رفتن به مطلب

دلایل پیشرفت اقتصادی آلمان


soheiiil

ارسال های توصیه شده

مقدمه:

 

قبل از اینکه مستقیما راجع به دلایل توسعه و پیشرفت کشور آلمان صحبت کنیم لازم است که بگوییم در طول تاریخ ،کشور آلمان مثل سایر کشورهای اروپایی (فرانسه-روسیه-انگلستان)به طور مستمر دارای موجودیت مستقلی نبوده و تنها حدود 140سال است که بوجود آمده.

آلمان قبل از اتحاد به شکل امروزی نبوده یعنی متشکل از 15ایالت خودگردان بوده که زیر نظر امپراطوری رم اداره می شد؛ تا اینکه در سال 1871ویلهلم اول توانست این کشور را با اقداماتش از زیر سلطه امپراطوری رم جدا کرده و امپراطوری آلمان را در مرکز اروپا بوجود آورد .

مسلما اولین سوالی که مطرح میشود این است که این کشور چطور توانسته به تنهایی در 140سال به عنوان یک کشور طراز اول در سطح اروپا مطرح شود؛ و البته سؤال اصلی ما این است که دلیل اصلی پیشرفت آلمان به لحاظ اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم چیست ؟

 

در راستای یافتن پاسخ این سؤال ، در ادامه به مهم ترین عواملی که باعث توسعه و پیشرفت این کشور شده اشاره می کنیم .

  • Like 1
لینک به دیدگاه

بیسمارک:در زمان امپراطوری ویلهلم اول ،توفن بیسمارک صدر اعظم آلمان بود ،اگر چه ویلهلم اول به عنوان امپراطور آلمان شناخته شده بود اما در واقع این بیسمارک بود که توانسته بود آلمان را با سه جنگ متوالی به کشوری واحد تبدیل کنید .

 

ازجمله دستاوردهای بیسمارک در حدود 28 سال صدر اعظمیش بستن قراردادهایی بود ،که باعث شد آرامش طولانی در آلمان بوجود بیاید، از میان این قراردادها می توان به اولین قرارداد او که قرارداد سه گانه (اتریش-مجارستان-ایتالیا) و دومین قرارداد که با روسیه بسته شد اشاره کرد .

 

این آرامش 40 ساله (به علت عدم وجود جنگ)باعث شکوفایی اقتصادی آلمان تازه شکل گرفته شد،به عنوان مثال میزان تولید زغال سنگ از 34 میلیون تن در سال به 280 میلیون تن در سال رسیده بود و همچنین میزان تولید سنگ آهن از 1 میلیون تن به 16میلیون تن ، وتعداد کارخانه ها از 127 کارخانه به 250کارخانه افزایش یافته بود .

این پیشرفت در کمیت نبود به طوری که در سال 1887 به بعد وجود برچسب ساخت آلمان به عنوان نشان مرغوبیت کالا در جهان به شمار می رفت .

بیسمارک علاوه بر این اقدامات در عرصه ی نظام اداری و شغلی کارهای مهمی انجام داد ،به عنوان مثال تاسیس اولین نظام بازنشستگی و از کار افتادگی در جهان ،تاسیس ساعات هفتگی کار ،محدود کردن میزان ساعت کار زنان ،ممنوع کردن کار نوجوانان،برگزاری آزمون دکترا در زمان آرامش نسبی در آلمان از جمله اقدامات بیسمارک در این زمینه بود .

بعد از مرگ ویلهلم اول ،ویلهلم دوم به امپراطوری رسید .در زمان ویلهلم دوم آلمان وارد جنگی شد که تا کنون تاریخ به خودش ندیده است(جنگ جهانی اول)که آلمان در آن شکست خورد .در پی جنگ جهانی اول تمام قدرت اقتصادی ،سیاسی و نظامی آلمان به شدت ضربه خورد و توسعه و پیشرفتی را که در طول 40 سال به دست آورد ، در معرض نابودی قرار گرفت ،بدتر از همه ی این موارد این بود که متفقین به دلیل پیروزی خواهان غرامت جنگی از آلمان بودند .

