رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

زندگي‌نامه دانته

 

دانته آليگيري Dante Alighieri در ماه مه سال 1265 در شهر فلورانس بدنيا آمد.

 

فلورانس در آن زمان يكي از جمهوري‌هاي متعدد ايتاليا بود كه مانند شهرهاي ونيز Venezia ، پيزا Pisa، سيه‌نا Sienna، جنوا Genova، راوناRavenna و غيره ، براي خود استقلال داشت؛ اين شهرها از لحاظ بازرگاني شهرهايي آباد و مرفه بودند، ولي همه آنها دستخوش اختلافات و دسيسه بازيها و بند و بستهاي داخلي فراواني بودند كه در آن دوره تقريباً بر سراسر اروپا حكمفرما بود، منتها در هيچ جا بپاي ايتاليا نمي‌رسيد.

 

ازاوايل قرن سيزدهم مسيحي (قرني كه دانته در آن بدنيا آمد)، فلورانس و غالب شهرهاي اطراف آن ميدان زور آزمائي سياسي دو دسته اي بودند كه گوئلفي Guelfi و گيبليني Ghibellini نام داشتند. از لحاظ سياسي «گيبلينو» ها طرفدار«امپراتوري مقدس روم و ژرمن» بودند كه رياست آن با امپراتور آلمان بود، و «گوئلفو» ها كه خاندان دانته از آنها بود بعكس هواخواه پاپ و آزادي ايتاليا از نفوذ آلمان بودند.

 

دانته ساليان كودكي و جواني خود را در دوران قرون وسطي و جنگهاي صليبي و آشوب در اروپا گذراند. از تحصيلات اوليه او چندان اطلاعي در دست نيست، ولي قطعي است كه اين تحصيلات وسيع و دامنه دار بود؛ ظاهراً وي در دانشگاه «بولونيا» كه درآن عصر شهرت خاص داشت و نيز در دارالتعليم فرقه مذهبي «برادران كهتر» Frati Minori در شهر سنتا كروچه تحصيل كرد، ولي قسمت عمده رشد فكري و فلسفي خود را مرهون دانشمند بزرگي بنام «برونتو لاتيني» Brunetto Latini بود كه چندين كتاب و يكنوع «دائره المعارف» علوم آن عصر را بزبانهاي فرانسه و ايتاليائي و لاتيني نوشته بود، و دانته در سرود پانزدهم «دوزخ» خود بتفصيل و با احترام از او نام مي‌برد.

 

در اين دوران كودكي بود كه عشق افسانه و معروف دانته به «بئاتريكس» آغاز شد. بئاتريكس دختر مردي به نام «پرتيناري» بود كه نزديكي خانوادگي با دانته داشت، و در يك ميهماني فاميلي بود كه دانته براي اولين بار با دختر او ملاقات كرد. در آن هنگام «دانته» نه سال داشت و بئاتريس هشت ساله بود، ولي خود دانته معتقد است كه عشق سوزان او به بئاتريس از همين هنگام آغاز شد ، و چنانكه در كتاب «زندگاني نو» خود مي‌گويد«از اين هنگام بود كه پا بقلمرو سلطان عشق نهاد.»

 

ده سال بعد وي نخستين نغمه‌هاي عاشقانه خود را بخاطر اين دختر سرود. ولي اين عشق تا آخر بصورتي افلاطوني باقي ماند، زيرا بئاتريس بمردي ديگر شوهر كرد و اندكي بعد در ژوئن سال 1290، در 24 سالگي مرد. اين مرگ نابهنگام روح دانته را تكان داد و او را كه هنوز شاعري تازه كار و ناپخته بود، چنان آماده شاعري كرد كه عاقبت بصورت يكي از بزرگترين شاعران تاريخ جهانش در آورد.

 

در ادبيات جهان ستايشي كه دانته از اين زن كرده نظير ندارد، زيرا هيچ شاعري هنوز محبوبه خود را تا بدين درجه الوهيت بالا نبرده است. دانته بدين بئاتريس در «كمدي الهي» مقام «مظهر حق» و «نماينده لطف الهي » داده و او را تا بحد فرشتگان ملكوت بالا برده و در عاليترين طبقه فردوس، كه آدميان بدان راه مي‌توانند يافت جاي داده است. خودش، پيش از سرودن «كمدي الهي» در كتاب معروف ديگرش بنام «زندگاني نو» Vita Nuova نوشته بود كه : «... اميد دارم درباره او آن چيزي را بگويم كه تاكنون درباره هيچ زني گفته نشده است» ، و كم اتفاق افتاده كه كسي تا بدين پايه بقول خويش وفا كرده باشد.

 

با اين وصف، عشق دانته به بئاتريس مانع از آن نشد كه وي پس از مرگ محبوبه خود روي به عشقهائي ديگر آورد و سراغ زيبا روياني دگر رود.

 

شايد، چنانكه غالباً در شرح حال دانته نوشته‌اند،اين گريز پائيهاي شاعر بيشتر بخاطر سرگرم كردن او صورت گرفت تا براي تسلاي خاطر و فراموشي. بالاخره در سال 1293، يكسال بعد از مرگ بئاتريس، وي با زني به نام جما Gemma از خاندان دوناتي Donati يك خانواده محترم فلورانسي ازدواج كرد، و اين زن تا ده سال بعد از مرگ او نيز بزيست .

 

در اين زمان دانته شاعر مشهوري شده بود و يكي از رهبران مكتب ادبي تازه‌اي بنام «سبك ملايم نو» Dolce Stil nuovo بشمار مي‌رفت كه در عالم ادب بوجود آمده بود. اين مكتب، نظير مكتب رمانتيك قرن نوزدهم طرفدار بيان احساسات و عواطف قلبي بود، و اساس كار آن دوري از تصنع و سادگي بيان و توجه به الهامات شاعر بشمار مي‌رفت ، و از اين حيث نقطه مقابل مكتب ادبي رايج آن‌ زمان بود كه «مكتب ادبي سيسيل» نام داشت و اساس كارش سبك نويسندگي پيچيده و پر از سجع و قافيه‌اي بود كه تا حد زيادي به مكتب نظم هندي ما شباهت داشت .

 

در همين احوال دانته در چندين زد و خورد بين قواي فلورانس و همسايگان اين شهر شركت كرد كه خاطره آنها جابجا در «كمدي الهي» آمده ، و مهمترين شان نبرد «كامپالدينو» بود.

 

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه

در حدود سي سالگي به فعاليت سياسي پرداخت. در سالهاي 1296 و 1297 بعضويت «شوراي صد نفري» Consiglio dei Cento انتخاب شد و در سال 1300 بسمت سفير فلورانس به «سن جمينيانو» رفت؛ دو ماه نيز در سال 1301 سمتي نظير «رئيس ديوان عالي كشور» را در شهر خود داشت و در اين سمت بود كه لااقل ده نطق آتشين عليه پاپ بوينفاتسيوي هشتم ايراد كرد كه تمام بدبختيهايspan style='mso-spacerun:yes'> بعدي او از آن سرچشمه گرفت؛ ولي دانته عملاً در «كمدي الهي» از او بطوري انتقام ستاند كه اين پاپ را بصورت يكي از منفورترين پاپهاي تاريخ كليسا درآورد.

 

در سال 1300، بين دو دسته سياسي «سفيدها» كه نماينده ثروتمندان و نوكيسگان شهر بودند، و دسته «سياه‌ها» كه از طبقات عامه هواخواهي مي‌كردند، زد و خوردي شديد در گرفت كه بر آتش كينه توزيهاي گذشته دامن زد. پاپ ظاهراً براي استقرار آرامش و در واقع براي توسعه نفوذ خود ، كاردينال «آكوئاسپارتا» را به فلورانس فرستاد، ولي وي نتوانست كاري انجام دهد، و اين بار پاپ از شارل دووالوا برادر فيليپ لوبل پادشاه فرانسه كمك گرفت. مقام و قدرت اين «مصلح» تازه فلورانسيان را سخت نگران كرد، و دسته سفيدها كه در آن وقت روي كار بودند ، سه نفر را بنمايندگي خود بعنوان «سفير فوق العاده » به نزد پاپ فرستادند تا او را از اين فكر منصرف سازند و راه سازشي بدست آرند. دانته يكي از اين سه نفر بود، ولي آن روزي كه بقصد سفر به واتيكان از شهر خود بيرون آمد خبر نداشت كه ديگر تا آخر عمر خويش اين شهر را بچشم نخواهد ديد .

