر متكي بر مباني زبانشناختي و اسطوره‌هاي ثبت شده در كتاب «اوستا» و «وداها» است و جنبه فرضي و احتمالي دارد.

فرضيه ارائه شده اين است كه: در نيمه دوم هزاره دوم پ.م.، اقوامي كه قبلاً در سيبري جنوبي تا آسياي مركزي مي‌زيستند، به دلايلي چند، با استفاده از ارابه و اسب، از شرق و غرب درياي خزر، وارد فلات ايران شدند. مهاجرت اقوام آريايي (هند و ايراني)، ادامه مهاجرت اقوام (هند و اروپايي) در هزاره سوم پ.م. بود كه به شكل مهاجم در آسياي صغير رخنه كردند و تأثيرات فرهنگي و اجتماعي ژرف و گسترده‌اي را در فرهنگهاي محلي بر جاي گذاشتند.

تيره‌هايي از شعبه شرقي (كه از شرق درياي مازندران وارد ايران شدند) در آسياي مركزي و ايران ساكن شدند كه «پارت‌»ها از اين گروه‌اند. گروهي از پيشتازان تا درّه هند پيش رفتند و با غلبه بر حكومتهاي بومي (درآويدي) فرهنگ آريايي هند را پايه‌ريزي كردند. شعبه غربي كه از شمال درياي خزر عبور كرده و از راه قفقاز وارد آذربايجان شدند و مدتي در اطراف درياچه اروميه اطراق كردند، نقش مهمي در حيات سياسي و اجتماعي ايران داشتند. اينان پايه‌گذاران دو سلسله «ماد» و «هخامنشي» هستند.

4. تجمع فرهنگهاي مقيم و مهاجر در نيمه دوم هزاره دوم و نيمه اول هزاره اول پ.م.

به هنگام ورود آرياييان و چند سده پس از آن، ما شاهد تجمع فشرده اقوام و قبايل مختلف )بوميان و مهاجران) در شمال و شمال غربي ايران هستيم كه هر كدام قلمروي خاص خود داشتند.

اقوام تازه وارد در قلمرو جديد خود در شمال غربي ايران با آشوريان سامي‌نژاد كه قدرت برتر دنياي باستان بشمار مي‌رفتند و اورارتوئيان بومي همسايه شدند.

از طرفي تيره‌هايي از مهاجران، حكومتهاي مستقلي چون «ماننا» و «اليپي» را تشكيل دادند كه در سالنامه‌هاي آشوري از آنها بسيار نام برده شده است.

گنيجه زيويه، آثار كشف شده در قلايچي بوكان و دژ حسنلو را به «ماننا»ها نسبت داده‌اند.

در شمال ايران و كرانه‌هاي درياي خزر (مازندران و گيلان) مقارن نيمه دوم هزاره دوم پيش از ميلاد، اقوام و فرهنگهايي پاي به عرصه وجود گذاشتند كه هيچ ريشه و سابقه‌اي در آن مناطق نداشتند.

گرچه درباره اصل و نژاد اقوام پيش از تاريخ ساكن شمال ايران مطالعه چنداني به عمل نيامده، امّا مي‌توان فرض كرد كه تيره‌هايي از اقوام مهاجر از راه گرگان «هيركاني» و يا دربند قفقاز وارد اين نواحي شده و در ارتفاعات و كوهپايه‌هاي البرز مركزي ساكن گرديده‌اند.

محققان و صاحب‌نظران باستانشناسي از اين اقوام با نامهاي: مارد، كاسپي، كادوسي، سكا، تپور، گيل يا گِل، ياد كرده‌اند.

تعدادي از اشياء و گنجينه‌هاي كشف شده در گورستانهاي باستاني از جمله: مارليك، كلورز، رَشي، اُمام، سُمام، تماجان، ديلمان، كلاردشت، اصطلخ جان و ساير محوطه‌ها و قبور باستاني گيلان و مازندران كه به اقوام نامبرده تعلق دارند در زمره شاهكارهاي هنر ايران به شمار مي‌آيند.

5. روي كار آمدن حكومتهاي مستقل به جاي دولت شهرهاي پيشين:

هزاره دوم پ.م. دوره تحول دولت شهرهاي مستقل به حكومتهاي فراگير و منطقه‌اي است. گرچه در حوزه فرهنگ عيلامي اين پديده از هزاره سوم پ.م. ظاهر شده بود ولي تا ورود آرياييان و كمي پيش از ان در شمال و شمال غربي ايران چنين تحولي صورت نگرفت. ظهور حكومتهاي محلي سرانجام منجر به پيدايش سلسله‌هاي مقتدر ايراني ماد و پارس گرديد.

كاوشهاي محوطه باستاني «حسنلو» شواهدي از اين دگرگوني را در ساختار بناهاي طبقهiv و v به روشني نشان داده است. در طبقه iv حسنلو (1200 تا 900 پ.م.) در كنار مجموعه‌هاي مسكوني و خانه اعياني (بزرگ و حاكم شهر)، ساختمانهاي عمومي براي انجام دادن امور ديواني و مذهبي (معبد) نيز احداث شده است و اين خود گواهي است بر تغييرات ژرف سياسي ـ اجتماعي در شهر يا دژ باستاني حسنلو كه درسده‌هاي پاياني هزاره دوم پ.م. نفوذ خود را به مراكز سكونتي ديگر گسترش داده است.

ايران در ادوار تاريخي

(عيلام، ماد، هخامنشي، سلوكي، پارت، ساساني)

  • Like 1
لینک به دیدگاه

. عيلام :

هنگامي كه كه نخستين گروههاي اقوام مهاجر ايراني دسته دسته پاي در خاك ايران مي‌گذاشتند، امپراتوري عيلام در دشت خوزستان كه حوالي 2500 پ.م. پايه‌گذاري شده بود، به دوره طلائي خود دست يافته بود.

تاريخ عيلام به سه دوره عيلام قديم، ميانه،‌ جديد تقسيم مي‌شود. در سالهاي پاياني قرن نهم پ.م. (814 پ.م.) تاريخ عيلام وارد دوره جديد مي‌شود و شاهان چندي زمام قدرت را به دست مي‌گيرند ولي در كمتر از دو سده، آرام آرام راه زوال مي‌پيمايد و سرانجام امپراتوري قدرتمند عيلام به دست «آشور بانيپال» شاه خونخوار آشور (631ـ668 پ.م.( منقرض مي‌گردد.

عيلاميان سهم بزرگي درشكل‌گيري فرهنگ و تمدن ايراني دارند. آنان پايه‌گذاران حكومت مستقل و فراگير و بانيان ورود ايران به «عصر تاريخي» بودند.

آثار مهم و عمده‌اي كه از آنان در ايران باقيمانده عبارتند از: محوطه باستاني شوش، آثار هفت تپه، شهر باستاني چغازنبيل و نقوش برجسته عيلامي و...

محوطه باستاني شوش :‌ اين محوطه باستاني به وسعت تقريبي 50 هكتار در مجاورت شهر جديد شوش دانيال در استان خوزستان واقع شده و آثار نزديك به پنج هزار سال (از هزاره چهارم پ.م. تا قرن ششم هجري) زندگي و سكونت مداوم را در خود حفظ كرده است. كمتر تپه يا محوطه باستاني در دنيا وجود دارد كه شاهد چنين استقرار طولاني بوده باشد.

اين محوطه بنا به تقسيم و نامگذاري كاوشگران آن مشتمل است بر: تپه بزرگ آكروپل (ارك)، تپه آپادانا، شهر شاهي، شهر صنعتگران، شهر پانزدهم عيلامي و شهر اسلامي. كاخ هخامنشي شائور كه در حال حاضر بيرون از محوطه و در جبهه شمالي رودخانه شائور كه از وسط شهر جديد مي‌گذرد، واقع شده است.

كاوشهاي باستانشناسي شوش بلندمدت‌ترين برنامه صحرائي باستانشناسي در ايران محسوب مي‌شود كه از سال 1849 تا 1978 ميلادي جز وقفه‌هاي چند ساله به طور مستمر دنبال گرديده است.

آثار پيش از عيلامي و عيلامي بيشتر در «تپه آكروپل» كشف شده است. در بلندترين نقطه اين تپه در اوائل قرن حاضر ميلادي كاوشگران فرانسوي با استفاده از آجرها و مصالح قديمي يك قلعه مستحكم براي سكونت و استقرار هيئت ساخته‌اند كه گرچه نقشه آن تقليدي از دژهاي قرن هجدهم ميلادي فرانسه است امّا امروزه خود يك اثر تاريخي ارزشمند بشمار مي‌رود.

آثار هخامنشي شوش كه قديم‌تر از «تخت جمشيد» است در «تپه آپادانا» و شهر شاهي متمركز است. «داريوش اول هخامنشي» در يك كتيبه گلي كه در كاوشهاي تپه آپادانا كشف شده مي‌گويد: «اين كاخ را من ساختم» و آنگاه جزئيات ساختمان آپادانا را در آن شرح مي‌دهد.

دركاوشهاي آپادانا ديوار دفاعي ـ قصر شاهي و تالار بار عام كشف گرديد. ضمناً يك مجسمه سنگي (بدون سر) داريوش اول با خط هيروگليف مصري و ميخي عيلامي كه كار حجاران و پيكرسازان مصري است، به دست آمد. شهر صنعتگران مربوط به ادوار بعد از هخامنشي است. اين نامگذاري شايد به آن دليل بوده كه در اين بخش از شوش، تعدادي كارگاه و كوره سفالگري و ذوب فلز يافت شده است.

هفت تپه : محوطه باستاني هفت تپه در 9 كيلومتري جنوب شرقي شوش و در مجاورت مزارع نيشكر طرح هفت تپه واقع شده است. كاوشهاي اين محوطه باستاني از سال 1344 تا 1357 ش. به مدت چهارده فصل توسط هيئت باستانشناسان ايراني، به سرپرستي «دكتر عزت‌الله نگهبان» انجام شد و آثار معماري وسيع و گسترده‌اي، شامل آرامگاه‌ها و زيگورات خشتي و يك گور جمعي (مشتمل بر 21 جسد( و نيز آثار مكتوب شامل لوحه‌هاي گلي و يك سنگ نبشته به خط بابلي كه روشنگر بخشي تاريك ازتاريخ عيلام (در فاصله سالهاي 1500 تا 1300 پيش از ميلاد) است كشف گرديد.

چغازنبيل :‌ چغازنبيل نام امروزي شهري است باستاني به نام «دوراونتاش» كه در فاصله 30 كيلومتري جنوب شرقي شوش وبه فاصله كمي از رودخانه دز واقع شده است.