دولت آلمان برای حل مشکلاتش اقدام به چاپ اسکناس کرد به طوری کارخانه های کاغذ سازی شبانه روز در حال چاپ اسکناس بودند اما این سرعت هم نتوانست تورم بوجود آمده را کمتر کندبه طوری که یک دلار آمریکا برابر با 4 تلریون و200میلیارد مارک(رایش) آلمان بود .این وضع باعث شد که بعضی از کارگران دستمزد خودشان را به جای زغال سنگ در اجاق آشپزخانه بسوزانند این دوره ی اسفبار سبب گردید که امپراطور ویلهلم دوم استعفا دهد و آلمان سقوط کند .

  • Like 1
لینک به دیدگاه

سر انجام در سال 1919 در انقلاب نوامبر جمهوری وایمار تاسیس شد(این دوره به حد فاصل جنگ جهانی اول تا ظهور هیتلر معروف است )در این دوره مهم ترین عواملی که باعث بازسازی آلمان شد کمک های اتحادیه ملل بود که این عمل به صورت طرح ویلسون رئیس جمهور آمریکا به اجرا در آمد(که هدف اصلیش جلوگیری از جنگ بود )

 

این روند رشد اقتصادی تا سال 1930ادامه داشت تا اینکه این بار اختلافات داخلی در آلمان به وجود آمد و احزاب مختلفی قدرت را در دست گرفتند .

 

سرانجام دو سال بعد حزب ناسیونالیست سوسیالیست به رهبری هیتلر صاحب اکثریت آرا شد و جمهوری وایمار سقوط کرد .(1932)

  • Like 1
لینک به دیدگاه

اقتصاد آلمان نازی نه سوسیالیستی بود ونه سرمایه داری بلکه اقتصادی میانه رو بود به طوری که سوسیالیست بود ولی از سرمایه گذاری خصوصی حمایت می کرد .در دوران 10 ساله ای که هیتلر روی کار آمد تا وقوع جنگ جهانی دوم ، آلمان در حال توسعه و پیشرفت بود ولی این پیشرفت به علت اهدافی که او داشت(به دست آوردن عظمت آلمان قبل از جنگ ) بیشتر در حیطه ی نظامی بود به گونه ای که هیتلر با کمک نخست وزیر انگلستان مک دونالند با دور زدن معاهده ی ورسای ارتش نظامی را به 600000نفر افزایش دهد .

 

سرانجام بلند پروازهای هیتلر آلمان را دوباره وارد جنگ بزرگی کرد که همان جنگ جهانی دوم(1939) بود و حدود 5میلیون کشته برای آلمان به جای گذاشت .

بعد از جنگ جهانی دوم متفقین آلمان را به عنوان کشور شکست خورده به دو نیمه ی شرقی و غربی تقسیم کردند .در سال 1949قسمت شرقی با نام جمهوری دمکرات آلمان زیر نفوذ شوروی و قسمت غربی آلمان زیر سلطه (انگلستان-آمریکا-فرانسه)با نام آلمان فدرال بوجود آمد .آلمان غربی نسبت به آلمان شرقی به علت وجود دموکراسی و اقتصاد سرمایه داری (بخش خصوصی)به سرعت رشد و پیشرفت کرد .

  • Like 1
لینک به دیدگاه

قسمت اصلی موضوع مورد بحث از اینجا شروع می شود و این بدین علت است که از این تاریخ به بعد آلمان شکاف آنچنانی در خود ندیده است.

 

اقتصاد آلمان بعد از جنگ دچار وضع وحشتناکی بود، به طوری که تولیدات صنعتی در سال 1947تنها به میزان نصف رسیده بود .درصد زیادی از مردان نیز به علت جنگ جان خود را از دست داده بودند به طوری که در برابر هر 1000مرد آلمانی 1700 زن وجود داشت.

وجود پناهندگان ،بازار سیاه وتورم از دیگر مشکلات آلمان بود

 

اولین کمک ها برای بازسازی آلمان دوباره توسط ایالات متحده و این بار به وسیله ی طرح مارشال صورت گرفت که حدود 2میلیارد دلار بود(1953)

دکتر لودویک ارهاد کسی که از او به عنوان معمار اقتصاد آلمان یاد می شود ،به مکتب نئولیبرال گرایش داشت او معتقد بود که تنها راه نجات آلمان از این وضعیت سخت ، سیاست اقتصاد آزاد است .و اجرای طرح های خصوصی سازی از جمله کارهایی بود که او انجام داد ، تغییر واحد پول آلمان (مارک آلمان جایگزین مارک رایش شد که در آن زمان رایج بود )این کار باعث شد که حدود93درصد از عرضه ی بی جای اسکناس که باعث تورم می شد جلوگیری شود .