 

اندكي بعد از آغاز اين سفر بود كه «شارل دووالوا» و قواي پاپ پيروزمندانه وارد فلورانس شدند و دسته سفيدها را كه با آنان مخالفت كرده بودند از آنجا راندند و زمام امور را بدست «سياه‌ها» سپردند . اين تغيير حكومت مقدمه «تصفيه» دامنه داري شد كه در نتيجه آن، بسياري از اشخاص سرشناس و خاندانهاي بزرگ شهر از ميان رفتند؛ و از نظر تاريخي «دانته» معروفترين قرباني اين تصفيه شد.

 

روز 27 ژانويه سال 1302 نخستين حكم عليه دانته از طرف دادگاه فلورانس صادر شد. در اين حكم بقصد بدنام كردن وي، سخني از سياست نرفته بود، بلكه ويرا متهم به «سوء استفاده ازاموال دولتي» كرده و بدين جرم بپرداخت پنج هزار «فيورينو» جريمه و دو سال تبعيد از فلورانس و محروميت ابد از حقوق مدني محكوم ساخته بودند. دادرسي بطور غيابي صورت گرفت و دانته در آن حضور نيافت، زيرا همه مي دانستند كه در چنين دادگاهي راي به‌ چه صورت خواهد شد. تقريبا چهل روز بعد از آن، حكم تازه‌اي درباره او صادر شد اين بار وي محكوم بدان شده بود كه اگر بدست مقامات تامينيه و قضائي فلورانس بيفتد، زنده زنده در آتش سوزانده شود.

 

عدم موفقيت اين «مقامات تامينيه» در دستيابي به دانته، بيش از هر كس بنفع خود فلورانسي ها تمام شد، زيرا از شش قرن پيش بزرگترين افتخار اين شهر اينست كه چنين مردي را به جهان داده است ، و معلوم نيست كه خيلي از تصفيه‌هاي ديگر اين چنين اشخاصي را از ميان نبرده باشد.

 

از آن پس يك دوران ممتد آوارگي و در بدري براي شاعر شروع شد كه تا آخر عمر او ادامه يافت . نخستين ضربتي كه دانته از اين بابت خورد، از دست دادن زن و فرزندانش بود. زيرا اينان اجازه نيافتند كه از فلورانس خارج شوند، و بناچار شاعر از زن و چهار فرزندش :«پيترو»،«پاكوپو»، «آنتونيا»، «بئاتريچه» دور شد. از اين چهار، دو تاي اولي پسر و دو تاي دومي دختر بودند و شاعر بدين دختر «بئاتريكس» نام داده بود . از اين تاريخ ديگر تا آخر عمر زنش را نديد، و دو تن از فرزندانش فقط در اواخر زندگاني او توانستند بشهري كه وي در آن بسر مي‌برد بروند.

 

دوران بيست ساله بازمانده عمر دانته، از اين پس در شهرهاي مختلف ايتاليا گذشت، و احتمال هم مي‌رود كه وي در اين ضمن به فرانسته و آلمان و شايد هم به انگلستان سفر كرد. بهر حال چندين دانشگاه فرانسته و آلمان، و دانشگاه آكسفورد انگلستان ، مدعي آنند كه اين «شاعر بزرگ اروپا » را در زمره شاگردان خود داشته‌اند. تا آخر عمر، دانته همچنان اميد داشت كه روزي اجازه بازگشت به فلورانس بدو داده شود، ولي هر بار اين اجازه را از وي مضايقه كردند، و بالاخره نيز مردي كه ايتاليا او را از «بزرگترين نوابع تاريخ خود» شمرد، دور از زاد و بوم خويش در غربت بخواب جاودان رفت .

 

يكي دو سال اول را وي در شهر سيه نا Sienna گذرانيد. از آنجا به سن گودنتو و وروناVerona و بعد به پادووا Padova رفت. در همه جا از طرف بزرگان و زمامداران شهرها با او بگرمي تمام رفتار شد و همه جا در بارها و كاخها برويش گشوده بود. ولي خودش با تلخي به يكي از دوستان نزديكش نوشت: «نميداني نان ديگري چه تلخ است، ونميداني چه سخت است كه آدم از پلكان ديگري بالا رود و پائين آيد!»

 

چندي نيز ، از 1314 تا 1316، در شهر لوكا Lucca مقيم بود، ولي آخرين منزل اين سفر غربت بيست ساله او، و مشهورترين اين منزلها ، شهر راوناRavenna بود. اين شهر در اين زمان تحت حكومت «گويدو نوولو دا پولنتا» Guido Novello da Polenta بود كه دانته نامش را جاوداني كرده است، و«فرانچسكادار يميني» ، زن زيبائي كه جذابترين «قيافه» دوزخ دانته است ، و با دست دانته نامش در فهرست عشاق بزرگ تاريخ جهان ضبط شده، خويشاوند اين دوك بود.

 

دانته در اين شهر تا سال 1321 ميهمان «كان گرانده دلا اسكالا» Can Granda della Scalla بود؛ و اين همان كسي‌ست كه «كمدي الهي » شاعر بوي اهدا شده است. در تابستان اين سال، وي از طرف كنت داپولننا، زمامدار شهر، بعنوان «سفير فوق العاده» به يك ماموريت خارج رفت. در بازگشت از اين ماموريت بود كه وي بناگهان دچار تبي شديد شد و اين تب در شب 14 سپتامبر سال 1321 او را بدست مرگ سپرد در اين هنگام 56 سال داشت. در ساعت آخر گفت: «كاش در خانه خودم مرده بودم»

 

در خانه او، در اين زمان زني شكسته دل زندگي مي‌كرد كه حق ديدار شوهرش را نداشت. ولي مردم شهري كه با او چنين رفتاري كرده بودند، پس از مرگ وي ناگهان فهميدند كه اين تبعيدي بزرگترين پرچمدار افتخار شهر آنان بوده است. آنوقت داد و فرياد براه انداختند تا جسد شاعر و نابغه بزرگ خود را پس بگيرند، و اين «نوشداروي پس از مرگ خواننده ايراني را بي‌اختيار بياد شاعر بزرگ ديگري از سرزمين ما مي‌اندازد كه ا و نيز مثل دانته از بزرگترين مفاخر تاريخ بشر بود، و او نيز مثل دانته زبان كشور خود را «پي افكند» و او نيز مثل دانته ساليان آخر عمر را با دلشكستگي و تلخكامي در گوشه‌اي گذرانيد، و اگر آنچه مثل اينست كه طبيعت از آنانكه تحمل عظمت نبوغشان را ندارد، در همه جا به يك نوع و با يك روش معين انتقام مي‌گيرد.

 

راوني‌ها حاضر به پس دادن جسد ميهمان بزرگ خود نشدند، و اين بار فلورانسي‌ها كه از تطميع نتيجه نگرفته بودند از راه تهديد در آمدند و لشكر آرائي كردند تا «خاك راونا را بتو بره كشند» و جسد دانته را پس بگيرند . اما اين بار «برادران كهتر» راونا دست بحيله زدند و فلوران‌سيان را فريب دادند، و بالاخره نيز جسد بزرگترين ميهماني را كه يك شهر ايتاليايي بخود ديده بود، و خواهد ديد، در خاك خويش نگاه داشتند. و امروز آرامگاه اين شاعر كه مثل آرامگه خواجه آسماني ما «بر آن مي‌گذرد و همت ميخواهند» در آن شهر است.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

كمدی الهی

 

«كمدي الهي» La Divina Commedia، كه بزرگترين اثر دانته، و بزرگترين شاهكار ادبيات ايتاليا، و بزرگترين محصول ادبي و فكري قرون وسطاي مغرب زمين، و يكي از بزرگترين آثار ادبي تاريخ جهان به شمار آمده است، محصول دوران بيست ساله غربت و دربدري دانته است كه شرح آن رفت.

 

خود دانته اين كتاب را فقط كمدي Commedia ناميده بود، و لقب «الهي» (divina) يا آسماني، در حدود سه قرن بعد يعني در قرن شانزدهم بدان داده شد. اين لقب «الهي» مفهوم ارتباط اين اثر را با دنياي ماوراء الطبيعه و آسماني دارد، و هم حاكي از زيبائي و لطف «خدائي» اين اثر است .

 

اطلاق عنوان «كمدي» بدين كتاب از طرف دانته، مربوط بدان مفهومي كه امروزه كلمه «كمدي» براي ما دارد نيست. خود او توضيح مي‌دهد كه «تراژدي» يعني اثري منظوم با سبك شعر خواص،«كمدي» يعني اثري با سبك متوسط و ترانه يعني اثري با سبك عاميانه، و او خود در مقابل «انئيس» Aeneis ويرژيل، كه خود ويرژيل آنرا «تراژدي بلند پايه» خوانده است، اين مجموعه را «كمدي» نام داده است، زيرا «كمدي» ماجرائي است كه بر خلاف تراژدي از بد شروع شود و بحسن عاقبت پايان يابد.