كاوشهاي باستانشناسي اين شهر و معبد باستاني را در فاصله سالهاي 1951 تا 1962 ميلادي باستانشناسان فرانسوي به سرپرستي «رومن گيرشمن» انجام دادند و بقاياي يك شهر با سه حصار (ديوار محيطي) و يك معبد پلكاني شكل رو بار «زيگورات»، و مقابر زيرزميني شاهان عيلامي و تأسيسات تصفيه و تقسيم آب رودخانه دز و يا آب باران براي مصرف شهر كشف گرديد.

اين معبد و شهر عيلامي را در دوره طلائي عيلام «اونتاش گال» در حوالي قرن سيزدهم پ.م. براي خداي عيلامي «اينشوشيناك» بنا كرده است.

ساختمان اصلي «زيگورات» كه ازخشت خام و رويه آجري بنا شده در اصل پنج طبقه بوده كه در طول زمان خراب شده و در كاوشها فقط سه طبقه باقي مانده آن از زير خاك بيرون آمده و سپس مرمت و بازسازي گرديده است.

نقوش برجسته عيلامي : در قلمرو عيلام باستان و در گوشه كنار ايران نقوش برجسته‌اي از حجاران عيلامي باقيمانده كه مهمترين آنها عبارتند از: نقش برجسته «كورانگون»، نقوش برجسته «كول فره»، نقوش برجسته «اشكفت سلمان»، نقش برجسته «قلعه تول»، نقش برجسته «نقش رستم».

2. مادها :

آنچه كه از قوم ماد و امپراطوري قدرتمند آنان مي‌دانيم بيشتر مبتني بر زمينه‌هاي تاريخي است تا باستانشناسي و مدارك تاريخي مربوط به ماد بيشتر يوناني است تا ايراني.

گرچه ابهام و تاريكي بر بخش اعظم تاريخ ماد سايه افكنده است، امّا همين اندازه مي‌دانيم كه «ماد»ها از تيره‌هاي اقوام آريايي هستند كه به همراه «پارس»ها از مسيرهاي صعب‌العبور قفقاز گذشتند و به فلات ايران و آذربايجان پاي نهادند و زماني كه قدرت يافتند تا حوزه زاگرس مركزي پيش رفتند و همدان يا هگمتانه را پايتخت خود قرار دادند. حوالي 700 پ.م. تمام سرزمينهايي كه قبلاً به اقوامي چون «كوتي»، «لولوبي»، «سكائي» و «هوري»، و «اورارتو» تعلق داشت، قلمرو حكومت ماد به شمار مي‌آمدند. آثار شناخته شده مهم مربوط به «ماد»ها در ايران عبارتند از:‌ تپه هگمتانه، تپه نوشي جان، گودين تپه طبقه دوم، دخمه‌هاي منسوب به مادها.

هگمتانه : وقتي «ماد»ها متحد شدند و قدرت يافتند شهر هگمتانه (همدان) را به عنوان پايتخت خود برگزيدند. مورخان يوناني چون «پلي بيوس» و «هرودوت» از كاخ و دژ هگمتانه با اعجاب و تحسين ياد كرده‌اند ولي متأسفانه آثار زيادي از آن باقي نمانده است.

بر روي اين تپه قبلاً منازل مسكوني واماكن تجاري قرار گرفته بود كه دولت آنها را خريداري و آزادسازي كرد و از سال 1363ش. تاكنون هيئت باستانشناسان ايراني به سرپرستي «دكتر محمد رحيم صرّاف» در اين تپه عظيم باستاني به كاوش پرداخت ولي متأسفانه هنوز به آثار دوره ماد دست نيافته است. ولي نظرداده‌اند كه مجموعه معماري خشتي مكشوفه، مربوط به دوره هخامنشي و پس از آن است.

تپه نوشي جان ملاير : در نزديكي روستاي «جوكار» در 15 كيلومتري شهرستان ملاير در بستر دشتي وسيع يك تپه منفرد صخره‌اي به نام «تپه نوشي جان» واقع شده است. بر بالاي اين تپه تقريباً مرتفع (به ارتفاع 37 متر از سطح دشت) بقاياي يك دژ و معبد و كاخ دوره ماد از خشت خام جلب نظر مي‌كند. كاوشهاي اين تپه را در سال 1346ش. (1967 م.) هيئت باستانشناسان انگليسي به سرپرستي پروفسور «داويد استروناخ» آغاز كرد و به مدت ده سال دنبال گرديد.

گودين تپه كنگاور : طبقه دوم گودين تپه در فاصله 5 كيلومتري شهر كنگاور يكي ديگر از آثار دوره حكمراني «ماد»ها در ايران است. كاوشهاي اين تپه باستاني را در فاصله سالهاي 1346 تا 1357 ش. هيئت اعزامي از موزه «اونتاريو» وابسته به دانشگاه «تورنتو»، كانادا به سرپرستي دكتر «كايلريانگ»، به مرحله اجرا درآورد. اين تپه حاوي 7 طبقه باستاني است و در طبقه دوم آن يك تالارستون‌دار مادي كشف گرديد كه در اصل سي ستون داشته و نيز يك اطاق ستون‌دار با 8 ستون و فضاها و اطاقهاي جنبي ديگر كه همگي از خشت بنا شده بودند.

دخمه‌هاي منسوب به دوره ماد :‌ در گوشه و كنار ايران تعدادي اثر معماري صخره‌اي كه در كوهها ايجاد شده‌اند، موجود است كه باستانشناسان متقدم آنها را متعلق به زمان «ماد»ها و الگوي مقابر صخره‌اي هخامنشي دانسته‌اند. عده‌اي نيز در انتساب آنها به «ماد»ها ترديد كرده‌اند.

معروف‌ترين اين آرامگاهها يا معابد صخره‌اي عبارتند از:

« فخريكا» در مهاباد، «فرهاد و شيرين» در كرمانشاه، « دكان داوود» در سرپل ذهاب، « داوودختر» در فهليان فارس.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

. پارس‌ها (هخامنشيان) : يكي ازتيره‌هاي اقوام آريايي كه از كناره غربي درياي خزر،‌ همزمان با «ماد»ها وارد ايران شدند و در آغاز ورود در ناحيه جنوب غربي درياچه اروميه ساكن گرديدند، «پارس‌»ها بودند.

نخستين بار در سالنامه‌هاي آشوري زمان « شلمانصر سوم» (شاه آشور) در سال 834 پ.م. از موطن جديد آنها با نام «پارسوآ» ياد شده است. پس از چندي به دليل فشردگي اقوام در آذربايجان و ناامني منطقه، به سوي جنوب و جنوب شرق روي آوردند و در مسير خود با «عيلامي»ها آشنا شدند و در 700 پ.م. در ناحيه «پارسوماش» ـ احتمالاً در منطقه كوهستاني بختياري، در ناحيه‌اي كه در قلمرو عيلام بود ـ مستقر گرديدند. پس از چندي شهر عيلامي «انزان» يا «انشان» را متصرف شدند و در محيط متشنجي كه از جنگ ميان عيلام و آشور به وجود آمده بود و اختلافات داخلي ميان «عيلامي»ها بر شدت آن مي‌افزود، قلمرو كوچكي به وجود آوردند كه بزرگ قبيله پارس يعني «هخامنش» بر آن حكمراني مي‌كرد.

«كوروش دوم» پايه‌گذار سلسله هخامنشي و برپادارنده امپراتوري قدرتمند «پارسي‌»ها بشمار مي‌رود. او پس از برانداختن پادشاهي ماد، «پارس»ها بر سراسر ايران حاكم كرد و به گسترش قلمرو جغرافيايي ايران پرداخت. در زمان پس وي «كمبوجيه دوم» كه در ايران نبود و براي فتح مصر رفته بود، انتقال سلطنت از تيره كوروش اول به تيره «آريارمنه» با يك حركت كودتامانند فراهم گرديد.

دوره هخامنشي را مي‌توان دوره طلائي ايران باستان بشمار آورد. اقدامات تاريخ‌سازي همچون ضرب سكه براي اول بار در ايران ـ ايجاد شهرها و آثار ارزشمند ـ حفر اول بار كانال ميان درياي سرخ و رودخانه نيل ـ ايجاد راهها، چاپارخانه‌ها و شبكه تأمين امنيت و… در زمان اين سلسله به ظهور رسيد.

گرچه هخامنشيان به سنت ديرين آريايي يعني كوچ‌نشيني وفادار بودند و شاهان هخامنشي از زمان داريوش اول به بعد به صورت ييلاق و قشلاق در ميان چهار پايتخت خود: همدان، بابل، شوش و تخت جمشيد تردد مي‌كردند، امّا بنيانگذار يادمانها و شهرهايي چون «پاسارگاد» و «تخت جمشيد» هستند. مهم‌ترين آثار هخامنشي ايران عبارتند از: پاسارگاد، تخت جمشيد، شوش، بيستون، صفه مسجد سليمان و نقش رستم.

پاسارگاد :‌ پاسارگاد نخستين پايتخت هخامنشيان است كه تا زمان ما بر جاي مانده است. شهر باستاني پاسارگاد در دشتي سرسبز به نام «دشت مرغاب» در شمال شيراز واقع شده و فاصله آن تا شيراز 140 كيلومتر است.

آثار هخامنشي باقيمانده در پاسارگاد عبارتند از: آرامگاه كوروش دوم، كاخ اختصاصي، كاخ بار، كاخ شرقي و نگاره انسان بالدار، صفه سنگي مشهور به مادر سليمان، برج سنگي مكعبي شكل كه عده‌اي آن را آرامگاه كمبوجيه دوم گفته‌اند امّا در محل به زندان سليمان شهرت دارد و نيز آتشدانهاي سنگي.

كاوشهاي باستانشناسي در پاسارگاد را علي سامي و ديويد استروناخ انجام داده‌اند و اگرچه اغلب آثار موجود در پاسارگاد كشف و شناخته شده‌اند، امّا اين «باغ شهر» دوره هخامنشي به بررسي‌ها و مطالعات بيشتري نياز دارد.

تخت جمشيد : ويرانه‌هاي تخت جمشيد در 60 كيلومتري شمال شيراز و دامنه كوه «رحمت» واقع شده است. تخت جمشيد را داريوش اول هخامنشي بنيان گذاشت و شاهان پس از وي هر كدام به تكميل آن اهتمام كردند، امّا شواهد موجود حاكي است كه تا پايان عصر هخامنشي و سوختن و ويران شدن آن به دستور اسكندر مقدوني، بناي آن ناتمام ماند.