اقدام دیگری که دکتر ارهارد انجام داد ،لغو هر گونه اعمال محدودیت و کنترل قیمتی بود این اقدام او سبب گردید که مردم به جای قبض جیره بندی به مارک آلمانی احتیاج داشته باشند،به تبع آن نرخ عرضه افزایش پیدا کرد که به سیاست رفورم پولی معروف است . گفتنی است که غیبت از کار هم با این روش کاهش پیدا کرد و میزانش از5/9ساعت به 5/4ساعت کم شد ،با این احوال آلمان شرقی همچنان در حال رکود به سر می برد .

در سال 1960به دکتر ارهارد پیشنهاد ریاست جمهوری شد اما او نپذیرفت

کم کم با اقداماتی که دکتر ارهارد انجام داد در سال 1965ارزش یک مارک آلمان برابر با 1 دلار آمریکا شد. با افزایش مقدار پول و سیاست های پولی که دولت به طور صحیح انجام داد ،معاملات بازرگانی دوباره جان تازه ای به خود گرفت .این رویه یعنی افزایش معاملات بازرگانی با روش اقتصاد خصوصی،آلمان را در مسیر شکوفایی قرار داد .

سرانجام پروفسور ارهاد در سن 81سالگی از دنیا رفت ولی کارهای او همیشه به عنوان معجزه اقتصادی آلمان یاد می شد . (چگونگی بازسازی اقتصادآلمان فدرال پس ازجنگ جهانی2 ،هادی صمدی )

  • Like 1
لینک به دیدگاه

البته در زمینه علل وعوامل پیشرفت اقتصادی آلمان پس از جنگ جهانی دوم فرضیه های دیگری نیز وجود دارند؛ از جمله منش آلمانی از نظرروانشناسی وجامعه شناسی است .

 

آندره زیگفرید جامعه شناس واقتصاددان فرانسوی درکتاب « روح ملت ها» ی خود که به وسیله دکتراحمد آرام به فارسی برگردانیده شده ، درباره خصوصیات روانی جامعه آلمانی سخنان ونظریاتی دارد که بسیارگویا و قابل تأمل است ؛ ازجمله حس انظباط آلمانی را خصیصه عمده این ملت می شناسد. اکنون اشاره ای کوتاه به جوّ روانی و روانشناختی پس از جنگ آلمان خواهد شد.

 

الف) ارزشهای مادی: جامعه شناسان و اقتصاددانان در تأثیر مثبت ارزش های مادی در فعالیت های انسانی شک ندارند. والیش محقق نامدار آمریکایی می گوید: جامعه ای که فقط ذکر وفکر خود را صرف مواظبت از حقیقت جویی و معنویات و مواعظ اخلاقی و زیبایی ها و توجه انحصاری خود را به جهان دیگر معطوف ومتمرکز سازد، به احتمال قوی کمتر توفیق در رسیدن به سطح بالایی از تولید خواهد داشت تا جامعه ای که به خاطر رفاه مادی تلاش کند.

ب ) کار وکارپرستی : درنزد آلمانی کار عیار اخلاقی دارد، بدین معنا که به صورت احساس وظیفه شدید و محکمی درآمده است . کاریک وظیفه است نه یک اشتغال کارگر آلمانی غرور و افتخار سنتی و شغلی خود را درکارکردن می یابد و آن را به منزله نوعی امتیاز تلقی می کند و همه چیز را از دیدگاه کار ارزیابی می کند .

ج) مدیریت و روح ابتکار واختراع : علاوه برعوامل پیش گفته باید عوامل دیگری را هم نام برد که از جمله آنها توانایی آلمانی در مدیریت و پیاده کردن روح پیشرفت فنی و ابداعات و نوآوری های تکنولوژی است، می باشد.

د) استعداد سازمان دهی : سازماندهی ونظم (دیسیپلین) قدرت واقعی آلمانی است مخصوصاً در قلمرو فعالیت های اقتصادی آلمانی ها در این زمینه شاید از شهرت جهانی برخوردارباشند. گرایش های عمومی و عمیق جامعه آلمانی برای استقرار نظم و سیستماتیزه کردن کارها از خصایص عمومی روانی و فرهنگی آلمانی است .