 

اما اين «كمدي» چيست، و جنبه‌هاي مختلفي كه شهرت فوق العاده آنرا باعث شده، كدام است؟

 

«كمدي الهي» در درجه اول يك اثر شاعرانه استادانه بسيار عالي است. دانته با اين مجموعه نه تنها بزرگترين اثر ادبي كشور خود را آفريده بلكه «زبان» مملكت ايتاليا را پي‌ريزي كرده است . پيش از دانته مردم هر ايالت ايتاليا به لهجه‌اي خاص حرف مي‌زدند كه ميان آن و زبان نواحي ديگر اختلاف بسيار بود؛ زبان علمي، زبان لاتين بود ولي اين زبان فقط مورد استفاده خواص بود و بدرد مردم عادي نمي‌خورد، و چون مسلم بود كه بايد خواه ناخواه يك زبان «ايتاليايي» براي خواندن و نوشتن بوجود آيد ، ايتاليائي‌ها بي‌آنكه خود متوجه باشند در انتظار زبان و زبان‌سازي بودند كه مي‌بايست مشكل آنرا حل كند. احتمال هم مي‌رفت كه زبان «پروونسال» جنوب فرانسه زبان رسمي ايتاليا شود، ولي وقتي‌كه دانته اثري بعظمت «كمدي الهي» بزبان ايالت «تكانا» ساخت براي هيچكس ترديدي نماند كه از آن پس اين زبان ، زبان رسمي ايتاليا خواهد شد و چنين نيز شد.

 

خود دانته حكايت مي‌كند كه روزي در خيابان زني را ديد كه او را به زن ديگري كه همراهش بود نشان داد و گفت: «اين همان كسي است كه به جهنم رفته و برگشته است» - و آن ديگري با تعجب بدو نگريست و جواب داد :«ببين : هنوز هم در سر و رويش اثر دوده‌هاي جهنم پيداست»؛ و دانته مي‌نويسد «وقتي كه اين حرف را شنيدم، دانستم كه بدانچه مي‌خواسته‌ام رسيده‌ام ، يعني توانسته‌ام با بكار بردن زبان مردم بجاي زبان لاتين، آنچه را كه براي عامه قابل درك نبود در دسترس همه قرار دهم»

 

از بعد از انتشار «كمدي الهي» اين اثر مقياس و محك سخن پردازي زبان ايتاليائي است، همچنان‌كه زبان سعدي و حافظ ما «حد سخنراني» فارسي بشمار مي‌رود؛ زيرا هنوز هم كسي نتوانسته است در ايتاليا پا از حد دانته فراتر گذارد، همچنان‌كه كسي نتوانسته است بهتر از سعدي ما سخن بگويد . شباهت زيادي نيز از اين حيث ميان سعدي و دانته است كه گفته هر دو جنبه «سهل و ممتنع» دارد و اين اختصاص كه كار ترجمه از اينان را بسيار دشوار مي‌كند اصل سخن آن دو را بصورت شاهكار‌هائي بي‌نظير در مي‌آورد.

 

شعر دانته شعري است بسيار موجز و منسجم، بطوري كه هيچ كلمه از آنرا نه مي‌توان پس و پيش و نه حذف كرد، و اين فشردگي عجيب باعث شده كه غالباً مفهوم اشعار «كمدي الهي» بدون شرح و توضيح قابل درك نباشد.

 

در سراسر اين كتاب غالباً شاعر مطلبي مشروح را در يك يا دو جمله خلاصه كرده و اين ايجاز در عين آنكه قدرت و تسلط عجيب او را در زبان و نظم مي‌رساند، اثر وي را بصورت يكي از پيچيده‌ترين آثار ادبي جهان در آورده است.

 

بسياري از اشعار «كمدي الهي » امروز در ايتاليا و اروپا ضرب المثل شده‌اند، و درست به همان صورت كه ما بهر مناسبت از حافظ و سعدي نقل قول مي‌كنيم در ايتاليا از كمدي الهي شاهد مي‌آورند. بعضي از اين اشعار از ايتاليا فراتر رفته و صورت بين‌المللي پيدا كرده‌اند و از آن جمله مي‌توان شعر بسيار معروفي را كه بر سر در «دوزخ» نوشته شده است نقل كرد كه :«اي آنكه داخل مي‌شود، دست از هر اميدي بشوي»

 

در درجه دوم كمدي الهي يك داستان استادانه بسيار عالي است كه از قدرت داستان پروري دانته حكايت مي‌كند. طرز گفتار و شيوه نقل حوادث و وقايع و دقتي كه در وصف جزئيات و ريزه كاري‌هاي «سفر» به دوزخ و برزخ و بهشت بكار رفته، بدين داستان طولاني صورتي خاص مي‌دهد و آنرا بشكل سفرنامه واقعي يك مسافر در مي‌آورد، بطوريكه از همان اول خواننده فراموش مي‌كند كه آنچه مي‌خواند زاده خيال‌پردازي يك شاعر است؛ و بالعكس چنين مي‌پندارد كه واقعاً يك نفر مسافر، همچنانكه از شهري به شهري و از كشوري به كشوري سفر مي‌كند، دراينجا بسفر دنياي ديگر رفته و اين حوادث را عيناً بچشم ديده و جزئيات آنرا يادداشت كرده است تا براي ديگران نقل كند. حتي از روي مندرجات اين مجموعه، بآساني مي‌توان «نقشه جغرافيائي» دوزخ و طبقات مختلف آن و طول و عرض قسمتها و همواري و ناهمواري جاده‌ها و وضع رودها و برج و باروها و صخره‌ها و غيره را تعيين كرد؛ اين قدرت عجيب دانته را در جلب توجه خواننده «و جذب او» از راه بكار بردن كلمات و تشبيهات و استعارات و جملات خاصي كه تاثير آنها بدقت و با تسلط كامل در روانشناسي حساب شده است بالاتفاق يكي از نوادر عالم ادب شمرده‌اند. يك نويسنده و دانته‌شناس معروف معاصر آمريكائي «مك – اليستر» درين‌باره مي‌نويسد:«تركيب صداها، و آثار ترس، ترحم، وحشت، نفرت، اشتياق، نگاه، گفتار، در سراسر اين اثر بخصوص در «دوزخ» طوري است كه هر كس بي‌اختيار خودش را در وسط آن صحنه‌اي احساس مي‌كند كه دانته براي او تجسم مي‌دهد، چنانكه مي‌توان ويرا استاد واقعي «هنر سه بعدي دنياي امروزي دانست»

 

در درجه سوم، و مهم‌تر از اين هر دو ، «كمدي الهي» يك اثر عالي فكري و فلسفي است. اين مجموعه درحقيقت عصاره ايست از علوم و اطلاعات و نظريات و عقايد فلسفي چند هزار ساله بشري كه در آن با تركيب خاصي درآميخته‌اند. در اين كتاب چنان‌كه گفته‌اند «مجموعه كمالات و مميزات انساني بعلاوه طبيعت و گذشته و حال محصول خاصي پديد آورده كه براي همه مردم جهان و همه ادوار و قرون قابل درك و استفاده باشد»

 

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه

بديهي است در اين تركيب بايد دو نكته را از هم كاملاً مجزا كرد، يعني مفهوم كلي آنرا از صورت خاص مسيحي و كاتوليكي آن جدا نهاد. از نظر اخير «كمدي الهي» يك اثر مسيحي است، و حتي در آن، تعصب‌ها و غرض ورزيهائي ديده مي‌شود كه خواننده امروزي را مخصوصاً اگر غير مسيحي باشد ناراحت مي‌كند. ولي از اين صورت ظاهري گذشته اين مجموعه صورتي بسيار عميق‌تر دارد كه جنبه فلسفي و تمثيلي آن است و اين آن صورتي است كه بعكس جنبه اول براي «تمام ادوار و تمام سرزمينها» يعني براي «بشر» ساخته شده است خود دانته در يكجاي «كمدي» مي‌گويد: شما كه ديده بصيرت داريد از وراي الفاظ به راز پنهان اين اشعار مرموز پي‌بريد»

 

از اين نظر سرتاسر كمدي الهي پر است از تمثيل‌ها و اشارات و استعاراتي كه با آنكه شش‌صد سال است محققين و متتبعين درباره آنها تحقيق و امعان نظر كرده‌اند باز براي بسياري از آنها كاملا روشن نشده است. تقريباً هر يك از حوادث وگفتگو‌ها و اشارت اين اثر به نكته‌اي پنهاني اشاره مي‌كند كه شاعر همه جا از توضيح صريح آن خودداري كرده ولي خوب پيداست كه مفهوم ظاهري آنها منظور اصلي او نيست. حتي اشاره اينكه «به راست چرخيد» يا «به چپ چرخيد» همه جا مفهوم تمثيلي خاصي دارد؛ و فقط وقتي كه از اين نظر بدين مجموعه نگريسته شود روشن مي‌شود كه راز عظمت و اشتهار عجيب «كمدي الهي» چيست و چرا متفكرين و ادباي اروپا مقام اين اثر را تا بدين درجه بالا شمرده‌اند.