آثار باقيمانده در تخت جمشيد عبارتند از: دروازه ملل، دروازه ناتمام، كاخ صد ستون، كاخ آپادانا، كاخ تچر، كاخ هديش، كاخ اردشير سوم، كاخ حرمسرا، كاخ خزانه، ديوار دفاعي، كاخ مركزي، پلكان ورودي، مقابر هخامنشي،‌ سنگ نبشته‌ها و كتيبه‌هاي شاهان هخامنشي، عمارت چهارستوني پايين صفـّه و بقاياي شهر هخامنشي (پارسه) در قسمت جنوبي تخت.

از مهم‌ترين اسناد تاريخي موجود در تخت جمشيد، نقوش پلكان شرقي كاخ آپاداناست كه اقوام و ملل تابعه دولت هخامنشي را در لباسهاي محلي خود و هنگام حمل هدايا به دربار هخامنشي نشان داده است.

كاوشهاي اين محوطه باستاني را از سال 1309 ش. «ارنست هرتسفلد« از مؤسسه شرق‌شناسي «دانشگاه شيكاگو» آغاز كرد و از سال 1314ش. «اريك اشميت» كار او را ادامه داد. بعد از جنگ جهاني دوم علي سامي باستانشناس ايراني به مدت چند فصل كاوشهاي تخت جمشيد را دنبال كرد. درسال 1347ش. هيئتي از باستانشناسان ايراني به سرپرستي دكتر اكبر مختار تجويدي به منظور پيدا كردن شهر هخامنشي پارسه به حفاري در اراضي جنوب صفه (حد فاصل تخت و مقبره ناتمام داريوش سوم) پرداخت و بخش‌هايي از شهر پارسه و واحدهاي ساختماني آن را از زير خاك بيرون آورد.

نقش رستم : در فاصله پنج كيلومتري تخت جمشيد، بر سينه كوهي به نام كوه «حسين» چهار مقبره مربوط به شاهان هخامنشي جلب نظر مي‌كند. آثار نقش رستم مشتمل است بر: مقابر داريوش اول، خشايارشا، اردشير اول، داريوش دوم، كعبه زرتشت و نقوش برجسته ساساني.

در ميان مقابر كه از بيرون نمايي چليپايي شكل دارند فقط مقبره داريوش اول داراي كتيبه به سه زبان «فارسي باستان»، «عيلامي»، «بابلي» است و ديگر مقابر را به حدس و گمان تاريخ‌گذاري كرده‌اند.

«كعبه زرتشت» بنايي است احتمالاً از دوره‌هاي آغازين هخامنشي كه به شكل مكعب از سنگهاي تراشدار سياه و سفيد ساخته شده و يك اتاق كوچك در قسمت فوقاني آن تعبيه شده كه عملكرد آن مشخص نيست. شايد محلي براي نگهداري «كتاب مقدس» و يا به امانت گذاشتن اجساد شاهان پيش از تدفين بوده است.

شوش :‌ داريوش هخامنشي «شوش» را پيش از «تخت جمشيد» بنا كرد. بنابراين ساده‌تر و بي‌پيرايه‌تر از تخت جمشيد بوده است. از عناصر تزييني مختص شوش آجرهاي منقوش لعابدار است كه به مقدار زيادي در كاوشهاي شوش يافت شده و تخت جمشيد فاقد آنها بوده است.

صفه مسجد سليمان :‌ اين محوطه را « رومن گيرشمن» در سالهاي 46ـ1350 ش. كاوش كرد. او نظرداد كه قديمي‌ترين پايتخت هخامنشي در مسجد سليمان بوده و هنر پاسارگاد دنباله هنر مسجد سليمان است.

بيستون : بيستون در 40 كيلومتري كرمانشاه واقع است و آثار بسياري را از دوره‌هاي سنگي تا ادوار اسلامي با خود دارد. يكي از مهمترين اسناد تاريخي ايران در دوره هخامنشيان يعني نقش و كتيبه داريوش اول بر سينه كوه صخره‌اي آن نقش بسته است. اين نقش، داريوش اول را در حالي كه نه تن از سران قبايل شورشي دست بسته در برابرش ايستاده‌اند، به نمايش گذاشته است.

موضوع نقش و متن كتيبه مربوط است به:‌ وقايع سالهاي نخستين پادشاهي داريوش اول و قيام « گئوماتاي» مغ (بردياي دروغين) و سرانجام كشته شدن او و سركوب شورشهاي قبايل و...

كتيبه به سه زبان و خط (عيلامي، فارسي باستان، بابلي) است و نخستين بار «هنري راولينسن» مستشرق انگليسي در سال 1846م. آن را كشف رمز و قرائت كرد.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

. سلوكيان : با دستيابي اسكندر مقدوني به تختگاه شاهان هخامنشي در سال 330 پ.م. به مدت چند دهه ايران در زير سلطه سرداران اسكندر و اعقاب آنها گرفتار نوعي خودباختگي شد. دوره سلوكي دوره فترت در تاريخ ايران است كه موجب انقطاع در سير طبيعي تاريخ و فرهنگ ايران گرديد.

بنيانگذار اين سلسله «سلوكوس نيكاتور» يكي از سرداران اسكندر است كه پس از مرگ وي در سال 323 پ.م. به حكمراني رسيد. اعقاب وي تا 64 پ.م. در بخشهايي از ايران و آسياي غربي همچنان فرمانروايي داشتند.

چند اثر باستاني از اين دوره در ايران باقي مانده كه مهم‌ترين آنها عبارتند از:

معبد «خورهه» محلات كه در سال 1335 ش. باستانشناس ايراني علي حاكمي آن را كاوش كرد؛ و معبد «لااوديسه»، در داخل شهر نهاوند كه كتيبه‌اي از «آنتيوكوس سوم» و نيز تعدادي مجسمه برنزي خدايان يوناني در اين كاوش كشف گرديد.

5. پارت‌ها (اشكانيان) :

پارت‌ها را آرياييان شعبه شرقي دانسته‌اند كه به قبيله «پرني» يكي از سه قبيله اتحاديه « داهه»، تعلق داشتند. داهه مجموعه‌اي از قبايل سكايي بود كه در استپهاي ميان درياي خزر و آرال به صورت چادرنشين مي‌زيستند.

گرچه پارت‌ها نزديك به پنج سده (از 248 پ.م. تا 227م.) در ايران سلطنت كردند. ولي متأسفانه اطلاع دقيقي در باره آنان در دست نيست و آثار پارتي در ايران محدود و انگشت شماراند و بيشتر آنها هم در كاوشهاي سالهاي اخير به دست آمده‌اند.

بيرون از قلمرو سياسي امروزي ايران بيشتر از خود ايران آثار و بقاياي شهرهاي پارتي موجود است و براي نمونه بايد از آثار به دست آمده در (مرو ـ نسا) در تركمنستان امروزي و «حترا»، و « پالميرا» و « دورا اوروپوس» در سوريه و بين‌النهرين شمالي ياد كرد. «نسا» را پايتخت اوليه پارت‌ها ذكر كرده‌اند كه پس از غلبه به ساتراپ سلوكي پارت، توسط «اشك اول» مقر حكمراني آنان شد.74 امّا وقتي كه «تيرداد اول» (248 تا 211 پ.م.)، هير كانيا و قومس و كناره‌هاي جنوب شرقي درياي خزر را به قلمرو پارت ضميمه كرد، پايتخت به شهر سلوكي (هكاتم پوليس)، يا شهر صد دروازه نزديك دامغان منتقل گرديد.

كاوشهاي باستانشناسان انگليسي به سرپرستي « ديويد استروناخ» رد پاي اين شهر را در «قومس» دامغان پيدا كرد. امّا ابعاد اين كاوش در حدي نبود تا ثابت كند شهر صد دروازه (هكاتم پوليس) در همين محل بوده است يا خير.

معبد «آناهيتاي» كنگاور در هسته مركزي شهر كنگاور، 90 كيلومتري شرق كرمانشاه بر بالاي يك تپه صخره‌اي واقع شده است. سيف‌الله كامبخش فرد ـ كاوشگر آن ـ اين بناي معظم را معبد ناهيد دوره اشكاني دانسته است و تني چند از باستانشناسان نيز اثر ياد شده را به دوره ساساني متأخر نسبت داده‌اند، و گروهي نيز اين مجموعه را معبد «آرتيمس» (الهه شكار) يوناني و عده‌اي ديگر آن را يك بناي سلوكي مي‌دانند.

آثار كوه خواجه زابل نيز از ديگر آثار دوره اشكاني ايران بشمار مي‌آيد. اين مجموعه معظم خشتي را كه اول بار باستانشناس انگليسي «اورل اشتاين» شناسايي و معرفي كرد، يادماني است منحصر به فرد از قرن اول ميلادي، كه تلفيقي است ازهنر پارت و ساساني و بودايي و مانوي شرق ايران. نقاشيهاي ديواري مكشوفه از آن اسناد معتبر تاريخ و فرهنگ ايران در دوره‌هاي اشكاني وساساني بشمار مي‌روند.

از ديگر آثار دوره پارت بايد از «گورستان پارتي سنگ شيرهمدان» و آرامگاههاي اليمائي (دوره پارت) مكشوفه در «گلالك» شوشتر و آرامگاههاي «گِرمي» استان اردبيل و طبقه پارتي شوش نام برد.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

. ساسانيان :

توفيق خاندان «ارشك» و به تاج و تخت رسيدن دودمان پارتي بمنزله پيروزي ايرانيان شمالي بر ايرانيان جنوبي و به عبارت ديگر چادرنشينان و صحراگردان بر شهرنشينان بود.

حاكميت اشكانيان پنج سده دوام يافت، تا آنكه در زمان حكومت « اردوان پنجم» (213 تا 227م.) يكي از نجيب‌زادگان پارس به نام « اردشير اول» ـ پسر پاپك روحاني بزرگ آتشكده « استخر» ـ كه پدر و نياكانش پيشوايان روحانيت پارس بودند، علم مخالفت عليه دولت پارت بلند كرد و سلسله‌اي را بنيان گذارد كه به نام جدّ بزرگ او « ساسان» به سلسله ساساني شهرت يافت. از آن پس سلطنت به دست سلسله‌اي از شاهان محلي پارس افتاد كه خود را وارث هخامنشيان معرفي مي‌كردند و در صدد احياء و تجديد حيات فرهنگي ايراني در برابر فرهنگ يوناني‌مآب پارت‌ها بودند.

