.Godfather. 1441 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۸۸ برگرفته از موسسه مطالعات ایران و اوراسیا منبع اصلی و نویسنده : لئونيد ايواشوف، رئيس آكادمي مسايل ژئوپلتيكي روسيه، روزنامة «ساوييتسكايا راسييا» مقدمه مقامات و مسئولين بلندپايه آمريكايي طي ماههاي اخير شمار سفرهاي خود را به گسترة اوراسيايي به نحو قابل ملاحظهاي افزايش دادهاند. چندي پيش شخص باراك اوباما، رئيسجمهور امريكا سفري به روسيه داشت و اخيراً نيز شاهد سفرهاي هيلاري كلينتون، وزير امور خارجه و رابرت گيتس، وزير دفاع اين كشور به روسيه و ساير كشورهاي منطقه هستيم و اين در حالي است كه مقامات درجه پائينتر امريكايي طي اين مدت به تكرار به به مسكو و ساير پايتختهاي منطقه سفر داشته و ملاقاتهايي را با مقامات اين كشور ترتيب دادهاند. در اين ميان، سئوال اين است كه چه چيز آمريكاييها را از كشور خود خارج كرده و به چنين سفرهاي متراكمي به كشورها و قارههاي ديگر وادار ميكند؟ لینک به دیدگاه
.Godfather. 1441 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۸۸ تحولات عرصة بينالملل و چالشهاي امريكا مرور تحولات در عرصة بينالمللي حاكي از تغييرات آشكارِ اصاما و اساسي در اين عرصه است. طي اين تحولات، در سلسله مراتب فاعلانِ روندهاي تاريخيِ جهاني تغييرات محسوسي صورت گرفته و در حال انجام است. هرچند به ظاهر، كشورهاي غربي مقام و منزلت خود را به عنوان نظريهپرداز و طراح جهانيِ سرنوشت بشريت همچنان حفظ كردهاند، اما واقع امر گواه جاري بودن روند ديگري است. كشورها و نظامهايي سياسي در برابر اين يكتازي و يكجانبهگرايي قيام كرده و تصريح كردهاند كه نميخواهند مطابق با الگوهايي كه غرب و آمريكا براي آنها تدوين ميكند، رفتار كنند. به باور اين شمار از كشورها، استانداردهاي زندگي غربي بشريت را به بنبست كشانده و اسباب بيتعادلي روابط انسانها با يكديگر و حتي با طبيعت شده است. فرمانروايي اليگارشي مالي و شركتهاي فرامليتي در اقتصاد و سياست جهاني، معناي زندگي انسان را تغيير داده و تا سطح ابتدايي مصرف تنزل داده است. بعد از فروپاشي شوروي، غرب دچار شور و شوق آزادي كامل رفتار شد و سعي كرد انحصار خود را بر همه ابعاد زندگي انساني برقرار كند. حتي در اين فضا زور نظامي و استفاده از اين حربه، به ابزار اساسي و معمول براي دستيابي به اهداف تلقي شد. در اين بين، برخلاف روسية امروز، تمام جهان نميخواهد به رسم و الگوي آمريكايي زندگي كرده و رفتار كند. نه تنها كشورها، بلكه تمدنهاي نيرومند شرقي و به خصوص تمدن چيني و هندي، وارد صحنه جهاني شده و واقع امر نيز آن است كه تنها اين تمدنها ميتوانند با اليگارشي مالي، شركتهاي فرامليتي و تمام ابعاد ديگر سياست غرب مقابله كنند. اين تمدنها و نيز جهان اسلام كه به تدريج در حال تقويت و تثبيت موقعيت خود در روندهاي جهاني هستند، همراه با آمريكاي مركزي و جنوبي قادرند راه جديد توسعه بشريت و فلسفه و معناي جديد زندگي انسان را پيشنهاد كنند. نكتة حائز تأمل در اين ميان اينكه، اروپا نيز نشان داده كه نميخواهد در مسير انتحاري آمريكا حركت كند. آمريكاييها به اين درك رسيدهاند كه سلطه جهاني آنها در حال افول است. لذا، آنها سراسيمه به دنبال يافتن راههايي براي متوقف كردن اين روند و احياء موقعيت هژموني خود هستند. در اين زمينه، هماكنون در محافل سياسي و پژوهشي آمريكا دو گرايش اساسي مشاهده ميشود؛ - حفظ موقعيت قدرت برتر جهاني به هر بهاء ممكن حتي با كاربست زور نظامي، - آمادگي براي «بقاء وجودي» در جهان چند قطبي. اما چرا «بقاي وجودي»؟ قرن بيست و يكم، نه قرن دولتها، ملتها و حتي امپراطوريها، بلكه هزارة تمدنهاي قومي – فرهنگي خواهد بود و مهم اينكه ايالات متحده چنين پديدهاي نيست. بر همين اساس است كه پاتريك پيوكانن كه مشاور دو رئيس جمهور آمريكا بوده، در كتاب «مرگ غرب» تجزيه ايالات متحده به سه كشور مستقل تا سال 2025 را پيشبيني كرده است. لذا، طبيعي است كه در ايالات متحده گرايش اول هواخواه بيشتري داشته باشد و توسل به زور نظامي عليه صربستان، عراق و افغانستان اين واقعيت را به خوبي به نمايش گذاشته است. اما پرواضح آن است كه همه مسايل نميتوانند از طريق كاربرد زور و بمبارانها حل شوند. لینک به دیدگاه
.Godfather. 1441 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۸۸ براي مثال، چطور ميتوان روسيه و اروپا را در راستاي راهبرد آمريكايي حفظ كرد؟ با درنظرداشتِ اين عدم امكان بود كه در دورة رياست جمهوري كلينتون «راهبرد جلب» طراحي شد كه كنه آن بر اين مبنا بود كه؛ «بايد يك مسأله مفيد براي منافع ايالات متحده شناسايي و ايجاد كرد و سپس متحدان و شركا را به حل و فصل اين مسأله جلب كرد. ميتوان بخش عمدهاي از هزينههاي دستيابي به اين منفعت را نيز به دوش آنها گذاشت». در اين ميان، مبارزه با تروريسم بين المللي، بارزترين نمونه از اين رويكرد است كه در شرايط فعلي در دستور واشنگتن قرار دارد. با اين وجود، روندها نشان ميدهد كه سياست امريكا در اين خصوص با چالشها و شكستهايي توأم بوده است. اروپاييها متوجه شدهاند كه بازيِ مبارزه با تروريسم به ضرر آنهاست، لذا نشان دادهاند كه نميخواهند در عراق و افغانستان براي پيشبرد منافع آمريكا بجنگند. آمريكاييها از اين نظر در روابط با روسيه مشكلي ندارند، زيرا سياستمداران روس بيش از اروپاييها حاضرند با آمريكا سازش كنند. آنها به هواپيماهاي جنگي ناتو اجازه دادهاند به صورت كنترل نشده و بدون پرداخت وجهي در حريم هوايي روسيه پرواز كرده و اقدام به نقل و انتقالات نظامي كنند. همچنين اجازه داده شده تا پايگاههاي آمريكا در فضاي سازمان پيمان امنيت دستهجمعي از جمله در آسياي مركزي (قرقيزستان) مستقر شوند و حتي برنامه كاهش نيروهاي هستهاي راهبردي روسيه طراحي شده است. افزون بر اين، همان طور كه در گزارش مؤسسة «رند» كه بنا به سفارش پنتاگون و در ژوئية 2009 منتشر شده، آمده؛ «اصلاحات نظامي در روسيه در جريان است كه پس از آن اين كشور حريف امريكا نخواهد شد... اگر اصلاحات نيروهاي مسلح روسيه با موفقيت اجرا شود، ساختار اين نيروها تنها مناسب جنگهاي كوچكِ محلي و نه مناقشات بزرگ خواهد بود». به عبارت ديگر، تأكيد اين گزارش بر اين است كه نيروهاي مسلح روسيه پس از انجام اصلاحات، فقط براي جنگ پيروزمندانه با كشورهايي چون گرجستان و ليختنشتاين مناسب خواهد بود. نمود ديگري از سازش مسكو با واشنگتن اين است كه نخبگان سياسي روس در برابر اظهارات بايدن مبني بر اينكه «روسيه تضعيف شده و تابع ايالات متحده خواهد شد» و دعوت وي از روماني براي مساعدت در فرآگرد عضويت اكراين، گرجستان و مولداوي در ناتو، رفتاري كاملاً مسامحهآميز از خود نشان دادند. لینک به دیدگاه