 

يك اختصاص ديگر «كمدي الهي» اينست كه در سراسر آن افسانه‌هاي اساطيري يونان و روم قديم با معتقدات مسيحي در آميخته و همه جا حوادث قديم و جديد دركنار هم قرار گرفته است. اين تركيب كه شايد در نظر يك مسيحي متعصب كفر آميز تلقي شود حاكي از آن علو روح و بزرگ بيني است كه چنين تركيبي را پديد آورده تا اين مجموعه را تبديل به يك اثر جهاني كرده باشد كه مربوط به تمام «بشر» باشد نه خاص اين فكر و آئين و كشور خاص، و اين كاري است كه اروپائيان دانته را در آن اعظم شعراي عالم دانسته‌اند ولي براي من قبول اين نكته دشوار است كه در اين راه دانته از حافظ ما فراتر رفته باشد.

 

چنانكه گفته شد، جنبه معنوي و تمثيلي «كمدي الهي» عالي‌ترين جنبه‌ها و امتيازات آن است. درك اين تمثيل‌ها از نظر مفهوم يكايك آنها كاري بس دشوار است، ولي درك مفهوم تمثيلي اساس كتاب بعكس خيلي آسان است: سراسر اين مجموعه طولاني، شرح سفري است كه از راهي دراز و پر از موانع و مشكلات از وادي گناهنكاري به سر منزل رستگاري و صفاي معنوي صورت مي‌گيرد و بحقيقت «جهاد با نفس» نام دارد. راهي است صعب و جاده‌اي ناهموار كه در آن قدم بقدم فريب و اغوا در كمين نشسته است تا مسافر را از ادامه آن سفر منصرف كند. و در چنين راهي‌كه «منزل بس خطرناك‌ست و مقصد ناپديد» مسافر تنها و بي‌راهنما نمي‌تواند رفت، زيرا بقول حافظ ما:

 

بكوي عشق منه بي دليل راه قدم كه گم شد آنكه درين ره برهبري نرسيد

 

بدين جهت است كه مسافر خطاكار اين سفر را نخست براهنمائي عقل (ويرژيل) و بعد برهنمائي عشق (بئاتريس) انجام ميدهد. نخستين شرط اين سفر اقرار بگناهكاري و توجه به زشتي خطاست، زيرا هيچكس نمي تواند از گناهي دوري گزيند مگر آنكه واقعاً متوجه گناهكاري خود بشود. اين مرحله ايست كه «دوزخ» كمدي الهي را تشكيل داده است كه درآن مسافر از «وادي گناه» مي‌گذرد و به مخالفت خطاي خود پي مي‌برد.

 

مرحله دوم مرحله پشيماني و توبه، و بعد فراموشي گناه است؛ و اين آن قسمتي است كه «برزخ» را شامل مي‌شود. مرحله سوم راه سربالائي سخت ولي خوش عاقبت رستگاري است كه در طي آن بخلاف آن دو مرحله ديگر فقط «عقل» راهنما نمي‌تواند بود، و راهنماي بزرگتري لازم است كه «عشق» نام دارد.

 

دانته اين سفر دراز را در «نيمه راه زندگاني خود» انجام مي‌دهد و در بازگشت از آن «دفتر خاطرات سفر» خويش را براي ساكنان روي زمين به ارمغان مي‌آورد، زيرا هم بئاتريس ، هم پترس مقدس، و هم يكي از اجداد او در بهشت بوي دستور داده‌اند كه بكوشد تا ديگران را بسوي حقيقت راهنمائي كند.

 

ولي دانته در چه وقت بفكر اين سفر افتاد، و اين «دفتر سفر» را از لحاظ تاريخي در چه زماني تنظيم كرد؟ اين نكته ايست كه هنوز كاملا روشن نشده است. مسلم است كه تدوين «كمدي الهي» در سالهاي آخر عمر شاعر انجام گرفته؛ برخي عقيده دارند كه اتمام اين مجموعه بر رويهم هفت سال، يعني از 1314 تا 1321 كه چند ماه بآخر عمر دانته مانده بوده بطول انجاميده است. برخي نيز از روي قرائن مختلف معتقدند كه نخستين اشعار «كمدي» پيش از مرگ بئاتريس سروده شده، يعني اتمام اين مجموعه بر رويهم سي سال و شايد بيشتر وقت لازم داشته است. چند نفر نيز بر اين عقيده‌اند كه تمام كمدي در مدت كوتاهي در اواخر عمر شاعر يكسره و بي‌وقفه سروده شده است.

 

اين مجموعه بطور كلي شامل صد سرود است، و بدين معني كه هر يك از قسمتهاي سه گانه آن: دوزخ، برزخ، بهشت به سي و سه سرود تقسيم مي‌شود، باضافه سرود اول دوزخ كه در حقيقت مقدمه‌اي براي تمام «كمدي الهي» بشمار مي‌رود. هر سرود به بندهاي «سه مصرعي» تقسيم شده و به تفاوت از صد و ده تا صد و شصت مصرع را شامل مي‌شود.

 

دوزخ و برزخ و بهشت هر كدام شامل ده طبقه‌اند كه عبارتند از: طبقات نه گانه جهنم (باضافه طبقه مقدماتي آن)؛ طبقات هفت گانه برزخ (باضافه جزيره برزخ، و طبقه مقدماتي آن، و بهشت زميني)؛ و طبقات نه گانه بهشت (باضافه عرش اعلي). بنابراين دانته بطور كلي 30 طبقه را از اول تا بآخر سفر خود طي مي‌كند. اصولا در سراسر اين كتاب، دو رقم 3 و 10 كه اولي مظهر «تثليت» مسيحي و دومي مظهر «واحد» مقياس يعني وحدت است اهميت خاص دارد. كتاب به سه جلد تقسيم شده، هر جلد 33 سروده دارد، هر سرود بصورت بندهاي سه بيتي تدوين شده، و از آنجا كه «بئاتريس يعني مظهر عشق پا به ميدان مي‌گذارد تا بآخر كتاب 33 سرود فاصله است و سفر آن جهاني دانته در عرض ده روز صورت مي‌گيرد»

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه

قسمت اول اين سفر در زير زمين، يعني در ظلمات طي مي‌شود. اين آن قسمتي از سفر است كه به «دوزخ» مربوط است، زيرا دوزخ دانته از زير قشر زمين شروع مي‌شود و به نقطه مركزي كره خاك پايان مي‌پذيرد كه در آنجا «شيطان»، فرمانرواي ديار رنج، مكان دارد و قلمرو عظيم خود را اداره مي‌كند. اين حفره عظيم كه دوزخ نام دارد، خانه ظلمت سرما و كينه و جهل و ترس و ضعف و زشتي يعني همه آن آثار شر است كه از جانب اهرمن مي‌آيد و باهرمن بازمي‌گردد. ولي آنچه با ماهيت دوزخ سرشته شده و در واقع تار و پود آن را ساخته است بي‌اميدي يعني محروميت ابدي از اميد است. تمام گناهان و گناهكاران روي بدين دوزخ دارند. هر قدر گناهي سنگين‌تر باشد صاحب آن پائين‌تر مي‌افتد، تا نوبت «يهودا» مي‌رسد كه از فرط سنگيني گناه در كام شيطان جاي دارد. در اين جهنم، گناهكاران بحسب انواع مختلف گناهان خود بدست انواع مختلف كيفرها و عقابها سپرده شده‌اند كه سخت‌ترين آنها ظلمات مطلق و سرماي ابدي طبقه نهم ، يعني آنجاست كه شيطان در وسط آن مكان دارد .اين ظلمات و سرما مظهر انكار كامل عواطف انساني و محبت و عشق از طرف گناهكاراني است كه بدين ورطه افتاده‌اند تا طبق قانون «تاوان» كه قانون كلي و اصلي جهنم دانته است مجازات بينند.