اردشير در آغاز برادر و تمام رقباي محلي خود را از ميان برداشت و پس از ايجاد وحدت در ايالت پارس،‌ اصفهان و كرمان را نيز ضميمه قلمرو خود كرد. موفقيتهاي اردشير پاپكان، اردوان پنجم را نگران ساخت و با سپاهي از متحدان پارت بر وي تاخت. در سه جنگ متوالي سپاه پارت از اردشير شكست خورد و با خودكشي اردوان پنجم درشوش سلسله اشكانيان بكلي منقرض گرديد. پنج قرن و نيم پس از سقوط هخامنشيان قدرت، دوباره بدست قوم پارس افتاد و اردشير فرمانرواي كشوري شد كه از فرات تا مرو و از انطاكيه تا سيستان را در بر مي‌گرفت.

شاپور اول، پس ازاردشير زمام امور را بدست گرفت و در آغاز كار به شرق توجه كرد و به مملكت «كوشان» لشكر كشيد و اين سلسله را كه «كانيشكا» آن را تأسيس كرده بود از ميان برداشت. آنگاه رو بسوي غرب آورد و به روميان تاخت و سرانجام امپراتور روم « والريانوس» را با هفتاد هزار لژيون رومي اسير كرد و به ايران آورد و از نيروي آنان در كارهاي عمراني، ساخت عمارات، پلها، سدها و راهها استفاده بهينه كرد.

چند نقش برجسته در نقش رستم و بيشابور فارس از شاپور به يادگار مانده كه پيروزي او را بر امپراتور روم در حالي كه شاپور سوار بر اسب و والرين در جلو اسب به حالت تضرّع زانو بر زمين زده، نشان مي‌دهند.

جانشينان شاپور حدود 20 پادشاه‌اند و در ميان آنها دو زن به نامهاي «آذرميدخت» و « پوراندخت» نيز وجود دارند. تا شروع سلطنت خسرو دوم ـ خسرو پرويزـ (590ـ627م.) پادشاهي ساساني رو به اقتدار داشت امّا پس از اين پادشاه ناآرام و لذت‌جو به دليل جنگهاي مكرر و بيهوده با غيرايرانيان (انيران) خصوصاً روم شرقي (بيزانس) و نيز اتخاذ روشهاي نادرست مملكت‌داري، سلسله ساساني به ضعف و سستي گراييد. تا آنكه با ظهور اسلام و تعاليم انسان‌ساز دين جديد، مسلمانان كه به وجود اسلام قدرت يافته بودند به امپراتوري ايران و روم شرقي تاختند و در جنگهاي مكرر كه ميان سپاهيان يزدگرد سوم (632ـ651م.) آخرين شاه ساساني و اعراب مسلمان اتفاق افتاد، پايتخت ساسانيان (مداين) به اشغال مسلمانان درآمد و راه براي فتح ايران بدست اعراب هموار شد.

هنر ايران ساساني از عناصر هنر بيگانه (هلني و يوناني) چنانكه در عصر اشكانيان معمول بود، بري مي‌گردد و هنر بيشتر رنگ و بوي ايراني و محلي پيدا مي‌كند. گرچه از عناصر مثبت هنر ديگر ملل و اقوام نيز سود مي‌جويد. وجود انواع اشياء و ابزار فلزي، شيشه‌اي، سفالي،‌ بافته‌هاي پشمي، كتاني، ابريشمي، تنديسها و گچبريها و ديگر عناصر ترييني معماري همگي از رواج و رونق هنر در دوره ساساني حكايت دارند.

نقش برجسته‌ها وكتيبه‌هاي برجاي مانده اسناد مهم تاريخي اين دوره‌اند. وجود انبوه سكه‌هاي طلا و نقره در دوره ساساني دلالت بر شكوفايي و رونق اقتصادي ايران در زمان ساسانيان دارد.

يادمانها و مجموعه بناهاي بسياري از اين دوره در داخل و خارج مرزهاي سياسي ايران امروز،‌ بر جاي مانده كه نشان از رواج و اوج معماري و شهرسازي عصر ساساني دارند.

بناها، محوطه‌ها و شهرهاي مهم دوره ساساني عبارتند از:

1. ويرانه‌هاي شهر تيسفون (مداين) و طاق كسري (ايوان مداين) : اردشير اول به دلايل سياسي پايتخت خود را از فيروزآباد به شهر اشكاني تيسفون در بين‌النهرين و در ساحل چپ رودخانه دجله منتقل كرد. پسر او ـ شاپور اول ـ كاخي بزرگ در اين شهر بنياد گذاشت. معماران ساساني در مركز كاخ طاقي عظيم به بلندي 37 متر و به پهناي 43 متر از آجر برپا داشتند كه به « طاق كسري» يا «ايوان مداين» مشهور گشت. خرابه‌هاي اين طاق عظيم هنوز موجود است و به شهادت عكسهاي قديمي تا سال 1888م. هر دو جبهه اين طاق سالم بوده و در آن سال به دليل بي‌توجهي حكام عثماني قسمت شمالي آن فرو ريخت و فقط خود طاق و يال جنوبي آن هنوز پابرجاست.

2. مجموعه فيروزآباد فارس : فيروزآباد نخستين شهر و پايتخت ساسانيان پس از استخر است. مجموعه فيروزآباد مشتمل است بر: شهر پلان مدور «اردشير خوره» يا شهر گور و ميل بلند آجري آن كه به ميل آتش مشهور است ـ مجموعه كاخ اردشير اول كه از سنگ لاشه و ساروج ساخته شده و طاق و گنبد آن در زمره قديمترين گنبدهاي ايراني است ـ‌ «قلعه دختر» بر فراز كوهي در نزديكي تنگه تنگاب واقع شده است. اين قلعه يكي از دژهاي مستحكم ايران بشمار مي‌رود و احتمالاً در زمان سلطنت اردشير اول ساختمان آن آغاز شده و در زمان شاپور اول به اتمام رسيده است ـ نقوش برجسته ساساني مربوط به اردشير اول در تنگ تنگاب فيروزآباد.

3. باستاني بيشابور كازرون : اين شهر بزرگ كه پايتخت شاپور اول ساساني بشمار مي‌رفته در سال 266 م. براساس نقشه شهرهاي رومي ساخته شده است و احتمالاً اسراي رومي در ساختن آن نقش داشته‌اند. كاوشهاي اين شهر باستاني را در سالهاي 1933 تا 1940م. باستانشناس فرانسوي « رومن گيرشمن» و سپس در سالهاي 1347 تا 1355ش. هيئت باستانشناسان ايراني به سرپرستي «علي‌اكبر سرفراز» انجام دادند و بخشهايي از شهر از جمله معبد «آناهيتا» و «كاخ والرين» و قسمتي از حصار و برجهاي خارجي شهر و كاخ موزائيك شاپور اول از زير خاك بيرون آمد.

به فاصله 400 متري شمال شهر قديم در داخل تنگ چوگان كه رودخانه شاپور از آنجا مي‌گذرد، شش نقش برجسته در دو طرف رودخانه بر بدنه كوه حجاري شده است كه يكي از آنها به پيروزي شاپور ساساني بر والرين امپراتور روم مربوط است.

در درون غاري بر بالاي يكي از ارتفاعات شمال شرقي شهر بيشاپور و به فاصله دو ساعت راه ـ در ساليان اخير ـ مجسمه بزرگ تمام قد از شاپور اول ساساني كشف گرديد كه شش متر بلندي و سي تن وزن آن است. بعضي تصور كرده‌اند كه چون اين غار مدفن شاپور اول بوده، مجسمه‌سازان هنرمند آن را بعنوان يادمان شاپور در اين غار ساخته و نصب كرده‌اند.

4. آثار ساساني دارابگرد (دارابجرد) فارس : يكي ديگر از شهرهاي باستاني دوره ساساني فارس، شهر دارابگرد است كه آثاري از ادوار ساساني و اسلامي خصوصاً نقش برجسته‌اي از شاپور اول هنوز در آنجا باقي است.

5. ويرانه‌هاي شهر تاريخي استخر فارس : ويرانه‌هاي شهر هخامنشي ـ ساساني ـ اسلامي استخر به فاصله 10 كيلومتري تخت جمشيد در كنار رودخانه «پلوار» واقع شده است. استخر خاستگاه و موطن اصلي ساسانيان است و پدر و جدّ اردشير اول موبد و آذربان آتشكده استخر بودند. متأسفانه در حال حاضر شهر تاريخي استخر به كلي ويران شده و زير خاك مدفون گرديده است.

6. تخت سليمان : تخت سليمان در 40 كيلومتري شمال شرقي شهرستان تكاب آذربايجان غربي واقع شده است و بقاياي يكي از سه آتشكده معروف و بزرگ زمان ساسانيان يعني آتشكده آذرگشنسب و عمارات و كاخهاي اواخر دوره ساساني (عصر خسرو پرويز) در اطراف درياچه هميشه جوشان و خوش منظر آنجا قرار دارد.

تخت سليمان را از سال 1337 تا 1357ش. باستان‌شناسان آلماني به سرپرستي پروفسور «رودلف نومان» و دكتر « ديتريش هوف» كاهش كرده‌اند.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

. طاق بستان : در شش كيلومتري شمال شرقي كرمانشاه و در دامنه كوه «پرّو» چشمه‌اي است كه احتمالاً از زمانهاي بسيار قديم از محل فعلي از دل كوه مي‌جوشيده است. در كنار اين چشمه دو طاق در كوه كنده شده و تعدادي نقش برجسته در داخل آن دو طاق و يك نقش در بيرون طاقها از عهد ساساني به يادگار مانده است. نقش بيروني مربوط است به مراسم تاجگذاري اردشير دوم كه اهورامزدا حلقه سلطنت را به او اعطاء مي‌كند.

داخل طاق بزرگ نقش برجسته خسروپرويز سوار بر اسب خود ـ «شبديز» ـ حجاري شده و در دو بدنه طاق شكار خشكي و آبي شاه را به نمايش گذارده‌اند و داخل طاق كوچك شاپور دوم ـ شاپور ذوالاكتاف ـ و شاپور سوم فرزندش در حالي كه با دستهاي خود قبضه شمشيرشان را گرفته‌اند، نشان داده شده‌اند.

ديگر آثار مهم دوره ساساني عبارتند از:‌ «قصرشيرين»، «تپه گبري سرپل ذهاب»، «ايوان كرخه»، «حاجي‌آباد بندرعباس»، «پل شهرستان و محله جي، در اصفهان»، «تپه ميل» ورامين، «كاخ سروستان» فارس،‌ «چال طرخان» شهر ري.