هـ ) پس انداز وسرمایه گذاری : به طورکلی آلمانی به ذخیره کردن و صرفه جویی گرایش دارد. آلمانی از تاریخ گذشته خود آموخته است که قانع زندگی کند وتاآنجا که ممکن است ثروتمند شود. با افزایش سطح درآمد عمومی ، مردم آلمان آموختند که چگونه زیاد پس انداز کنند و براثر افزایش آهنگ پس انداز ، چگونه سرمایه گذاری های زیاد و پیشرفت های سریع اقتصادی کنند و افزایش ثروتمندی را تحقق بخشند.(همان،ص 197-189)

درمقابل ، عده ای معتقدند که پیشرفت اقتصادی آلمان مرهون زمینه های تاریخی آن است. (همانطور که بخشی از این زمینه ها در ابتدا ذکر شد.)

از سوی دیگر عده ای براین نظرند که پیشرفت های نسبتاً سریع اقتصادی آلمان بعد از جنگ به دلیل جلوگیری از داشتن ارتش وتجهیزات نظامی وامنیتی آلمان توسط کشورهای پیروز درجنگ بود که به همین سبب آلمان به سمت تولیدات صنعتی و تکنولوژیکی کشیده شد و دراین زمینه پیشرفت های قابل توجهی نیز کسب کرد.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

آقای علی رحمانی در کتاب خود «آلمان» ، نظام اجتماعی اقتصاد بازار را در آلمان مورد بررسی قرار داده است ؛ و آن را به عنوان یکی از عوامل اصلی درپیشرفت آلمان می داند. در این کتاب آمده که : آلمان بعد از جنگ جهانی دوم به صورت یک نظام اجتماعی اقتصاد بازار آزاد درآمد . این نظام اقتصادی به معنای کنار گذاشتن رهبری دولت از تصمیمات مربوط به سرمایه گذاری وشرکت هاست . قانون اساسی که ضامن آزادی ، ابتکار عمل شخصی و دارایی های خصوصی است ، این حق اساسی را منوط به پیوند های اجتماعی می داند . با انگیزۀ اصلی « دخالت دولت ، تنها به میزان لازم وکافی ، و نه بیشتر» در اقتصاد بازار در درجۀ اول وظیفه ای مربوط به این نظام به دولت محول می شود .

 

دولت باید درچارچوب شرایطی را که معاملات بازار در قالب آن انجام می گیرد ، تعیین کند. اما در این میدان میلیون ها مرکز اقتصادی و کارخانه ، اساساً آزادانه و مستقل تصمیم می گیرند که چه چیز تولید و چه چیز را مصرف کنند ، پاسخگوی این پرسش ها که چه مقدار محصول تولید شود ، و چه کسی ، چه مقدار از آن را دریافت دارد ؛ تصمیماتی است که در بازار اتخاذ می شود. دولت درترتیبات قیمتی و پرداخت حقوق دخالت مستقیم ندارد .

برای آنکه ساز و کار بازار درست عمل کند ، پیش شرطی وجود دارد و آن رقابت است . بدون رقابت اصلاً اقتصاد بازار وجود نخواهد داشت . رقابت باعث می شود تک تک افراد اهمیت خود را برای کسب سود در فعالیت هایی صرف کنند که هدفش تأمین بهینۀ محصولات مورد نظر متقاضیان باشد . رقابت ، آما دگی افراد را برای کار بالا می برد و کارخانجات را ناگزیر می سازد که با کمک قیمت های مناسب تر ، کیفیت به نسبت بهتری از محصولات و شرایط مناسب تری برای پرداخت و تحویل کالا یا ارائه خدمات اضافی را برای خریدار فراهم سازند . در عین حال ، رقابت باعث گسترش نوآوری در محصول و روند تولید می گردد و نیز سبب عقلانی شدن و اقتصادی عمل کردن ، با داشتن حداقل منابع می شود . هیچ بحثی نیست که رقابت علنی برای شرکت کنندگان دشوار است . از این رو کارخانه داران همواره برآنند تا فشارهای رقابت را چه از طریق توافق با رقبا ، و چه با به هم پیوستن شرکت ها کاهش دهند . کلیۀ این تلاش ها بایستی در چارچوب قانون مبارزه با محدودیت های رقابتی ( قانون کارتل ) مصوب 1957 انجام شود ؛ این قانون بارها به منظور تضمین کارایی در برابراستراتژی های تغییر یافتۀ کارتل ها ، تکمیل گردیده است . ادارۀ کارتل فدرال در برلین و نیز ادارات کارتل ایالات بر رعایت این قانون نظارت دارند.(علی رحمانی ،1378:صص 104-103)

هدف حکومت آلمان این است که کارخانه ها و شرکت های سهامی نظیر راه آهن فدرال، یا ادارۀ پست فدرال را گام به گام به صورت خصوصی در آورد تا در این حوزه ها نیز بتوانند به رقابت بیشتر ، کاهش فشار مالی دولت وتهیۀ مؤثرتر کالاهای مورد نیاز مردم دست یابد .