 

بدين ترتيب از لحاظ طبقه‌بندي كلي دوزخ دانته با ذوق ما بي‌شباهت نيست، با اين تفاوت مختصر كه دوزخ مسلمانان بجاي نه طبقه هفت طبقه دارد. ولي از نظر عذاب و كيفر بين او دو تفاوت بارزي وجود دارد، بدين معني كه درجهنم ما وسيله عذاب فقط آتش است، در صورتيكه در جهنم دانته آتش يكي از وسائل مختلف عذاب بيش نيست و تازه در رديف سخت‌ترين عذابهاي دوزخ نيز بشمار نمي‌رود.

 

در سراسر دوزخ هر كيفري مناسب با نوع جرم است و اين ارتباط گناه با مجازات و اشارت تمثيلي خاصي كه در اين موارد آورده شده از شاهكارهاي دانته در تدوين اين كتاب بشمار مي‌رود. چون در ترجمه حاضر در مقدمه هر سرود وجه اين ارتباط بطور ساده توضيح داده شده، در اينجا توضيح بيشتري در اين باره ضرورت ندارد.

 

طبقه‌بندي گناهان در دوزخ طبق نظريه فلسفي ارسطو صورت گرفته است كه گناهان را به «گناههاي افراط كاري» و «گناهان بدخواهي» تقسيم مي‌كند. گناههاي طبقه اول آنهائي هستند كه اگر جانب اعتدال نگاه داشته شود في نفسه جرم نيستند، ولي همين كه از اين حد تجاوز كنند و بصورت اساس زندگي درآيند جرم مي‌شوند. از اين قبيل است: غريزه جنسي، شكم پرستي، خست، اسراف، خشم و غضب. گناههاي طبقه دوم آنهائي هستند كه با سوء نيت و بقصد اضرار صورت مي‌گيرند و بدو دسته گناهان ناشي از زورگوئي و تعدي و گناهان ناشي از مكر و حيله تقسيم شده‌اند.

 

در اين طبقه از گناهان بدترين انواع گناه، گناه حيله و غدر است كه از گناه زورگوئي و تجاوز كاري نيز نابخشيدني‌تر است، زيرا دانته كه حتي گناه زنا را (در طبقه پنجم دوزخ) بدليل آنكه بخاطر عشق صورت گرفته است مستحق اغماض و تخفيف شمرده، و گناه زورگوئي و تعدي را در طبقات وسط جاي داده، گناه مكر و حيله را در آخرين طبقات دوزخ مكان داده است كه بايد ساكنين آنها سخت‌ترين عذابهاي جهنم را تحمل كنند.

 

بطور كلي پنج طبقه اول دوزخ كه «دوزخ عليا» ناميده مي‌شود و در آن گناهكاراني جاي دارند كه بار كمتري از خطا بر دوش گرفته‌اند خاص دوزخ‌ياني است كه بجرم گناهان افراط كاري و آزمندي بدوزخ رفته‌اند، و اينان عبارتند از : بي‌تكليفان(طبقه اول) ، شهوترانان(طبقه دوم)، شكم پرستان(طبقه سوم)، خسيسان و اسرافكاران(طبقه چهارم)، تندخويان(طبقه پنجم):

 

از طبقه ششم ، «دوزخ سفلي» آغاز مي‌شود كه شامل نوع دوم گناهان است كه قبلا شرح آن داده شد. اين گناهان بسيار سنگين‌تر از آن گناهان دسته اول‌اند، زيرا كه بجاي افراطكاري و بر اساس تجاوز و تعدي قرار دارند و با علم و بر بدي و بر اساس سو نيت صورت مي‌گيرند. اين نوع گناهكاران را در اصطلاح لاتين Ex Eleetione مي‌نامند و اينان در مقابل گناهكاران دسته اول قرار دارند كه گناهكاران Ex Passione هستند.

 

اين دسته گناهكاران «دوزخ سفلي» كه در درون حصارهاي شهر «ديته» يعني در مقر اصلي ابليس جاي دارند، خود بدو دسته تقسيم مي‌شوند كه عبارتند از: اهل خشونت و ارباب حيله. طبقات ششم و هفتم دوزخ خاص «متعديان و متجاوزين» است كه بنحوي از انحاء بحقوق خود يا ديگران يا خداوند تعدي كرده اما مكر و حيله اي بكار نبرده‌اند. اينان عبارتند از زنديقان (طبقه ششم)؛ راهزنان، شاهان ستمگر، خودكشي كنندگان،كفر گويان، اهل لواط، رباخواران (طبقه هفتم).

 

طبقات هشتم و نهم ، يعني سخت ترين طبقات دوزخ خاص اهل غدر و ريا است . در طبقه هشتم كه پيچيده‌ترين طبقات دوزخ است و شرح آن قريب يك ثلث از تمام «دوزخ» را شامل مي‌شود دسته‌اي از حيله‌گران جاي دارند كه گناهشان نسبت بدان دسته بعدي ساده‌تر است، و اينان عبارتند از‌: قوادان، ناموس دزدان، چاپلوسان، مال وقف خواران، غيبگويان، جادوگران، رشوه خواران، سوداگران نادرست، رياكاران، دزدان، رايزنان مزور، نفاق افكنان، جعالان.

 

طبقه نهم؛ يعني طبقه ظلمات و سرماي مطلق‌، خاص بدترين دسته از تمام دوزخيان يعني خيانتكاران است. اينان كساني هستند كه عواطف بشري را ناديده گرفته و پيوند محبت و اعتماد را كه بايد «وصل كننده» ابناء بشر باشد بريده و «فصل» كرده‌اند، بدين جهت جرم خيانت در دوزخ دانته سنگين‌ترين تمام جرم‌ها است. اين طبقه عبارتند از : خائنين باصل فرزندي و خويشاوندي، خائنين بوطن و هموطنان، خائنين باصول ميهمان داري، خائنين بوليمنعت‌‌ها، در مركز اين طبقه نهمين است كه شيطان اعظم، بزرگترين مظهر خيانت بولينعمت (خدا) جاي دارد و گناهكار شماره 2 دوزخ يعني يهودار كه بولينعمت خود (عيسي) خيانت كرد در كام اوست.

 

بعد از عبور از اين قسمت، دانته و ويرژيل در طول بدن شيطان يعني در طول پايه استوار گناه پائين مي‌روند تا دوزخ را ترك گويند و به سوي منزل دوم سفر خود براه افتند كه برزخ، يعني مرحله حد فاصل گناه و طهارت است، و آنگاه درآنجا خود را با آب پشيماني و توبه بشويند و با نيروي اميد دل قوي كنند و سبك پا، راه منزل سوم يعني فردوس (مظهر صفا و رستگاري) را در پيش گيرند.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

«كمدي الهي» در ادبيات جهان

 

در تاريخ هنر و ادب جهان، بعضي آثارند كه دنيا آنها را از شاهكارهاي مسلم نبوغ بشري بشمار آورده است. اينها بر خلاف آن دسته آثاري كه خاص يك عصر يا سرزمين معين‌اند و به همين جهت با گذشت زمان جلوه و فروغ خود را كما بيش از دست مي‌دهند، با مرور زمان تابنده‌تر و پرجلوه‌تر مي‌شوند، و هر قدر روزگار بيشتر مي‌گذرد عظمت و جلالي فزونتر پيدا مي‌كنند. «ونوس» ميلو و «موسي» ميكل آنژ و «ژوكوند» لئوناردوداوينچي و «ايلياد» همر و «جمهوريت» افلاطون و «شاهنامه» فردوسي و بسيار از پيسهاي شكسپير و «فاوست» گوته از اين قبيلند. «كمدي الهي» دانته نيز اثري است كه دنيا آنرا يكي از بزرگترين آثار قريحه بشري دانسته است .