نقش برجسته‌هاي ساساني در ايران عبارتند از: « نقش رستم»، « تنگ تنگاب»، فيروزآباد، «تنگ چوگان»، بيشابور كازرون، «طاق بستان»، كرمانشاه، «دارابگرد» فارس، « نقش رجب»،‌ تخت جمشيد فارس، «خان تختي» سلماس.

كتيبه‌هاي مهم ساساني به قرار زيرند: كتيبه شاپور اول بر بدنه بناي كعبه زرتشت در نقش رستم ـ كتيبه پايكولي در كردستان شمالي مرز بين ايران و عراق ـ كتيبه طاق بستان، كتيبه سرمشهد در جنوب كازرون،‌ كتيبه شاپور اول در حاجي‌آباد فارس، كتيبه نقش رجب، كتيبه پهلوي كوه مقصودآباد تخت جمشيد فارس، كتيبه‌هاي پهلوي بالاي «استودان»هاي كوه رحمت، كتيبه حاجي‌آباد، گرم‌آباد، كتيبه پهلوي تنگ بُراقي.

ناگفته نماند كه تمام اين كتيبه‌ها بررسي، قرائت و چاپ شده‌اند.

دوره‌هاي اسلامي ايران

هنر معماري اسلامي ايران تداوم هنر ومعماري دوره ساساني است كه بدست هنرمندان و معماران ايراني تازه مسلمان با تغييراتي اندك در شكل و محتوي به حيات خويش ادامه داده است.

بسياري از عناصر معماري دوره ساساني چون گنبد، حياط مركزي با ايوان در دوره اسلامي نيز تداوم يافت. از جمله: منار مسجد «سامرا» از برج آتش شهر گورفيروزآباد اقتباس شده است.

در شهرسازي دوره خلفا نيز پلان و عناصر شهرهاي دوره ساساني الهام‌بخش بوده است. در شهر پلان مدوّر بغداد كه زمان خلافت « منصور دوانيقي» دومين خليفه بنياد گذاشته شد، تأثيرات اصول شهرسازي ساساني به روشني ديده مي‌شود. گرچه از شهر افسانه‌اي بغداد آثار چنداني باقي نمانده است. شهر «رقه» كه در ساحل راست فرات و 200 كيلومتري شرق «حلب» قرار گرفته، در قرن دوم هجري و زمان خلافت «هارون‌الرشيد» (170 تا 193 هـ.ق.( به صورت دژي بنا گرديد. در خرابه‌هاي شهر قديم «رقـّه»، قوسهاي دروازه و جناغي طاق‌نماها يادآور پنجره‌هاي كور طاق كسري است.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دوره‌هاي معماري اسلامي ايران

هنر معماري اسلامي ايران تداوم هنر ومعماري دوره ساساني است كه بدست هنرمندان و معماران ايراني تازه مسلمان با تغييراتي اندك در شكل و محتوي به حيات خويش ادامه داده است.

بسياري از عناصر معماري دوره ساساني چون گنبد، حياط مركزي با ايوان در دوره اسلامي نيز تداوم يافت. از جمله: منار مسجد «سامرا» از برج آتش شهر گورفيروزآباد اقتباس شده است.

در شهرسازي دوره خلفا نيز پلان و عناصر شهرهاي دوره ساساني الهام‌بخش بوده است. در شهر پلان مدوّر بغداد كه زمان خلافت « منصور دوانيقي» دومين خليفه بنياد گذاشته شد، تأثيرات اصول شهرسازي ساساني به روشني ديده مي‌شود. گرچه از شهر افسانه‌اي بغداد آثار چنداني باقي نمانده است. شهر «رقه» كه در ساحل راست فرات و 200 كيلومتري شرق «حلب» قرار گرفته، در قرن دوم هجري و زمان خلافت «هارون‌الرشيد» (170 تا 193 هـ.ق.) به صورت دژي بنا گرديد. در خرابه‌هاي شهر قديم «رقـّه»، قوسهاي دروازه و جناغي طاق‌نماها يادآور پنجره‌هاي كور طاق كسري است.

 

وضعيت معماري و هنر ايران در قرون نخستين اسلامي

ايران در دوره نخستين اسلامي به دليل در دست نبودن شواهد و آثار، وضعيتي مبهم و ناشناخته دارد. برخي انديشمندان، قرون نخستين اسلامي را «قرون سكوت» و يا « دوره سردرگمي» ايرانيان دانسته‌اند. شايد دليل اين امر سختگيري و استبداد حكام خلفاي اموي و عباسي باشد، كه با غيرعرب به خشونت رفتار مي‌كردند و براي آنان حق حيات قائل نبودند.

به هر حال از دو قرن اول هجري در ايران جز آنچه كه مورخان و جغرافي‌نويسان سده‌هاي بعد نوشته‌اند و نيز پاره‌اي شواهد در شهر ساساني ـ اسلامي استخر و شهر اسلامي شوش و دره شهر ايلام آثار چنداني باقي نمانده است.

مساجد و بناهايي كه در سه قرن اول هجري در داخل مرزهاي امروزي ايران ساخته شده ولي يا بكلي از ميان رفته و يا در سده‌هاي بعد توسعه و تغيير شكل يافته‌اند، عبارتند از:

1. «مسجد جامع قزوين» كه گفته‌اند در عهد هارون‌الرشيد بر روي يك آتشكده ساساني شكل گرفته است.

2. «مسجد شوش» كه در كاوشهاي باستانشناسي شهر صنعتگران شوش،‌ بقاياي آن از زير خاك بيرون آمده است.

3. «مسجد جامع اصفهان» كه در زمان خلافت منصور خليفه عباسي (136ـ158 هجري) بنا گرديد ولي در سده‌هاي بعد چند باره تعمير و توسعه يافت.

4. «مسجد جمعه اردبيل» كه متأسفانه از بناي اوليه آن هيچ اثري بر جاي نمانده است.

5. «مسجد جامع فهرج يزد» كه خوشبختانه هنوز سالم باقي مانده است.

مساجد و بناهاي ديگري در ري و شوشتر و ديگر بلاد ايران وجود داشته كه بكلي از بين رفته‌اند و از آنها نامي بيش نمانده است.

تنها بناهاي قابل ذكر و باقيمانده از سده‌هاي نخستين اسلامي عبارتند از:

برج رسگت و برج لاجيم

اين دو برج در منطقه سوادكوه مازندران واقع شده و احتمالاً در زمان اقتدار حكام طبرستان بنا گرديده‌اند. هر دو برج آجري حاوي كتيبه‌اي به خط كوفي و خط پهلوي ساساني است.

«مسجد تاريخانه دامغان» از كهن‌ترين مساجد ايران بشمار مي‌رود و از يك حياط مركزي با چهار شبستان در اطراف آن كه شبستان جنوبي عريض‌تر و وسيع‌تر است، بدون گنبد و ايوان شكل گرفته است. ستونهاي مدور آجري با اندود گچ و قوسهاي بيضي شكل يادآورد بناهاي دوره ساساني است.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

از ديگر مساجد اوليه كهن ايران مسجد جامع نائين است كه اواخر سده سوم و اوايل سده چهارم هجري در شهر نائين ساخته شده و سازه و پلان آن به مسجد تاريخانه دامغان شباهت زيادي دارد. در اين بنا نيز عناصر معماري دوره ساساني به روشني ديده مي‌شود.

بناهاي ارزشمند قرون چهارم و پنجم هجري ايران تا آغاز عصر سلجوقي عبارتند از:

 

چهار طاق « نيسار»، در روستايي به همين نام در كاشان.

چهار طاق « ايزدخواست» بر سر شاهراه اصفهان به شيراز.

شبستان آل بويه و بخشهاي قديمي مسجد جامع اصفهان.

مقبره «اميراسماعيل ساماني» در بخارا، ‌اين بنا كه در حال حاضر بيرون از مرزهاي سياسي ايران واقع شده يك بناي كاملاً ايراني است با پلان مربع گنبددار و داراي عناصر و اجزاء اصيل دوره ساساني كه در ديگر بناهاي اسلامي ايران مورد اقتباس قرار گرفته است.

بجز آثار ياد شده،‌ تا آغاز دوره سلجوقي كه معماري ايران به اوج تكامل خود دست مي‌يابد، نمونه‌هاي مهم ديگري موجود نيست. از دوره سلجوقي تا عصر قاجار كه با رسوخ فرهنگ اروپائي تمام مظاهر و عناصر هنري و فرهنگي ايران تحت تأثير قرار مي‌گيرد، مظاهر ايراني و ساساني در معماري وهنر تداوم مي‌يابد و ساختن مساجد به گونه گنبددار وداراي ايوان و مناره مرسوم و معمول مي‌گردد.

آثار ومحوطه‌هاي مهم دوره اسلامي ايران كه در آنها بررسيها و كاوشهاي باستانشناسي انجام شده است، عبارتند از:

1. سيراف : شهر و بندر تاريخي سيراف در كنار بندر جديد به نام طاهري و 200 كيلومتري شرق بوشهر واقع شده است. «سيراف» بندري آباد و معمور در دوره ساساني وسده‌هاي اوليه اسلامي بوده كه درسده چهارم هجري بر اثر زلزله ويران و متروك گرديد. كاوشهاي اين شهر توسط هيئت باستانشناسان انگليسي به سرپرستي « ديويد وايت هوس» درسالهاي 1966 و 1976 م. انجام گرديد و بخشي از شهر قديم و منازل مسكوني و مسجد شهر از زير خاك بيرون آمد.

2. شهر حريره جزيره كيش : در شمال جزيره كيش بقاياي بندر وشهر قديمي كه اينك به صورت تلي از خاك و سنگ بر جاي مانده است، به چشم مي‌خورد كه در قرنهاي پنجم تا نهم هجري بندر و شهري آباد و معمور بوده و به دلايلي سده نهم به بعد خالي از سكنه و ويران گرديده است. كاوشهاي سه محل از اين شهر صد و بيست هكتاري را درسالهاي 1370 و 1976م. انجام گرديد و بخشي از شهر قديم و منازل مسكوني و مسجد شهر از زير خاك بيرون آمد.

3. بندر هرمز : هرمز پس از سيراف و كيش در خليج فارس مركزيت يافت و اين مقارن بود با ورود ناوگان اروپائيان به خليج فارس در اوائل قرن دهم هجري. پرتقاليها اين جزيره را مركزفعاليتهاي خود قرار دادند و قلعه‌اي بزرگ ازسنگهاي تراشدار در آنجا ساختند. در سال 1374 ش. هيئت باستانشناسان ايراني به سرپرستي فاطمه كريمي در هرمز به كاوش پرداختند.

