رفتن به مطلب

::لبخند::


ارسال های توصیه شده

می نویسم روی کاغذ با قلم

خسته است زین حال جان و تنم

بسته بغض راه را بر نفس

رهایی نیست روح را زین قفس

دل دارد با خود این هوس

کی کند شاخه های غم هرس

چه سوال ها که در ذهن من است

چه دردها که در جان من است

چه کسی میدهد پاسخ سوال های مرا

چه کسی می شنود صدای ناله های مرا

چه کسی می بیند رنجهای مرا

در این دنیا بی درنگ فقط باید رفت

به کجا می رویم که برگشتی نیست؟

به کجا درون می شویم که در آن برونی نیست؟

نیست راهی برای برگشت...

نیست مجالی برای نشست...

لینک به دیدگاه

سرودن گاهی درد است،

گاهی پرواز؛

اگر نبض ترانه هایم را بگیری میفهمی به چه حالی سرودمشان،

وقتی بودم از غم هجرت تبدار،

یا که از شوق نگاهت سرمست؛

یا عاشقانه در حال پرواز؛

اما یک بیت همیشه آرام است،

همان شعر قشنگ چشمات...

لینک به دیدگاه

آسمان ِ جان من پر از غم است

خانه ی این دل سراسر ماتم است

حسرت یک آینه دارم شبی

زخم کاری را ندارم مرهمی

سوی ناکامان عالم تاختم

هستی خود را سراسر باختم

من در این سودا غریبی بی کسم

همچو خاری در بیابانم .خسم

بلبلان خاموش در وقت سحر

می کنند بر بخت شوم من نظر

دائما یکسان نباشد حال من

خود بنالی بر من و احوال من...

لینک به دیدگاه

زیستن در این دنیا مرا اندوهی بیش نیست

همدم روزهای زارمن کیست؟

هدف من از زیستن چیست؟

این روزها حال من تعریفی ندارد

دل از مرگ خویشتن باکی ندارد

کیست که مرا صدا کند؟

چیست که مرا شاد کند؟

کیست که مرا یاد کند؟

لینک به دیدگاه

پیش روی من تا چشم یاری می کند دریاست

چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست

غمم دریا

دلم تنها

خروش موج با من میکند نجوا

که هرکی دل به دریا زد رهایی یافت...

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

باز این دل گرفته

چندیست زین تن شادی برفته

عقل را نمانده ذره ای هوش

حرفهایم را که می کند گوش

این روزها مرا انتظاریست عجیب

انتظار چه ، نمی دانم

لیکن هستم با این حس غریب

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
  • 3 هفته بعد...

من غروب عشق خود را در نگاهت دیده ام....

من بنای ارزو ها را زهم پاشیده ام....

آنچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام....

در دل خود من به عشق پوچ تو خندیده ام...

لینک به دیدگاه

به چشمهایت دیگر نگاه نمیکنم

همه امید زندگی من بودند ،

آن دو سرچشمه عشق.

وقتی چشمه ها خشکیده اند؛

نگاه به آنها ،تنها،

 

تحمل رنج سراب است، سراب ....

لینک به دیدگاه
  • 8 ماه بعد...

فک میگنم تو 99% موارد این زندگیه که انسان رو تغییر میده و انسان برای تغییر زندگی کاری ازش ساخته نیست....

این زندگیه که وادارت میکنه بر وفق مراد اون زندگی کنی نه اون بر وفق مراد تو.....

این زندگیه که کالبد انسان رو میسازه نه انسان کالبد زندگی رو......

لینک به دیدگاه
  • 3 ماه بعد...

نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی

 

به حباب نگران لب یک رود قسم وبه کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

 

غصه هم خواهد رفت،آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

 

لحظه ها عریانند،به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز

 

 

سهراب سپهری

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

نامه هایم به تو

مهم ترند از من و تو

آن چنان که

نور از چراغ

وقصیده از دفتر

و بوسه از لبان

والاترند

 

نامه هایم به تو

مهم ترند از من و تو

آنها تنها دلیلی اند

برای مردمان

بر زیبایی تو

و دیوانگی من....

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...