  • Like 1
لینک به دیدگاه

مقدمه‌ای از كمدی الهی

 

در نيمه راه زندگي، يعني در 35 سالگي دانته خود رادر جنگلي تاريك سرگردان مي‌يابد، «زيرا راه راست را گم كرده است»در جستجوي راه نجات، نگران و انديشناك به پيرامون خويش مي‌نگرد و ناگهان در بالاي تپه‌اي پيش روي خود، نخستين انوار خورشيد را مي‌بيند كه نتوانسته است به‌جنگل تاريك رخنه كند. شب آدينه مقدس سال 1300، يعني پيش از شب عيد رستاخيز مسيح است، فصل بهار و طلوع آفتاب و عيد پاك، دانته را اميدوار مي‌كند، و وي بقصد خروج از جنگل مشتاقانه بسوي تپه براه مي‌افتد اما ناگهان سه حيوان درنده يك پلنگ يك شير و يك گرگ، يكي بعد از ديگري راه را بر او مي‌بندند، و بالاخره مادر گرگ آخري وادارش مي‌كند كه راه بازگشت بدرون جنگل را در در پيش گيرد اما در اين هنگام، كمكي غيبي بصورت ويرژيل شاعر بزرگ لاتين فرا مي‌رسد و ويرژيل پيشنهاد مي‌كند كه در اين راه راهنماي او باشد، منتها تذكر مي‌دهد كه چون دانته توانائي طي اين سر بالائي را بطور مستقيم ندارد، او را از راهي دورتر بدانجا خواهد برد. سپس توضيح مي‌دهد كه در قسمت اول و نيمي از قسمت دوم اين راه طولاني او خود راهنماي وي خواهد بود و از آن پس «كسي شايسته‌تر» او را راهنمائي خواهد كرد، دانته اين نظر را مي‌پذيرد و با او براه مي‌افتد، وبدين ترتيب سفر دوزخ را آغاز مي‌شود، اين سفر در شب جمعه هشتم آوريل سال 1300 صورت مي‌گيرد و تا آن وقت كه از دوزخ بيرون مي‌آيند 24 ساعت بطول مي‌انجامد، در آغاز سفر، ماه صورت بدر دارد دانته جامه فلورانسي بلندي بر تن كرده كه به زمين مي‌رسد و باديدن آن هموطنان دوزخي وي پي مي‌برند كه او اهل فلورانس است، اين خلاصه ظاهري سرود اول دوزخ است.

 

اما مفهوم واقعي آنچه گفته آمد، و زمينه اين سرود را كه مقدمه كلي تمام «كمدي الهي» و پيچيده‌ترين سرودهاي صدگانه اين كتاب است تشكيل مي‌دهد، چنين است:

 

دانته (مظهر نوع انسان) ناگهان بخود مي آيد و احساس مي‌كند كه خطاهاي زندگي گذشته وي، او را از راه راست (حقيقت) به‌ دور رانده و در جنگل تاريك «گناه و خطا» سرگردان كرده است. نظرش را در پي راه نجات ببالا مي‌دوزد و نخستين اشعه خورشيد (جمال و جلال خداوندي) را مي‌بيند كه بر دامنه تپه‌اي كوتاه (كوه سعادت ازلي) مي‌تابد. در خود احساس اميد مي‌كند و براه مي‌افتد تا خويش را از اين ظلمت خلاص كند و مستقيماً ببالاي تپه رود، اما تقريباً بلافاصله ، سه حيوان درنده : پلنگ (مظهر بدخواهي و حيله گري) ، شير(مظهر غرور و زورگوئي) ، ماده گرگ(مظهر آزمندي و افراطكاري) راه را بر او سد مي‌كنند، و كار بجائي مي‌رسد كه ماده گرگ او را به بازگشت بدرون جنگل ظلماني گناه وامي‌دارد(زيرا حدود قدرت ماده گرگ وسيعتر است، و تمام افراطكاريها را، از حرص مال، و مقام، و شهوتراني و غيره شامل مي‌شود.)

 

در اين حال يأس، كه او خود را بكلي گمشده و از دست رفته احساس مي‌كند، ناگهان شبح ويرژيل در برابر او نمودار مي‌شود. ويرژيل در كمدي الهي، مظهر عقل و خرد بشري است كه از آلايش هوسها و تمايلات نفساني پاك شده باشد.

 

ويرژيل بدو توضيح مي‌دهد كه وي از جانب بانوئي آسماني براي كمك بدو فرستاده شده . اين بانو ، كه در سرودهاي بعد وصفش خواهد آمد «بئاتريس» است كه مظهر بخشش و لطف الهي است، و در «دوزخ» روشن مي‌شود كه بدرون كمك او (عشق و صفاي الهي) ويرژيل (عقل انساني) در طي جاده ظلماني دوزخ (گناه) در مقابل موانع بزرگ عاجز مي ماند زيرا قدرت عقل و منطق بشري محدود به حدود معني است. ويرژيل بدو مي گويد كه بايد وي را ببالاي تپه ببرد، اما چون او هنوز آماده طي اين راه بطور مستقيم نيست، بايد مسيري دورتر را در پيش گيرد كه از جهنم (مرحله اعتراف بگناهكاري) و برزخ (مرحله ترك گناه) مي‌گذرد تا به تپه سعادت ازلي و بعد به فروغ خداوندي مي‌رسد. اما كمك ويرژيل در اين راه محدود به جهنم و قسمتي از برزخ است. يعني تا آنجا كه عقل و منطق انساني بتنهايي پيش مي‌تواند رفت، و از آن پس راهنمايي دانته با بئاتريس (مظهر عشق) خواهد بود.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

نگاهی به سفر «دوزخ»

 

سفر «دوزخ» دانته جالب‌ترين قسمت از قسمتهاي سه گانه اين سفر او بدنياي ديگر است، زيرا از آن يكنواختي دو قسمت ديگر سفر برزخ و بهشت كه گاه خواننده را خسته مي‌كند عاري است ، بدين جهت از آغاز انتشار «كمدي الهي» هميشه كتاب «دوزخ» آن بيش از دو كتاب ديگر مورد توجه و علاقه خوانندگان بوده و بهمين جهت اين قسمت بتنهائي چندين برابر مجموع هر دو قسمت ديگر مورد ترجمه و نقل و تفسير و اقتباس قرار گرفته و بيش از آن هر دو ديگر توجه هنرمندان و محققين و خواص و عوام را بخود جلب كرده است، و اين نظير همان ترجيحي است كه عموماً براي قسمت اول «فاوست» گوته نسبت به قسمت دوم آن قائل شده‌اند، زيرا در نيمه اول مثل اين است كه هميشه «شيطان» و «گناه» براي ابناء بشر جاذبه‌اي فراوانتر داشته‌اند.

 

اين سفر دوزخ دانته پر است از اشارات و تمثيلاتي كه نظير آنها را بصورتي بارز در اشعار حافظ ما مي‌توان يافت، و اصولاً از لحاظ كناياتي كه درباره انسان و گناه و عقل و عشق و رستگاري و غيره در «كمدي الهي» بكار رفته و شباهت عجيبي بين حافظ و دانته وجود دارد. سفر «دوزخ » را صرفنظر از حوادث ظاهري آن مي‌توان چنين خلاصه كرد:

 

دانته (مظهر نوع بشر) كه در شاهراه زندگي سرگرم حركت است در نيمه اين راه ناگهان خود را در جنگلي تاريك و موحش مي يابد(ظلمت خطا و گناهكاري) . احساس مي‌كند كه بي‌آنكه خود متوجه شده باشد از جاده بدور افتاده راه راست را گم كرده است. اين آن وقتي است كه آدمي چشم باز مي‌كند و ناگهان خود را غرق در خطاها و آلودگيها مي‌بيند. در اين جنگل تار كه از هيچ جانب فروغ خورشيد (آرامش و پاكي) بدان رخته نمي‌تواند كرد دانته خود را سخت پريشان و نوميد مي‌يابد. در جستجوي راه نجات باطراف مي‌نگرد و به زبان حال مي‌گويد كه:

 

در اين شب سياهم ، گم گشت راه مقصود

 

از گوشه‌اي برون آي، اي كوكب هدايت!

 

و در اين حال كه «سبكباران ساحلها» از اين گمگشته «درياي هائل» خبر ندارند، وي ناگهان در پيش روي خويش ولي در فاصله‌اي دور دامنه تپه‌اي را مي‌بيند كه با فروغ مهر جهانتاب روشن شده. اين تپه كوه سعادت و رستگاري و اين فروغ، فروغ صفاي الهي است. گمشده نوميد، مشتاقانه روي بدان مي‌آورد تا خود را از وادي ظلمت بسر منزل روشني رساند، اما ناگهان پلنگي و بعد ماده شيري و بعد گرگي راه را بر او مي‌بندند. اين سه حيوان مظهر اميال و شهوات نفساني هستند كه هميشه آدمي را از نيل به معنويات باز مي‌دارد و راه علو و طهارت را بر روح او مي‌بندد. آزمندي، هوسراني، خشونت، زورگوئي و تعدي، حيله و ريا، دروغ و خيانتكاري، در قالب اين حيوانات درنده او را كه هواي رفتن ببالاي تپه پرفروغ را دارد قدم به قدم بعقب باز مي‌گردانند (زيرا وي هنوز شهامت «جهاد با نفس» را ندارد) و كار بجائي مي‌كشد كه گناهكار گمگشته بناچار راه بازگشت بدورن وادي ظلمت را در پيش مي‌گيرد. اما در آن لحظه‌اي كه نزديك است يكسره دست از اميد بشويد نجات غيبي بياريش مي‌آيد. اين «نجات» پيرو مرشدي است كه بايد خضر راه گمشدگان شود و در اين جا بصورت يك شاعر بزرگ دور كهن يعني «ويرژيل» تجلي مي‌كند. ويرژيل در «دوزخ» مظهر عقل و منطق بشري است كه از آلايش هوي‌ها و هوسها پاك شده است و اين عقل انساني به گناهكار نوميد پريشان و گمگشته هي مي‌زند كه خود را بدست ظلمت نسپارد و پاي طلب فرا نكشد، و او را قويدل مي‌كند كه در اين راه راهنماي وي خواهد بود، منتها بوي مي‌فهماند كه تا از بوته آزمايش بي‌غش بيرون نيايد و تا وقتي كه از وادي گناه نگذشته و بسر منزل پشيماني نرسيده باشد از كوه رستگاري بالا نمي‌تواند رفت، و براي اينكار بايد خود را از راهي دورتر و پر پيچ و خم‌تر بدان كوهستان پرفروغ كه مطلوب اوست برساند، زيرا :

 

نظر پاك تواند رخ جانان ديدن

 

كه در آئينه نظر جز بصفا نتوان كرد!