4. غبيرا :‌ كاوشهاي شهر تاريخي «غبيرا» در 60 كيلومتري جنوب كرمان در محال بردسير را طي سالهاي 1971 تا 1975م. باستانشناسان انگليسي به سرپرستي «گزافهروري» و با همكاري دكتر «بيوار» انجام دادند و بخشهايي از شهري كه در ادوار مختلف (سده سوم تا دهم هجري) مسكون و آباد بوده از زير خاك بيرون آمد.

5. شهر قديم نيشابور : نيشابور را ابرشهر دوره ساساني گفته‌اند. اين شهر يكي از چهار شهر بزرك خراسان ودر برخي دوره‌ها پايتخت ايران بوده است. كاوشهاي شهر قديم نيشابور در سالهاي 1935 تا 1947م. بطور متناوب باستانشناسان امريكايي «موزه متروپوليتن» انجام دادند. آنگاه هيئت باستانشناسان ايراني در سال 1347 به سرپرستي سيف‌الله كامبخش فرد در دو محله شهر قديم «خرمك» و «لك لك آشيان» حفاري كرد و با فرستادن هيئتي به سرپرستي نگارنده در سالهاي 1367 و 1368 ش. كاوشهايي براي تعيين حريم تاريخي شهر قديم انجام داد.

6. شهر قديم ري : ري كه در كتاب اوستا از آن با نام « راگا» ياد شده، شهري است با سابقه تاريخي طولاني و ممتد. در دوره اسلامي خصوصاً سده‌هاي اوليه ري با نام «محمديه» از اعتبار و رونق برخوردار بود. در سالهاي 35ـ1933م. هنگامي كه باستانشناس مشهور « اريك اشميت» در چشمه علي شهر ري در پي ردپاي فرهنگ هزاره چهارم پ.م. بود، در نقاط مختلف شهر ري نيز كاوشهاي كوتاه مدتي انجام داد ولي متأسفانه گزارش اين مطالعات وي هرگز انتشار نيافت. در سال 1355 تا 1357ش. نيز يك هيئت ايراني به سرپرستي يحيي كوثري و دكتر شهريار عدل مطالعات و كاوشهايي در دامنه كوه نقاره‌خانه انجام داد.

7. شهر سلطانيه : سلطانيه در 50 كيلومتري زنجان پايتخت سلطان محمد خدابنده (اولجايتو) ايلخان مغول بود. به دستور او در سال 716 هجري شهر و گنبدي رفيع به ارتفاع 50 متر كه از بلندترين گنبدهاي اسلامي است احداث شد. در سالهاي 1355 تا 1357 هيئتي از باستانشناسان ايراني به سرپرستي سعيد گنجوي در تپه نورسلطانيه كه احتمالاً بخشي از محلات مسكوني شهر بوده، كاوشهايي انجام داد، اين برنامه را پس از انقلاب نيز باستانشناسان ايراني به سرپرستي علي‌اصغر ميرفتاح تداوم دادند و بخشهايي از ديوار و برجهاي ارگ سلطنتي را نيز از زير خاك بيرون آوردند.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

. شهر قديم جرجان : واژه «جرجان» كه معرّب گرگان است به شهري بزرگ و وسيع دوره ساساني و اسلامي به وسعت 1200 هكتار اطلاق مي‌شده كه بر اثر زلزله و حمله ويرانگر مغول بكلي منهدم و متروك گرديد و جاي خود را به گرگان داد.

اين شهر تاريخي در نزديك شهرستان گنبد واقع شده و در فاصله سالهاي 1350 تا 1357ش. باستانشناسان ايراني به سرپرستي محمد يوسف كياني بخش‌هايي از آن را كاوش كردند.

9. توس : توس امروزي همان تابران ادوار اسلامي است كه از شهرهاي معمور و آباد خراسان ـ تا قرن نهم هجري ـ بوده و شاهد حوادث بي‌شمار تاريخي. اين شهر بارها مورد هجوم اقوام گوناگون قرار گرفته است.

از شهر قديم توس در حال حاضر جز حصار خشتي و چينه‌اي بيروني شهر و خرابه‌هاي ارگ قديم و بناي موسوم به «هارونيـّه» كه عده‌اي آن را آرامگاه «امام محمد غزالي» پنداشته‌اند، اثري بر جاي نمانده است.

كاوش بخشهايي از اين شهر را در سالهاي 69ـ1367ش. باستاشناسان سازمان ميراث فرهنگي كشور به سرپرستي نگارنده انجام دادند.

10. مسجد جامع اصفهان : مسجد جامع اصفهان را در زمره نخستين مساجد اسلامي ايران دانسته‌اند و گفته‌اند كه در سده‌هاي نخستين اسلامي مسجد بر روي آتشكده دوره ساساني بنياد گرفت.گمانه‌زني و لايه‌نگاري باستانشناختي، تداوم معماري و ساخت و سازها را از قرن سوم و چهارم تا به امروز در اين مسجد نشان داده است. كاوش اين مسجد را در سالهاي 1972 تا 1975م. باستانشناسان ايتاليايي اعزامي از مؤسسه «ايزمئو» به سرپرستي «امبرتو شراتو» انجام دادند و براساس نتايج آن با در نظر گرفتن تداوم تاريخي مرمت كردند.

ديگر اماكن اسلامي كه در آنها مطالعات و كاوشهاي باستانشناسي انجام شده است، عبارتند از: مسجد جامع قزوين، مسجد جامع ساوه، مسجد جامع گلپايگان، مسجد جامع اردبيل، مجموعه شيخ صفي‌الدين اردبيلي در اردبيل، آرامگاه و خانقاه «بايزيد بسطامي» در بسطام شاهرود، ارك عليشاه تبريز،‌ قلعه گبري شهر ري، مسجد جامع زوزن خراسان، ويرانه‌هاي شهر ساساني وسده‌هاي نخستين اسلامي در دره شهر استان ايلام.

تاريخچه باستانشناسي در ايران

از قرن نهم هـ. / پانزدهم م. به بعد، با انتشار سفرنامه‌هاي سياحان و جهانگردان خارجي، ايران بعنوان يكي از كشورهاي باستاني با پيشينه فرهنگي كهن به جهانيان معرفي شد.

«باروبارو»ي ايتاليايي يكي از نخستين كساني بود كه در سال 877 هـ./1472م. از تخت جمشيد جايي كه در گزارش خود از آن با نام «چهل منار» ياد كرده بازديد نمود. تقريباً دو قرن بعد در عصر صفوي «پيترو دلاواله» جهانگرد ايتاليايي در سال 1032هـ./ 1622م.، پاي در تخت جمشيد گذاشت و كتيبه‌هاي ميخي آنجا را نسخه‌برداري و براي مطالعه با خود به اروپا برد.

«انگلبرت كمپفر» جهانگرد و پزشك آلماني در سال 1098هـ./ 1685م.، به تخت جمشيد آمد. او نخستين كسي است كه خطوط كتيبه‌هاي هخامنشي را بهميخ تشبيه كرد و آنها را «خطوط ميخي» نامگذاري كرد و در سفرنامه‌اش آگاهيهاي بيشتري درباره اين محوطه باستاني به دست داد. چند سده پس از اين ديدارها و نسخه‌برداريها و مطالعات مقدماتي «گئورك ـ فريدريش گروتفند» محقق گمنام آلماني كه معلم تاريخ يونان باستان و زبان لاتين در دانشگاه «گوتينگن» بود، با آنكه هرگز به ايران سفر نكرده و زبان و خط قديم و جديد ايرانيان را نياموخته بود، در سال 1235هـ./ 1837م.، موفق به كشف رمز و قرائت خط ميخي باستان شد و به راز كتيبه‌هاي هخامنشي دست يافت.

به موازات اين كشف مهم وكمي بعد از آن يك نظامي انگليسي به نام «هنري راولينسن» كه براي آموزش و انتظام قواي نظامي ايران چند سالي را در استخدام حكومت قاجار بود و به خط و زبان فارسي تسلط كامل داشت و با سلاست بدان تكلم مي‌كرد بدون آگاهي از روش كار محقق آلماني، از كتيبه‌هاي هخامنشي «گنج نامه» همدان و «بيستون» كرمانشاه و كتيبه‌هاي تخت جمشيد نسخه‌برداري كرد. مهم‌ترين كار او نسخه‌برداري ازكتيبه بيستون به سال 1252هـ./ 1836م.، و كشف رمز و قرائت اين سند گوياي تاريخ ايران بود. حاصل يافته‌هاي وي با تفاوتهاي اندك نتيجه مطالعات «گروتفند» آلماني را تأييد كرد.

از آن پس كليد كشف رمز و قرائت خط ميخي فارسي باستان و ديگر انواع خطوط ميخي رايج در جهان باستان به دست آمد. نخستين كلنگ كاوشهاي باستانشناسي در ايران را « ويليام كنت لوفتوس» انگليسي در سالهاي 51ـ1849م. در ويرانه‌هاي شوش پايتخت باستاني عيلام بر زمين زد. اين تاريخ رامي‌توان سرآغاز فعاليتهاي ميداني باستانشناسي در ايران دانست.

توصيف او درباره اهميت اين محوطه وسيع باستاني توجه فرانسويان را به آثار ايران به طور اعم و به شهر باستاني شوش به طور اخص جلب كرد و آنان پيشدستي كرده و نظر مثبت شاه قاجار را براي صدور اجازه حفاري در شوش به دست آوردند. آنگاه يك مهندس معمار فرانسوي به نام « مارسل ديولافوا» براي تهيه مقدمات كاوشهاي باستانشناسي در شوش به سال 1883م./ 1301 هـ.ق.، وارد ايران شد. سرانجام طي تشريفاتي كه ناصرالدين شاه در فرمان خود به «ظلَ السطان» ـ حاكم وقت اصفهان و خوزستان ـ متذكر گرديد، كاوش فرانسويان در شوش رسماً در سال 1885م./ 1303هـ.ق. آغاز شد و قريب 95 سال ادامه پيدا كرد.

«ديولافوا» به همراه همسرش «ژان» و دو دستيار كار خود را در تپه آپاداناي شوش آغاز كرد. معمار فرانسوي بدون در نظر گرفتن مفاد قرارداد با دولت ايران و با توسل به روشهاي غيرقانوني، اشياء مكشوفه و حتي اجزاء معماري را كه جابه‌جايي آنها به صراحت در توافق‌نامه ايران منع شده بود، به موزه «لوور» پاريس منتقل كرد.