.Godfather. 1441 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۸۸ نخبگان سياست خارجي روسيه؛ «سگهاي حياط خلوت بايدن و اوباما» كرملين هنوز در حظّ سفر «تاريخي» اوباما به روسيه و جاري شدن موضوع بازسازي روابط با آمريكا است و اين در حالي است كه اروپاي غربي نشان داده كه نميخواهد در راستاي سياست آمريكا حركت كند و در حال فاصلهگيري از واشنگتن است. اروپاييها فضاي اقتصادي خود را ايجاد ميكنند، به هماهنگي سياست خارجي خود ميپردازند و نميخواهند كه گرجستان و اكراين به عضويت ناتو درآيند. در اين راستا، قرار است پايگاههاي نظامي آمريكا از آلمان به مناطق ديگر منتقل شوند. اروپا نميخواهد با ايران مناقشه داشته باشد و از جانب موشكهاي ايران و كره شمالي احساس خطر نميكند. در اين شرايط ممكن است كار به جايي برسد كه اروپاييها كاملاً خودمختار شوند و آمريكاييها در رويارويي خود با شرق، جهان اسلام و هوگو چاوز هيچ متحدي نداشته باشند. اما آنها نميتوانند به تنهايي رهبري جهاني خود را حفظ كنند. و حالا واشنگتن تلاش زيادي ميكند كه اروپا را از آغوش تنگ خود آزاد نكند و از تبديل شدن آن به رقيب ايالات متحده ممانعت به عمل آورد. سناريوي آمريكايي در اين زمينه ميتواند به اين صورت تعبير شود؛ - تقسيم اروپا از طريق تابع خود كردن قسمت ضعيف آن (كشورهاي سوسياليستي سابق، كشورهاي بالتيك و بازماندههاي يوگسلاوي سابق) به خود - حفظ و تقويت حضور نظامي خود در اروپا از طريق دامن زدن به تهديدات و خطرات جديد (در غير اين صورت نميتوان استقرار پايگاههاي جديد در اين قاره را توجيه كرد) - جلب اقمار آمريكا به ساختارهاي اروپايي و حمايت از سياستمداران كشورهاي اروپايي، ناتو و اتحاديه اروپا كه به آمريكا وفادار هستند (مثلاً، انتصاب توني بلر به مقام رئيس جمهور اتحاديه اروپا) - جلب اروپاييها به ماجراجوييهاي خود به بهانه «نگراني جامعة بينالملل». از اين نظر جغرافياي سفر اخير بايدن به اروپا كه شامل چك، لهستان و روماني بود، جالب توجه است. چرا كه جغرافياي جديد استقرار پايگاههاي آمريكايي كه او پيشنهاد كرده شامل همين كشورها به اضافه بلغارستان است. آمريكاييها به منظور جلب حمايت كشورهاي مختلف از ماجراجويي خود از جمله در موضوع سپر موشكي حتي حاضرند، از عامل روسي نيز استفاده و به تعبيري سوء استفاده كنند. آنها ادعا ميكنند كه چون روسيه طرح پدافند ضدموشكي اروپايي را پيشنهاد كرده و حاضر است در آن شركت كند، لذا وجود خطر ايراني را به رسميت شناخته است. از سوي ديگر، در حالي كه مسكو امتناع آمريكا از استقرار منطقة سوم سپر ضدموشكي خود در چك و لهستان را جشن گرفت، آمريكاييها سامانه مؤثرتر و كمهزينهتر ضدموشكي اروپايي را طراحي و اعلام كردند. آيا كرملين واقعاً از اين برنامهها اطلاعي نداشت؟ لینک به دیدگاه
.Godfather. 1441 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۸۸ آمريكاييها پيشنهادهاي مسكو را درباره استفاده از سايتهاي راداري گابالا و آرماوير قبول كردند، اما برنامههاي ديگر خود را لغو نكردند. با اين ملاحظه، ميتوان مدعي شد كه راهبرد جلب روسيه به مدار برنامههاي آمريكايي با موفقيت تمام اجرا شده است. روسيه به امور افغانستان كشانده شده كه اين امر با تعجب چين، جهان اسلام و جامعه كشورهاي همسود روبرو شده است. در اين ميان، جلب روسيه به برنامههاي ضدموشكي باعث افزايش سوءظن چين، ايران و اروپا خواهد شد. جامعه اروپايي به طرح پرهزينه و بيفايده ضدموشكي آمريكا بيش از اين علاقهمند نيست. آنها ميخواهند هر چه زودتر از مرداب بحران مالي آمريكا بيرون