 

آنوقت عقل بشر دست اين گناهكار پريشان را مي‌گيرد و او را نخست از وادي ظلماني گناه و عصيان (دوزخ) و بعد از سرمنزل توبه و پشيماني (برزخ) مي‌گذراند و عاقبت به سر منزل سعادت اين جهاني (بهشت زميني) مي‌رساند. آنگاه او را بدست راهنمائي شايسته‌تر و تواناتر از خود بئاتريس (مظهر عشق و صفاي الهي) مي‌سپارد تا وي از بهشت زميني به بهشت آسمانيش برد كه مظهر تجرد و صفاي مطلق است اين «انتقال اختيارات» براي ويرژيل ضروري است، زيرا عقل و منطق انساني فقط تا آن حد كه سعادت زميني را براي بشر تامين كند پيش مي‌تواند رفت و از آن بس اين بالا روي بايد بدست «عشق» صورت گيرد، زيرا «حريم عشق را در درگه بسي بالاتر از عقل است».

 

بدين ترتيب دانته راه سفري پيش مي‌گيرد كه در آن بايد بسيار ناديده‌ها ببيند و اين سفر را به راهنمائي «خضر راهي» انجام مي‌دهد كه خود مسيحي نيست، اما:

 

گر پير مغان مرشد ما شد چه تفاوت

 

در هيچ سري نيست، كه سري زخدا نيست!

 

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه

چنين سفري كار هر كس نيست، بهمين جهت از زمان مسيح تا آن وقت هيچ كس بجز مسيح نتوانسته است پا بدوزخ نهد و از آنجا بسلامت باز گردد، ولي ؛

 

فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد

 

ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مي‌كرد

 

در اين «ديار ظلمت» دانته همراه با ويرژيل از منزلي به منزلي و از طبقه‌اي به طبقه‌اي مي‌رود .

 

دسته‌هاي مختلف گناهكاران را از نظر مي‌گذراند و ناظر عذابهائي مي‌شود كه گاه از فرط ترحم اشك در ديده او مي‌آورد و گاه از وحشت مو بر تنش راست مي‌كند. اما هر قدر اين ظلمتكده فروتر مي‌رود، نسبت به گناه اغماض كمتر و سنگدلي بيشتري احساس مي‌كند، تا آنكه خود در طبقه آخر دوزخ گناهكاري را شكنجه مي‌دهد، زيرا حس بخشش در برابر گناه، ضعفي است كه مانع جدائي دل از گناهكاري مي‌شود.

 

اين دوزخ دانته شاهكاري است از تمثيل و استعاره، و در سراسر آن هيچ نكته‌اي نيست كه از آن مفهوم معنوي خاص و عميقي مراد نباشد. دسته‌هاي گناهكاران، هر يك بنوع خاصي كيفر مي‌بينند كه متناسب با نوع گناه ايشان است، و اين انواع عذاب و كيفر كه در مقدمه و حواشي هر سرود از كتاب حاضر بحد كافي درباره ارتباط آن با گناه و مفهوم تمثيلي و فلسفي آن توضيح داده شده بسيار متعدد و متنوع است: محروميت جاوداني از اميد، طوفان ابدي ، گنداب و لجن زار ، باران آتش، ماران و افعيان، ابليسان تازيانه بر دست، سگان درنده، مرغان شوم ، قطران گداخته، بيماريها و زخمهاي گوناگون، و سرماي طاقت فرسا، و همه جا ديوان و عفريتان و شياطين، و در آخر كار شيطان اعظم كه فرمانرواي كل دوزخ است و از اقامتگاه خود در نقطه مركزي كره زمين اين كشور عظيم ظلمات را اداره مي‌كند، همه از مختصات اين دوزخي هستند كه دانته در سفري بيست و چهار ساعتي كه آنرا «شبان‌روز جاوداني عالم ادب» ناميده‌اند سراسر آنرا طي مي‌كند و در همه جاي آن تناقض مشخص «خير» و «شر» ، بيش از هر چير نظريه اورمزد و اهريمن آئين كهن ما را بياد مي‌آورد.

 

در ‌آغاز سفر، يكي از زادگان اهرمن كه پاسدار بزرگ دوزخ است او را وسوسه مي‌كند كه به درون جنگل خطا بازگردد و بيهوده بدين سفر نرود ولي دانته گوش بصداي دل خويش مي‌دهد كه:

 

در راه عشق وسوسه اهرمن بسي است

 

پيش آي و گوش دل به پيام سروش كن

 

و او همراه اين سروش پا بدان جا مي‌گذارد كه بر دروازه‌اش نوشته است: «اي آنكه پا از اين در بدرون مي‌گذاري، دست از هر اميدي بشوي»

 

در اين خانه گناه، گناهكاران قدم بقدم با اين مسافر تازه وارد دنياي زندگان، راز دل مي‌گويند و همه بر حال زار خود مي‌گريند و شكايت پيش او مي‌آورند. بسيار مي‌شود كه گناهكاري بجرم گناهي كيفر مي‌بيند كه در اختيار او نبوده است، ولي در اين موارد شايد دانته را آن بي‌پروائي و قلندري نيست كه مثل حافظ ما راز ناگفته اين دوزخيان بخت برگشته را بر زبان آورده و بگويد:

 

گناه اگر چه نبود اختيار ما، حافظ ؛

 

تو در طريق ادب كوش و گو گناه من است!

 

در اين دوزخ تار، همه جا ويرژيل ( عقل انساني) بر موانع و مشكلات غلبه مي‌كند، جز در يكجا كه شيطانها راه را بر او و بر آنكس كه همراه دارد مي‌بندند و در برابرش سنگربندي مي‌كنند تا از همان راه كه آمده بود بازش گردانند. اين جاست كه دانته احساس مي‌كند كه عقل و منطق آدمي را دامنه قدرت محدود است و آنجا كه پاي خطاكاري واقعي به ميان آمد سخن عقل مسموع نمي‌افتد، و درين موقع است كه كمكي بصورت فرشته نجات از آسمان مي‌رسد و دروازه شهر شيطان را بروي مسافران مي‌گشايد. اين كمك مظهر عشق است، زيرا از طرف «بئاتريس» بياري دانته فرستاده شده است. و درينجا شاعر پي مي‌برد كه :

 

دل چو از پير خرد نقد معاني مي‌جست

 

عشق مي‌گفت بشرح آنچه بر او مشكل بود!

 

در اين سفر، دانته توجه خاصي به رياكاران و مزوران نشان مي‌دهد كه از پاپ گرفته تا ساير «ازرق لباسان دل سيه» در آن جرگه‌اند. عذاب اينان عذابي بس سنگين است كه هيچ ترحمي را بر نمي‌انگيزد، زيرا براي دانته چون براي حافظ ما گناه ريا و تزوير بخشودني نيست، و اين جاست كه او نيز بديدار عذاب روحاني نمايان و ظاحرالصلاحان آلوده دامان بزبان حال مي‌گويد:

 

گوئيا باور نمي‌دارند روز داوري

 

كاين همه قلب و دغل در كار داور مي‌كنند!

 

و بالاخره پس از طي نه طبقه دوزخ، اين مسافر ديار ظلمت كه از گناهي به گناه دگر رفته با دلي كه ديگر در برابر گناه احساس ضعف و سستي نمي‌كند، در همراهي آن كس كه در اين «ظلمات» خضر راه او بوده پاي از دوزخ بيرون مي‌نهد تا كفي آب از جويبار فراموشي بنوشد و از دنياي ظلمت و عدم وارد برزخ كه منزل مقدماتي دنياي عشق است شود و بگويد:

 

ما بدين در نه پي حشمت و جا آمده‌ايم

 

از بد حادثه اينجا به پناه آمده‌ايم

 

رهرو منزل عشقيم و ز سر حد عدم

 

تا باقليم وجود اين همه راه آمده‌ايم!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دانته آليگيری

 

برخي از بزرگان بسرزمين معيني تعلق دارند؛ برخي هستند كه دامنه نفوذشان از سرزمين خودشان تجاوز مي‌كند و سراسر عصر و دوره ايرا شامل مي‌شود؛ بزرگان معدودي نيز هستند كه پا از عصر و دوران خود فراتر مي‌گذارند و بر تاريخ جهان يعني بر سراسر قرون بعد از خود سايه مي‌افكنند. از اين بزرگان در همه رشته‌هاي علم و ادب و فكر و هنر و سياست و غيره، مي‌توان يافت، و شك نيست كه در عالم ادب «دانته» يكي از اين كسان است .

 

تقريباً تمام محققين عالم ادب مغرب زمين دانته را يكي از سه شاعري شمرده‌اند كه «اعظم شعراي تاريخ جهان» لقب دارند.

 

بديهي است مقام «اعظم شعراي ايتاليا» براي دانته بقدري مسلم و محرز است كه هيچ كس تاكنون در اين‌باره ترديدي نكرده است. دانته درا يتاليا مقامي دارد كه به احتمال قوي نظير آنرا هيچ شاعر ديگر در هيچ كشور ديگر ندارد، زيرا در ايران ما اين مقام ميان فردوسي و نظامي و سعدي و حافظ مشترك است، و در اروپا نيز، گوته در آلمان، ولتر و هوگو در فرانسه، كالدرون در اسپانيا، كامونيس در پرتقال و پوشكين در روسيه با همه عظمت خود اين اولويت مسلم را كه دانته در ايتاليا دارد ندارند. فقط مقام شكسپير را در انگلستان مي‌توان با مقام دانته در ايتاليا برابر نهاد، با اين تفاوت كه نام دانته در ايتاليا با يكنوع «تقدس» روحاني درآميخته كه شكسپير فاقد آنست، و از اين حيث دانته را مي‌توان در كنار لسان الغيب ما جاي داد.

 

چنانكه گفت شد تاكنون در اروپا سه نفر از شعراي جهان «اعظم شعراي تاريخ بشر» محسوب شده‌اند كه عبارتند از: همر، دانته و شكسپير، و بيست سال پيش كه مراسم هزاره فردوسي در جهان برپا مي‌شد، غالباً اظهار عقيده گرديد كه فردوسي نيز يكي ازين جمع است وبايد از لحاظ تاريخ نيز دومين محسوب شود تا اين چهار شاعر «اركان اربعه» ادب جهان باشند.

 

دانشمند محترم آقاي مينوي در شرح جامعي كه چند سال قبل درباره دانته نوشته‌اند در اين مورد نظر محققين اروپائي را بتفصيل تشريح كرده‌اند: «اروپائيان سه نفر از شعرا را در طبقه اول، و راس شعراي بشر قرار مي‌دهند، كه هميروس و دانته و شكسپير باشند، و ملاك ايشان اينست كه اين سه نفر از تمام عطايا و قوي و ملكات مخصوص شاعر بحد اعلي بهره‌ور بوده‌اند؛ و هر يك از ايشان عرصه بسيار وسيعي از علايق و احساسات و مميزات تمامي نوع بشر را ميدان جولان افكار خود و موضوع منظومات و نمايشها و اشعار خود قرار داده است. دانته از حيث سهولت الفاظ و سادگي كلام، از حيث افسونگري و گيرندگي سخن و سحر بيان براي عموم آدميان و از حيث تنوع معاني بپاي آن دو شاعر ديگر نمي‌رسد، و آن لذت دائمي كه اشعار هوميروس و شكسپير بخواننده و شنونده مي‌دهد در شعر دانته كمتر است. از حيث جز آلت و استحكام و قوت عبارت، و از حيث عمق فكر و قوه پي بردن به كنه صفات بشر و رسيدن به غور زندگاني، دانته با آن دو نفر برابر است. ولي چيزهائي هم هست كه دانته در آنها از آن دو شاعر بالاتر است: از جمله اينكه دامنه موضوعات و عرصه جولانگاه افكارش وسيع‌تر است، و مجموعه كمالات و مميزات انساني، بعلاوه طبيعت و گذشته و حال آينده همه را بيشتر از آن دو نفر ديگر مطمح نظر قرار مي‌دهد و توجه او به معارف بشري و جمع كردن و وفق دادن بين آنها ، و اشتياق او به اينكه جامعه بشري بطور كلي تمام هم وسعي خود را متحداً مصروف سير در راه كمال بنمايد مافوق توجه و اشتياق سايرين است، و بهمين جهت است كه اوگوست كنت فيلسوف بزرگ فرانسه گفته است كه «كتاب كمدي الهي دانته حماسه بي مثل و مانندي است و هنوز هم بلندترين درجه فرو جلال هنر و صنعت انساني همين است.»

 

شاخصيت دانته در عالم ادب بقدري است كه حتي مقام گوته آلمان را كه بي‌شك از عجيب‌ترين نوابع تاريخ بشر است با او برابر ننهاده‌اند. ميان شكسپير و دانته نيز اين تفاوت هست كه شكسپير اثري كه به تنهائي با «كمدي الهي» دانته قابل قياس باشد ندارد، و برابري اين‌دو، وقتي است كه مجموعه آثار شكسپير را كه از افتخارات عالم انساني است با «كمدي الهي» دانته در ترازوي سنجش گذارند.

 

از نظر غربيان، مقام دانته چنان بلند است كه غالباً پايان دوران قرون وسطي را زماني مي‌شمارند كه «كمدي الهي» اين شاعر نوشته شد، زيرا معتقدند كه در واقع با اين اثر عصر جهالت و ظلمت بپايان رسيد و دوره فروغ رنسانس آغاز شد.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

آثار دانته

 

بجز«كمدي الهي» كه شاه اثر دانته است، وي چندين اثر منظوم و منثور ديگر دارد كه بعضي از آنها به لاتيني و بعضي ديگر به ايتاليائي نوشته شده. اسامي آنها بدين قرار است :

 

«زندگاني نو» Vita Nuova ، بايتاليائي، شامل نغمه‌هاي عاشقانه‌اي كه دانته قسمتي از آنها را بخاطر بئاتريس و قسمتي ديگر را براي زنان ديگري كه شاعر با آنها در دوراني كه بقول خود «راه راست را گم كرده بود «سر و سري داشته، سروده است. قسمتي از اين كتاب نيز به نثر نوشته شده.

 

«ضيافت »Convivio ، بايتاليائي، مجموعه‌اي فلسفي شامل شرح و تفسير الهيات، ادبيات، فلسفه و اخلاق، بصورت درسهائي براي عامه، كه دانته ظاهراً آنها را در يك سلسله ضيافتهاي فلسفي بيان مي‌كند، و در حقيقت اين كتاب بر زمينه ضيافت افلاطون تنظيم شده است . وي در نظر داشت اين كتاب را بر پانزده فصل تقسيم كند، ولي بيش از چهار فصل از آنرا ننوشت و كتاب ناقص ماند.

 

«سلطنت» De Monarchia، به لاتيني، اثري به نثر، كه بر اساس فكر «حكومت واحد جهاني» مركب از تمام كشورهاي جهان و تحت حكومت يك پادشاه واحد تنظيم شده است .نظريه كتاب اينست كه بايد دنيا يك پادشاه دنيوي واحد (كه جانشين امپراتوران روم باشد) و يك راهنماي معنوي واحد (پاپ) داشته باشد.

 

آهنگها Le Rime، بايتاليائي ، شامل اشعاري بسيار قوي و محكم، كه شاعر آنها را «سنگي» ناميده، زيرا درباره زن ناشناسي سروده شده كه بقول دانته دلش از سنگ بوده است.

 

دو اثر لاتيني ديگر بنام Eclogae و Epistolae و يك اثر لاتيني مربوط بآب و زمين به نام Question de aqua ET Terra از او باقي مانده، كه اهميت كمتري دارند. ولي تمام اين آثار دانته، كه آنها را «آثار صغير» او (Opera minori) مي‌نامند، بطوري تحت الشعاع عظمت «كمدي الهي» قرار گرفته‌اند كه عادتاً از دانته فقط بعنوان «شاعر كمدي الهي» نام برده مي‌شود.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...
AM 00 : 1

Hour
Minutes
AM PM
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12