دربار قاجاركه متوجه عهدشكني «ديولافوا» شده بود، رسماً در اين مورد به دولت فرانسه اعتراض كرد، امّا دولت فرانسه اين اعتراض را جدّي تلقي نكرد و فقط براي رفع كدورت از شاه ايران دعوت كرد تا براي بازديد از نمايشگاه اشياء مكشوفه در شوش به فرانسه سفر كند. اين سفر سومين و آخرين سفر شاه قاجار به اروپا و فرنگستان، بود كه در سال 1307 هـ.ق/ 1889 م. انجام شد. شاه از نمايشگاه اشياء شوش در پاريس بازديد كرد و تحت تأثير آن قرار گرفت و سرانجام از اعتراض خود صرف‌نظر كرد و مقدمات كار براي انعقاد قرارداد جديدي درباره كاوشهاي فرانسويان در شوش فراهم آمد. در سال 1312 هـ.ق/ 1895م.، قرارداد جديدي ميان دولت ايران و فرانسه در 8 فصل تدوين گرديد، امّا با كشته شدن ناصرالدين شاه در ماه ذيقعده 1313هـ.ق.، اين قرارداد هرگز به مرحله اجرا درنيامد.

فرانسويان كه به اهميت و ارزش تپه‌هاي باستاني شوش پي برده بودند باز ديگر در عهد سلطنت مظفرالدين شاه قاجارقدم پيش نهاده و خواستار اجراي قرارداد منعقده شده مذكور گشتند. درسال 1315 هـ.ق./ 1898م. « ژاك دومُرگان» زمين‌شناس و مهندس معدن كه در آن زمان سرگرم كاوش باستانشناسي در مصر بود، مأموريت داده شد تا براي اجراي قرارداد مورد بحث به ايران سفر كند. نخستين سفر وي با استقبال مقامات ايراني مواجه نگرديد و عبدالمجيد ميرزا، حاكم وقت خوزستان حاضر به همكاري با او نشد و در نتيجه كاوشهاي شوش دچار وقفه گرديد. تا آنكه ضمن مسافرت مظفرالدين شاه به فرانسه، مقامات فرانسوي فرصت را مغتنم دانسته و مسايل و مشكلات كار هيأت شوش را با وي در ميان گذاردند. شاه ايران وعده مساعدت داد و همين امر منجر به تحميل قرارداد جديد و غيرمنصفانه‌اي شد كه در سال 1318ق./ 1900م. ميان دولت ايران و فرانسه منعقد گرديد و در تاريخ باستانشناسي ايران به قرارداد « دمورگان» مشهور شده است. به موجب اين قرارداد نه تنها امتياز كاوشهاي شوش بلكه مطالعات و حفاريهاي باستانشناسي سراسر ايران به انحصار فرانسويان درآمد.

« دمورگان» از پاييز سال 1897م. تا تابستان 1991م.، به مدت 15 سال سرپرستي هيأت كاوشهاي شوش و مطالعات و بررسيهاي ساير نقاط ايران را به عهده داشت. از اقدامات قابل ذكر و بيادماندني وي ايجاد بناي قلعه شوش در بلندترين نقطه تپه باستاني موسوم به «آكروپل» بود.

پس از بركناري « دمورگان» از سرپرستي هيأت شوش، زمان كوتاهي «پرشيل» خط شناس معروف سرپرستي هيئت شوش را به عهده گرفت. بسياري ازالواح و آجر نبشته‌ها و اسناد مكتوب مكشوفه از شوش را وي رمزگشايي و قرائت كرد. آنگاه نوبت به « رونالد دومكنم» كه نه باستانشناس بلكه مهندس معدن بود، رسيد. او به مدت طولاني يعني بيست و هفت سال در فاصله سالهاي 1291 تا 1317ش. 1912 تا 1939 م. كاوشهاي شوش را هدايت كرد. معبد عيلامي «چغازنبيل» را نخستين بار وي بررسي و گمانه‌زني كرد.

با آغاز جنگ جهاني دوم به مدت چند سال كاوشهاي شوش دچار وقفه گرديد. پس از خاتمه جنگ «رومن گيرشمن» كه از سالها پيش با سمت دستيار « ژرژ كنتو» در تپه گيان نهاوند و نيز سرپرست كاوشهاي محوطه باستاني «سيلك كاشان» و شهر ساساني بيشابور فارس، كار باستانشناسانه كرده بود، در سال 1325ش. (1946م.) به سرپرستي هيئت شوش منصوب شد و كار ديگر كاوشگران را در پايتخت باستاني عيلام پيگيري كرد. وي اولين سرپرست هيئت شوش بود كه به معني اخص كلمه باستانشناس بود؛ زيرا تمام سرپرستان پيش از او تخصصهاي ديگر داشتند. شهر پانزدهم عيلامي را كه از نخستين مراكز شهرنشيني در ايران به شمار مي‌رود، وي كاوش و خاكبرداري كرد. كاوشهاي وي در معبد «چغازنبيل» و شهر «دوراونتاشي»، در صفه هخامنشي، «مسجد سليمان» و محوطه پارتي «برده نشانده»، خوزستان و نيز جزيره خارك قابل توجه و ذكر است.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

با بازنشسته شدن «گيرشمن» درسال 1346 ش. (1967 م.) به مدت يك فصل سرپرستي هيئت شوش به عهده «پراستو» كشيش و خط شناس بود وآنگاه از سال 1347 تا سال 1357ش. « ژان پرو» به منزله آخرين سرپرست فرانسوي هيأت شوش انجام وظيفه كرد و كشف الواح سنگي يادبود بناي تالار آپادانا و مجسمه سنگي داريوش اول (حاوي كتيبه‌هايي به خطوط ميخي عيلامي و هيروگليف) مربوط به دوره سرپرستي وي است. با آغاز انقلاب اسلامي ايران كاوشهاي فرانسويان در شوش كه تقريباً يك سده به طول انجاميد متوقف شد و قلعه تاريخي شوش كه مركز و پايگاه هيئت فرانسوي بود دراختيار اداره ميراث فرهنگي استان قرار گرفت.

قرارداد موسوم به «قرارداد دومرگان» در سال 1306 ش. (1927م.) از سوي دولت وقت ايران لغو گرديد. ولي توافق شد كه هيئت فرانسوي كار خود را صرفاً در شوش دنبال كند و فرانسويان متعهد شدند تا موزه و كتابخانه‌اي در تهران احداث نمايند به شرط آنكه رياست آن در سه دوره متوالي (هر دوره پانزده سال) بعهده يكي از اتباع فرانسه باشد.

در پي آن «آندره گدار» معمار فرانسوي در سال 1308 ش. (1929م.) جهت تهيه مقدمات احداث موزه ملي ايران (= موزه ايران باستان) و كتابخانه ملي در جوار آن، به ايران سفر كرد. وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه كار ساخت ساختمان را در دوم ارديبهشت ماه 1313 ش. به «گدار» واگذار كرد. وي با الهام از عناصر و شيوه‌هاي معماري دوره ساساني خصوصاً «طاق كسري» و «كاخ اردشير اول» (فيروزآباد فارس‌) به ياري معماران هنرمند ايراني، ساختمان موزه و كتابخانه را بنيان نهاد. عمليات ساختماني سه سال طول كشيد و در سال 1316ش. موزه و كتابخانه، رسماً افتتاح و آغاز به كار كرد و عملاً جايگزين موزه‌اي شد كه در سال 1295ش. (1335ق.) با ابتكار و همت جمعي از دوستداران فرهنگ ايران و در رأس آنان «مرتضي قلي خان ممتازالملك» افتتاح شده بود. اين موزه با گردآوري مجموعه‌اي از اشياء پراكنده و ناهمگون با نام «موزه ملي» در عمارت قديم دارالفنون موجوديت يافته و از آن بايد به عنوان اولين موزه ايران ياد كرد. دو سال پس از تشكيل اين نخستين موزه، در سال 1297ش. و در زمان وزارت «ابراهيم حكيمي، حكيم‌الملك» اداره‌اي به نام «اداره عتيقات» زيرنظر وزارت معارف تأسيس شد و «ايرج ميرزا» شاعر معروف به رياست آن منصوب شد.

نخستين محل اين اداره در عمارت وزارت معارف در مجموعه دارالفنون واقع بود. پس از انتقال تشكيلات وزارت معارف از عمارت دارالفنون به عمارت مسعوديه در سال 1304ش. «شعبه عتيقات» همراه با مجموعه كوچكي از اشياء تاريخي كه در اختيار داشت، در اتاقي كوچك از عمارت ياد شده استقرار يافت. اين شعبه از درآمد ناچيز حاصل از ارزيابي اشياء قديمي و پاره‌اي وجوه حاصله از اعانات منابع غيردولتي و براساس آيين‌نامه 29 ماده‌اي مصوب 1303ش. هيأت دولت، به كارخود ادامه داد. در سال 1309ش. «محمدعلي فروغي ـ ذكاءالملك» با هم‌فكري تني چند از صاحب‌نظران متن قانوني را تدارك ديد كه به «قانون عتيقات» مشهور است و هنوز هم به قوت خود باقي است و اساس قوانين مربوط به ميراث فرهنگي ايران بشمار مي‌رود. اين قانون در همان سال پس از تصويب مجلس شوراي ملي (وقت) به مرحله اجرا درآمد و دو سال بعد، آيين‌نامه اجرايي آن تهيه و به تصويب هيئت دولت رسيد و جان تازه‌اي به كالبد «شعبه عتيقات» دميد كه پس از تجديد سازمان در سال 1308ش. به نام « دايره تحقيقات» زير پوشش اداره كل معارف انجام وظيفه مي‌كرد. روند كار و لزوم گسترش سازماني اين تشكيلات موجب شد تا چندي بعد به اداره‌اي مستقل تبديل شود و با عنوان «اداره كل عتيقات» زيرنظر و سرپرستي « گدار» به امور محوطه بپردازد. از سال 1309ش. يعني يك سال پس ازورود گدار به ايران تا تأسيس موزه ايران باستان در سال 1316ش. «اداره كل عتيقات» كه از ادغام «موزه ملي» و «دايره عتيقات» شكل گرفته بود، زيرنظر مستقيم «گدار» اداره مي‌شد. چند سالي هم شادروان «دكتر علي فرهمندي ـ عليم‌الملك ـ» رياست آن را به عهده داشت و مرحوم «محمد تقي مصطفوي» به عنوان عضو آن اداره كل و «سليمان سپهبدي» و «حيدرقلي شاملو» در پست بازرسان عتيقات انجام وظيفه مي‌كردند. محل اين اداره كل در همان ساختمان عمارت مسعوديه بود. دقيقاً معلوم نيست كه در چه زماني «اداره كل عتيقات» نخست به «اداره باستانشناسي» و سپس به «اداره كل باستانشناسي» تغيير نام داده است ولي شواهد حاكي از آن است كه اين تغيير نام كه منجر به متحول شدن اداره كل عتيقات نيز گرديد، در فاصله سالهاي 1314 تا 1316ش. صورت گرفته است.

«گدار» در خرداد ماه 1332ش. از سوي دولت متبوع خود بازنشسته شد ولي به نظر مي‌رسد كه تا سال 1339 ش. يعني هفت سال ديگر در ايران بود و در اين سال براي هميشه ايران را ترك گفت. پس از وي مرحوم «محمدتقي مصطفوي» كه سابقه طولاني در تشكيلات باستانشناسي ايران داشت و به همراه هيأتهاي خارجي كار كرده بود به جانشيني وي منصوب شد و تا سال 1337 ش.م كه بازنشسته گرديد در رأس تشكيلات باستانشناسي قرار داشت.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

در اين دوره، همراه با فعاليت هيئتهاي باستانشناسان خارجي، تعدادي برنامه صحرايي باستانشناسي را باستانشناسان ايراني به شرح زير به مرحله اجرا درآوردند:

1ـ كاوش تپه «اسماعيل‌آباد» و «تپه موشلان» بين كرج و هشتگرد درسالهاي 38ـ1337ش. به سرپرستي مهندس علي حاكمي؛

2ـ ادامه كاوشهاي «پاسارگاد و تخت جمشيد» به سرپرستي علي سامي كه تا سال 1338ش. دنبال گرديد؛

3ـ كاوش و پي‌گردي «گنبد سلطانيه» در سال 1335ش. توسط صادق صميمي و محمود علمي؛

4ـ كاوش در «گرمابك» و «تماجان» و «اُمام» حوزه املش گيلان در سال 1335 به سرپرستي حبيب‌الله صمدي و محمود راد؛

5ـ كاوش «تپه ميل» ورامين در سال 1334 به سرپرستي مهندس علي حاكمي؛

6ـ كاوشهاي حوزه شهرستان «فسا»ي فارس درسالهاي 1338 و 1337ش. به سرپرستي فريدون توللي؛

7ـ گمانه‌زني در «بيستون» كرمانشاه (محل كشف مجسمه مشهور به هركول) در سال 1337ش. به سرپرستي مهندس علي حاكمي.

ضمناً در زمان سرپرستي مرحوم مصطفوي چند موزه جديد در شهرستانها راه‌اندازي شد كه از آن ميان مي‌توان از «موزه پارس» شيراز و موزه‌هاي «قزوين» و «چهلستون» اصفهان نام برد.

وزارت فرهنگ و هنر در خرداد ماه 1343ش. با ادغام اداره كل باستانشناسي و موزه ايران باستان و كتابخانه ملي و اداره كل هنرهاي زيباي كشور كه به امور هنرهاي سنتي وتجسمي و موسيقي مي‌پرداخت، شكل گرفت.

اداره كل باستانشناسي با اداره فرهنگ عامه در هم ادغام شده واداره‌اي را تحت عنوان «اداره كل باستانشناسي و فرهنگ عامه» تشكيل دادند. اداره فرهنگ عامه از سال 1339ش. با انتقال موزه مردمشناسي از ساختمان اميربهادر به كاخ ابيض (كاخ وزارت دربار قديم در جبهه جنوبي كاخ گلستان) تشكيل يافته و به كار مردمشناسي به معني عام آن و اعزام گروههايي به نقاط گوناگون كشور براي گردآوري فرهنگ عامه و مردم‌نگاري، سرگرم بود.

موزه ملي ايران (= ايران باستان) زير چتر اداره كل ديگري به نام «اداره كل موزه‌ها و حفظ بناهاي تاريخي» قرار گرفت. اين اداره كل به امور موزه‌ها وثبت و مرمت بناهاي تاريخي مي‌پرداخت.

ضمناً در همين ايام سازمان ملي حفاظت آثار باستاني وظيفه مهم حفاظت و مرمت بناهاي تاريخي كشور را به عهده گرفت.

بخشي ازمسئوليت تعمير و بازسازي و احداث يادمانها و آرامگاههاي مشاهير و شعرا، ايران نيز به انجمني موسوم به «انجمن آثار ملي» واگذار شد كه از سالها پيش با ياري گرفتن از منابع غيردولتي و گاه دولتي موجوديت داشت و پس از تأسيس وزارت فرهنگ و هنر، تحت پوشش آن وزارتخانه درآمد.

در اين دوره يعني از سال 1343 تا 1351ش. فعاليت هيئتهاي باستانشناسي و مردمشناسي، ايراني و خارجي رونق گرفت. موزه‌هاي بزرگ و كوچك چندي در شهرستانها تأسيس شد. ضمناً پنجمين كنگره باستانشناسي وهنر ايران در فروردين ماه 1347ش. در تهران و اصفهان و شيراز برگزار گرديد.

در سال 1351ش. اداره كل باستانشناسي و فرهنگ عامه، به دو مركز تحقيقاتي جداگانه تجزيه شد، يكي «مركز پژوهشها و كاوشهاي باستانشناسي و تاريخ هنر ايران» كه پس از مدتي به دليل طولاني بودن اسم آن، به «مركز باستانشناسي ايران» تغيير نام داد و ديگري «مركز مردم‌شناسي ايران». از تجزيه «اداره كل موزه‌ها وحفظ بناهاي تاريخي» نيز دو ادارةكل «موزه‌ها» و «اداره كل حفاظت آثار باستاني و بناهاي تاريخي ايران» بوجود آمد و «موزه ايران باستان» بعنوان يك واحد مستقل با داشتن مدير، تحت نظارت و در جوار مركزباستانشناسي ايران كه محققان و باستانشناسان را تغذيه مي‌داد، باقي ماند.

اين شكلِ سازماني و روند كار تا سال 1358 ش. و آغاز انقلاب اسلامي وجود داشت. ازمهمترين رويدادهاي اين دوره در زمينه باستانشناسي، تشكيل مجمع سالانه كاوشها و پژوهشهاي باستانشناسي ـ سمپوزيوم باستانشناسي ـ را بايد ذكر كرد كه همه ساله در فصل پاييز، باستانشناسان ايراني و خارجي را كه يك فصل كار صحرايي در نقاط مختلف كشور انجام داده بودند، موظف مي‌ساخت تا گزارش و نتايج كار خود را در مجمعي با حضورمتخصصان و باستانشناسان عرضه كنند و يا مطالعات و پژوهشهاي جديد خود را ارائه نمايند. اين مجمع پنج سال متمادي تشكيل شد و گزارش سه مجمع آن به چند زبان چاپ و منتشر گرديد.

در زمينه مردمشناسي نيز كنگره بزرگ مردمشناسي در سال 1365 در اصفهان تشكيل شد كه به جمع‌بندي كارها و تحقيقات انجام شده پرداخت.

از اقدامات سودمند اين دوره لغو تقسيم اشياء مكشوفه و نويافته حاصل از كاوشهاي هيئتهاي خارجي بود كه تا آن وقت با استناد به قانون عتيقات و سنت موجود ساليان متمادي، دنبال مي‌شد. ازسال 1352ش. ديگر تقسيمي صورت نگرفت و هيئتها ناچار سهم خود را به موزه ملي ايران (موزه ايران باستان) اهدا مي‌كردند و چنانچه هيئتي از اين تصميم سر باز مي‌زد، براي انجام كاوش در آينده اجازه كار نمي‌يافت.

با پيروزي انقلاب اسلامي ايران به فعاليتهاي متخصصان و هيئتهاي خارجي در تمام زمينه‌ها خصوصاً در حيطه باستانشناسي و مردمشناسي پايان داده شد و بارسنگين پژوهش و حفاظت، مرمت و معرفي آثار و مواريث فرهنگي كشور به عهده باستانشناسان، معماران و مردمشناسان و متخصصان ايراني واگذار شد و آنان نشان دادند، كه عاشقانه و صادقانه قادر به انجام وظايف و مسئوليتهاي خطير فرهنگي هستند.

 

وزارت فرهنگ و هنر به وزارت فرهنگ تبديل شد و براي مدتي به عنوان واحدي مستقل دركنار وزارتخانه «علوم وآموزش عالي» ادامه حيات داد. قائم مقامي از سوي وزير علوم و آموزش عالي وقت مستقيماً وزارت فرهنگ را اداره مي‌كرد.

چندي بعد با تصويب مجلس شوراي اسلامي واحدهايي از «وزارت فرهنگ» (فرهنگ و هنر سابق) از جمله تمام تشكيلات معاونت حفظ ميراث فرهنگي آن با وزارت علوم تلفيق شد و با نام «وزارت فرهنگ و آموزش عالي» به كار پرداخت.

اداره كل حفاظت آثار باستاني ايران پس از چندي تغيير نام داد وعنوان دفتر آثار تاريخي به خود گرفت و سازمان ملي حفاظت آثار باستاني ايران تا تشكيل سازمان ميراث فرهنگي كشور همچنان به حيات خود ادامه داد. از آنجا كه پس از انقلاب تعدادي از واحدهاي سازماني وزارت فرهنگ و هنر (سابق) خصوصاً واحدهاي اجرايي در شهرستانها به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منتقل گرديده بود، اين امر موجب بروز ناهماهنگيهايي در امور مربوط به ميراث فرهنگي شد، در تاريخ دهم بهمن ماه 1364ش. مجلس شوراي اسلامي به وزارت فرهنگ و آموزش عالي اجازه تشكيل سازماني با نام «سازمان ميراث فرهنگي كشور» را با تلفيق ادارات زير داد:

مركز باستانشناسي ايران، اداره كل هنرهاي سنتي، مركز مردمشناسي ايران و موزه مردمشناسي، دفتر آثار تاريخي، موزه ملي ايران (= ايران باستان)، اداره حفظ ميراث فرهنگي شهرستانها، اداره كل موزه‌ها، اداره كل بناهاي تاريخي، اداره كل كاخها، سازمان ملي حفاظت آثار باستاني ايران.

مركز باستانشناسي ايران با نام جديد خود (مديريت پژوهشهاي باستانشناسي و سپس پژوهشكده باستانشناسي) به فعاليت خود در زير پوشش سازمان ميراث فرهنگي ادامه داده است.

براساس تصويب مجلس شوراي اسلامي، سازمان ميراث فرهنگي كشور از تاريخ 1371 از وزارت فرهنگ و آموزش عالي جدا شد، و در حوزه تشكيلاتي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به انجام وظيفه مي‌پردازد.

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...