دولت نیز مراقب آن است که رقابت از نظر اجتماعی به صورت مناسبات غیرقابل تحمل درنیاید. از مهمترین ابزارهای اقدام دولت ، حمایت قانونی از مستأجر ، پرداخت هزینه های مسکن به شهروندان کم درآمد ، توسعۀ خانه سازی ، ومدرن سازی آپارتمان است. کارمندان و صاحبکاران ( که اغلب شرکای اجتماعی نامیده می شوند.) در چارچوب تعرفۀ خودمختاری در مورد قراردادهای تعرفه ای خود ، آزادانه به توافق می رسند. این قراردادها تعیین کنندۀ سطح حقوق ، زمان کار ، مدت مرخصی و به طورکلی شرایط کار می باشند. از این رو در زندگی اقتصادی ، سازمان شرکای اجتماعی ، سندیکاها و اتحادیه های صاحبکاران حایز اهمیت ویژه ای می گردند ؛ وظیفۀ اصلی آن ها این است که در مورد منافع اعضای خود تصمیم گیری کنند.

دراقتصاد بازار ممکن است تحولات ناخواسته ای بروز کند. دولت موظف است برای مقابله با آن ها ازطریق سیاست اقتصادی ، مالیاتی ،اجتماعی و رقابتی تلاش کند. با تصویب قانون ثبات در 1967 ، ابزاری به دست دولت داده شد تا با تحولات اقتصادی نامربوط و اشتباه به مقابله بپردازد. هدف این قانون تضمین قیمت های ثابت ، سطح بالای اشتغال و تعادل اقتصاد خارجی در حین رشد معلوم و متعادل اقتصادی می باشد. مسئولیت تحولات اقتصادی به مفهوم دستیابی به این اهداف به عهدۀ شرکای تعرفه ای و بانک فدرال آلمان است . این بانک مسئولیت سیاست پولی کشور محسوب می شود.

وظیفۀ اصلی سیاست اقتصادی ، کاهش بیکاری است . کلید اشتغال زایی ، در سرمایه گذاری افزونتر، قرار دارد. حکومت آلمان برآن است که به منظور تضمین بهره وری مطلوبتر از سرمایه گذاری ها ، نیروهای خود را در بازار به ویژه از طریق تشویق به انجام فعالیت های شخصی تقویت کند.

آلمان با تجارت آزاد جهانی موافق است و با هرگونه برنامۀ حمایت از اقتصادداخلی می شود، این کشور وابسته به بازارهای باز می باشد. ( همان، ص105)

به نظر من از بین این نظرات ارائه شده ، شاید مهمترین آن ها همان برگزیدن اقتصاد آزاد و نظام اجتماعی بازار است که موجب پیشرفت سریع و چشمگیر اقتصاد آلمان پس از جنگ جهانی دوم شده ، از آنجا که آلمان در ژوئن 1948 رفورم پولی انجام داد ، این موضوع اثر زیادی براین ماجرا داشت . آنگونه که به نظر می رسد ، هدف از رفورم پولی کاهش حجم عظیم پول در جریان و سازمان دادن به آن و کم کردن اعتبارات بخش دولتی و خصوصی بود . شاید عوامل دیگر مثل عوامل تاریخی یا روانی تأثیراتی براین پیشرفت داشته باشند اما به نظر من اقتصاد آلمان درصد زیادی از پیشرفت خود را مرهون برگزیدن اقتصاد اجتماعی بازار یا اقتصاد آزاد است.

درکتاب تحولات سیاسی درآلمان غربی نوشته یان داربی شر آمده که : پیشرفت اقتصادی آلمان در دوران پس از جنگ چشمگیر بوده و رشد گروه های بخش خصوصی دخیل در این رشد اقتصادی هم وضع همانندی داشته است . با وجود این ، آهنگ رشد اقتصادی آلمان ، همچون دیگر کشورهای غربی ، رو به کندی گذاشته است . تولید ناخالص ملی سرانه که طی دهۀ 1950 حدود 6 درصد افزایش یافت و در دهۀ 1960 به 4 درصد رسید . در دهۀ 1970 فقط افزایشی معادل 3/2 درصد داشت . این نرخ رشد هنوز هم نسبت به نرخ رشد بریتانیا و ایالات متحد چشمگیر است اما کاملاً از ژاپن عقب تر است . لوکوموتیو آلمان ، به ویژه از اواسط 1970 به بعد ، به وضوح از نفس افتاده 1979 ایران ، عاملی مهم در کند شدن رشد اقتصادی آلمان در این سالها بوده است. این افزایش های سریع نفت ، نقطه عطفی در تاریخ اقتصاد پس از جنگ آلمان پدید آورد و به بیش از دو دهه رشد اقتصادی بی نظیری که در نتیجۀ نفت فراوان و ارزان ، بازرگانی رو به توسعۀ جهانی ، کاهش موانع و محدودیت های تعرفه های حمایتی ، و نرخ های با ثبات ارز به وجود آمده بود پایان داد .

افزایش بهای نفت در سالهای 1974-1987 تقریباً 2 درصد از درآمد ملی آلمان غربی را از دستش ربود و موجب رکود اقتصادی شدید سالهای 1973-1975 گردید و پس از آن بود که اقتصاد آلمان دریافت که باید خود را با شرایط تغییر یافتۀ جهان پس از تشکیل اوپک تطبیق دهد .

به هرحال ، ابتدا با کمک بودجه بندی مناسب و سرمایه گذاری های مؤثر سریعاً از حالت رکود بیرون آمد و سپس در جهت چهار برابر کردن صادرات مصنوعاتش از قبیل ماشین آلات و کالاهای مصرفی به کشورهای صاحب نفت ثروتمند خاورمیانه گام برداشت و به این ترتیب موازنۀ بازرگانی اش با این منطقه را به حال نخست باز گردانید . بهبود وضع اقتصادی تا سال 1977 به وضوح مشهود است .(یان داربی شر، 1368: ص139)

جهش اقتصادی دهه 50 و 60 نه تنها به تجدید ساختار کشور و اقتصاد کمک کرد ، بلکه روند مدرنیزاسیون اقتصاد را تسریع نمود. عقلایی کردن تولید ( با به کارگیری نیروی کمتر و تولید بیشتر ) که در صنایع تولیدی شروع شده بود ، به تمام بخش های دیگر تولیدی از جمله کشاورزی و خدماتی سرایت کرد . (سیدموسی قدمگاهی ثانی،1384،ص141)

پس باتوجه به این قضایا می توانیم بگوییم که رشد اقتصادی آلمان هم فراز و فرودهایی از دوره های از رشد ورکود را تجربه کرده تا اینکه درنهایت توانسته پیشرفت چشمگیری در میان دیگر کشورها داشته باشد . همانطور که بعداً در طی مقاله به صورت عینی و با آمار وارقام میزان رشد اقتصادی آلمان را بررسی خواهیم کرد .

عامل دیگری که به پیشرفت های اقتصادی آلمان کمک کرد- که در چهارچوب رقابت آزاد همراه باتعهدات اجتماعی قابل توضیح است – رسمیت قانونی دو نیروی عمدۀ جامعه ، یعنی کارگران و سازمان های کارگری (سندیکاهای کارگری) از یک سو و کارفرمایان و سازمان های کارفرمایی ، که در قالب دو سندیکای عمده « اتحادیه فدرال صنایع آلمان » و « اتحادیه فدرال سندیکاهای آلمانی کارفرمایان » متمرکز بود ، طبق این قوانین ، دولت اجازه دخالت در امور این دو نیرو و تنظیم دستمزدها را نداشته و به کارگران این حق داده شد که برای دفاع از حقوق خود ، اعتصاب کنند. سندیکاهای کارگری از وزن سنگینی در جامعه آلمان برخوردار بوده و هست. (همان،ص139)

نتیجه گیری :

در نهایت از تمامی این مباحث و بررسی ها می توان نتیجه گرفت که مهمترین عاملی که در پیشرفت و توسعه اقتصادی آلمان پس از جنگ جهانی دوم نقش برجسته ای ایفا کرده است ، برگزیدن اقتصاد لیبرال و سرمایه داری خصوصی که در قالب رفورم پولی ژوئن 1948 و دیگر اقداماتی که آلمان فدرال پس از جنگ صورت داده ، بوده است .

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...