بيايند و براي خود مواد خام لازم و بازارهاي فروش پيدا كنند. همچنين بايد اقتصاد اعضاي جديد اتحاديه اروپا را تأمين كنند كه روبهروي اروپاي غربي نشسته، اما به نفع آمريكا بازي ميكنند. هر فرد آگاه اروپايي نيز ميفهمد كه برنامههاي موشكي ايران، وسيله ضروري دفاعي در برابر پتانسيل موشكي و هستهاي اسراييل و جنگهاي امريكايي شبيه به جنگ عراق است. اما ذكر اين مسايل و نيز ذكر پيشنهاد ايران مبني بر ايجاد منطقه عاري از سلاح هاي هستهاي در خاورميانه بزرگ، براي ديپلماسي روسي ممنوع است. سياست خارجي كرملين در خدمت منافع آمريكا و اسراييل است كه اين موضوع روسيه را نه تنها از متحدان، بلكه از شركاي عادي نيز محروم ميكند. انگليسيها در زمان خود به توني بلر لقب تمسخرآميز «سگ كوچك بوش» را داده بودند. «نخبگان» سياست خارجي روسيه را هم ميتوان «سگهاي حياط خلوت بايدن و اوباما» (معلوم نيست آنجا چه كسي نفوذ بيشتري دارد) دانست. چه چيزي باعث اين رفتار ديپلماتيك روسي ميشود؟ آيا آنها دانش و تجربه كافي ندارند؟ در روسيه هزاران ديپلمات، تحليلگر و كارشناس مسايل ژئوپلتيك جهاني و منطقهاي وجود دارد، اما اين كارشناسان به عنوان مشاور مورد استفاده قرار نميگيرند. در همين راستا، ميتوان به چند علت مهم شكستهاي سياست خارجي روسيه اشاره كرد؛ اولاً؛ سياست خارجي در خدمت منافع تجارت بزرگ و نه منافع ملي است. ثانياً؛ طبقه كارمندان دولت همزمان طبقه تجاري شده است. ثالثاً؛ هر دو گروه سرمايههاي خود را در غرب پنهان ميكنند، اما سرويسهاي ويژه غرب از اين حسابهاي بانكي اطلاع دارند و آنها را كنترل ميكنند. به منظور جوسازي مناسب و پنهان كردن منافع واقعي، گاهي به سياستمداران و ديپلماتهاي روس اجازه ميدهند در سخنان علني خود از آمريكا و ناتو انتقاد كنند، اما رفتار عملي و واقعي آنها با اظهارات آنها تفاوتهاي اساسي دارد. لینک به دیدگاه
.Godfather. 1441 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۸۸ جمعبندي ورود سياستمداران و سياستگذاران خارجي روسيه به عرصة اقتصادي و همنوايي آنها با امريكا واجد پيآمدهاي ذيل خواهند بود؛ - روسيه از رده قدرتهاي جهاني خارج ميشود، زيرا تا كنون تنها پتانسيل موشكي و هستهاي باعث حضور آن در اين گروه بوده و به روسيه اجازه ميداد سياست مستقل خارجي را دنبال كند. عامل مهم ديگر اين موقعيت برتر روسيه، توان بالقوه همپيماني (در بعضي زمينهها) با كشورهاي جامعه همسود، بعضي كشورهاي اروپا، جهان اسلام، چين و هند بود. اما در شرايط حاضر، روسيه از چنين متحداني برخوردار نيست و موازنه نيروهاي هستهاي راهبردي در حال از بين رفتن است. از سوي ديگر، بياعتمادي به روسيه رو به افزايش است. حتي جامعة كشورهاي همسود و سازمان پيمان امنيت جمعي به باشگاه رؤساي جمهور براي تماشاي مسابقههاي اسبدواني تبديل شده است. در نشست اخير كيشينف اين مسابقه برگزار نشد و به همين خاطر رؤساي جمهوري آسياي مركزي از شركت در آن خودداري كردند. - سياست خارجي روسيه به شاخه فرعي راهبرد خارجي آمريكا تبديل ميشود كه سعي ميكند مواضع خود را در جهان مستحكم كرده و اروپا را به عنوان متحد وابسته نگه دارد و اين در حالي است كه اروپا با اين نقش موافق نيست. در اين شرايط آمريكاييها عجله دارند تا موقعيت وابسته روسيه را تثبيت كرده و از آن براي حفظ تمام اورآسيا در مدار نفوذ خود بهره گيرند. لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده